eitaa logo
پرسمان اعتقادی
41.7هزار دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
4.3هزار ویدیو
68 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak
مشاهده در ایتا
دانلود
⁉️سوال ایا اسلام با شادی کردن مخالف است.قران می گوید باید کم بخندند و زیاد گریه کنند( توبه 82) و یا می گوید:« خداوند شادی کنندگان را دوست ندارد»( قصص76) این اشکالاتی بود که یکی از ملحدین برام مطرح کرد 🔷پاسخ: ❗️اسلام با شادی کردن مخالف نمیباشد بلکه فراوان به پیروان خود توصیه می کند که شادی کردن و مزاح کردن را نیز فراموش نکنند. 🗯امام صادق فرمود: « هیچ مومنی نیست مگر انکه باید اهل مزاح کردن و شادی کردن باشد» 📚الکافی ج2 ص663 🗯در روایت دیگر از امام کاظم سوال شد: ❗️انسان در میان گروهی است در این بین کلامی به میان می اید و مزاح می کنند و می خندند ایا این کار استباه است؟ 🗯امام فرمود: خیر .اعرابی نزد پیامبر می امد و با او شوخی می کرد و پیامبر می خندید به گونه ای که پیامبر هر موقع غمگین می شد می فرمود کاش اعرابی اینجا بود ( وما را به خنده می اورد)» 📚الکافی ج2 ص663 ❗️امام صادق به یکی از یاران فرمود: « مزاح کردن و شوخی کردن بین شما چگونه است 🔷گفت کم 🗯امام فرمود: چنین نکنید بلکه مزاح و شوخی کنید چرا که مزاح کردن از حسن خلق است و شما با این کار برادرت را شاد می کنی» 📚وسائل الشیعه،ج12 ص113 🗯امام باقر فرمود: « تبسم و خنده مومن در برابر برادرش حسنه ای برای اوست .کسی که خدا برای او حسنه بنویسد او را عذاب نمی کند» 📚مصادقه الاخوان،ص52 ❗️ویا فرمود: « پیامبر مزاح و شوخی می کرد اما جز حق نمی گفت» 📚مناقب ابن شهر اشوب،ج1 ص147 🗯در این باره روایات فراوانی امده است که جهت اگاهی رجوع شود: 📚مستدرک الوسائل،ج8 ص407 باب66 🗯اما پاسخ از ایات مورد استناد شما: 🔶ایه اول: ❗️کسانى که آیه شریفه را چنین معنا کرده اند در حقیقت توجه به صدر و ذیل آن نکرده اند، آیه مزبور در سوره «توبه» در ضمن آیاتى است که درباره منافقان و متخلّفان از دستور جهاد اسلامى گفتگو مى کند و پیش از آن این آیه است: ❗️«بازماندگان از «جنگ تبوک» از مخالفت با رسول خدا خوشحال شدند و کراهت داشتند که با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد کنند و (به یکدیگر و به مؤمنان) گفتند: در این گرما، (به سوى میدان) حرکت نکنید! (به آنان) بگو: آتش دوزخ از این هم گرمتر است اگر مى دانستید» ❗️ بلافاصله بعد از این آیه مى فرماید: «از این رو آنها باید کمتر بخندند و بسیار بگریند (چرا که آتش جهنّم در انتظارشان است) این، جزاى کارهایى است که انجام مى دادند» 🗯خلاصه، ذیل آیه و آیات قبل و بعد از آن و همچنین شروع جمله «فَلیَضحکوا»با کلمه «فاء» که براى تفریع است، همگى بخوبى روشن مى سازد که آیه، مربوط به وضع منافقان و متخلفان از دستور جهاد است و به هیچ وجه امر و دستورى در این آیه به عموم مردم وجود ندارد و این که در ذیل آیه فرموده: «این عمل گریه بسیار و خنده کم براى کیفر کارهاى آنهاست» اشاره به این است که اگر آنها بدانند چه مجازاتهایى در پیش دارند، گریه بسیار و خنده کمتر خواهند کرد و از غم و اندوه، آنى راحت نخواهند شد. 📚پاسخ به پرسش های مذهبی،ایات عظام مکارم و سبحانی،ص568 ❗️اما ایه دوم: 🗯خداوند آن نشاط و شادی را ناپسند می داند که از روی مستی و غرور و تکبر بوده که سبب ساز غفلت انسان از خداوند و اخرت است چرا که ایه در مورد قارون مرد هم عصر حضرت موسی است .کسی که مظهر ثروت امیخته با کبر و غرور وطغیان بوده است . ❗️«فرحین» «در ایه ان الله لا یحب الفرحین «در ایه جمع « فرح» به معنی کسی است که بر اثر بدست اوردن چیزی مغرور و متکبر شده و از باده پیروزی سرمست می باشد و از خوشحالی در پوست خود نمی گنجد. ❗️خداوند این چنین افراد متکبر و مغرور را که از سر تکبر و غرور و مخالفت با پرودگار سرمست و شاد بوده اند را دوست نمی دارد 📚تفسیر نمونه،ج16 ص154 ipasookh.ir 🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🤔 ❔مدرک قرآنی که ثابت می کند اسلام برای ما نیامده است ﺍﮔﺮ به ﻗﺮﺁﻥ ﺑﺎﻭﺭ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﮐﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ خدا یا همان آلله ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺤﻤﺪ ﺍﺑﻦ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺳﺖ، ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ ﮐﻪ بر اساس گفته ﺍﻟﻠﻪ ما ایرانیها ﺑﺎﯾﺪ ﺯﺭﺗﺸﺘﯽ بمانیم. ﺍﯾﻦ گفته آشکار ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺟﺎﯼ ﻫﯿﭻ تردیدی ﻧﺒﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻫﺎ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﻣﺤﻤﺪ ﭘﯿﺮﻭﯼ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﮐﻪ ﺯﺭﺗﺸﺖ ﺍﺳﺖ ﭘﯿﺮﻭﯼ ﮐﻨﻨﺪ. ﺩﺭ زیر ﺁﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﻗﺮﺁﻥ با آدرس آن ﺑﺮﺍی شما آورده شده تا باور کنیذ ﺳﻮﺭﻩ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ، ﺁﯾﻪ 4 ﻭَﻣَﺎ ﺃَﺭْﺳَﻠْﻨَﺎ ﻣِﻦ ﺭَّﺳُﻮﻝٍ ﺇِﻟَّﺎ ﺑِﻠِﺴَﺎﻥِ ﻗَﻮْﻣِﻪِ ﻟِﻴُﺒَﻴِّﻦَ ﻟَﻬُﻢْ ۖ ﻓَﻴُﻀِﻞُّ ﺍﻟﻠَّـﻪُ ﻣَﻦ ﻳَﺸَﺎﺀُ ﻭَﻳَﻬْﺪِﻱ ﻣَﻦ ﻳَﺸَﺎﺀُ ۚ ﻭَﻫُﻮَ ﺍﻟْﻌَﺰِﻳﺰُ ﺍﻟْﺤَﻜِﻴﻢُ ﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﯿﭻ ﻗﻮﻣﯽ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮﯼ ﻧﻔﺮﺳﺘﺎﺩﯾﻢ ﺑﻐﯿﺮ ﺍﺯ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﺁﻧﺎﻥ ﺳﺨﻦ ﺑﮕﻮﯾﺪ. ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﭘﺎﺭﺳﯽ ﺯﺑﺎﻧﺎﻥ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﻧﺸﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﭘﺎﺭﺳﯽ ﺯﺑﺎﻥ ﺯﺭﺗﺸﺖ ﺑﻮﺩ. ﺳﻮﺭﻩ ﺍﻟﻨﺤﻞ (ﺯﻧﺒﻮﺭ)، ﺁﯾﻪ 36 ﻭَﻟَﻘَﺪْ ﺑَﻌَﺜْﻨَﺎ ﻓِﻲ ﻛُﻞِّ ﺃُﻣَّﺔٍ ﺭَّﺳُﻮﻟًﺎ ﺃَﻥِ ﺍﻋْﺒُﺪُﻭﺍ ﺍﻟﻠَّـﻪَ ﻭَﺍﺟْﺘَﻨِﺒُﻮﺍ ﺍﻟﻄَّﺎﻏُﻮﺕَ ﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﺮ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺍﯼ ﺭﺳﻮﻟﯽ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻳﻢ، ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: "ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﭙﺮﺳﺘﻴﺪ ﻭ ﺍﺯ ﭘﺮﺳﺘﺶ ﻫﺮﮔﻮﻧﻪ ﺑﺘﯽ ﺍﺟﺘﻨﺎﺏ ﮐﻨﻴﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺭﺳﻮﻝ ﺯﺭﺗﺸﺖ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭘﯿﺎﻡ ﯾﮑﺘﺎ ﭘﺮﺳﺘﯽ ﺭﺍ هماهنگ ﺑﺎ ﺧﻮﯼ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺁﻭﺭﺩ. ﺳﻮﺭﻩ ﺍﻟﺸﻌﺮﺍﺀ (ﺷﺎﻋﺮﺍﻥ)، ﺁﯾﻪ 195، 198، 199 ﺑِﻠِﺴَﺎﻥٍ ﻋَﺮَﺑِﻲٍّ ﻣُّﺒِﻴﻦٍ، ﻭَﻟَﻮْ ﻧَﺰَّﻟْﻨَﺎﻩُ ﻋَﻠَﻰٰ ﺑَﻌْﺾِ ﺍﻟْﺄَﻋْﺠَﻤِﻴﻦَ، ﻓَﻘَﺮَﺃَﻩُ ﻋَﻠَﻴْﻬِﻢ ﻣَّﺎ ﻛَﺎﻧُﻮﺍ ﺑِﻪِ ﻣُﺆْﻣِﻨِﻴﻦَ 195 ﻭ ﺁﻥ (ﻗﺮﺁﻥ) ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﻋﺮﺑﯽ ﺁﻣﺪ 198 ﻭ ﺍﮔﺮ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﻋﺮﺑﯽ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻨﺪ ﻧﺎﺯﻝ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ،199 ﻣﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻔﻬﻤﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ. ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ آشکارا ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﻋﺮﺏ ﺯﺑﺎﻧﻬﺎ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﭘﺎﺭﺳﯽ ﺯﺑﺎﻧﻬﺎ. ﺳﻮﺭﻩ ﺳﺠﺪﻩ، ﺁﯾﻪ 3 ﺃَﻡْ ﻳَﻘُﻮﻟُﻮﻥَ ﺍﻓْﺘَﺮَﺍﻩُ ۚ ﺑَﻞْ ﻫُﻮَ ﺍﻟْﺤَﻖُّ ﻣِﻦ ﺭَّﺑِّﻚَ ﻟِﺘُﻨﺬِﺭَ ﻗَﻮْﻣًﺎ ﻣَّﺎ ﺃَﺗَﺎﻫُﻢ ﻣِّﻦ ﻧَّﺬِﻳﺮٍ ﻣِّﻦ ﻗَﺒْﻠِﻚَ ﻟَﻌَﻠَّﻬُﻢْ ﻳَﻬْﺘَﺪُﻭﻥَ ﺍﯼ ﻣﺤﻤﺪ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻗﻮﻡ ﺗﻮ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﯾﻢ ﭼﻮﻥ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺭﺳﻮﻟﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﯿﺎﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﺗﻮ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺳﻮﻟﺖ ﮐﻨﯽ ﻭ ﺷﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﺷﻮﻧﺪ. ﺳﻮﺭﻩ ﺍﻧﻌﺎﻡ (ﭼﻬﺎﺭﭘﺎﯾﺎﻥ)، ﺁﯾﻪ 92 ﻭَﻫَـٰﺬَﺍ ﻛِﺘَﺎﺏٌ ﺃَﻧﺰَﻟْﻨَﺎﻩُ ﻣُﺒَﺎﺭَﻙٌ ﻣُّﺼَﺪِّﻕُ ﺍﻟَّﺬِﻱ ﺑَﻴْﻦَ ﻳَﺪَﻳْﻪِ ﻭَﻟِﺘُﻨﺬِﺭَ ﺃُﻡَّ ﺍﻟْﻘُﺮَﻯٰ ﻭَﻣَﻦْ ﺣَﻮْﻟَﻬَﺎ ۚ ﻭَﺍﻟَّﺬِﻳﻦَ ﻳُﺆْﻣِﻨُﻮﻥَ ﺑِﺎﻟْﺂﺧِﺮَﺓِ ﻳُﺆْﻣِﻨُﻮﻥَ ﺑِﻪِ ۖ ﻭَﻫُﻢْ ﻋَﻠَﻰٰ ﺻَﻠَﺎﺗِﻬِﻢْ ﻳُﺤَﺎﻓِﻈُﻮﻥَ، ﺍﻳﻦ ﻧﯿﺰ ﻛﺘﺎﺏ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ ﻣﺒﺎﺭﻛﯽ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺎ ﻧﺎﺯﻝ ﻛﺮﺩﻩ‌ﺍﻳﻢ، ﺗﺼﺪﯾﻖ ﮐﻨﻨﺪﻩٔ ﻛﺘﺐ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ ﭘﻴﺸﻴﻦ. ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻣﻬﻢ ﺗﺮﻳﻦ ﺟﺎﻣﻌﻪ (ﻣﮑﻪ) ﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺣﻮﺍﻟﯽ ﺁﻥ( ام القرا )ﻫﺸﺪﺍﺭ ﺩﻫﯽ. ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺁﺧﺮﺕ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ، ﺑﻪ ﺍﻳﻦ (ﻛﺘﺎﺏ) ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﻧﺪ ﻭ ﻧﻤﺎﺯﻫﺎ (ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ) ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﻧﺪ. ﺍﯾﻦ ﺁﯾﻪ ﺛﺎﺑﺖ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺤﻤﺪ ﻓﻘﻂ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﯼ ﻣﮑﻪ ﻭ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﺁﻥ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺷﺪﻩ. ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﺣﺘﯽ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻋﺮﺏ ﺯﺑﺎﻥ ﻣﯿﺪﺍﻧﻨﺪ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﯿﺮﻭﯼ ﮐﻨﻨﺪ ﭼﻮﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ، ﻧﻪ ﺩﺭ ﻣﮑﻪ ﻭ ﺣﻮﺍﻟﯽ. ﺳﻮﺭﻩ ﻓﺼﻠﺖ (ﺟﺰﯾﯿﺎﺕ)، ﺁﯾﻪ 3 ﻛِﺘَﺎﺏٌ ﻓُﺼِّﻠَﺖْ ﺁﻳَﺎﺗُﻪُ ﻗُﺮْﺁﻧًﺎ ﻋَﺮَﺑِﻴًّﺎ ﻟِّﻘَﻮْﻡٍ ﻳَﻌْﻠَﻤُﻮﻥَ ﮐﺘﺎﺑﯽ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺁﻳﺎﺕ ﺁﻥ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺟﺰﺋﻴﺎﺕ ﺑﯿﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻧﯽ ﻋﺮﺑﯽ، ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﻋﺮﺑﯽ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻨﺪ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ، ﻗﺮﺁﻥ ﻋﺮﺑﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺩﻡ ﻋﺮﺏ ﺯﺑﺎﻥ. ﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﭘﺎﺭﺳﯽ ﺯﺑﺎﻥ. ﺑﯿﺨﻮﺩ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺁﺧﻮﻧﺪﻫﺎ کوشش می کنند ﮐﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻋﺮﺑﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺗﺎ ﺍﺯ ﻧﻮﻥ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻧﯿﻔﺘﻨﺪ. ❗️❗️ 💠💠 👌با تامل در آیات و روایات فراوانی ، به وضوح بدست می آید که اسلام آیینی جهانی بوده و رسالت پیامبر اسلام تا روز قیامت باقی خواهد بود و مخاطب دعوت ایشان تمام مردمان می باشد . 👌خداوند می فرماید ؛ « ما تو را به عنوان رحمتی برای جهانیان فرستادیم» 🔷انبیاء 107 ❗️« پر برکت است خداوندی که قرآن را بر بنده اش نازل کرد تا برای جهانیان منذر باشد» 🔷فرقان1 ❗️« ( بگو) قرآن بر من وحی شده است تا شما و هرکس که دعوتم به او برسد را انذار دهم» 🔷انعام19 🔸ادامه 👇
🔸ادامه 👇 ❕حال پاسخ به اشکالات ؛ 1⃣خداوند می فرماید ؛ « ما هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر به زبان قومش تا (حقايق را) براى آنها آشكار سازد » ( ابراهیم 4 ) ❕معاند می گوید بر اساس این آیه چون پیامبر اسلام عرب زبان بوده است ، پس پیامبر ما ایرانیان نیست ، در حالی که آیه می گوید هر پیامبری به لغت قومش تکلم می کرده است ، زيرا پيامبران در درجه اول با قوم خود، همان ملتى كه از ميان آنها برخاسته‏ اند، تماس داشتند و نخستين شعاع وحى وسيله پيامبران بر آنها مى ‏تابيد، و نخستين ياران و ياوران آنها از ميان آنان برگزيده مى‏ شدند، بنا بر اين پيامبر بايد به زبان آنها و لغت آنها سخن بگويد تا حقايق را به روشنى براى آنان آشكار سازد . ❕بنابراین آیه می گوید لسان پیامبر با لسان قومش هماهنگ است نه آنکه لسان پیامبر باید با لسان همه کسانی که برای هدایت آنان مبعوث شده است هماهنگ باشد چرا که ممکن است که افرادی که مامور به تبلیغ به سوی آنان شده است وسیع تر از قومش باشند ، لذا می بینیم ابراهیم نبی مامور به دعوت مردم حجاز شد ، اما از حجازیان نبود ، بلکه سریانی بود و یا موسی نبی مامور به دعوت قبطیان شد ، در حالی که خودش عبری زبان بود . 📚الالهیات ، ج 3 ص 478 👌اگر هم بگوییم بر اساس آیه ، پیامبر باید با تمام اقوامی که به سوی آنان مبعوث شده است ، هم زبان باشد ، باز هم روشن است که پیامبر گرامی اسلام آگاه به تمام زبان ها بوده است ، و زبان تمام اقوام جهان که مامور به هدایت آنان بوده است را به تعلیم الهی می دانست ، و از این جهت رسالت ایشان را نمی توان زیر سوال برد . ❕امام صادق علیه السلام فرمود ؛ « پیامبر اسلام علم گذشته و آینده تا روز قیامت را دارا بود و ما آن علم را از پیامبر به ارث بردیم » 📚بحار الانوار ج 26 ص 111 ❕امام رضا علیه السلام فرمود ؛ « خداوند بر اقوامی حجتی را منصوب نمی کند ، در حالی که لغت و زبان آنان را نمی داند ( حجت خدا آگاه به تمام زبانها است ) » 📚عیون الاخبار ج 2 ص 228 2⃣معاند به آیاتی استناد کرده است که خداوند می گوید هر قومی پیامبری داشته اند ، بنابراین ایرانیان نیز پیامبری داشته اند که آن زرتشت است ، و دیگر نیازی به پیامبر دیگر ندارند . ❕ما هم می گوییم تمام اقوام دارای پیامبر بوده اند ، اما با مبعوث شدن پیامبر اسلام ، شرائع انبیاء گذشته نسخ شده و همه مامور به تبعیت از پیامبر اسلام هستند ، چنان که خداوند می فرماید ؛ «هرکس جز اسلام آیینی برای خود انتخاب کند از او پذیرفته نخواهد شد و او در آخرت از زیانکاران است» ( ال عمران 85 ) ❗️و می فرماید ؛ «دین در نزد خدا اسلام است» ( ال عمران 19 ) ❕و می فرماید ؛ « او كسى است كه پيامبر خود را براى هدايت مردم فرستاد، با دينى درست و بر حق، تا او را بر همه دين‏ها پيروز گردانَد » ( توبه آيه 33 ) 👌پيامبر گرامی فرمود ؛ «همانا خداوند كتاب مرا بر كتاب‏هاى آسمانى پيشين حاكم، و ناسخ آن‏ها قرار داده است». 📚بحار الانوار ج 16 ص 329 👌و در نقل دیگر آمده است ؛ « از بزرگى قَدْر او [پيامبر اكرم ‏] اين است كه خداوند با شريعت او شريعت‏هاى پيشين را نَسخ كرد، در حالى كه شريعتِ او را نَسخ نكرده است». 📚همان منبع ص 336 🔸ادامه 👇
🔸ادامه 👇 3⃣می گوید پیامبر ایرانیان زرتشت است ، در حالی که بر اساس آثار مورخان ، زرتشت بیشتر به شخصیتی افسانه ای شبیه است تا به واقعی . ❕تاریخ زرتشت به هیچوجه روشن نمی باشد، تا آنجا که بعضی ظهور او را در قرن یازدهم قبل از میلاد دانسته اند و بعضی در قرن ششم یا هفتم 📚اعلام قرآن صفحه 550. 👌این تفاوت و اختلاف عجیب یعنی پنج قرن نشان می دهد که تا چه اندازه تاریخ زردشت تاریک و مبهم است. ❕اساسا ایرانی بودن زرتشت نیز مشخص نیست و پیروان او معتقدند که ما از زادگاه زرتشت و زمان زندگی او اطلاعی نداریم و تنها می دانیم که نشر دعوت او ایران بوده است . ❕ در کتاب ترجمه اوستا آقای جلیل دوستخواه می خوانیم ؛ « درباره زمان زندگی زرتشت چندان نظریه های گوناگون و ناسازگار ابراز شده است که جوینده و پژوهنده را براستی دچار سرگردانی می کند ....در مورد زادگاه زرتشت نیز گوناگونی نظریه ها کمتر از اختلاف آرا درباره زمان زندگی وی نیست .....و هوادارای نظریه ها دلیل روشنی و پذیرفتنی برای ثابت کردن گفته خود ندارند و بیشتر دلیل و توضیحهای آنان ناهماهنگ و ناسازگار است ،از خود اوستا خواه از گاهان ، خواه از بخشهای اوستای نو ، چیزی در این زمینه دریافت نمی شود ... بنابراین ناگزیر باید از بحث درباره زادگاه و بنیاد خانوادگی زرتشت بگذریم و به پذیرفتن نتیجه پژوهشهای بیشتر اوستا شناسان که جای نشر دعوت زرتشت را در خاور ایران می دانند بسنده کنیم ... » 📚ترجمه اوستا ، جلیل دوستخواه ، ج 1 ص 14 _ 15 _ 16 ❕همینطور ، پیروان زرتشت او را یک انسان شاعر و اندیشه ور معرفی می کنند ، نه یک پیامبر الهی ، چنان که در کتاب فوق آمده است ؛ « زرتشت کهن ترین دادگذار و شاعر و اندیشه ور » 📚همان ص 16 ❕بر این اساس معرفی زرتشت به عنوان یک پیامبر ایرانی یا یک پیامبر الهی ، مطلبی دروغین و بی اساس است . 4⃣در ادامه برای نفی رسالت جهانی پیامبر به آیه ای استناد کرده است که بر مدعایش هیچ گونه دلالتی ندارد . خداوند می فرماید ؛ « هر گاه ما آن را بر بعضى از عجم (غير عرب) نازل مى‏ كرديم. و او آن را برايشان مى‏ خواند به آن ايمان نمى‏ آوردند. » ( شعراء 198 _ 199 ) ❕يعنى نژادپرستى و تعصبهاى قومى اعراب بقدرى شديد است كه اگر قرآن بر فردى غير عرب نازل مى‏ شد، امواج تعصبها مانع از پذيرش آن مى‏ گرديد، تازه حالا كه بر مردى شريف از خانواده اصيل عربى، و با بيانى رسا و گويا، نازل شده، و در كتب آسمانى پيشين نيز بشارت آن آمده، و علماى بنى اسرائيل نيز به آن گواهى داده‏ اند، بسيارى از آنها ايمان نمى ‏آورند، چه رسد اگر پيامبرشان اصلا چنين شرائطى را نداشت. ( بنابراین آیه در صدد بیان شدت تعصب مردمان عرب جاهلی است و ارتباطی با دعوت جهانی پیامبر ندارد )» 📚تفسیر نمونه ج 15 ص 351 🔸ادامه 👇
🔸ادامه 👇 5⃣در ادامه گویی عربی بودن قرآن را دلیل بر آن گرفته است که آموزه های قرآن اختصاص به اعراب دارد ، در حالی که خواندیم دعوت پیامبر گرامی اختصاص به اعراب ندارد . از آنجایی که پیامبر مبعوث الهی ، باید دارای ویژگی ها و استعدادهای خاصی باشد . 👌تنها فردی که حائز این ویژگی ها برای رسالت آخر الزمانی بوده است ، پیامبر اسلام بوده که در منطقه ای عرب زبان زندگی می کرده است ، لذا او از همان منطقه عربستان مامور به رسالت و دعوت جهانی عموم مردم می شود . بنابراین عرب بودن پیامبر اسلام و کتابش ، دلیل بر انحصار دعوت او به عرب زبانان نمی باشد . 👌در کتاب پاسخ به پرسشهای مذهبی می خوانیم ؛ « پيامبرانى كه براى هدايت عموم اعزام مى‏ شده ‏اند، از آن‏جا كه در وهله اوّل با قوم خود، سر و كار داشتند، بايد كتاب آسمانى آنها به زبان قوم آنان باشد؛ سپس بايد از طرق مختلف معارف و برنامه ‏هاى خود را در ميان ساير اقوام و ملل منتشر سازند. امروز دانشمندان هر كشور سعى مى‏ كنند كتاب‏هاى خود را به زبان مردم همان كشور بنويسند، با آن كه محتويات كتابشان به هيچ وجه اختصاصى به مردم محيط آنها ندارد. از آن‏جا كه پيامبر اسلام از ميان يك امّت عربى برخاسته و در مرحله نخست، سر و كار او با اقوام و ملل عرب بوده از اين نظر كتاب او به يكى از زبان‏هاى زنده و وسيع جهان (زبان عربى) بوده است، در صورتى كه قوانين و احكام او مربوط به عموم جهانيان است. 👌اگر روز بعثت پيامبر اسلام يك زبان جهانى و بين ‏المللى وجود داشت كه همه مردم آن روز به آن زبان آشنايى مى‏ داشتند و با آن مكالمه مى‏ كردند، در اين صورت جا داشتند كتاب آسمانى او به همان زبان بين‏ المللى باشد، در صورتى كه در آن روز چنين مطلبى وجود نداشته و تا كنون نيز اين موضوع تحقّق نپذيرفته است؛ بنابراين، عربى بودن قرآن هيچ‏گونه منافاتى با جهانى بودن اسلام ندارد. » 📚پاسخ به پرسشهای مذهبی ، ص 514 6⃣در ادامه نیز به آیاتی استناد می کند که پیامبر گرامی را مامور به هدایت مردمان شبه جزیره عربستان می کند ، در حالی که روشن است آن آیات در صدد بیان مراحل دعوت است که از خویشان آن حضرت شروع می شود وسپس به سایر اهل مکه و حوالی آن گسترش می یابد و سر انجام همه جهانیان را در بر می گیرد ؛ 📚آموزش عقاید ، مصباح، ص 283 ❕در تفسیر نمونه می خوانیم ؛ « می دانیم اسلام تدريجا گسترش يافت ؛ 👌پيامبر نخست مامور بود بستگان نزديك خود را انذار كند، چنان كه در آيه 214 سوره شعرا مى ‏خوانيم « وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ » تا هسته ‏بندى اسلام محكم شود، و آماده گسترش گردد. ❕سپس در مرحله دوم پيامبر مامور شد ملت عرب را تبليغ و انذار كند، چنان كه در آيه 3 سوره فصلت آمده ؛ « قُرْآناً عَرَبِيًّا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ » اين قرآنى است عربى براى قومى كه مى ‏فهمند و درك مى‏ كنند » و در آيه 44 سوره زخرف نيز آمده است: « اين قرآن مايه تذكر تو و قوم تو است ». ❕هنگامى كه پايه‏ هاى اسلام در ميان اين قوم قوى و مستحكم شد پيامبر ماموريت گسترده ‏ترى يافت، و مامور انذار جهانيان شد، چنان كه در آيه اول سوره فرقان مى‏ خوانيم ؛ « جاويد و پر بركت است خداوندى كه قرآن را بر بنده‏ اش نازل كرد تا همه جهانيان را انذار كند » (و آيات فراوان ديگر). ❕و به خاطر همين ماموريت بود كه پيامبر نامه به سران بزرگ جهان آن روز در خارج از جزيره عربستان نوشت، و كسراها و قيصرها و نجاشيها را به اسلام دعوت كرد و نيز بر اساس همين خط و برنامه بود كه پيروانش براى تبليغ اسلام بعد از او به همه جهان گام نهادند، و تعاليم اسلام را در دنيا منتشر ساختند.» 📚تفسیر نمونه ج 20 ص 358 ipasookh.ir 🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
❓پرسش ❔خدا در قرآن کریم فرموده هر مصیبتی به شما رسد بخاطر اعمالی است که انجام داده اید و بسیاری را نیز عفو می کند ( شوری32) ❓در اینجا علت همه مصائب اعمال انسان ذکر شده در صورتیکه در آیات و روایات دیگر عوامل دیگری چون آزمون الهی، ترفیع درجات هم ذکر شده. ❓این تناقض ظاهری رو چگونه بایستی حل کرد؟ ❓مثلا معصومین علیهم السلام که هیچ گاه گناهی مرتکب نشده اند تا بخواهد به این دلیل مصائبی به ایشان وارد شود درحالیکه می بینیم زندگیشان سراسر رنج و سختی بوده..❕ 💠پاسخ💠 🌀خداوند می فرماید: « هر مصیبتی به شما می رسد به خاطر اعمالی است که انجام داده اید و بسیاری را نیز عفو می کند» 🔷شوری 30 👌در تفسیر نمونه چنین آمده است؛ ❗️« گرچه ظاهر آیه عام است و همه مصائب را در بر می گیرد ولی مطابق معمول در عمومات استثناهایی وجود دارد مانند مصائب و مشکلاتی که دامنگیر انبیائ و ائمه معصومین می شد که برای ترفیع مقام یا آزمایش آنها بود. 👌وهمچنین مصائبی که گریبان غیر معصومین را می گیرد و جنبه آزمون دارد و یا مصائبی که بر اثر ندانم کاری ها و عدم دقت و مشورت و سهل انگاری ها در امور حاصل می شود که اثر تکوینی اعمال خود انسان است . 🔶جمع میان آیات مختلف و روایات ایجاب می کند که عموم این آیه را تخصیص بزنیم . ❗️از آنجا که مصایب و گرفتاری برای بیشتر افراد جنبه کیفری و کفاره ای دارد آیه فوق آن را به صورت عموم مطرح ساخته است اما سایر آیات و روایات این عموم را تخصیص زده است و بیان کرده است برخی مصائب برای برخی افراد به سبب شکوفایی استعدادها یا هشدار نسبت به آینده یا آزمون الهی و یا بیداری از غرور و غفلت و مانند آن اتفاق می افتد. 📚تفسیر نمونه ج20 ص441 👌در روایتی آمده است که از امام صادق تفسیر آیه فوق را سوال کردند ایشان فرمودند: ❗️« می دانید که علی و اهل بیتش بعد از او گرفتار مصائبی شدند آیا به خاطر اعمالشان بود در حالی که آنها اهل بیت طهارتند و معصوم هستند از گناهان❓ 🔶سپس افزود: « رسول خدا پیوسته توبه می کرد و در هر شبانه روز صد بار استغفار می نمود بی آنکه گناهی مرتکب شده باشد .خداوند برای اولیائ و دوستانش مصائبی قرار می دهد تا به خاطر صبر در برابر آن از او پاداش بگیرند بی آنکه گناهی مرتکب شده باشند» 📚الکافی ج2 ص325 📚قرب الاسناد ص79 📚تفسیر قمی ج2 ص277 📚البرهان فی تفسیر القرآن ج4 ص827 👌بنابراین امام می فرماید عمومیت آیه مذکور در مورد برخی افراد نظیر انبیا و اولیا تخصیص می خورد . 📝پرسمان اعتقادی ipasookh.ir 🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
❓پرسش ❔برخی از ضد دینان اشکال می کنند که مگر نمی گویید خدایتان عالم به تمام امور است پس چرا شما را امتحان می کند مگر چیزی برای او مخفی است تا با امتحان آشکار شود .مگر جز این است که امتحان گرفتن برای کسب آگاهی از وضعیت افراد است ❓ 💠پاسخ💠 🌀در این شکی نمی باشد که یکی از سنت های خداواند علیم و حکیم سنت ابتلائ و آزمایش مردمان می باشد . 🔶می فرماید: «قطعا همه شما را با چیزهایی از ترس ، گرسنگی ، زیان مالی ، و جانی ، و کمبود میوه ها آزمایش می کنیم» 🔶بقره155 🔶ومی فرماید: « آیا مردم گمان می کنند بدون امتحان رها می شوند نه هرگز بلکه همگی باید امتحان دهند» 🔷عنکبوت 1 👌در این باره روایات متعددی نیز در مجامع روایی ما نقل شده است؛ 📚بحار الانوار ج5 ص210 باب 8 ❗️اما باید توجه کرد که امتحان الهی با امتحانی که بین افراد بشر متداول است تفاوت دارد.بشر بر اثر کوتاهی و نارسایی دانش خود برای کشف حقیقت و رفع ابهام ناچار است از در آزمایش وارد شود ولی از آنجا که یک چنین حالتی برای خدا محال است و او در پرتو علم نامحدود خود از تمام امور آگاهی دارد امتحان درباره او به این معنا قبول نیست بلکه امتحان او برای اهداف دیگری است ؛ 1⃣تربیت و پرورش استعدادها ؛ 🗯روزی که بشر دیده به جهان می گشاید در نهاد او یک سلسله استعدادها و امکانات شگفت انگیزی وجود دارد .همه کمالات انسانی و فضایل اخلاقی به صورت استعداد در کانون او نهفته و سرشت او با آنها عجین و خمیر شده است ولی این استعداد ها مانند منابع زمینی است که بدون وسائل مخصوص آشکار نمی شود و از مرحله قوه و استعداد به مرحله فعلیت نمی رسند .بدیهی است تا این شایستگی ها به مرحله ظهور نرسد هرگز تکامل و فضیلت و به دنبال آن پاداش و ثواب وجود خارجی نخواهد یافت . 👌چنین آزمایشی به منظور تربیت انسانها و پرورش صفات عالی انسان در کانون وجود آنها انجام می گیرد و اگر این تکالیف و آزمایش ها نبود هرگز این شایستگی ها در کانون وجود انسانها ظاهر و آشکار نمی گشت وکسی مستحق پاداش و تقدیر نمی گردید. ❗️این یک قانون کلى و سنت دایمى پروردگار است که براى شکوفا کردن استعدادهاى نهفته و از قوه به فعل رساندن آنها و در نتیجه، پرورش دادن بندگان، آنان را مى آزماید. 👌یعنى همان گونه که فولاد را براى استحکام بیشتر در کوره مى گدازند تا به اصطلاح آبدیده شود، آدمى را نیز در کوره حوادث سخت پرورش مى دهد تا مقاوم گردد. 🔷در واقع امتحان خدابه کار باغبانى پر تجربه شبیه است که دانه هاى مستعد را در سرزمین هاى آماده مى پاشد، این دانه ها با استفاده از مواهب طبیعى شروع به نمو و رشد مى کنند.تدریجاً با مشکلات مى جنگند و با حوادث پیکار مى نمایند در برابر طوفان هاى سخت، سرماى کشنده و گرماى سوزان ایستادگى به خرج مى دهند تا شاخه گلى زیبا یا درختى تنومند و پر ثمر بار آید که بتواند به زندگى و حیات خود در برابر حوادث سخت ادامه دهد. ❗️سربازان را براى این که از نظر جنگى نیرومند و قوى شوند به مانورها و جنگ هاى مصنوعى مى برند و در برابر انواع مشکلات ؛تشنگى، گرسنگى، گرما، سرما، حوادث دشوار، و موانع سخت، قرار مى دهند تا ورزیده و آبدیده شوند.و این است رمز آزمایش هاى الهى. ❗️امیر مومنان على علیه السلام تعریف بسیار پر معنى در زمینه فلسفه امتحانات الهى دارد مى فرماید: 🔶«گر چه خداوند به روحیات بندگانش از خودشان آگاه تر است ولى آنها را امتحان مى کند تا کارهاى خوب و بد که معیار پاداش و کیفر است از آنها ظاهر گردد» 📚نهج البلاغه کلمات قصار 93 ❗️یعنى صفات درونى انسان به تنهایى نمى تواند معیارى براى ثواب و عقاب گردد، مگر آن زمانى که در لابلاى اعمال انسان خودنمایى کند، خداوند بندگان را مى آزماید تا آنچه در درون دارند در عمل آشکار کنند، استعدادها را از قوه به فعل برسانند و مستحق پاداش و کیفر او گردند. ❗️مثلا هنگامی که خداوند ابراهیم را با فرمان ذبح اسماعیل آزمایش می کند هدف این نیست که بداند ایا ابراهیم او را اطاعت می کند یا خیر بلکه هدف این است که روح فرمانبرداری و تسلیم در برابر دستورات خدا را که در وجود ابراهیم بود پرورش دهد و به مرحله فعلیت برساند و از این طریق گامی به سوی تکامل بردارد. 🔷اگر آزمایش الهى نبود این استعدادها شکوفا نمى شد و میوه هاى اعمال بر شاخسار درخت وجود انسان نمایان نمى گشت و این است فلسفه آزمایش الهى در منطق اسلام. 📚تفسیر نمونه ج1 ص527 👌ادامه پاسخ 👇👇👇
👌ادامه پاسخ 👇👇👇 2⃣ثمره دیگر امتحان الهی که مربوط به امتحانات دسته جمعی است این است که علاوه بر موضوع تربیت ، هدف شناخته شدن افراد صالح و فاسد و مومن از منافق و خوب و بد است .قرآن می فرماید: « تا خداوند افراد با ایمان را خالص گرداند و ورزیده شوند و کافران به تدریج نابود سازد» 🔷ال عمران 141 3⃣فایده سوم امتحان الهی اتمام حجت برای آن عده از مدعیان دروغگو است که در مواقع عادی هزار گونه ادعا دارند و در مقام عمل هیچ . ❗️با امتحان و آزمایش الهی وضع آنها روشن می شود.اگر این گونه افراد در بوته امتحان نیفتند و درون تهی خود را که بر خلاف ظاهر آراسته آنهاست آشکار نکنند ممکن است هم خودشان در اشتباه بمانند و هم دیگران و کیفرهای الهی یا عدم لطف الهی را ظالمانه فرض کنند اما امتحان پرده از روی آنها بر می دارد و آنها که فلز وجودشان بی ارزش است حقیقت وجودشان برای خودشان و دیگران آشکار می گردد. 📚پاسخ به پرسش های مذهبی، مکارم شیرازی و سبحانی تبریزی ص365 📝پرسمان اعتقادی ipasookh.ir 🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🤔 ❔اثبات شيعه بودن قاتلان حسين از زبان اباعبدالله تصوير بالا متعلق به كتاب الارشاد، نوشته شيخ مفيد، يكى از بزرگترين علماى قرن پنجم شيعه و كسى است كه داستان واقعه كربلا را براى اولين بار در كتابش بصورت مبسوط عرضه كرد. در جلد دوم اين كتاب ص ٧٥ (لينك صفحه كتاب)داستان كشته شدن مسلم بن عقيل و رسيدن خبر آن به حسين را انعكاس داده است. حسين پس از شنيدن خير كشته شدن مسلم و هانى بن عروه ميگويد: شيعيانمان به ما خيانت كردند. حالا هى دوباره بنويسيد كوفيان شيعه ابوسفيان بودند و شيعه انگليس بودند و ازين مزخرفات بى سر و ته ❗️❗️ 💠💠 ❕شیخ مفید می نویسد ؛ « حسين عليه السلام حركت كرد تا به زُباله رسيد. پس خبر شهادت عبد اللّه بن يَقْطُر به او رسيد. پس نامه‏ اى بيرون آورد و بر مردم خواند: «به نام خداوند بخشنده مهربان. امّا بعد، گزارشى دردناك و ناگوار، رسيده است ؛ كشته شدن مسلم بن عقيل و هانى بن عروه و عبد اللّه بن يَقْطُر. شيعيان ‏ما، ما را بى‏ یاور گذاشته‏ اند. ( خذلنا شیعتنا ، که به معنای تنها و بی یاور گذاشتن است )پس هر كس از شما مى‏ خواهد كه باز گردد، منعى نيست. باز گردد، كه حقّى بر او نداريم». ❕مردم، يكباره از پيرامون وى، پراكنده شدند و راه راست و چپ گرفتند و او ماند و يارانش كه از مدينه با وى همراه بودند، و نيز تعداد اندكى از آنان كه در طول مسير به او پيوسته بودند. امام عليه السلام اين كار را از آن رو كرد كه مى‏ دانست باديه ‏نشينان، به اين پندار، از پىِ او آمده ‏اند كه او به سوى شهرى مى‏ رود كه مردمش به اطاعت وى، استوارند و نخواست با وى بيايند و ندانند كجا مى‏ روند. » 📚الارشاد ج 2 ص 75 _ روضه الواعظین ص 197 _ اعلام الوری ج 1 ص 447 _ بحار الانوار ج 44 ص 374 ❕معاند از تعبیر « خذلنا شیعتنا » مدعی شده است که شیعیان امام حسین ع را کشته اند ، در حالی که مقصود امام حسین ع آن است که شیعیان ما را تنها گذاردند و دعوت کردند اما یاری نکردند و الا روشن است کسانی که در کربلا آمدند و امام حسین ع را کشتند ، آنان اصلا شیعه نبودند. 👌 شیعیانی که امام حسین ع را تنها گذارند ، همانانی هستند که بعدها قیام توابین را صورت دادند ، کسانی که امام ع را دعوت به کوفه کردند ، اما در نصرت امام ع سستی ورزیدند . 👌توابین به معنای توبه‏ كنندگان، لقب گروهى از شيعيان كوفه كه به خونخواهى شهداى كربلا قيام كردند. ❕پس از حادثه كربلا، شيعيان كوفه بخاطر يارى نكردن امام حسين ع پشيمان شدند و توبه كردند و زدودن ننگ كوتاهى در نصرت امام را در قيام و انتقام از قاتلان سيد الشهدا ديدند. 👌سليمان بن صرد خزاعى را كه از چهره ‏هاى بارز شيعه بود به رياست برگزيده، در خانه او گرد آمدند و هم پيمان شدند تا دست به قيام عليه امويان بزنند. آغاز تصميمشان در سال 61 هجرى بود، ليكن زمان نهضت را در سال 65 هجرى قرار دادند. در اين مدّت، با جذب افراد به گروه خويش و تهيّه سلاح و فراهم كردن امكانات نهضت، پس از مدّتى سازماندهى مخفيانه، سرانجام با جمعيتى 4000 نفرى قيام كردند و با شعار «يا لثارات الحسين»، عازم نخيله شدند تا از آنجا به سوى شام حركت كنند. شروع قيام آنان را در عصر مروان بن حكم، روز چهارشنبه بيست و دوّم ربيع الثانى گفته‏ اند . 📚فرهنگ عاشوراء ، محدثی ، ص 120 ❕در کتاب دانشنامه امام حسین ع می خوانیم ؛ « اين قيام ( قیام توابین ) هر چند پس از قيام مردم مدينه و مكّه تحقّق يافت، ولى مقدّمات شكل ‏گيرى آن، هم‏زمان با قيام مدينه و مكّه آغاز شد. اين نهضت، توسّط كسانى صورت گرفت كه دعوت آنها از امام حسين عليه السلام براى آمدن به كوفه و سستى آنها در يارى رساندن به ايشان، واقعه خونبار كربلا را به وجود آورد. بدين سان، آنان مرتكب گناه بزرگى شده بودند و مى‏ خواستند با خون خود، ننگ اين گناه را از خود بزدايند. به همين جهت نيز نهضت آنان، «نهضت توّابين» ناميده شد. » 📚دانشنامه امام حسین ج 9 ص 21 🔸ادامه 👇
🔸ادامه 👇 🔸مورخین می نویسند ؛ « وقتى حسين بن على عليه السلام كشته شد و ابن زياد از اردوگاهش نُخَيله باز گشت و وارد كوفه شد، شيعيان به سرزنش خود و اظهار پشيمانى پرداختند و متوجّه شدند كه خطاى بزرگى مرتكب شده ‏اند كه حسين عليه السلام را دعوت كرده‏اند تا يارى‏ اش كنند؛ امّا [پس از آمدن،] رهايش كرده ‏اند و او در كنار آنها كشته شد و كمكش نكردند. [سپس‏] احساس كردند كه ننگ و گناهشان در كشتن حسين عليه السلام، جز با كشتن قاتلان حسين و يا با كشته شدن در اين راه، قابل شستن و پاك كردن نيست. پس نزد پنج نفر از بزرگان شيعه كوفه رفتند: سليمان بن صُرَد كه از صحابه پيامبر بود، مُسيّب بن نَجَبه فَزارى كه از صحابه امام على عليه السلام و نيكان آنها بود، عبد اللّه بن سعد بن فضل ازْدى، عبد اللّه بن وال تَيمى و رِفاعة بن شدّاد بَجَلى ، آنان زمام امر را به سلیمان بن صرد واگذار کردند . 📚تاریخ طبری ج 5 ص 552 ❕سليمان با همراهانش از نخيله به كربلا رفتند و در كنار مزار امام حسين عليه السلام ضمن اعتراف به گناه خود، از خداوند، طلب مغفرت كردند و پيمان بستند كه راه او را ادامه دهند. طبرى، در اين باره مى‏ نويسد ؛ « سليمان بن صُرَد و يارانش به قبر حسين عليه السلام رسيدند و يك‏صدا فرياد زدند: پروردگارا! ما پسر دختر پيامبرمان را وا نهاديم. در باره آنچه از ما سر زد، ما را بيامرز و به ما توفيق توبه عطا كن، كه تو توبه ‏پذيرِ مهربانى، و بر حسين و ياران شهيد راستين او، رحم آور. پروردگارا! ما تو را گواه مى ‏گيريم كه ما بر همان‏ راهى هستيم كه آنان در آن راه، كشته شدند. اگر آن گناه را بر ما نيامرزى و بر ما رحم نياورى، خسارت‏ زده ‏ايم.» 📚تاریخ طبری ج 5 ص 589 ❕آنان، پس از توقّف يك شبانه‏ روز در كنار مزار سيّد الشهدا، آماده نبرد با سپاه شام در عين الورده شدند. 📚همان ص 596 ❕نيروى تحت فرمان سليمان، حدود چهار هزار نفر بود و سپاه دشمن به بيست هزار نفر مى ‏رسيد. 📚تاریخ طبری ج 5 ص 596 _ 598 _ الفتوح ج 6 ص 222 ❕سپاه سليمان در نبرد با شاميان، از خود، رشادت فراوانى نشان دادند؛ امّا در مقابل آنان، كارى از پيش نبردند. سليمان و شمارى ديگر از سران نهضت توّابين و جمع زيادى از ياران وى، كشته شدند و بازماندگان، شبانه صحنه نبرد را ترك كردند و به كوفه باز گشتند. 👌شیخ عباس قمی در مورد سلیمان بن صرد خزاعی می نویسد ؛ « اسم او در جاهليّت يسار بوده، رسول خدا او را سليمان نام نهاده، مردى جليل و فاضل بوده، در كوفه سكونت اختيار كرد، و در خزاعه خانه بنا نهاد، و او سيّد قوم خود بوده، و در صفّين ملازم ركاب حضرت امير المؤمنين عليه السّلام بود، و در آنجا حوشب ذى ظليم به دست وى كشته گشت. 👌و او همان كس است كه شيعيان كوفه بعد از وفات معاويه در خانه وى جمع شدند و كاغذ براى امام حسين عليه السّلام نوشتند و آن حضرت را به كوفه دعوت كردند، و لكن در ركاب سيّد الشّهداء عليه السّلام حاضر نگشت، و از فيض شهادت در خدمت آن جناب محروم ماند. پس از آن سخت پشيمان گشت، توبت و انابت جست و از بهر خون خواهى آن حضرت كمر استوار كرد، تا در سنه شصت و پنج با مسيّب بن نجبه فزارى، و عبد اللّه بن سعد بن نفيل ازدى، و عبد اللّه بن وال تميمى، و رفاعة بن شدّاد بجلى و جمعى از شيعيان كوفه كه آن‏ها را «توّابين» گويند به جهت‏ خون خواهى امام حسين عليه السّلام از بنى اميّه به سمت شام حركت كردند و در عين‏ ورده- كه شهرى است از بلاد جزيره-، با لشكر شام تلاقى كردند و شاميان سى هزار تن بودند كه به سركردگى ابن زياد و حصين بن نمير و شراحيل بن ذى الكلاع حميرى به جهت قتال شيعيان از شام حركت كرده بودند، پس ما بين ايشان جنگ عظيمى واقع شد و سليمان به تير حصين بن نمير شهيد شد » 📚منتهی الامال ج 1 ص 478 👌بنابراین ، این که شیعیان کوفه و در راس آنان سلیمان بن صرد در یاری امام حسین ع و فرستاده او مسلم بن عقیل کوتاهی کردند و در عین دعوت از آنان ، از نصرت امام ع شانه خالی کردند ، و پس از آن توبه کردند و نهضت توابین را به راه انداختند ، در این شکی نیست ، اما این که بگوییم همین شیعیان به میدان کربلا هم آمدند و امام حسین را کشتند ، این سخن کذب و دروغ است ، قاتل امام حسین ع یزید و یزیدیان و به تعبیر خود امام حسین ع شیعیان آل ابی سفیان بوده اند نه شیعیان ، چنان که از امام ع نقل است که خطاب به آنان فرمود ؛ «واى بر شما، اى پيروان آل ابو سفيان! اگر دينى نداريد و از روز معاد نمى ‏هراسيد، پس در دنيايتان، آزاده باشيد.» 📚لهوف ص 71 ipasookh.ir 🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🤔 ❔علت عدم حضور ابراهیم بن مالک اشتر در همراه امام حسین چی بوده اصلا جایی ذکرشده ❗️❗️ 💠💠 👌 ابراهیم بن مالک اشتر مردی شجاع و سلحشور و با شهامت و رییس بود .او دارای طبعی عالی و بلند و طرفدار حق بود .او هوادار و دوستدار اهل بیت بوده و مانند پدرش دارای عالی بود . درباره زندگانی او جز این که همراه پدرش در نبرد صفین حاضر بود چیزی دیگری در دست نیست . 📚اعیان الشیعه ج2 ص200 👌برخی از رجالیون او را از لحاظ وثاقت و عدالت مجهول می شمارند . 📚مستدرکات رجال الحدیث ج 1 ص 186 ❕در رابطه با علت عدم حضور او در میدان کربلا چیزی در تاریخ ذکر نشده است و احتمال کوتاهی کردن و عدم بصیرت او از قوت نیست چرا که اگر خلاف این بود حتما نام ابراهیم با توجه به جایگاهی که دارا بوده است ، به عنوان یاری کنندگان حسین علیه السلام ثبت می شده است ، حتی هیچ نامی از او به عنوان یاری کنندگان مسلم بن عقیل در کوفه ضبط نشده است . 🔸ابراهیم اشتر پس از فتح بزرگی که در مرز شام و عراق بدست آورد و عبیدالله و لشکر شام نابود شدند به دستور مختار در استان شمال غربی عراق به عنوان استاندار تام الاختیار ماند .در جریان جنگ بن زبیر و مختار نیز همان جا بود و در صحنه جنگ حضور نداشت. ❗️برخی می گویند دلیلی معتبری نیست که مختار از او کمک طلبیده باشد و او کوتاهی کرده باشد .مختار فرماندهی جنگ با مصعب را به او نداد شاید به دلیل اهمیت منطقه موصل بود که مختار نمی خواست ابراهیم از آنجا خارج شود 📚ماهیت قیام مختار ص645 🔶مصعب پس از شکست مختار چون می دانست که ابراهیم مردی پر نفوذ است تصمیم گرفت که او را با خود همراه کند و وعده داد که اگر حکومت ابن زبیر را بپذیرد همه شمال عراق در او خواهد بود لذا برایش نامه ای نوشت و او را به سوی خود دعوت کرد. ❗️در همان زمان عبدالملک مروان خلیفه اموی نیز برای او نامه نوشت و او را به سوی خود دعوت کرد و وعده حکومت عراق را به او داد . 👌ابراهیم متحیر شد که چه بکند لذا ماجرای دو نامه را با یاران خود در میان نهاد . 🔶نهایتا ابراهیم چنین عرضه داشت که اگر ابن زیاد و سران شام را نکشته بودم می توانستم با عبدالملک کنار بیایم ولی این کار را کرده ام و خوش ندارم مردم شام را بر مردم خودم ترجیح دهم لذا به ملحق شد 📚الکامل فی التاریخ ج4 ص275 👌شیخ عباس قمی می نویسد: « چون مصعب از جانب برادرش عبدالله بن زبیر به دفع مختار مامور شد و به کوفه آمد و مختار را کشت کوفه را تحت تصرف گرفت و پیوسته در صدد جمع آوری نیرو بود تا در سال 72 سپاه خود را جمع کرده و به قصد جنگ با عبدالملک مروان راهی شام شد. ❗️عبدالملک نیز با لشکری به جنگ او آمد و در اراضی مسکن نزدیک سامرا حرب عظیمی بین آنها محقق شد . 🔴ابراهیم اشتر که در لشکر مصعب بود در آن جنگ کشته شد و سر او را ثابت بن زید جدا کرد و جسدش را به نزد عبدالملک حمل کردند .ثابت هیزم جمع کرد و بدن ابراهیم را سوزانید . 👌مصعب هم کشته شد و سرش جدا شد. ❗️مدفن ابراهیم هم اکنون در اراضی مسکن در طریق سامرا معروف است. 📚وقایع الایام ص369 👌ایشان همچنین می گوید نسب جماعتی از علما منتهی میشود به ابراهیم بن مالک اشتر کسانی چون اسکندر بن دربیس الخرقانی و ورام بن ابی فراس جد سید بن طاووس از طرف مادر و شیخ جعفر نجفی کشف الغطاء . 📚سفینه البحار ج 4 ص 389 ipasookh.ir 🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🤔 ❔برخی شبهه می کنند که چرا امام حسین در روز عاشوراء افراد نابالغی را چون حضرت قاسم به میدان نبرد فرستاد در حالی که آنها تکلیفی نداشتند و نیاز به مراقبت داشتند .اصولا افراد نابالغ ، بدلیل عدم رشد جسمانی و عقلانی ، قادر به اداره کردن امورات شخصی و حقوقی خود نیستند و شارع سعی نموده است برای محافظت از این اشخاص ، برای آنها با تعیین ولی ، وصی و قیم نقش محافظتی ایجاد نماید تا زمان بلوغ آنها. نکته ای که مےبایست لحاظ شود این است که بررسی نمایم اقدام حسین بن علی در جهت به میدان فرستادن « قاسم بن حسن» تا چه اندازه مورد نهی قرآن ، سنت پیامبر اسلام و عقل و اخلاق قرار گرفته است ❗️❗️ 💠💠 👌 درست است که تمام تکالیف شرعی متوجه کسانی است که به حد بلوغ رسیده باشند و افرادی نابالغ اعم از خردسالان و یا دیوانگان، مکلف به هیچ تکلیفی از جانب شرع مقدس اسلام نیستند و این است که قانون گذار مقدس اسلام بر آن ها نهاده و سختگیری و الزام را از آنان برداشته است. ❕و این مطلب علاوه بر آن که مورد اتفاق جمیع علماء اسلام است، طبق حدیث معروفی است که از پیامبر اسلام نقل شده است که فرمود ؛ « رُفع القلم عن الصَّبی حتی و عن المجنون حتی یَفیقَ» « قلم تکلیف از نابالغ برداشته شده تا وقتی که بالغ شود و همچنین از دیوانه تا وقتی که بیماری جنون وی برطرف و عاقل شود.» 📚الخصال ج 1 ص 175 👌اما در عین حال که الزام و تکلیفی بر افراد نابالغ نیست، اعم از آن که تکلیف، دستور جهاد باشد یا دستور دفاع ولی نوجوانانی که به حد تمیز رسیده اند و خوب و بد و مفاهیم اسلامی را می دهند حق دارند که در صحنه جهاد و دفاع شرکت کنند و از این فیض عظیم الهی بهره برند. 🔸مخصوصا وقتی که صحنه، صحنه دفاع باشد، و هر فطرتا برای خود حق دفاع قائل است و شارع مقدس اسلام نیز از این حکم عقل فطری جلوگیری نکرده است. 👌علاوه بر این که روش عمل اباعبدالله الحسین علیه السلام در نبرد کربلا روشنگر این مطلب است . ❕بنابراین، اطفال را نمی توان اجبار کرد که در میدان جهاد شرکت کنند، اما اگر خود آنان داوطلب باشند و نبرد نیز دفاعی باشد ، دلیلی برای ممانعت از آنان وجود ندارد. 👌البته در صورتی که پدر در قید باشد باید از او اجازه گرفت . 📚وسائل الشیعه ج 15 ص 20 ❕بر این اساس امام حسین علیه السلام نیز ابتدا اجازه حضور قاسم بن حسن در میدان نبرد را نداد ، اما پس از اصرار های او و این که دفاع کردن از ارزش ها اختصاص به افراد بالغ ندارد و کسانی هم که به سن رشد و تمییز خوب و بد رسیده اند می توانند در این حاضر شوند ، امام علیه السلام به او اجازه حضور در میدان نبرد را داد . ❕خوارزمی می نویسد ؛ « قاسم بن حسن كه نوجوان و نابالغ بود، به ميدان آمد. هنگامى كه حسين عليه السلام به او نگريست، او را در آغوش گرفت و آن قدر با هم گريستند كه هر دو از حال رفتند. سپس جوان، اجازه پيكار خواست و عمويش حسين عليه السلام، از اجازه دادن، خوددارى كرد. جوان، پيوسته دست و پاى عليه السلام را مى‏بوسيد و از او اجازه مى‏ خواست تا به او اجازه داد. او به ميدان آمد و در حالى كه اشك‏هايش بر گونه ‏هايش روان بود، چنين مى‏ خواند؛ اگر مرا نمى‏شناسيد، من شاخه حسنم‏ ، نواده پيامبرِ برگزيده و امين. اين، حسين است، به سان اسيرى در بند ،ميان مردمى كه خدا كُند از آب باران ننوشند! ❕سپس حمله بُرد و صورتش به پاره ماه مى ‏مانْد. و با وجود كمىِ سنّش، 35 مرد را كُشت. 🔸عمرو بن سعد ازْدى گفت: به خدا سوگند، بر او حمله مى‏ برم! آن گاه، بر او حمله بُرد، و باز نگشت تا با شمشير، بر سرش زد و آن ، به صورت [بر زمين‏] افتاد و فرياد برآورد: اى عمو جان! حسين عليه السلام ....» 📚مقتل الحسین ج 2 ص 27_ المناقب ج 4 ص 106 ❕البته مولف لباب الانساب حضرت قاسم بن حسن را در میدان کربلا شانزده ساله و می داند . 📚دانش نامه امام حسین علیه السلام ، ج 7 ص 121 ipasookh.ir 🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🤔 ❔آیا این مطلب درست هست که امام حسین علیه السلام شب عاشورا خطاب به اصحابشان فرمودند که هر کس به گردن دارد برگردد ؟ لطفا سند این مطلب را ارائه بفرمایید ❗️❗️ 💠💠 👌موسى بن عمير از پدرش نقل مى‏ كند كه امام عليه السلام (در روز عاشورا) به من فرمود ؛ ❕ «نادِ أَنْ لا يُقْتَلَ مَعي رَجُلٌ عَلَيْهِ دَيْنٌ وَ نَادِ بِها فِي الْمَوالي فَإِنّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه و آله يَقُولُ مَنْ ماتَ وَ عَلَيْهِ دَيْنٌ أُخِذَ مِنْ حَسَناتِهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ ؛ « (ميان همه يارانم) اعلام كن هر كس دَيْنى بر عهده دارد با من كشته نشود؛ زيرا كه من از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم فرمود: «هر كس از دنيا برود و دَيْنى بر ذمّه داشته باشد، از وى در فرداى قيامت برداشته مى‏ شود». 🔸در نقل ديگرى آمده است كه عمير انصارى گفت: امام عليه السلام به من فرمود: «نادِ فِى النَّاسِ أَنْ لا يُقاتِلَنَّ مَعي رَجُلٌ عَلَيْهِ دَيْنٌ، فَإِنَّهُ لَيْسَ مِنْ رَجُلٍ يَمُوتُ وَ عَلَيْهِ دَيْنٌ لا يَدَعُ لَهُ وَفاءً إِلّا دَخَلَ النَّارَ ؛ « ميان مردم اعلام كن هر كس بدهكار است در ركاب من پيكار نكند، زيرا هر كس از دنيا برود در حالى كه دينى بر عهده‏ اش باشد كه چاره ‏اى براى آن باشد گرفتار دوزخ مى‏ شود». 🔸مردى برخاست و گفت: همسرم پذيرفت كه از طرف من بپردازد. امام عليه السلام پاسخ داد ؛ «وَ ما كِفالَةُ امْرَأَةٍ، وَ هَلْ تَقْضي إِمْرَأَةٌ «كفالت آن زن چه فايده ‏اى دارد؟ آيا او قدرت دارد چنين كند؟!».» 📚احقاق الحق ج 19 ص 429 👌راستى عجيب است كه انسانى در بحرانى‏ ترين شرايط، حتّى به بدهكارى‏ هاى اصحاب و ياران خود به توجّه داشته باشد و راضى نشود بدهكاران همراه او پيكار كنند و شهيد شوند؛ مبادا حقوق مردم از دست برود. 🔸اين برنامه را با كار كسانى مقايسه كنيد كه سراسر زندگى آنها انباشته از حرام و حقوق مردم بوده و كمترين اهمّيّتى براى آن قائل نبودند، اصلًا چيزى را به نام «حقّ الناس» باور نداشتند. 📚عاشوراء ... ، مکارم شیرازی ، ص 414 ❗️البته باید توجه کرد ؛ 1⃣مطلب مذکور در منابع شیعی نیامده است و در کتاب احقاق الحق نیز این جریان از کتابی نه چندان مشهور اهل سنت چون المتفق و المفترق ، بغدادی ج 10 ص 117 نقل شده است . 2⃣در نقل هایی آمده است که امام علیه السلام با بدهکاری به شهادت رسید و پس از آن امام سجاد علیه السلام دیون پدر را ادا نمود . ❕از امام باقر عليه السلام نقل شده است که فرمود ؛ « امام حسين عليه السلام كشته شد، در حالى كه بدهكار بود و امام زين العابدين عليه السلام، يكى از مزرعه ‏هاى او را به هزار [سكّه‏] فروخت تا بدهى و نيز وعده ‏هاى امام حسين عليه السلام به مردم را بپردازد » 📚کشف الحجه ص 183 _ بحار الانوار ج 43 ص 321 3⃣پرداخت دیون توسط خود فرد یا وصیت به وارث لازم و ضروری است و کوتاهی در آن به هیچ پذیرفته نیست . 👌على بن ابى حمزه می گوید ؛ « دوستى داشتم كه از دبيران بنى ‏اميّه بود؛ به من گفت: از امام صادق عليه السلام براى من اجازه ملاقات بگير. من از حضرت اجازه خواستم و ايشان اجازه داد. وقتى آن مرد به حضور حضرت‏ رسيد، سلام كرد و نشست و سپس گفت: فدايت شوم، من در دستگاه ادارى اين جماعت كار مى‏ كردم و از دنياى آنان به مال و منال فراوانى رسيدم و براى به دست آوردن آن، چشم بر هم‏ نهادم (به حلال و حرام توجّهى نكردم) ... آيا راهى براى بيرون آمدن [از اين وضع‏] دارم؟ فرمود: اگر برايت بگويم انجام مى ‏دهى؟ عرض كرد: انجام مى‏ دهم. 🔸فرمود: از تمام مال و ثروتى كه در دستگاه ادارى آنها به دست آورده ‏اى خودت را خلاص كن. كسانى را كه مى‏ شناسى مالشان را به آنها برگردان و كسانى را كه نمى‏ شناسى از طرفشان صدقه بده. در اين صورت، من براى تو مى‏ كنم كه خداوند عزّوجلّ تو را به بهشت برد.» 📚الکافی ج 5 ص 106 4⃣اگر به صورت غیر عمد انسان با حق الناس وارد عرصه شود و در پرداخت آن کوتاهی نکرده باشد می تواند امید به بخشش آن داشته باشد زیرا امام صادق علیه السلام فرمود ؛ « زمانی که روز قیامت شود خداوند حساب ما را بر عهده ما میگذارد انچه از حقوق پرودگار بر ذمه انان است حضرت محمد شفیع می شود و خداوند آنان را می بخشد و انچه از حقوق مردم بر ذمه آنان است حضرت محمد شفیع می شود و بجای انان ادا می کند و انچه از حقوق ما اهل بیت بر ذمه انان است ما نیز به انان می بخشیم تا انان بدون وارد بهشت شوند» 📚بحار الانوار ج7 ص274 _ الکافی ج8 ص162 ipasookh.ir 🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🤔 ❔برخی می گویند اگر هدف امام حسین واقعا قیام در راه خدا بوده است چرا وقتی خبر شهادت به ایشان رسید می خواست برگردد و به کوفه نرود و یا چرا به حر گفت بگذار برگردم و وارد کوفه نمیشوم ❗️❗️ 💠💠 👌این که هدف امام علیه السلام از مخالفت با یزید و رفتن به سوی کوفه قیام در برابر حکومت ظالم و فاسد یزید و نجات دین از چنگال و انحراف بوده است قابل شک و تردید نیست چنان که خود امام حسین علیه السلام می فرمود ؛ « من تنها به انگيزه اصلاح در امّت جدّم بپا خاستم، مى ‏خواهم امر به معروف و نهى از منكر كنم و به جدّم و پدرم على بن ابى طالب عليه السلام رفتار نمايم!» 📚فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 33 و بحارالانوار، ج 44، ص 329 👌هنگامى كه امام عليه السلام با سپاهِ «حرّ» رو به رو گشت و بى‏ وفايى كوفيان آشكار شد و امام عليه السلام خود را با شهادت مواجه ديد در ميان اصحاب خويش برخواست و طىّ چنين فرمود ؛ « آيا نمى ‏بينيد به حق عمل نمى ‏شود و از باطل جلوگيرى نمى ‏گردد، در چنين شرايطى بر مؤمن لازم است (قيام كند و) شيفته ملاقات پروردگار (و شهادت) باشد». 📚بحارالانوار، ج 44، ص 381؛ تاريخ طبرى، ج 4، ص 305 و مقتل الحسين خوارزمى، ج 1، ص 237. 👌و در نامه ای به بزرگان نوشت ؛ « شما مى ‏دانيد پيامبر خدا در زمان حياتش فرمود هر كس سلطان ستمگرى را ببيند كه حرام خدا را حلال شمرده و پيمان خدا را شكسته، با سنّت پيامبر مخالفت مى ‏ورزد و در ميان بندگان خدا به ظلم و ستم رفتار مى ‏كند ولى با او به مبارزه‏ عملى و گفتارى برنخيزد، سزاوار است كه او را در جايگاه آن سلطان ستمگر (جهنّم) وارد كند » 📚فتوح ‏ابن ‏اعثم، ج 5، ص 143؛ مقتل الحسين خوارزمى، ج 1، ص 234 و بحارالانوار، ج 44، ص 381. ❕و در خطبه‏ اى با هدف از تلاش و تكاپوى خويش را چنين بيان مى‏ كند ؛ « خداوندا! تو مى ‏دانى كه آنچه از ما (در طريق تلاش براى بسيج مردم) صورت گرفت، به خاطر رقابت در امر زمامدارى و يا به چنگ آوردن ثروت و مال نبود، بلكه هدف ما آن است كه نشانه ‏هاى دين تو را آشكار سازيم و اصلاح و درستى را در همه بلاد بر ملا كنيم تا بندگان آسوده باشند و فرايض و سنّت‏ها و احكامت مورد عمل قرار گيرد» 📚تحف العقول، ص 170 و بحارالانوار، ج 97، ص 79. 👌حال ادعایی شده است که وقتی امام حسین علیه السلام خبر شهادت مسلم را شنید قصد باز گشت را داشت در حالی که تاریخ خلاف آن را نقل کرده است ‌. ❕هنگامى كه امام عليه السلام به منزلگاه «زباله» رسيد، خبر شهادت برادر رضاع ى‏اش- عبداللَّه بن يقطر (علاوه بر شهادت مسلم و هانى)- را شنيد، نوشته ‏ايى را بيرون آورد و براى مردم خواند: « به نام خداوند بخشنده مهربان، امّا بعد! خبر ناگوار شهادت مسلم بن عقيل و هانى بن عروه و عبداللَّه بن يقطر به ما رسید ... پس هر كس از بخواهد برگردد مى‏ تواند. هيچ بيعتى از ما بر عهده او نيست». 🔸به دنبال اين سخنان، مردم از چپ و راست از اطراف امام پراكنده شدند، تنها همان‏ عدّه از ياران آن حضرت كه از مدينه با او همراه بودند، باقى ماندند. اين سخن را بدان جهت فرمود كه عدّه‏ اى مى‏ كردند امام عليه السلام به شهرى وارد مى‏ شود كه مردم آن سامان همه مطيع فرمان او هستند و امام زمام حكومت را به دست خواهد گرفت و آنها بهره مادّى خواهند برد! ولى هنگامى كه ديدند مردم بى وفاى كوفه دست از يارى امام كشيدند و قاعدتاً راهى جز شهادت براى امام و يارانش نيست از گرد آن حضرت پراكنده شدند. 📚تاريخ طبرى، ج 4، ص 300- 301؛ ارشاد مفيد، ص 424 و بحارالانوار، ج 44، ص 374 (با مختصر تفاوت). 👌 اين سخنان به خوبى نشان مى‏ دهد كه امام عليه السلام رسالت و مأموريّت خاصّى در اين سفر خطرناك براى خويش مى‏ دید، و گرنه بعد از علم و اطّلاع از پيمان شكنى مردم كوفه و شهادت «مسلم» و «هانى» و «عبداللَّه بن يقطر» مى ‏بايست به مكّه، يا مدينه باز گردد و ترديدى به خود راه ندهد، نه اين كه به سوى كوفه كه ابن زياد بر آن تسلّط كامل كرده بود برود، به خصوص اين كه بيعت را از همه همراهان بر مى ‏دارد و با صراحت مى‏گويد ما به سوى خطر پيش مى ‏رويم آنها كه غير از اين گمان مى ‏كردند آزادند، بازگردند. 🔸دانشمند معروف اهل سنّت «قندوزى» نقل مى‏ كند كه امام عليه السلام در منزلگاه «زباله» پس از شنيدن خبر شهادت مسلم بن و بى ‏وفايى كوفيان، رو به همراهانش كرد و چنين فرمود ؛ « اى مردم! هر كس از شما در برابر تيزى شمشير و زخم نيزه‏ها بردبار است، با ما بماند و الّا از ما جدا شود» 📚ینابیع الموده ص 406 🔸 👇
🔸 👇 👌امام عليه السلام همچنان به سوى پيش مى‏ رفت تا فرزدق، شاعر معروف را ديد، فرزدق سلام كرد و گفت: «اى فرزند رسول خدا! چگونه به مردم كوفه اعتماد كردى با آن‏كه آنان پسر عمويت- مسلم بن عقيل- و پيروانش را كشتند؟» 🔸 اشك از ديدگان امام شد و فرمود ؛ «خداوند مسلم را رحمت كند، او به سوى رَوْح و ريحان و بهشت و رضوان خداوند رهسپار شد، بدانيد او به تكليف خويش عمل كرد و هنوز تكليف ما باقى مانده است». 👌سپس اين اشعار را ايراد فرمود: «اگر (لذّات) دنيوى با ارزش به شمار آيد، سراى پاداشِ الهى (بهشت) از آن برتر و ارزشمندتر است و اگر بدن‏ها براى آفريده شده، شهادت در زير ضربات شمشير در راه خدا بهتر است و اگر روزى‏ ها به تقدير الهى تقسيم شده، حريص نبودن در طلب روزى زيباتر است و اگر اموال و دارايى براى واگذاشتن جمع‏آورى مى‏ شود، چرا آزادمردان (در بذل و بخشش آن) بخل بورزند؟ » 📚تاريخ ابن عساكر (شرح حال امام حسين عليه السلام)، ص 163 و بحارالانوار، ج 44، ص 374 _ الملهوف: ص 134، كشف الغمّة: ج 2 ص 239 ؛ مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي: ج 1 ص 223، مطالب السؤول: ص 73 وفيها من «فلقيه الفرزدق» وراجع: مثير الأحزان: ص 45. 🔸ابن شهر آشوب در كتاب مناقب اين را نيز در ذيل اين سخن نقل كرده است؛ « سلام خداوند بر شما اى آل احمد! من مى‏ بينم به زودى از ميان شما كوچ خواهم كرد.» 📚مناقب ابن شهر آشوب ج 4 ص 103 👌اوج عظمت امام عليه السلام و اهداف او در اين اشعار كاملًا جلوه‏ گر است او مى‏ داند براى رهايى خود از ننگ تسليم در برابر خودكامگان فرومايه و براى نجات اسلام از چنگال مشركان مسلمان نما از بنى اميّه راهى جز پذيرش شهادت و آمادگى براى استقبال از شمشيرها وجود ندارد. امام عليه السلام از اين طريق ياران خود را نيز براى اين هدف بزرگ مى ‏سازد و آماده مى‏ كند. ❕اما این که امام علیه السلام هنگام مواجهه با حر قصد بازگشت داشت نیز ادعایی غیر قابل قبول است . 👌امام علیه السلام در برابر حر و سپاهیانش که ایشان را محاصره کرده بودند عرضه داشتند ؛ «اى مردم! اين اتمام حجتى است در پيشگاه خداوند و مسلمانان حاضر، من خود به سوى ديار شما نيامدم مگر آن‏كه نامه‏ هاى شما به دستم رسيد و فرستادگانتان به سويم آمدند و گفتند: به سوى ما بيا چرا كه ما پيشوايى نداريم بدان اميد كه خداوند به وسيله تو ما را در مسير هدايت گرد آورد. 🔸اگر همچنان بر دعوت خود باقى هستيد كه اكنون آمدم. بنابراين، اگر با من پيمان و ميثاق‏هاى محكم مى‏ بنديد به گونه‏ اى كه مايه اطمينان خاطرم گردد، با شما وارد شهرتان مى‏ شوم و اگر چنين نكنيد و از آمدنم به اين ديار ناخشنوديد به كه از آنجا آمده ‏ام باز مى‏ گردم». 🔹حر و سپاهيانش در برابر سخنان امام عليه السلام ساكت مانده و جوابى ندادند. 📚فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 134- 135 و ارشاد مفيد، ص 427 (با مختصر تفاوت). 👌با اين كه «حرّ بن يزيد رياحى» بيشترين احترام را در ظاهر به امام عليه السلام گذارد و خود و يارانش پشت سر امام نماز خواندند، ولى مأمور بود به هر قيمتى شده اجازه ندهد امام عليه السلام به كوفه نزديك شود، و اجازه بازگشت به مدينه را هم ندهد، بلكه امام عليه السلام را در يك دور از آبادى‏ ها فرود آورد تا لشكرها فرا رسند و امام عليه السلام را در محاصره كامل قرار دهند. ❕اگر مى‏ بينيم امام عليه السلام مى‏ فرمايد شما مرا دعوت كرديد، اگر حاضر به همكارى نيستيد به جايگاه اصلى ‏ام باز مى ‏گردم، در واقع براى اتمام حجّت بر آن گروه پيمان شكن است ، که شما مرا در قرار داده اید با این که خود مرا دعوت کردید ، و نمی گذارید تحرکی کنم و این نهایت ظلم شما به خاندان رسول خدا است و روز قیامت چه پاسخی به نزد خدا دارید ، اگر چه امام قصد بازگشت نداشت و نیز می دانست که آنها درخواست امام را مبنی بر بازگشت اجابت نمی کنند ، اما باز جهت اتمام حجت تعبیر مذکور را به کار بردند . ❕زيرا اگر امام عليه السلام مى‏ خواست بازگردد، بعد از خبرهاى كه از شهادت مسلم و هانى و پيمان شكنى اهل كوفه به او رسيده بود و هيچ مانعى در ظاهر وجود نداشت، باز مى‏ گشت. او به خوبى مى‏ داند مسير او به سوى كربلا، ميدان جانبازى و شهادت او است، و اين خبر از جدّش خدا به او رسيده بود. ipasookh.ir 🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🤔 ❔اسکن از کتاب تاریخ طبری جلد ۵ صفحه ۴۶۴ فاطمه دختر حسین که بزرگتر از سکینه بود گفت: ای يزيد، دختران پیمبر اسیرانند؟ گوید: یزید گفت: برادر زاده‌ام، به خدا به این راضی نبودم. فاطمه گفت: «به خدا برای ما يك حلقه نگذاشتند یزید گفت: «برادر زاده ام، آنچه به تو می دهم بیشتر از آنست که از تو گرفته اند. ...يزيد کس پیش هريك از زنان فرستاد که از تو چه گرفته اند و هر یك از آنها هرچه گفت، به هر مقدار بود دو برابر آنرا بداد. گوید: سکینه می گفت: هیچ کس را که منکر خدا باشد از یزید بن معاویه بهتر ندیدم. در اينجا يزيد ميگويد كه راضى به كشتن حسين نبوده و ازين موضوع ناراحت است(نيروهاى خودسر سپاه يزيد عامل بوده اند دقيقا مانند موشك زدن به هواپيماى اوكراينى ) اگر يزيد را قاتل حسين بناميم، خامنه اى نيز قاتل مسافرين هواپيماى اوكراينى است. نكته مهم اينكه دختران حسین هیچ ارزشی برای پدرشان قائل نبودند، و دقیقا فردای قتل پدر، عمو، پسر عمو و خانواده شان دعوای پول و ثروت می‌کنند؟ چرا دختران حسین به یزید نمی‌گویند که چرا پدر و عمویمان را کُشتی؟ و در عوض می‌گویند که اموالمان را برده‌اند ❗️❗️ 💠💠 👌ملحدین فضای مجازی نه تنها وطن خود را به اربابان آمریکائی و اسرائیلی خود فروخته اند ، بلکه شرافت خود را نیز تاراج کرده اند و در اوج وقاحت ، از یزید جنایتکار دفاع کرده و سعی در تطهیر دامن او از قتل امام حسین علیه السلام دارند . ❕حال ملحد بی شرافت ، مدعی شده است که یزید راضی به کشتن امام حسین ع نبوده است و از این موضوع ناراحت شده است ❗️ 👌مطابق شواهد و قراینی که ذکر شد که در نمایه بالا می توانید بخوانید ، به طور یقین به این نتیجه رسیدیم که یزید در قتل امام حسین علیه السلام دخالت مستقیم داشته است. بنابراین ، چنان که نصوص آن در ادامه می آید ، این اخبار را باید حمل بر فریب دادن مردم کرد؛ زیرا بعد از واقعه کربلا و برملا شدن جنایات یزید، مردم بر ضد او شورش کرده، از او متنفّر شدند. لذا خود را مجبور دید این جنایت را به گردن ابن زیاد بیندازد تا از تبعات آن خلاصی یابد ، توضیح بیشتر ؛ 1⃣اگر کشتن امام حسین علیه السلام به امر و ارشاد یزید نبوده، بلکه کاری خود سر از ناحیه ابن زیاد بوده است آن طوری که برخی می‌گویند و یزید از این عمل ناراضی بوده ، باید در مقابل عمل ابن زیاد جبهه گیری می‌کرد و شدیداً با او به مقابله می‌پرداخت و به تناسب عمل زشتش او را توبیخ می‌نمود ، زیرا ابن زیاد از وظیفه خود تعدّی کرده و تمرّد نسبت به دولت مرکزی داشته است ولی از آن جا که مشاهده می‌کنیم نه تنها هیچ گونه توبیخی از جانب یزید به او نشد بلکه او را تشویق نیز نمود، این خود دلالت دارد بر این که عملکرد ابن زیاد با دستور مستقیم و ارشاد یزید بن معاویه بوده است ؛ ❕بعد از شهادت امام حسین علیه السلام یزید بن معاویه جوایز بسیاری برای ابن زیاد فرستاد و نزد او اجر و قرب خاصی پیدا کرد. ❕ ابن اثیر می‌نویسد ؛ «چون سر حسین علیه السلام به یزید رسید، مقام و درجه ابن زیاد نزد یزید بالا رفته، هدایایی به او عطا نمود و به جهت آن چه انجام داده بود او را مسرور ساخت». 📚کامل ابن اثیر ج 3 ص 300 _ تاریخ طبری ج 4 ص 388 _ تاریخ الخلفاء ، ص 208 _ البدایه و النهایه ج 8 ص 254 _ کتاب الفتوح ج 5 ص 25۲ ❕طبری نقل می‌کند ؛ «چون عبیداللَّه بن زیاد، حسین بن علی و فرزندان پدرش را به قتل رسانید، سرهای آنان را به سوی یزید بن معاویه فرستاد. در ابتدا یزید از این عمل خشنود شد و عبیداللَّه منزلت و مقامی نزد یزید پیدا کرد». 📚تاریخ طبری ج 4 ص 288 ❕مسعودی و دیگران نقل کرده اند که ؛ «یزید همیشه اهل طرب بود … روزی در مجلس شراب نشسته و در طرف راستش ابن زیاد قرار داشت - و این بعد از کشتن حسین علیه السلام بود آن گاه رو به ساقی کرده و گفت: «مرا شرابی ده که سراسر وجودم را سیراب کند. آن گاه روی کن و به مثل آن، ابن زیاد را سیراب کن. او که صاحب سرّ و امانت نزد من است. و به جهت تأیید غنیمت‌ها و جهاد من چنین نما. » 📚مروج الذهب ج 3 ص 77 ❕سبط بن جوزی می‌نویسد: «یزید ابن زیاد را به سوی خود طلبید و اموال بسیار و تحفه‌های بزرگی به او عطا نمود، و او را به خود نزدیک کرده و منزلتش را رفیع گردانید. حتّی بر زنان خود داخل کرده و هم پیاله شرابش گردانید. آن گاه به آوازه خوان گفت: غنا بخوان. آن گاه خودش آن دو بیت سابق را انشاء نمود». 📚تذکره الخواص ص 260 ❕ابن اعثم نیز نقل کرده که یزید به ابن زیاد یک میلیون درهم جایزه داد . 📚الفتوح ج 5 ص 252 🔸ادامه 👇
🔸ادامه 👇 2⃣یزید نه تنها ابن زیاد را به جهت کشتن امام حسین علیه السلام توبیخ نکرد، بلکه از توبیخ او نیز جلوگیری نمود. ❕طبری و دیگران نقل کرده اند ؛ «هنگامی که اسرا را بر یزید وارد کردند یحیی بن حکم با خواندن دو بیت شعر، ابن زیاد را بر این عمل توبیخ و سرزنش کرد … ولی یزید مشت محکمی به سینه او زد و گفت: ساکت باش! ». 📚کامل ابن اثیر ج 3 ص 301 _ تاریخ طبری ج 4 ص 252 _ البدایه و النهایه ج 8 ص 209 ❕این حرکت یزید و دفاع سرسخت او از ابن زیاد نه تنها دلیل بر رضایت از عمل ابن زیاد دارد بلکه امضای بر عمل او بوده و در حقیقت این جنایت به امر او صورت گرفته است . 3⃣از تاریخ استفاده می‌شود که یزید عبیداللَّه را حتی بعد از کشتن امام حسین علیه السلام بر ولایت و امارت کوفه و بصره ابقا نمود. و این دلالت بر رضایت او بر عملکرد ابن زیاد دارد، و گرنه باید او را از امارت و ولایت عزل می‌کرد. ❕ابن اثیر می‌نویسد ؛ «چون یزید از دنیا رفت خبر به عبیداللَّه بن زیاد رسید … ندا به نماز جماعت داده شد، مردم اجتماع کرده، عبیداللَّه بر بالای منبر رفت و خبر مرگ یزید را به مردم رسانید». 📚کامل ابن اثیر ج 3 ص 319 ❕با توجّه به این سند تاریخی ابن زیاد تا هنگام مرگ یزید والی کوفه و بصره بوده است. و اگر ابن زیاد از جانب خود کاری کرده بود که مورد رضایت یزید نبود، به طور حتم یزید او را عزل می‌کرد، همان گونه که نعمان بن بشیر را از کوفه و ولید بن عقبه را از ولایت مدینه به جهت نارضایتی از آنان عزل نمود. 4⃣با توجّه به اسناد متعددی روشن می شود یزید به کشته شدن امام حسین علیه السلام راضی بوده است و اظهار ندامتش تنها یک صحنه سازی ظاهری بوده است . ❕ یزید به نعمان بن بشیر گفت: «ستایش خدای را که حسین را کشت». 📚مقتل الحسین ، خوارزمی ، ج 2 ص 59 ❕ یعقوبی می‌نویسد ؛ «زمانی که خبر کشته شدن امام حسین علیه السلام به یزید رسید، او در باغ خضرای خود بود، در آن هنگام تکبیر بلندی گفت … ». 📚تاریخ یعقوبی ج 2 ص 222 ❕در نقل دیگر آمده است ؛ « چون اسیران به شام رسیدند، یزید بزرگان اهل شام را دعوت کرد تا بر او وارد شده و به او جهت این پیروزی تبریک بگویند. » 📚البدایه و النهایه ج 8 ص 197 _ سیر اعلام النبلاء ج 3 ص 319 ❕ مقریزی و دیگران نقل کرده اند که چون سر امام حسین علیه السلام را نزد یزید گذاردند، با قضیب شروع به کوبیدن به دندان‌های حضرت نمود و شعر خواند … آن گاه دستور داد تا سر شریف آن حضرت را بر در قصر تا سه روز به دار آویختند. 📚الخطط مقریزی ج 2 ص 289 _ سیر اعلام النبلاء ج 3 ص 319 ❕و مطابق نصّ دیگر تا سه روز در دمشق سر را بر دار زد و سپس آن را در خزینه اسلحه خود قرار داد. 📚البدایه و النهایه ج 8 ص 222 5⃣و مطابق نصوص دیگری ، یزید به قتل امام حسین علیه السلام افتخار می کرده است . ❕ابن اثیر نقل می‌کند ؛ «آن گاه یزید اجازه ملاقات عمومی داد تا بر او وارد شوند در حالی که سر مبارک امام حسین علیه السلام در مقابل او قرار داشت، و در دستان او چوبی بود که با آن به گلوی آن حضرت می‌کوبید. آن گاه مشغول قرائت اشعار حسین بن حمام شد که دلالت بر افتخار و تکبّر او در موضوع کشتن امام حسین علیه السلام دارد». 📚کامل ابن اثیر ، ج 3 ص 298 ❔اگر یزید بر شهادت امام حسین علیه السلام و کشته شدن او راضی نبود چرا با چوب به گردن و بنابر نقل دیگر بر لب و دندان حضرت زد؟ و چرا بر این کار با خواندن اشعار افتخار کرد؟! ❕سیوطی می‌نویسد ؛ «هنگامی که حسین و فرزندان پدرش کشته شدند، ابن زیاد سرهای آنان را به سوی یزید فرستاد. یزید در ابتدا از کشته شدن آنها خوشحال گشت، ولی چون مشاهده کرد مسلمانان بدین جهت او را دشمن داشته و بغض او را بر دل گرفته اند، اظهار پشیمانی نمود. و جا داشت و مردم حق داشتند او را دشمن بدارند». 📚 تاریخ الخلفاء ص 208 ❕سبط بن جوزی نقل می کند ؛ « هنگامی که سر حسین علیه السلام را به نزد یزید گذاردند، اهل شام را دعوت کرد و شروع به کوبیدن چوب خیزران بر سر حضرت نمود. آن گاه اشعار ابن زبعری را قرائت نمود که مضمون آن این است: که ما بزرگان بنی هاشم را در عوض بزرگان خود که در بدر کشته شدند به قتل رساندیم و لذا در این جهت اعتدال و تعدیل برقرار شد». 📚تذکره الخواص ص 235 🔸ادامه 👇
🔸ادامه 👇 6⃣ اعتراف حاضران بر مشارکت یزید ؛ ❕طبری نقل می‌کند: «آن گاه یزید به مردم اجازه داد به دیدار او بروند. مردم داخل دارالاماره یزید شدند در حالی که سر حسین علیه السلام مقابلش بود و با چوب دستی خود بر گلوی حسین علیه السلام می‌کوبید … شخصی از اصحاب رسول خدا به نام ابو برزه اسلمی خطاب به یزید گفت: آیا با چوب دستی ات بر گلوی حسین علیه السلام میکوبی؟ آگاه باش! تو چوبت را بر جایی میکوبی که من دیدم رسول خدا آن جا را می‌بوسید. ای یزید! در روز قیامت خواهی آمد در حالی که شفیع تو ابن زیاد است. ولی حسین علیه السلام در روز قیامت خواهد آمد در حالی که شفیعش محمد است، آن گاه برخاست و بر او پشت کرد و از مجلسش بیرون رفت». 📚 تاریخ طبری، ج 4، ص 356 _ کامل ابن اثیر، ج 3 ص 298 7⃣علمای منصف اهلسنت هم معتقدند ، یزید عامل قتل امام حسین علیه السلام بوده و اظهار ندامت او تنها یک صحنه سازی صوری بوده است . ❕تفتازانی می‌نویسد ؛ «رضایت یزید به کشتن حسین علیه السلام و خوشحالی او از این عمل و اهانت به اهل بیت علیهم السلام از متواترات معنوی است گر چه تفاصیل آن‌ها اخبار آحاد است. ما در شأن او توقّف نداریم، بلکه در بی ایمان بودن او درنگ نمی کنیم. لعنت خدا بر او و بر انصار و کمک کاران او باد». 📚شرح عقائد نسفیه ص 181 ❕دکتر طه حسین نویسنده مصری می‌نویسد ؛ «گروهی گمان می‌کنند که یزید از کشته شدن حسین علیه السلام با آن وضع فجیع، تبرّی جسته و گناه این عمل را بر گردن عبیداللَّه انداخته، اگر چنین است چرا عبیداللَّه را ملامت نکرد؟ چرا او را عقاب نکرد؟ چرا او را از ولایت عزل نکرد » 📚الفتنه الکبری ج 2 ص 265 ❕نقلی هم که معاند به آن استناد کرد و مدعی شد دختران امام حسین علیه السلام برای قتل پدر خود ارزشی قائل نبوده اند و از غارت اموالشان شکایت می کنند ، سندا ضعیف است . ❕طبری نقل مذکور را از ابومخنف و او نیز از الحارث بن کعب نقل می کند . 👌طبری مستقیم از ابومخنف نقل می کند ، در حالی که ابومخنف متوفای 158 قمری و طبری متوفای 310 است و بین این دو 152 سال فاصله است . بنابراین طبری مستقیم نمی تواند از ابومخنف نقل کند و راویان واسطه ای باید میان آن دو باشد که چون این راویان واسطه ذکر نشده اند، روایت را تبدیل به روایتی مرسل می کند که در اصطلاح حدیثی ، روایتی که مرسل است ، ضعیف محسوب می شود . ❕الحارث بن کعب نیز از نظر رجال شیعی مجهول است و هیچ گونه توثیقی بر عدالت و وثاقت او وجود ندارد ؛ 📚مستدرکات رجال الحدیث ج 2 ص 275 _ تنقیح المقال ج 1 ص 247 ❕بر خلاف نقل مورد استناد معاند ، دختران امام حسین علیه السلام همواره مصائب پدر را بازگو و نوحه و عزاداری می کردند ، چنان که در لهوف به نقل از سکینه آمده است ؛ « روز چهارم اقامتمان [در شام‏]، در عالم رؤيا ديدم كه ... زنى سوار بر هودج است و دستش را بر سرش نهاده است. از [نامِ‏] او جويا شدم. به من‏ گفتند: فاطمه دختر محمّد، مادر پدرت است.گفتم: به خدا سوگند، به سوى او مى ‏روم و آنچه را كه با ما كرده ‏اند، به او خواهم گفت.بلافاصله، به سوى او دويدم تا به او رسيدم و پيشِ رويش ايستادم و مى‏ گريستم و مى‏ گفتم: اى مادر! به خدا سوگند، حقّ ما را انكار كردند. اى مادر! به خدا سوگند، جمع ما را پراكنده كردند. اى مادر! به خدا سوگند، حريم ما را ناديده گرفتند و حلال شمردند. اى مادر! به خدا سوگند، پدرمان حسين را كُشتند. او به من گفت: «بس كن، اى سَكينه! دلم را پاره كردى و جگرم را سوزاندى. اين، پيراهن پدرت حسين است كه آن را از خود، دور نمى‏ كنم تا با آن، خدا را ديدار كنم!». 📚الملهوف ص 220، مثير الأحزان: ص 104 ، بحار الأنوار: ج 45 ص 141. 👌و بر خلاف نقل مذکور ، دختران امام حسین علیه السلام همواره می گفتند که کافر و مشرکی سنگدل_تر از یزید ندیدیم ، چنان که شیخ صدوق به نقل از دربان عبيد اللّه بن زياد نقل می کند ؛ « زنان حسين عليه السلام را بر يزيد بن معاويه، وارد كردند و زنان خاندان يزيد و دختران معاويه و خانواده ‏اش صيحه زدند و فرياد كشيدند و نوحه سر دادند. سرِ امام حسين عليه السلام پيشِ روى يزيد، نهاده شد. سَكينه گفت: به خدا سوگند، سنگ‏دل ‏تر از يزيد و كافر و مشركى بدتر و جفاكارتر از او نديده ‏ام. یزيد، در حالى كه به سر مى ‏نگريست، شروع به خواندن كرد ؛ «كاش پدرانم در بدر، اكنون بودند و بى‏ تابى خزرج را از زخم سلاح مى‏ ديدند! سپس فرمان داد سرِ حسين عليه السلام را بر درِ مسجد دمشق، نصب كنند.» 📚الأمالي صدوق: ص 230 ، روضة الواعظين: ص 211، بحار الأنوار: ج 45 155 ipasookh.ir 🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🤔 ❔آیا جمله « من علمنی حرفا فقد صیرنی عبدا » « هرکس یک حرف به من بیاموزد مرا عبد خود کرده است » روایت امام است ❗️برخی می گویند این حدیث جعلی است ❕❕ 💠💠 👌در جوامع حدیثی ما جمله مذکور « من علمنی حرفا فقد صیرنی عبدا » به عنوان روایت از علی علیه السلام نقل نشده است و جمله مذکور از مشهوراتی است که مستند روایی ندارد . ❕اما مضمون آن در برخی روایات مورد اشاره قرار گرفته است . 👌از پیامبر گرامی نقل شده است که فرمود ؛ « از هر کس یک بیاموزی بنده اش شده ای » 📚بحار الانوار ج77 ص165 📚عوالی اللالی ج1 ص292 👌در نقل دیگری آمده است که فرمود ؛ «هر کس به شخصی یک مساله بیاموزد مالک او شده است ، گفته شد آیا می تواند او را بفروشد و بخرد فرمود خیر بلکه می تواند به او امر و نهی کند » 📚منیه المرید ، شهید ثانی ،ص243 ❕به هر حال مضمون جمله مذکور والای استاد و معلم را نشان می دهد که در برابر شاگرد حق امر و نهی دارد و در مقابل شاگرد نیز باید همچون مولای خود ، استاد و معلم را مورد احترام قرار دهد ، چنان که در روایتی از امام علیه السلام مصادیق این احترام چنین بیان شده است ؛ « حق عالم بر تو این است که از او زیاد سوال نکنی و لباس او را نگیری ، و اگر بر مجلس عالم وارد شدی و نزد او عده ای بودند سلام بر همه آنها کن و سلام و درود ویژه خود را به آن عالم تقدیم نما ، و برای نشستن جایگاهی را در برابر او انتخاب کن و پشت سر او منشین و با گوشه چشم به او نظر میفکن و با دست خود به او اشاره نکن ( که بی احترامی به او است ) و زیاد نگو فلانی و فلانی بر عکس قول شما گفته اند و با زیاد صحبت کردن او را ناراحت نکن زیرا مثل عالم و دانشمند مثل درخت خرمایی است که انتظار کشیده می شود چه موقعی از آن رطبی فرو ریزد » 📚 الکافی ج1 ص37 ipasookh.ir 🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🤔 ❔در یک پیام میگویید ، بهشتیان گرما و حرارت آزار دهنده ایی نمیبینند و در پیام دیگر در بهشت خبری از انها ( ماه و خورشید ) نیست یعنی چه ؟؟ بالخره خبری از انها هست یا نه ؟؟؟ الان این تناقض قرآن رفع شد ❗️❗️ 💠💠 ❕خداوند می فرماید ؛ « بر تختهاى زيبا تكيه كرده‏ اند ، نه آفتاب را در آنجا مى‏ بينند، نه سرما را - و در حالى است كه سايه ‏هاى آن (درختان بهشتى) بر آنها فرو افتاده، و چيدن ميوه‏ هايش بسيار آسان است. » ( انسان 13 _ 14 ) ❔در اين آيات وجود خورشيد و آفتاب در بهشت نفى شده است، ولى در آيات بعد، از سايه درختان بهشتى سخن به ميان آمده است. اگر آفتابى در بهشت وجود ندارد، چگونه سايه درختان مورد بحث قرار گرفته است، آيا اين آيات با هم تناقض ندارند ❗️ 👌استاد مکارم شیرازی پاسخ می گوید ؛ ❕اوّلًا: قرآن نمى‏ گويد ؛ «در بهشت آفتاب وجود ندارد» بلكه مى‏ فرمايد آفتاب قابل رؤيت نيست، يعنى درختان بهشتى آن قدر متراكم و انبوه هستند كه بهشتيان از لابه‏ لاى اين درختان آفتاب را نمى‏ بينند. ❕ثانياً: منظور از اين كه مى‏ فرمايد: «لا يَرَوْنَ فِيها شَمْساً» اين است كه آفتاب داغ و آزار دهنده ‏اى وجود ندارد، امّا وجود آفتاب معتدل را نفى نمى ‏كند. بنابراين، تناقضى در آيات فوق به چشم نمى‏ خورد. 📚آیات ولایت در قرآن ، ص 223 ❕اما آنچه به نظر ما صحیح تر است ، آن است که در بهشت خبری از خورشید نیست و خورشید و ماه و ستارگان در آستانه قیامت در معرض زوال و نابودی و خاموشی قرار می گیرند ، چنانكه قرآن مى‏ گويد: «در آن هنگام كه طومار خورشيد درهم پيچيده شود و ستارگان تاريك گردد» اذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ وَ اذَا النُّجُومُ انْكَدَرَت‏ »( تکویر 1_2) ❕در سوره قيامت نيز مى‏ خوانيم: «در آن هنگام كه چشم‏ها در شدّت وحشت به گردش درمى‏ آيد، و ماه بى‏ نور مى ‏گردد، و خورشيد و ماه يكجا جمع مى ‏شود، و انسان مى‏ گويد راه فرار كجاست» ( قیامت 7_10) 👌و می فرماید ؛ «هنگامى كه ستارگان محو و تاريك شوند» (مرسلات- 8) ❕پيامبر گرامی فرمود ؛ « بهشت، يك خشتش از طلاست و يك خشتش از نقره. ريگ‏هايش ياقوت و زمرّد است. ملاطش مشكِ تند و خاكش زعفران است. جوى ‏هايش روان، ميوه‏ هايش آويزان و مرغانش آوازخوان ‏اند. در آن جا نه آفتابى هست و نه سرماى سوزناكى‏ » 📚تفسیر فرات ص 957 _ بحار الانوار ج 21 ص 86 ❕امام رضا علیه السلام فرمود ؛ « خورشید و ماه دو نشانه از نشانه های خداوند هستند که مطیع امر خداوند بوده و نورشان از نور عرش خداوند است ... زمانی که قیامت شود ، نورشان به عرش بازگشت می کند و دیگر خورشید و ماهی وجود ندارد » 📚تفسیر قمی ج 2 ص 343 _ البرهان فی تفسیر القرآن ج 5 ص 230 ❔حال پرسش اینجاست که اگر در بهشت خورشید نیست ، پس چگونه قرآن خبر از وجود سایه در بهشت می دهد ، چنان که می فرماید ؛ «در آن روز [قيامت‏]، اهل بهشت، كار و بارى خوش در پيش دارند. آنها با همسرانشان در زير سايه ‏ها بر تخت‏ها تكيه مى ‏زنند » ( يس ، 55- 58 _ النساء: 57؛ الرعد: 35؛ المرسلات: 41؛ الواقعة: 30 ) ❕پاسخ روشن است . بهشت منبع روشنایی است ، نه ظلمت و تاریکی ، هیچ مانعی نیست که منابع نورانی غیر از خورشید و ماه ، در بهشت باشند که از نور آنان سایه ایجاد شود و بهشتیان در سایه های ایجاد شده استراحت کنند . ❕اولیاء الهی با نور وجودشان بهشت را نورانی می کنند ، چنان که قرآن می فرماید ؛ « (اين پاداش بزرگ) در روزى است كه مردان و زنان با ايمان را مى‏ نگرى كه نورشان پيش رو و در سمت راستشان به سرعت حركت مى‏ کند (و به آنها مى ‏گويند) بشارت باد بر شما امروز، به باغهايى از بهشت كه نهرها زير درختانش جارى است، جاودانه در آن خواهيد ماند و اين پيروزى بزرگى است- روزى كه مردان و زنان منافق به مؤمنان مى‏ گويند: نظرى به ما بيفكنيد تا از نور شما شعله ‏اى برگيريم، به آنها گفته مى ‏شود: به پشت سر خود بازگرديد و كسب نور كنيد!، در اين هنگام ديوارى ميان آنها زده مى‏ شود كه درى دارد، درونش رحمت است و برونش عذاب‏ » ( حدید 12_13) ❕منظور از این نور ، همان تجسم نور ايمان است ، و جاى تعجب نيست، چرا كه در آن روز عقائد و اعمال انسانها تجسم مى‏ يابد، ايمان كه همان نور هدايت است به صورت روشنايى و نور ظاهرى مجسم مى‏ گردد، و كفر كه تاريكى مطلق است، به صورت ظلمت ظاهرى مجسم مى ‏گردد ، و لذا در آيه 8 سوره تحريم مى ‏خوانيم ؛ « در آن روز كه خداوند پيامبر خود و كسانى را كه با او ايمان آوردند خوار نمى‏ كند، نورشان پيش روى آنها حركت مى‏ كند » 🔸ادامه 👇
🔸ادامه 👇 👌امام صادق عليه السلام فرمود ؛ « روز قيامت، دوستانِ در راه خدا بر منبرهايى از نور قرار دارند و نورِ چهره‏ هايشان و نورِ پيكرهايشان و نورِ منبرهايشان، همه چيز را روشن كرده و بر آنها تابيده است، تا آنجا كه با اين نور شناخته‏ مى ‏شوند و گفته مى‏ شود: «اينان، دوستان در راه خداوند هستند». 📚الکافی ج 2 ص 125 ❕یا در نقل دیگری آمده است ؛ « بر اهل بهشت ساعتی می گذرد که در آن نور خورشید و ماه را می بینند ، بهشتیان می گویند خداوند به ما وعده داد که خورشید و ماه را نمی بینیم ( پس این چه نوری است ! ) منادی ندا می دهد که پروردگار شما وعده صدقی به شما داده است ، شما خورشید و ماه را نمی بینید ، اما این فرد ( و منبع نور ) مردی از شیعیان علی ع است که از غرفه ای به غرفه دیگر می رود ، این روشنایی که شما می بینید از نور صورت او است » 📚بشاره المصطفی ، ص 159 _ بحار الانوار ج 8 ص 149 ❕اولیاء الهی به تناسب ایمان و اعمالشان از نور برخوردارند ، چنان که در نقلی پیامبر گرامی فرمود ؛ « پس، آنان سرهايشان را بالا مى ‏گيرند و خداوند به اندازه اعمالشان به آنها نور مى ‏دهد؛ به يكى نورى مى‏ دهد به اندازه يك كوه بزرگ كه پيشاپيش او مى‏ دود، به يكى نورى كوچكتر از آن داده مى ‏شود، به يكى نورى داده مى‏ شود كه چون درخت خرمايى به دست مى ‏گيرد و به ديگرى نورى كوچكتر از آن داده مى‏ شود. تا آنكه به آخرين نفر آنها نورى به اندازه شصت پاهايش داده مى‏شود كه گاه مى ‏درخشد و گاه خاموش مى‏ شود. » 📚میزان الحکمه ج 12 ص 461 ❕راهنمایان مومنین چون ائمه علیهم السلام از نور کامل برخوردارند ، چنان که در نقلهای شیعه و سنی آمده است ؛ « هنگامى كه بهشتيان در بهشت هستند ناگهان نورى‏ همچون نور آفتاب مشاهده مى‏ كنند كه صحنه بهشت را روشن ساخته، بهشتيان به رضوان (فرشته مامور بهشت) مى‏ گويند: اين نور چيست با اينكه پروردگار ما فرموده در بهشت نه آفتاب را مى‏ بينند و نه سرما را؟! او در پاسخ مى ‏گويد ؛ اين نور خورشيد و ماه نيست، ولى على ع و فاطمه س خندان شده ‏اند و بهشت از نور دندانشان روشن گشته است » 📚روح المعانی ، آلوسی ، ج 29 ص 159 _ بحار الانوار ج 35 ص 241 ❕امام صادق علیه السلام فرمود ؛ « نور امامان مومنین در روز قیامت در مقابل و جانب راست مومنین با سرعت حرکت می کند تا مومنین وارد منازل بهشتی خود می شوند » 📚تاویل الایات ج 2 ص 659 _ البرهان فی تفسیر القرآن ج 5 ص 284 👌به هر حال ما همین اندازه می دانیم که در بهشت منابع نورانی هستند که بهشت از نور وجودشان روشن شده و از همان نور ، سایه ایجاد می شود ، اما از جزئیات و کیفیت آن اطلاع دقیقی نداریم ، چرا که همه چیز سرای آخرت با دنیا فرق دارد. آن جا جهان دیگری است با قوانین خاص خودش چنان که پیامبر گرامی فرمود ؛ « مانند بهشت هیچ چشمی ندیده و به قلب هیچ بشری خطور نکرده است» 📚بحار_الانوار ج8 ص86 ipasookh.ir 🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🤔 ❔برهنه کردن جسد امام حسین در کربلا٬ اقدامی برگرفته از آموزه‌ها و سنت پیامبر اسلام بوده‌ است؟ ▪️لخت کردن جسد دشمن اولین بار در جنگ بدر توسط پیامبر و یارانش انجام شد و پیامبر نه تنها این عمل را تقبیح نکرد بلکه از این عمل به وجد آمد و‌ سجده‌ شکر گذاشت! ابوسلمة بن عبدالاسد مخزومی که در آن موقع(زمان جنگ بدر) پیش پیامبر بوده و باطناً از قتل ابوجهل متأسف بود٬ رو به ابن مسعود کرد و گفت: ابوجهل را تو کشتی؟ گفت: آری خداوند او را کشت. ابوسلمه گفت: تو عهده‌دار کشتن او بودی؟ ابن مسعود گفت: آری! به خدا قسم من او را کشتم و لباسش را هم در آوردم! ابوسلمه گفت: تو او را برهنه کردی و حال آنکه هیچ قریشی٬ دیگری را برهنه نکرده‌است! ابن مسعود گفت: به خدا قسم در همه‌ی قریش و هم‌پیمانانشان کسی دشمن‌تر از او به خدا و رسول خدا نبود و من از رفتاری که با او کرده‌ام پوزش نمی‌خواهم! پس از آن شنیدند که ابوسلمه از گفتار خود استغفار کرد پیامبر نیز از کشته شدن ابوجهل خشنود شد و فرمود: پروردگارا وعده‌ خود را برآوردی! خداوندا نعمت خود را بر من تمام کن! : مغازی واقدی - ترجمه دکتر محمود مهدوی‌دامغانی - ج ۱ - ص۶۸ 💠💠 👌آنچه که از کتاب مغازی واقدی نقل شد ، از چند جهت نمی تواند ثابت کننده مقصود معاند باشد ؛ 1⃣در نقل مذکور نیامده است که پیامبر ابوسلمه را دعوت به کشف لباس و برهنه کردن ابوجهل کرده باشد یا به آن عمل توصیه کرده باشد ، مطابق صریح روایت ، خوشحالی پیامبر تنها برای کشته شدن ابوجهل بوده است ، نه کشف لباس او ؛ « پیامبر از کشته شدن ابوجهل خشنود شد و فرمود پروردگارا وعده خود را بر آوردی ، خداوندا نعمت خود را بر من تمام کن » « فرح رسول الله بقتل ابی جهل و قال اللهم قد انجزت ما وعدتنی فتمم علی نعمتک » 📚المغازی واقدی ، ج 1 ص 91 2⃣واقدی نقل مذکور را بدون هیچ گونه سندی ارایه می دهد و تنها می گوید « یقال » « گفته می شود ...» . نقلی که بدون سند باشد ، ضعیف است و قابل استدلال برای معاند نیست . 3⃣اساسا نقلهای واقدی مورد شک و تردید است ، زیرا علمای اهلسنت او را متهم به کذب و جعل حدیث کرده اند . ❕بخاری و ابوحاتم در مورد او می گفتند متروک است و به نقلهای او توجه نمی شود ، احمد در موردش می گفت احادیث رادگرگون می کند ، ابوحاتم و نسائی می گویند وضع و جعل حدیث می کرده است ، ابن راهویه می گوید او در نزد من از جاعلان حدیث است ، ابن معین گفته است او ثقه نیست ، دار قطنی گفته است در او ضعف است ، ابن خلکان گفته است او را در حدیث تضعیف کرده اند ، یافعی گفته است ، ائمه حدیث او را ضعیف می دانند ، ذهبی نیز گفته است بر ترک نقلهای او اجماع است » 📚میزان الاعتدال ج 6 ص 273 _ المغنی فی الضعفاء ، ج 2 ص 354 _ الکاشف ج 3 ص 65 _ مراه الجنان ج 2 ص 36 _ الانساب ج 5 ص 567 _ تقریب التهذیب ج 2 ص 117 _ طبقات الحفاظ ص 149 4⃣خود علمای اهلسنت نقل کرده اند که پیامبر گرامی هیچ گاه به دنبال کشف عورت دیگران و بر ملا کردن آنچه افراد پنهان می کنند ، نبوده است ، چنان که نقل می کنند ؛ « پیامبر هیچ گاه در طلب کشف عورت دیگران نبود » 📚اسد الغابه ج 1 ص 33 _ امتناع الاسماع ج 2 ص 179 _ البدایه و النهایه ج 6 ص 33 _ سببل الهدی ، ج 9 ص 383 _ الطبقات الکبری ج 1 ص 326 5⃣علی علیه السلام که تربیت شده پیامبر گرامی ص بود و می فرمود ؛ « من عبدی از عبدهای محمد هستم » 📚الکافی ج1 ص90 ❕کشف عورت و برهنه کردن دشمن را عملی ناجوانمردانه می دانست و در نبرد اگر دشمن از ترس جانش به عورتش پناه می برد و خود را برهنه می کرد ، از جان او می گذشت و با او کاری نداشت . ❕نقل می کنند ؛ « در جنگ احد طلحة بن عثمان، پرچمدار مشركان، برخاست و گفت: اى گروه اصحاب محمّد! شما مى‏ پنداريد كه خداوند، ما را با شمشيرهاى شما به آتش مى ‏رانَد و شما را با شمشيرهاى ما به بهشت مى‏ بَرد. اكنون آيا از ميان شما كسى هست كه خداوند او را با شمشير من به بهشت ببرد يا مرا با شمشير او روانه دوزخ كند؟ على بن ابى طالب عليه السلام در برابر او برخاست و گفت: «سوگند به آن كه جانم در دست اوست، از تو جدا نمى‏ شوم تا تو را با شمشيرم روانه دوزخ كنم يا تو مرا با شمشيرت به بهشت بفرستى». پس على عليه السلام ضربه ‏اى بر او وارد كرد و پايش را قطع كرد. وى افتاد و عورتش پيدا شد و گفت: اى پسر عمو! تو را به خدا سوگند مى‏ دهم كه [حقّ‏] خويشاوندى را رعايت كنى. ❕پس على عليه السلام رهايش كرد و پيامبر خدا، تكبير گفت و از على عليه السلام پرسيد: «چه چيزى تو را از تمام كردن كارش باز داشت؟».گفت: « چون عورتش پيدا شد، مرا سوگند داد. پس، از او خجالت كشيدم». 📚تاريخ طبري ج 2 ص 509 _ السيرة الحلبيّة ج 2 ص 223. 🔸ادامه 👇
🔸ادامه 👇 ❕در نقل دیگر آمده است ؛ « در جنگ احد، چون درگيرى شديد شد، پيامبر خدا، زير پرچم انصار نشست و به على بن ابى طالب پيغام داد كه: «پرچم را پيش ببر!» ... ابو سعد بن ابى طلحه كه پرچمدار مشركان بود، ندايش داد كه: اى ابو القُصَم! آيا اهل نبرد تن به تن هستى؟ گفت: «آرى». پس در ميان دو لشكر به مبارزه در آمدند و دو ضربه ردّ و بدل كردند. على عليه السلام ضربه‏ اى بر او زد و به خاكش افكند. سپس از او روگرداند و كارش را تمام نكرد. يارانش به او گفتند: پس چرا كارش را نساختى؟ فرمود: «عورتش را در برابر من هويدا كرد و خويشاوندى، موجب شد كه از او رو بگردانم ودانستم كه خداى عز و جل او را كشته‏ است». 📚السيرة النبويّة ، ج 3 ص 77، البداية والنهاية ج 4 ص 20. ❕یا در رابطه با نبرد خندق آمده است ؛ « سپس على عليه السلام [بعد از آن كه عمرو را كشت‏]، به سوى پيامبر خدا آمد، در حالى كه چهره ‏اش مى‏ درخشيد. پس عمر بن خطّاب گفت: چرا زره اش را بر نداشتى؟ عرب، زرهى بهتر از آن ندارد. على عليه السلام فرمود: «او را زدم. پس با عورتش خود را از من حفظ كرد و ... خجالت كشيدم كه وى را [با گرفتن زره اش‏] بى ‏پوشش كنم». 📚المستدرك على الصحيحين ، ج 3 ص 35 _ السنن الكبرى: ج 6 ص 502 _ دلائل النبوّة: ج 3 ص 439، تاريخ دمشق: ج 42 ص 80؛ الإرشاد: ج 1 ص 104، مجمع البيان: ج 8 ص 538. ❕یا در رابطه با نبرد صفین نقل می کنند ؛ « پس بُسر به تپّه نزديك شد، حال آن كه نقابى آهنين بر چهره داشت و شناخته نمى‏ شد. آن‏گاه، او را ندا داد: اى ابوالحسن! به مبارزه با من درآى! على عليه السلام با وقار و بى‏ اعتنايى [به وى‏] به سويش روان گشت و آن‏گاه كه به وى نزديك شد، بر او كه زره به تن داشت، با نيزه ضربه‏ اى زد و وى را بر زمين افكَنْد؛ امّا زره، مانِع فرو رفتنِ نيزه بر اندام او شد. بُسر [نيز] در برابر او به عورتش پناه برد، بدين سان كه دست بُرد تا عورتش را عريان كند و از آسيب او در امان باشد، كه على عليه السلام [با ديدن اين صحنه‏] بازگشت و به او پشت كرد. وقتى بُسر بر زمين افتاد، اشتر او را شناخت و گفت: اى امير مؤمنان! اين بُسر بن ارطات، دشمن خدا و توست. على عليه السلام گفت: «او را وا گذار، كه خدايش لعنت كناد! آيا پس از اين كه چنان كارى كرد [نزديكش شوم و او را بكشم‏]؟». 📚وقعة صفّين ، ص 458؛ شرح نهج البلاغة: ج 8 ص 95 ❕یا ابن قتیبه در شرح نبرد عمروعاص با علی ع نقل می کند ؛ « عمرو به معاويه گفت: آيا خود، از على مى‏ ترسى و آن‏گاه كه من اندرزت مى‏ دهم، مرا [به ترسيدن از او] متّهم مى ‏كنى؟ به خدا سوگند، هر آينه با على مبارزه خواهم كرد، هر چند در نخستين ديدار با وى، هزار بار بميرم. آن‏گاه عمرو به مبارزه على عليه السلام رفت. على بر او ضربتى زد و بر زمينش افكَنْد. عمرو در برابر او به عورتش پناه برد و [بدين سان‏] از او در امان مانْد. على عليه السلام از او دست كشيد و به او پشت كرد. و على عليه السلام هيچ‏گاه به عورت هيچ كس ننگريسته بود؛ چرا كه اهل حيا و بزرگ ْ‏منشى بود و از آنچه براى كسى چون او روا و زيبا نبود، دورى مى‏ كرد. » 📚الامامه و السیاسه ج 1 ص 127 ❕در نقل دیگر آمده است ؛ « روزى على عليه السلام به عمرو بن عاص حمله بُرد و او را با نيزه ضربه زد و بر زمين افكَنْد. عورت او نمودار شد. پس على عليه السلام از او [دست كشيد و] بازگشت. يارانش به وى گفتند: اى امير مؤمنان! تو را چه شد كه از او روى برگرداندى و بازگشتى؟ گفت: «آيا مى‏دانيد او كيست؟».گفتند: نه. گفت: «او عمرو بن عاص است كه عورتش را نزد من آشكار كرد و سپس مرا به ياد خويشاوندى افكند. پس من نيز از او منصرف شدم». آن‏گاه كه عمرو نزد معاويه باز گشت، معاويه به وى گفت: خدا را سپاس گو و كَپَل خود را » 📚البداية والنهاية: ج 7 ص 264، الأخبار الطوال: ص 177، المناقب للخوارزمي: ص 236 ح 240 ipasookh.ir 🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🤔 ❔فلسفه حمل علم در ها چیست ❗️اصلا چه معنا و مفهومی در آن است که هیئات عزاداری از آن استفاده می کنند ❕❕ 💠💠 👌علم از ابزار و وسايل عزادارى امام حسين علیه السلام است كه در هيئتها و دسته‏ هاى مذهبى به كار گرفته مى‏ شود. علامت به معناى نشانه است. اين علامتها نشانه‏ هاى گروههاى عزادار محسوب مى‏ شده است و كسانى هم كه آن را حمل مى ‏كردند، «علامت كش» بودند، يعنى علم بردار. به نوشته دهخدا: « مانندى كه بر چوب يا آهن افقى آن از سوى پايين شالهاى ترمه آويزند و از سوى زبر لاله و تنديسهايى از مرغ و جز آن نصب كنند و در ميان زبانه‏اى از فلزّ طويل دارد و بر نوك آن فلز پر يا گلوله‏اى از شيشه الوان نصب كنند و اين زبانه ‏هاى فلزّى كه به «تيغ» مشهور است، سه يا پنج باشد و در مراسم عزادارى محرّم پيشاپيش دسته‏ ها به حركت آرند.» 📚لغت نامه دهخدا ماده علم ، علامت ❕شباهت آن به ، مى‏ رساند كه پس از ارتباط ايران با اروپاييها در عصر قاجار، از آيينهاى مذهبى مسيحيّت اقتباس شده است. به هر حال، نمودها و مظاهرى است كه گاهى عزاداران را از محتوا و اصل عزادارى و اقامه شعائر دينى بازمى‏ دارد. 📚فرهنگ عاشورا ، محدثی ص 320 👌هرچند اصل حمل كردن علم ناشى از انگيزه پيروى حضرت عباس باشد اما به صورت قطع حمل عَلَم عريض و طويل ‏كه به شكل صليب مسيحى هاست و در روى بازوهاى اين علم كذايى، اشكالى از خورشيد، كشكول، تبرزين، كبوتر و اژدها و... شده و بر سر علم هم چند زنگوله آويزان كه‏ مفهوم درستى از اين اشكال و اشيا فهميده نمى ‏شود، همگى اين ابزار پس از ارتباط ايران با اروپايى‏ها در عصر قاجار، از آيين‏هاى مذهبى اقتباس شده است. 🔰به تعبیر دیگر علَم در حقيقت به عنوان سمبلى براى تداعى كردن واقعه كربلا طراحى شده است نشانه ‏هايى مانند دست بريده يا شاخه ‏هاى ، ابزارآلات جنگ مانند سپر و شمشير و يا تزيين يك چوب بلند با پارچه‏ هاى سبز و قرمز و نصب ابزار آلات جنگى و... از علَم هاى اصيل محسوب مى ‏گردد. 👌اين سنت در عصر قاجار در اثر ارتباط با كشورهاى اروپايى و تأثير پذيرى از آداب و سنت‏هاى مسيحيان دستخوش برخى انحرافات قرار گرفته است. اضافه كردن مجسمه‏ هاى بى‏ معنا، تزيين با طلا و نقره و... از مهمترين تحريفات اين سنت است كه گاهى عزاداران و را از محتوا و اصل اقامه شعاير دينى باز مى‏ دارد. 📚نرم افزار پرسمان ، کلید واژه علم 🔸در پایان به نظرات تنی چند از در مورد علم و علم کشی توجه کنید ؛ 💠مقام معظم رهبری ؛ « استفاده از علم فى نفسه اشكال ندارد، ولى نبايد اين امور دين شمرده شود» 📚اجوبه الاستفتاءات س 1444 👌آیت الله مکارم شیرازی ؛ « با توجّه به اينكه دشمنان، پيرايه‏ هايى به مى ‏بندند بهتر است از آن پرهيز شود و به پرچم‏هاى آبرومند ساده قناعت گردد.» 📚احکام عزاداری ص 47 👌بنابراین علم هایی که در عزاداری استفاده می شود بهتر است به شکل ساده و سنتی خود باشد تا هم تداعی کننده خاطره عباس علمدار و رشادت های او در پرچم داری سپاه امام علیه السلام باشد ، چنان که نقل است روز عاشورا نيز چون عباس خدمت امام حسین علیهما السلام آمد و از او اذن ميدان طلبيد، امام گريست و ابتدا اجازه نداد و فرمود: تو علمدار منى، اگر تو بروى و كشته شوى، سپاه من از هم مى ‏پاشد» 📚معالی السبطین ج 1 ص 441 👌و هم با سادگی تداعی کننده سایر غم انگیز کربلا باشد به گونه ای که در بالا توضیح آن گذشت . ipasookh.ir 🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🤔 ❔افرادی را در عزاداری می بینم که به خود را به گریه کردن می زنند و وانمود می کنند که گریه می کنند اما گریه نمی کنند ❗️ برخی میگویند که این عمل ثواب دارد ❕این سخن سندیت دارد ❕❕ 💠💠 👌تباکی یعنی خود را به گريه زدن، خود را گريان نشان دادن، خود را شبيه گريه‏ كننده ساختن و حالت گريه به خود گرفتن است . 🔸در راه احياى عاشورا و بر عزاى حسين علیه السلام ، هم گريستن، هم گرياندن و هم حالت گريه داشتن ثواب دارد. حتّى اگر كسى نگريد يا گريه‏ اش نيايد، گرفتن اين حالت، هم در خود شخص حالت اندوه و تحسّر ايجاد مى‏ کند، هم به مجلس عزا، چهره و رنگ غم مى ‏بخشد. تباكى، همسويى با داغداران سوگ عاشوراست و مثل گريستن و گرياندن است. 🔸در حديث امام علیه السلام است ؛ «من انشد فى الحسين شعرا فتباكى فله الجنّة» هر كه درباره حسين، بگويد و تباكى كند، بهشت براى اوست.» 📚بحار الانوار ج 44 ص 282 👌در حديثى هم كه سيد بن طاووس نقل كرده، چنين است: «من تباكى فله الجنّة» « هر کس در حسین تباکی کند ، بهشت برای اوست » 📚همان مدرک 👌 و در حديث قدسى خداوند آمده است ؛ «اى موسى هر يك از بندگانم كه‏ در زمان شهادت فرزند مصطفى گريه كند يا حالت گريه به خود گيرد و بر سبط پيامبر تعزيت گويد، همواره در بهشت خواهد بود. » 📚مستدرک سفینه البحار ج 7 ص 235 👌البته غير از تباكى در مصيبت ابا عبد اللّه الحسين علیه السلام ، حالت گريه به خود گرفتن در و دعا و از خوف خدا نيز مطلوب است و اين از نمونه‏ هاى روانى تأثير ظاهر در باطن است . 👌 امام صادق علیه السلام درباره گريه بر گناه خويش و از خوف خدا مى‏ فرمايد ؛ « اگر گريه‏ ات نمى‏ آید، خود را به حالت گريه در آور، پس اگر به اندازه سر مگسى اشك بيرون آمد، پس به تو.» 📚بحار الانوار ج 90 ص 344 ipasookh.ir 🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁