🌹 امام صادق علیه السلام :
✍ خداوند بندگانی دارد که روز قیامت پروندۀ اعمالشان کاملاً خالی و سفید است. ملائکه از پروردگار میپرسند: چرا هیچ چیزی در پروندۀ اعمال اینها ثبت نشده است؟ خداوند میفرماید: اینها برخی از بندگان مخلص من هستند که آنقدر خلوصشان بالا بوده که وقتی کار خوبی انجام میدادند حتی دوست نداشتند ملائکهای که اعمال را ثبت میکنند هم ببینند، فقط دوست داشتند خدا ببیند! لذا هر وقت اینها میخواستند کار خوب انجام دهند، خدا اجازه نمیداد ملائکه ببینند و ثبت کنند. اینها حسابشان با خود خداوند است.
📚عدة الداعی و نجاح الساعی/ص207
🔰 @p_eteghadi 🔰
🌹داستانی از مرام تختی
✍️پهلوان تختی پس از اینکه "جهان پهلوان" لقب گرفت، دختران و بانوان زیادی از طریق نامه و درج آگهی در روزنامهها و... به او ابراز لطف و غیرمستقیم ابراز تمایل کرده و از او میخواستند در مراسمهای خاص آنها را افتخار داده و شرکت کند، اما تختی به هیچ یک از این درخواستها جواب نمیداد. طوری که متهم به تکبّر و خودشیفتگی در نظر برخی از این بانوان شد. روزی در روزنامه کیهان جوابیهای به این مضمون نوشت: "من تختی، از همه کسانی که به من ابراز محبت و علاقه میکنند سپاسگزارم. به اطلاع میرسانم من متأهل بوده و از همسر و زندگیام راضی هستم. همسری که وقتی با من ازدواج کرد، من در تنگدستی بودم و عاشقِ خود من شد، در حالی که شما عاشق پهلوان تختی هستید نه غلامرضا تختی!!!
🔰 @p_eteghadi 🔰
آوردن نسب بی عیب و نقص عمر بن خطاب در کتب درسی دانش آموزان !!!
🤔#پرسش
❓اشکالی مطرح شده است که چرا در کتاب تاریخ پایه ١١ از نسب عمر بن خطاب سخن به میان آورده شده و او را از نسل حضرت اسماعیل شمرده اند ❗️لطفا در این رابطه توضیح دهید ❗️❗️
👇👇👇
💠#پاسخ💠
👌چنان که در پرسش آمده است , در کتاب تاریخ ٢ پایه یازدهم رشته ادبیات و علوم انسانی , در ص ٢١ که از قبائل قریش سخن به میان می آورد , بالخصوص بر روی نام برخی از دشمنان اهلبیت ع چون عمر بن خطاب دست می گذارد و نسب آنان را تا حضرت اسماعیل ع بیان می کند و به صورت غیر مستقیم برای آنان فضیلت تراشی می کند , حال در این رابطه توجه به نکاتی لازم است :
1⃣اقتضای وجوب رعایت حرمت و محبت اهلبیت علیهم السلام و برائت از دشمنان آن بزرگواران آن است که در چنین مباحث آموزشی به فرزندانمان , آثار اهلبیت علیهم السلام را منتقل کنیم , نه آنکه به دروغ و جعل از دشمنانشان به نیکی یاد کنیم , چنان که در زیارت جامعه کبیره می خوانیم :
" فَثَبَّتَنِىَ اللَّهُ أبداً ما حَييتُ عَلى مَوالاتِكُمْ وَ مُحَبَّتِكُمْ وَ دينَكْم، وَ وفَّقَنى لِطاعَتِكُمْ، وَ رَزَقَنى شَفاعَتَكُمْ، وَ جَعَلَنى مِنْ خيارِمَواليكُم، التّابِعينَ لِما دَعَوتُمْ إلَيهِ، وَ جَعَلَنى مِمَّنْ يَقْتَصُّ آثارَكُمْ وَ يَسْلُكُ سَبِيلَكُمْ وَ يَهْتَدى بِهُداكُم وَ يُحْشَرُ فى زُمْرَتِكُمْ وَ يُكَرُّ فى رَجْعَتِكُم وَ يُمَلَّكُ فى دَوْلتِكُمْ وَ يُشَرَّفُ فى عافِيَتِكُمْ وَ يُمَكَّنُ فى أَيّامِكُمْ وَ تَقِرُّ عَيْنُهُ غَدَاً بِرُؤْيَتِكُمْ " پس خداوند، هميشه تا زندهام، بر موالات و دوستى شما و آيين شما، پا بر جايم بدارد و مرا در اطاعت شما، موفّق بدارد و شفاعت شما را روزىام كند و مرا از بهترين دوستانتان- كه پيرو آنچه باشند كه شما بِدان دعوت مىكنيد-، قرار دهد؛ و مرا از آنانى كه آثار شما را نقل كرده، به راه شما مىرود و به هدايت شما، رهبرى مىشود و در گروه شما، محشور مىشود و در زمان بازگشتِ شما، باز مىگردد و در دولت شما، به فرمانروايى مىرسد و در عافيت (حُسنِ عاقبت) شما، بلندمرتبه مىشود و در روزگار شما، پا بر جا مىگردد و چشم او، فردا به ديدار شما روشن مىشود، قرار دهد "
📚الفقیه ج ٢ ص ٦١٥
2⃣مشهور آن است که اعراب جاهلی و قبائل قریش از فرزندان اسماعیل ع بوده اند , که دچار انحراف شدند و قدم در وادی جهل و کفر و شرک گذاشتند , چنان که می نویسند :
" عرب جاهلى كه از نسل اسماعيل بودند، روزگارى خداپرست بوده و از تعاليم ابراهيم و فرزندش اسماعيل پيروى مىكردند؛ ولى با گذر زمان و بر اثر آمد و شد با بت پرستان كمكم بت پرستى در ميان آنان جاى خداپرستى را گرفت. "
📚منشور جاوید، ج ۱۳، ص۳۶
❕بنابراین صرف انتساب یک قبیله به یک پیامبر الهی , فضیلتی محسوب نمی شود , چنان که همه ما نیز به یک پیامبر الهی به نام آدم ع منسوبیم و از فرزندان ایشان محسوب می شویم و به خودی خود این انتساب فضیلتی نیست .
3⃣اساسا انتساب عمر بن خطاب به اسماعیل ع معلوم نیست , چرا که در نسب او فساد و زنا بوده است و دقیقا معلوم نیست که اجداد او از کدام قبیله عرب بوده اند ❗️❗️
❕کلبی نسب شناس معروف اهلسنت می نویسد ;
" هاشم بن عبد مناف , کنیزی داشت به نام صهاک که عبدالعزی بن رباح و ربیعه بن الحارث بن حبیب بن جذیمه با او همبستر شدند و دو فرزند به دنیا آورد که یکی به نام نفیل ( جد عمر بن خطاب ) بود که ملحق شد به عبدالعزی بن رباح و دیگری عمرو بود که ملحق شد به ربیعه " " ثم وقع علیها عبد العزی بن رباح فجاءت بنفیل جد عمر بن خطاب ثم وقع علیها ربیعه بن الحارث بن حبیب بن جذیمه فجاءت بعمرو بن ربیعه "
📚مثالب العرب کلبی ص ٩٥
❕همین مطلب را علامه حلی به گونه ای دیگر از کلبی نقل می کند که او می گوید : " نفیل بن هاشم بر صهاک وارد می شد و سپس عبدالعزی بن رباح بر او وارد شد و نفیل جد عمر بن خطاب زاده شد " " وَ قَدْ رَوَى أَبُو الْمُنْذِرِ هِشَامُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ السَّائِبِ الْكَلْبِيُّ وَ هُوَ مِنْ رِجَالِ السُّنَّةِ فِي كِتَابِ الْمَثَالِب كَانَتْ صُهَاكُ أَمَةً حَبَشِيَّةً لِهَاشِمِ بْنِ عَبْدِ مَنَافٍ فَوَقَعَ عَلَيْهَا نُفَيْلُ بْنُ هَاشِمٍ ثُمَّ وَقَعَ عَلَيْهَا عَبْدُ الْعُزَّى بْنُ رِيَاحٍ فَجَاءَتْ بِنُفَيْلٍ (جَدِّ عُمُرَ بْنِ الْخَطَّابِ) "
📚نهج الحق ص ٣٤٨
❕بنابراین صهاک فرد هرزه و فاحشه ای بوده است و مردان گوناگون بر او وارد می شده اند و معلوم نیست که نفیل جد عمر بن خطاب دقیقا فرزند چه کسی بوده است تا بتوانیم بر اساس او نسب عمر را شناسایی کنیم ❗️❗️❗️
💠#ادامه 👇
💠ادامه 👇
4⃣مطابق روایات اهلسنت , " عمر بن خطاب از بیان اجداد خود , پرهیز می کرد و می گفت همین اندازه که پدر و مادر مرا می شناسید , کافی است و از پدرم خطاب بالاتر نروید , خداوند بهتر می داند که چه کسانی واقعا از فرزندان اسماعیل است "
" إياكم والطعن في النسب ، إعرفوا من أنسابكم ما تصلون به أرحامكم وتأخذون به وتقطعون به ، واتركوا ما سوى ذلك . لا يسألني أحد وراء الخطاب ! « لا يسألني أحد ما وراء الخطاب ! ألا وقد ذكر لي : أن رجالاً منكم قد أكثروا في إسماعيل وما ولد ، الله أعلم بإسماعيل وما ولد »
📚تاریخ المدینه , ابن شبه النمیری , ج ٣ ص ٧٩٦ _ ٧٩٧
👌می بینیم که خود عمر چون می دانست که در نسبش طعن است و انتسابش به اسماعیل ع قطعی نیست , از ذکر اجدادش خود داری می کرد و به دیگران نهیب می زد که از اجدادم سوال نکنید , و از پدرم خطاب تجاوز نکنید ❗️❗️
👌حال برخی از مولفین کتب درسی ما , کاسه داغ تر از آش شده اند و انتساب عمر به اسماعیل ع را قطعی فرض کرده و برایش نسب نامه نیز تنظیم کرده و به فرزندان شیعه ما آموزش می دهند ❗️❗️❗️به راستی چقدر اینان گرفتار بیسوادی و افراطی گری در دوستی با عمر شده اند ❗️❗️
❕ امام على عليه السلام در باره آيه: «خدا براى هيچ مردى در درونش دو دل ننهاده است» ( احزاب ٤ ) فرمود :
" دوست داشتن ما و دوست داشتن دشمن ما با هم در دل يك انسان جمع نمىشوند. [اين از آن روست كه] خداوند براى هيچ مردى در درونش دو دل ننهاده است كه با اين، دوست بدارد و با آن يكى، دشمن بدارد. دوستدار ما دوستىاش به ما را خالص مىگرداند، همان گونه كه طلا با آتش، خالص مىگردد و ناخالصىاش گرفته مىشود. پس هر كه مىخواهد محبّتش به ما را بداند، دل خود را بيازمايد. اگر در كنار محبّت ما، دشمن ما را نيز دوست داشت، بداند كه نه او از ماست و نه ما از اوييم و خدا و جبرئيل و ميكائيل، دشمن اويند و خداوند، دشمن كافران است». "
" في قَولِهِ تَعالى: «ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ»-: لا يَجتَمِعُ حُبُّنا وحُبُّ عَدُوِّنا في جَوفِ إنسانٍ، إنَّ اللَّهَ لَم يَجعَل لِرَجُلٍ مِن قَلبَينِ في جَوفِهِ فَيُحِبَّ هذا ويُبغِضَ هذا، فَأَمّا مُحِبُّنا فَيُخلِصُ الحُبَّ لَنا كَما يَخلُصُ الذَّهَبُ بِالنّارِ لا كَدَرَ فيهِ، فَمَن أرادَ أن يَعلَمَ حُبَّنا فَليَمتَحِن قَلبَهُ، فَإِن شارَكَهُ في حُبِّنا حُبُّ عَدُوِّنا فَلَيسَ مِنّا ولَسنا مِنهُ، وَاللَّهُ عَدُوُّهُم وجَبرَئيلُ وميكائيلُ، وَاللَّهُ عَدُوٌّ لِلكافِرينَ. "
📚امالی مفید ص ٢٣٣
❕ امام صادق عليه السلام فرمود :
" در جواب كسى كه گفت: فلانى، شما را دوست مىدارد، منتها در برائت از دشمن شما ضعيف است-: هيهات! دروغ مىگويد كسى كه دَم از محبّت ما مىزند؛ ولى از دشمن ما بيزارى نمىجويد. " " لِمَن قالَ لَهُ: إنَّ فُلاناً يُواليكُم إلّاأنَّهُ يَضعُفُ عَنِ البَراءَةِ مِن عَدُوِّكُم-: هَيهاتَ، كَذَبَ مَنِ ادَّعى مَحَبَّتَنا ولَم يَتَبَرَّأ مِن عَدُوِّنا. "
📚مستطرفات السرائر ص ١٤٩
💠#ادامه 👇
💠ادامه 👇
5⃣ مطابق آنچه از ابن شهر آشوب در این رابطه نقل شده است , نفیل با ( مادرش ) صهاک همبستر می شود و خطاب به دنیا می آید , پس از آنکه خطاب از صهاک به دنیا آمد , وقتی که خطاب بالغ شد , بر صهاک وارد شد و با او همبستر شد و دختری از صهاک زاییده شد , خطاب از ترس آبرو ریزی , آن دختر را برداشت و در میانه راهی قرار داد , هاشم بن مغیره , آن دختر را یافت و به خانه خود برد و بزرگ کرد , و او را حنتمه نام نهاد , وقتی که بزرگ شد , خطاب آن دختر را دید و عاشقش شد و او را از هاشم خواستگاری کرد , در نهایت با او ازدواج کرد و نتیجه این ازدواج عمر بن خطاب بود , یعنی خطاب , پدر و جد و دایی عمر بوده است و حنتمه نیز مادر و خواهر و عمه ی او ❗️❗️
" حكى بعض أصحابنا عن محمد بن شهر آشوب و غيره: أنّ صُهاك كانت أمة حبشية لعبد المطلب، و كانت ترعى له الإبل، فوقع عليها نفيل فجاءت بالخطاب، ثم إنّ الخطّاب لّما بلغ الحلم رغب في صُهاك فوقع عليها فجاءت بابنة فلفّتها في خرقة من صوف و رمتها خوفا من مولاها في الطريق، فرآها هاشم بن المغيرة مرميّة فأخذها و ربّاها و سمّاها: حنتمة، فلمّا بلغت رآها خطّاب يوما فرغب فيها و خطبها من هاشم فأنكحها إيّاه فجاءت [بفلان]، فكان الخطاب أبا و جدّا و خالا [لفلان]، وَ كَانَتْ حَنْتَمَةُ أُمّاً وَ أُخْتاً وَ عَمَّةً لَهُ، فتدبّر. "
📚بحار الانوار ج ٣١ ص ٩٩
❕در همین رابطه , شعری منسوب به امام صادق ع است که فرمود :
" کسی که جدش , دایی و پدرش است _ و مادرش , خواهر و عمه اش است _ سزاوار است که بغض وصی را داشته باشد _ و بیعت روز غدیرش را انکار کند "
" مَنْ جَدُّهُ خَالُهُ وَ وَالِدُهُ وَ أُمُّهُ أُخْتُهُ وَ عَمَّتُهُ
أَجْدَرُ أَنْ يُبْغِضَ الْوَصِيَّ وَ أَنْ يُنْكِرَ يَوْمَ الْغَدِيرِ بَيْعَتَه "
📚بحار الانوار ج ٣١ ص ١٠٠ _ مهاج البراعه , خوئی , ج ٣ ص ٥٢ _ مستدرک سفینه البحار , ج ٥ ص ٤١٢
6⃣مطابق روایات اهلسنت , بغض و دشمنی با علی علیه السلام , نشانه حرامزادگی فرد است ❗️❗️
👌در حديث عبادة ابن صامت آمده است: «كُنّا نُبوِّرُ اوْلادَنا بِحُبِّ عَلِىِّ ابْنِ ابيطالب عليه السلام فَاذا رَايْنا احَداً لايُحِبُّ عَلِىَّ ابْنَ ابيطالِبٍ عليه السلام عَلِمْنا انَّهُ لَيْسَ مِنّا وَ انَّهُ لَغَيْرِ رُشْدِهِ» «ما وضع فرزندان خود را با محبت على بن ابيطالب عليه السلام روشن مىساختيم؛ هنگامى كه كسى را مىديديم على ابن ابيطالب عليه السلام را دوست ندارد مىدانستيم از ما نيست».
📚مختصر تاریخ دمشق ج ١٧ ص ٣٧٠ _ ٣٧١ طبع دار الفکر دمشق
❕و در حديث محبوب بن ابى الزناد از زبان طائفه انصار آمده است: «انْ كُنّا لَنَعْرِفُ الرِّجُلِ الى غَيْرِ ابيْهِ بِبُغْضِهِ عَلِىَّ ابْنَ ابيطالِبٍ عليه السلام»
«هر گاه كسى بغض و عداوت على عليه السلام را داشت مىفهميديم فرزند پدر خود نيست».
📚همان مدرک
👌روز خيبر پيامبر اكرم بيان مفصّلى درباره على عليه السلام كرد و در ضمن آن فرمود:
❕ «يا ايُّهَا النّاسُ امّتَحِنُوا اوْلادَكُمْ بِحُبِّهِ، فَانَّ عَلِيّاً لايَدْعُو الى ضَلالَةٍ وَلايُبْعِدُ عَنْ هُدىً، فَمَنْ احَبَّهُ فَهُوَ مِنْكُمْ وَمَنْ ابْغَضَهُ فَلَيْسَ مِنْكُمْ!»
«اى مردم فرزندان خود را با محبّت او بيازمائيد، زيرا على عليه السلام دعوت به گمراهى نمىكند، و از هدايت دور نمىشود، كسى كه او را دوست دارد از شما است، و كسى كه بغض و عداوت او را داشته باشد از شما نيست. "
📚همان مدرک
🔰 @p_eteghadi 🔰
💠 نورِ عَملِ خیر
✍ استاد فاطمی نیا می فرمودند: اعمال و عبادات ما همگی نور دارد، باید اثر و نور این ها را با مراقبه و محافظت نگه داریم و از دست ندهیم. ماها متاسفانه غالبا ولخرج هستیم، ولخرج نـور. اگـر از عبادتی نور کسب کنیم ، آن را حفـظ نمی کنیم . فورا با رفتارمان آنرا خرج میکنیم و از بین می بریم نماز شب میخوانیم و بعد غیبت می کنیم و نور نمازشب ازبین میرود، یک نورانیت هم اگـر شب به ما بـدهند، صبح خـرجش می کنیـم. یک دعا می خوانیـم ، با جـواب تلخی کـه مثلا به مادرمان می دهیم ، از بین می بریم خلاصه هـر عمل خیری نور دارد ، اگر نور ها را حفظ کنیـم ، به تـدریج این نورها جمع شـده و قوی می شـوند و دارای آثار عالیه می شود.
🔰 @p_eteghadi 🔰
✍مردی نزد کریمخان زند آمد. از لحظه دیدن کریم خان زاز زار گریست . کریمخان هر چقدر خواست مرد چیزی بگوید، با صدای بلند و زار زار مرد فقط می گریست. دستور داد او را به گوشه ای ببرند و آرام کنند و بعد بیاورند.
بعد از ساعتی که آرام شد نزد شاه آوردند. شاه از او دلجویی کرد. مرد گفت: من کور مادر زاد بودم سالها با این منوال سپری کردم، روزی بر سر مزار پدر بزرگوارتان رفتم و توسل کردم. زار گریستم و گفتم، ای مردی که زیر این خاک خفته ای تو لیاقت داشتی که خدا پادشاهی کشوری بزرگ چون ایران را به تو بخشید. می دانم به خدا خیلی نزدیکی، چشم های مرا شفا ده.
برسر مزار پدرتان خواب آرامی مرا گرفت، دیدم مردی روشن و نورانی با فرشتگانی نزد من آمد. گفت چشمان تو را شفا دادم. گفتم شما که هستید؟ گفت : من ابوالوکیل پدر کریم خان زند هستم، همان کسی که تو برای او متوسل شدی . تو انسان روشنی هستی که عزت خواهی یافت، چون هر کسی لیاقت توسل به مزار مرا ندارد.
ای قبله عالم، از خواب که بر خواستم چشمان خویش را بینا یافتم. مدتی از شوق ، شب و روز گریه می کردم . امروز خدمت شما برای تشکر رسیدم تا بگویم بدانید و نگران پدر نباشید ، جایگاه رفیعی پیش خدا دارد. حقیر نیز در دربار برای خدمتگزاری حاضرم تا خواب مرحوم پدرتان محقق شود.کریمخان برآشفت و با شلاق دستی خود پی در پی بر سر و صورت این مرد نواخت. دستور داد جلاد بیاد تا چشمان این مرد را از حدقه خارج کند. درباریان واسطه شدند و گفتند، ای کریم برای کرم نزد تو آمده ، ببخشش.
کریم خان غضبش فروکش کرد و دستور داد او را به چوبی بستند و تازیانه زدند. وقتی بدنش خرد و خمیر و از ضرب تازیانه کوفته شده بود، نعش او را جلوی شاه انداختند. شاه گفت: ای مردک شیاد، پدر من تا زنده بود ، در گردنه بید سرخ دزدی می کرد. زمانی که من به این مقام رسیدم برخی برای چاپلوسی برای او زیارتگاه و گنبدی ساختند. اکنون تو او را صاحب کرامت معرفی می کنی؟ ای کاش چشم هایت را در می آوردم تا بروی او چشمان تو را دوباره شفا دهد. گم شو و چاپلوسی نکن..
🔰 @p_eteghadi 🔰
🔴 #موقف_های_صراط
✍ اهمیت موقف امر به معروف و نهی از منکر:
روایت بسیار قابل توجهی در بیشتر کتابهای روایی و فقهی ما در اینباره آمده است که از امام باقر (ع) نقل شده است که قسمت هایی از آن را نقل میکنیم:
«مردمی در آخرالزمان میآیند. مردمی که ریاکارند و عبادت میکنند. خشک مقدسهایی که چندان شعور دینی ندارند. تا مطمئن نشوند که امر به معروف و نهی از منکر برایشان هیچ ضرری ندارد به آن تن نمیدهند. دائم دنبال این هستند که یک عذر و بهانهای برای فرار از آن بتراشند. دنبال نماز و روزه و عبادتهایی هستند که نه ضرر جانی و حیثیتی دارد و نه ضرر مالی. اگر نماز هم برایشان ضرر حیثیتی یا جانی داشت، آن را رها میکردند، همانطور که عالیترین و شریفترین فریضهها که امر به معروف و نهی از منکر است را رها کردند. بیتردید امر به معروف و نهی از منکر، فریضه بزرگیست که بسیار فرائض به وسیله آن برپا میشود و در جامعه جاری میگردد.
فریضهای که پشتوانه سایر واجبات است، امنیت جادهها به آن است و درآمدها و کسبها با آن حلال میشود.
📚 صراط و شفاعت، استاد عالی
🔰 @p_eteghadi 🔰
💠 داستان کوتاه
✍ شخصی به پسرش وصیت کرد که پس از مرگم جوراب کهنه ای به پایم بپوشانید، میخواهم در قبر در پایم باشد. وقتی که پدرش فوت کرد و جسدش را روی تخته شست و شوی گذاشتند تا غسل بدهند، پسر وصیت پدر خود را به عالم اظهار کرد، ولی عالم ممانعت کرد و گفت: طبق اساس دین ما ، هیچ میت را به جز کفن چیزی دیگری پوشانیده نمیشود!
ولی پسر بسیار اصرار ورزید تا وصیت پدرش را بجای آورند، سر انجام تمام علمای شهر یکجا شدند و روی این موضوع مشورت کردند، که سر انجام به مناقشه انجامید... در این مجلس بحث ادامه داشت که ناگهان شخصی وارد مجلس شد و نامه پدر را به دست پسر داد، پسر نامه را باز کرد، معلوم شد که نامه(وصیت نامه) پدرش است و به صدای بلند خواند: پسرم! میبینی با وجود این همه ثروت و دارایی و باغ و این همه امکانات حتی اجازه نیست یک جوراب کهنه را با خود ببرم.
یک روز مرگ به سراغ تو نیز خواهد آمد، هوشیار باش، به توهم اجازه یک کفن بیشتر نخواهند داد.
پس کوشش کن از دارایی که برایت گذاشته ام استفاده کنی و در راه نیک و خیر به مصرف برسانی و دست افتاده گان را بگیری، زیرا یگانه چیزی که با خود به قبر خواهی برد همان اعمالت است.
🔰 @p_eteghadi 🔰