eitaa logo
دانستنی های مهدوی
23.8هزار دنبال‌کننده
9هزار عکس
5.5هزار ویدیو
74 فایل
🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
بارانی و دلگیر هوایِ بی تو محزون و غم انگیز نوای بی تو برگرد که بیقرارم و بیتابم بیزارم از این سه شنبه هایِ بی تو!😔 @p_Mahdavi
✨ امام زمان (ع) در صحرای عرفات‌ 🔖 قسمت اول ⭕️ این تشرّف از مهم‌ترین و روح‌افزاترین رویدادهای زندگانی مرحوم فشندی (ره) است. تشرّف حاضر، به‌سبب بعضی از جنبه‌های منحصر به فرد که به برخی از آنها اشاره خواهد شد مورد توجّه تعداد زیادی از شیفتگان امام عصر (ع) می‌باشد. ☑️آیت اللّه ناصری دولت‌آبادی ماجرای این تشرّف را خود، مستقیما از زبان حاجی شنیده و در کتاب «آب حیات» آورده است. همچنین جناب قاضی زاهدی نیز آن را از زبان خود آن مرحوم شنیده و در کتاب خود نقل کرده است. ما اینک تلفیق دو روایت را جهت تتمیم آن، برای خوانندگان محترم می‌آوریم. 🔰 حاج محمّد علی فشندی تهرانی می‌گوید: 🕋 سال اوّلی که به «مکّه مکرّمه» مشرّف شدم، از خدای مهربان در آنجا خواستم که توفیق دهد تا در سال‌های بعد نیز، تا بیست سفر به مکّه بیایم تا شاید امیر الحاج و امام زمان (ع) را هم زیارت کنم. خداوند هم توفیقی بخشید و منّتی نهاد که من علاوه بر آن بیست سفر، چند بار دیگر نیز موفّق به زیارت خانه خدا شدم. سالیانی بود که به همراه کاروانی به عنوان خدمه و کمکی کاروان مشرّف می‌شدم تا اینکه در سالی [ظاهرا ۱۳۵۳ ش.] مدیر کاروان به من اطّلاع داد که امسال از بردن من معذور است. شاید تصوّر و پندار او این بود که سنّ من رو به پیری رفته و نگران بود که نتوانم در کارهای خدماتی کاروان به او یاری برسانم. از شنیدن این خبر خیلی افسرده و پژمرده شدم. 🕌 بنابراین به سوی «مشهد مقدّس» حرکت کردم تا دست توسّلی به دامان سلطان طوس، حضرت رضا (ع) بزنم و از ایشان بخواهم که سفر معنوی حج را امسال نیز نصیب من کند. در حرم، خیلی منقلب و مضطرب بودم و به سختی می‌گریستم و از آن حضرت، برآورده شدن حاجت خود را می‌خواستم. پس از زیارت جانانه، به قصد بازگشت به «تهران» با آن حضرت وداع کرده، از حرم خارج‌ شدم. در این حین، سیّدی مرا صدا زد و فرمود: ▫️ آقا! سفر شما را حضرت حجّت (ع) امضا کردند و فرمودند: 🔶 «به حاج محمّد علی بگو برو! منتظر تو هستند!» ▫️ من از سیّد پرسیدم: 🔹 خود حضرت این سخن را فرمودند؟ ▫️ سیّد گفت: 🔸 «بله!» ▫️ من نیز بدون درنگ به منزل خود در «تهران» بازگشتم. به محض آنکه به خانه رسیدم، همسرم با عجله گفت: 🔸 «این چند روز را کجا بودی؟ مرتّب از کاروان زنگ می‌زنند و می‌خواهند شما را همراه خود ببرند.» ▫️ من هم بلافاصله به مدیر کاروان مراجعه کردم و پرسیدم: 🔹 شما که نیّت بردن مرا نداشتید، حالا چه‌شده که می‌خواهید مرا هم در این سفر همراه کنید؟! ▫️ مدیر کاروان سربسته اشاره کرد که از تصمیم قبلی خود پشیمان شده و می‌خواهد من نیز در این سفر طبق معمول سال‌های گذشته به عنوان خدمه با او همراهی کنم. به هر ترتیب، به عنوان کمکی کاروان، به «مکّه» مشرّف شدیم. شب هشتم ماه که فردای آن روز حاجیان می‌باید در «عرفات» باشند، مدیر کاروان مرا خواست و گفت: 🔸 «وسایل کاروان را زودتر از دیگر کاروان‌ها به «منا» منتقل کن و در عرفات در کنار «جبل الرّحمه» خیمه‌ها را برپا ساز تا کاروان ما در بهترین جای ممکن سکنا گزیند.» 🚙 من نیز فورا لوازم و خیمه‌ها را با اتومبیلی به آنجا منتقل کردم؛ ⛺️ چادرها را برافراشتم و فرش‌ها را گستردم. 👮🏽‍♂ در این حال یکی از شرطه‌های سعودی (پلیس‌های عربستان) نزد من آمد و به زبان عربی گفت: 🔸 «چرا حالا آمدی؟ اینجا که کسی نیست!» ▫️ من هم با زبان عربی شکسته بسته که تقریبا در این سفرها آموخته بودم بدو گفتم: 🔹 برای انجام مقدّمات کار، زودتر آمدم. ▫️ گفت: 🔸 پس امشب نباید بخوابی! ▫️ پرسیدم: 🔹 چرا؟ ▫️ گفت: 🔸 «به خاطر اینکه ممکن است دزدانی پیدا شوند و به وسایل حجّاج دستبرد بزنند یا اینکه شما را بکشند. باید خیلی مراقب باشی!» ▫️ با شنیدن این سخنان، ترس عمیقی وجود مرا فرا گرفت. در این حال به یاد حضرت ولیّ عصر (ع) افتادم. به آن حضرت التجا و پناه بردم و پیوسته و پیاپی نام مقدّس آن قبله عالم را بر زبان می‌آوردم. می‌گفتم: 🔹 یا حجّه بن الحسن ادرکنی! یا خلیفه اللّه الاعظم أغثنی! (ادامه دارد) ⚜@p_Mahdavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎵 امام زمان ارواحنافداه لحظه ای از حال ما غافل نیست...💞 ❣هرچی فراغ تو دلگیره...خیال وصل تو شیرینه... 📌حضرت آیت الله @p_Mahdavi
❤️ عمرم تمام گشت به هجران روی تو ترسم شها به خاک برم ارزوی تو فکر و خیال من شده ای چند گاه هست کی می شود راه بیایم به سوی تو؟ عشقی نمانده در دل ما از فراق تو ای یوسفم چگونه ببینیم روی تو ای که هستی ما منتظر بر تو ده یک نشان که ببینم اثر از کوی تو نادم که سالها طلب یاری ات نمود اذنی بده تا برسد بر سبوی تو @p_Mahdavi
💖 افسوس می‌خورم که غایبم از انتظار تو شرمنده بی سلام رد شده‌ام از کنار تو پر سوخت سینه سوخت به دنبال نور تو باور نمی‌کنم که رد شده‌ام از مدار تو @p_Mahdavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✔️ چرا می‌گوییم به فرجِ قریب‌الوقوع امام زمان(علیه السلام)، امیدوار باشید؟ استاد @p_Mahdavi 
💚 🍂در خانه ها نبودنت احساس می شود؛ خالیست جای عکس تو بین اتاق ها... 🍂برگرد بی تو کل جهان نامنظم است؛ خوش کرده ایم دل به همین اتفاق ها... تعجیل در فرج مولایمان صلوات 🌙 ⚜@p_Mahdavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚠ ظهور، تَــــنــــهــــا راهِ نجات بشریت است! ‌ امروز، روز ، روز دعاست! ‌ برای زیاد دعا کنیم ❤ ‌ تعجیل در ظهورش صلوات 💚 ‌ ⚜@p_Mahdavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در دعای عرفه اشک بر امام حسین علیه السلام، محملی است برای آسمانی شدن دلها. التماس دعا. 😔😔😔😔😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانستنی های مهدوی
✨ امام زمان (ع) در صحرای عرفات‌ 🔖 قسمت اول ⭕️ این تشرّف از مهم‌ترین و روح‌افزاترین رویدادهای زندگان
✨ امام زمان (ع) در صحرای عرفات‌ (تشرفی از حاج محمد علی فشندی) 🔖 قسمت دوم 🌌 تصمیم گرفتم شب را نخوابم. به همین جهت برای نماز و نافله شب وضویی ساختم و به نماز ایستادم. آن شب در آن بیابان تنهایی، به یاد امام زمان (ع) حال خوشی پیدا کردم. ⛺️ در همین حال صدای پایی شنیدم و به دنبال آن، پرده ی چادر کنار رفت. ✨ آقایی در آستانه خیمه بعد از سلام فرمود: 🔶 «حاج محمّد علی تنها هستی؟» ▫️ عرض کردم: 🔹 بله آقا، تنهایم! ▫️ و ناخودآگاه از جا برخاستم و پتویی را چند لا کرده، زیر پای آقا افکندم. آقا نشست و فرمود: 🔶 «حاج محمّد علی! خوب جایی را برای سکونت کاروان انتخاب کرده‌ای! این‌جا همان جایی است که جدّم حسین بن علی (ع) در روز عرفه خیمه زده بودند!» ▫️ بعد فرمودند: 🔶 «حاج محمّد علی! یک چایی درست کن!» ▫️ عرض کردم: 🔹 «اتّفاقا همه وسایل چای فراهم است جز چای خشک که آن را از «مکّه» نیاورده‌ام.» ▫️ فرمود: 🔶 «شما آب جوش تهیّه کنید، چای خشک آن بر عهده من!» ☕️ آب که جوش آمد، مقداری چای (که در حدود صد گرم بود) به من مرحمت‌ کردند. چای که دم کشید و آماده شد، فنجانی به ایشان تعارف کردم. نوشیدند و فرمودند: 🔶 «شما هم بفرمایید!» ▫️ من هم با اجازه آقا، فنجانی از آن چای نوشیدم که لذّت خوبی برای من داشت. در این‌وقت، دو جوان زیباروی نورانی (در روایت‌های قاضی زاهدی چهار جوان) جلوی چادر آمدند و همان‌جا با احترام ایستادند و به آقا سلامی عرض کردند. آقا از من خواستند که به ایشان چای تعارف کنم. من نیز اطاعت کردم و برایشان چای بردم. آنان چای را نوشیدند. آقا از من خواستند که چای دیگری نزد ایشان ببرم که من نیز دوباره چای برای آن دو جوان بردم. در این‌وقت آقا به آنان فرمود: 🔶 «شما بروید!» ▫️ آنان نیز خداحافظی کرده و رفتند. در این هنگام، آقا نگاهی به من کردند و سه‌بار فرمودند: 🔶 «خوشا به حالت حاج محمّد علی!» ▫️ گریه راه گلویم را بست. عرض کردم: 🔹 از چه جهت؟ ▫️ فرمود: 🔶 «چون امشب کسی برای بیتوته در این بیابان نمی‌آید. امشب شبی است که جدّم امام حسین (ع) در این بیابان آمده است.» ▫️ بعد فرمود: 🔶 «دلت می‌خواهد نماز و دعای مخصوصی را که از جدّم رسیده، بخوانی؟» ▫️ عرضه داشتم: 🔹 بله آقا جان! ▫️ فرمود: 🔶 «برخیز و غسلی به‌جا آور و وضو بگیر!» ▫️ عرض کردم: 🔹 هوا طوری است که نمی‌توانم با آب سرد غسل کنم. ▫️ فرمود: 🔶 «من بیرون می‌روم، تو آب را گرم کن و غسل نما!» ▫️ من هم بدون اینکه متوجّه قضایا باشم و اینکه این آقا کیست، مقداری آب را گرم کردم و غسل و وضویی ساختم. چون از غسل فارغ شدم، آقا به خیمه برگشتند و فرمودند: 🔶 «حالا دو رکعت نماز با این کیفیّت که می‌گویم بخوان: بعد از حمد [در هر رکعت‌] یازده مرتبه سوره توحید را بخوان که این نماز جدّم امام حسین (ع) در این مکان است.» ▫️ و بعد از نماز فرمودند: 🔶 «جدّم، امام حسین (ع) در این بیابان، دعایی خوانده است که من آن را می‌خوانم. تو هم با من بخوان!» ▫️ اطاعت کردم. دعای آقا نزدیک به بیست دقیقه به درازا کشید و در حال دعا، اشک از چشمان مبارکش مانند ناودان فرو می‌ریخت. هر جمله‌ای را که می‌خواند، در ذهن من می‌ماند و من فورا آن را حفظ می‌کردم. دیدم عجب دعای خوبی بود و چه مضامین عالی و بالایی دارد. من با اینکه با کتاب‌های دعا آشنا بودم، امّا تاکنون به چنین دعایی برنخورده بودم. در همین وقت به ذهنم رسید که فردا برای روحانی کاروان مضامین این دعا را بخوانم تا او آنها را یادداشت کند. به محض خطور این فکر در خاطر من، آقا فرمودند: 🔶 «این دعا مخصوص امام (ع) است و در هیچ کتابی نوشته نشده و کسی غیر از امام نمی‌تواند آن را بخواند و از یاد تو نیز می‌رود!» ▫️ با گفتن این سخن، ناگهان تمامی عبارات دعا از ذهن، زبان، خیال و خاطر من محو شد و حتّی کلمه‌ای از آن در ذهن من باقی نماند. (ادامه دارد) ⚜@p_Mahdavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✳️ مُسْلِم بن عَقیل بن ابی طالب  🌷 شهادت: سال ۶۰ قمری 📜 سفیر امام حسین علیه السلام در کوفه، در واقعه کربلا و از آل ابی‌طالب بود. مسلم در برخی فتوحات مسلمانان و نیز در جنگ صفین حضور داشت. 🔶 مسلم داماد امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام بود و نام چند تن از فرزندان او در شمار شهدای کربلا ثبت شده است. آقا نیا که کوفه پر از کینه و بلاست آقا نیا که کوفه پر از یار بی وفاست آقا قسم به دوست که این قوم بی خرد خنجر به دست منتظر کشتن شماست 🔲 سال‌روز حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام تسلیت باد. ⚜@p_Mahdavi
💔🌸🍃🌹🌼🌼🌹🍃🌸💔 💞 ❤️ 🌺 سلام بر نگاه تو بلند آسمانی ام!  🌸 که از حضيض خاک‌ها به اوج می کشانی ام 🌺 من ازتبار لحظه‌های تند سير زندگی 🌸 تو از تبار ديگری، بهار جاودانی ام 🌺 سراسر وجود من پُر است از صدای تو 🌸 وجود من فدای تو! بيا به ميهمانی ام 🌺 به ذرّه ذرّه جان من، طلب زبانه می کشد 🌸 ولی در اين حصارها، اسير ناتوانی ام 🌺 شنيده‌ام که می رسی، نشسته‌ام به راه تو 🌸 سلام بر نگاه تو بلند آسمانی ام بر آنکه افق چشمهایش طلوع صبح دیگری است...🌼🌹🌼 آقا جان منتظرت هستیم که بیایی .... 💕❤💕 ⚜@p_Mahdavi
✍ حاضران به غائبان برسانند؛ وارث هنوز ایستاده است و منتظر! تا برسند؛ آنان که از قافله‌ دل جا ماندند، و برگردند؛ آنان که جلوتر از ولیّ خویش گام برداشته‌اند! 💫 تحقق پیمان غدیر است؛ روزیکه همه بیاموزند نه یک قدم جلوتر و نه یک قدم عقب تر، در رکاب ولی، باشند! ✨ ♥️ ✨ @p_Mahdavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖥 قرائت همگانی دعای امام حسین علیه السلام در روز عرفه . به نیت تعجیل در فرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف 🤲أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج ⚜@p_Mahdavi
❤️بر جان و دل صبور مهدی صلوات…. ✨اللهم عجل لولیک الفرج✨ ⚜@p_Mahdavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ 💠توصیف امام سجاد (علیه السلام) از مردم آخرالزمان 👤استاد @p_Mahdavi