عملیات داریم....
تاریخ و ساعت شروع عملیات
شب ۲۳ ماه مبارک رمضان
ساعت ۲:۲۵ دقیقه نیمه شب
زمانی که اهل طاعت همه در حال توبه از الودگی های نفسانی خودشان هستند ولی زینبیون احرار و آزادگان در حال طراحی عملیات هستند بر ضد شیطان پلید یعنی صهیونیسم جهانی
آفرین
خداقوت بر قوای رزمنده رسانه ای جبهه حق علیه باطل
آفرین بر رفقای شهید پهلوان سعید طوقانی از دختر و پسر
آفرین بر مدافعان حرم
آفرین بر زینبیون و فاطمیون
آفرین بر اهل تبیین حق و اهل توحید و اهل جهاد و اهالی شهادت
آفرین بر ادامه دهندگان راه زینب کبری
عملیات خودتان را با تصویر شهید طوقانی به ما گزارش بدهید تا همه دوستان پهلوان سعید طوقانی را از جهاد زیبای شما باخبر کنیم
https://eitaa.com/pahlavan_saeid
خوب نگاه کن
هیچ چیز خاصی به چشمت نمی آید
در این عکس قدیمی همه چیز عادی است
دو پسر بچه میبینی که هیچ چیز متمایز کننده ای در اطرافشان جلب توجه نمیکند
تا شهادت در یک انسان رخ ندهد
و او در آزمون زندگی و مردانگی فارغ التحصیل نشود هیچ کسی حرفی برای گفتن نخواهد داشت.
همه می آیند و میروند
در اخر کفنی و قبری
و اعلامیه ای و خاطره ای
ما باستان گرا نیستیم
ما انسان شناسیم
ما به دنبال شکفته شدگانی میگردیم که تاریخ کمتر شبیه آنها را در میان مردم دیده است.
ما به دنبال گوهرها و جوهرها و ذوات مقدسی میگردیم که به نام انسان تقدس بخشیده اند و باعث خوش نامی انسان هستند.
دیشب و امروز را کاشان بودم. زورخانه شهیدان طوقانی، محل تدفین محمد و سعید دو شهید خانواده طوقانی در کنار گود زورخانه.
حالا که به خانه برگشته ام میخواهم شما را با تجربه ی زیبایی که آن را حس کرده ام آشنا کنم:
یک شبانه روز زندگی در کنار مزار یک شهید عجیب و عده ای از رفقایش که همگی نوجوان هستند و تمام اوقات شبانه روز زورخانه را باز نگه میدارند یا حداقل دیشب این کار را به احترام ما کردند.
ساعت ده شب که به زورخانه رسیدیم به ما شام گرم دادند؛ گویی که منتظر ما بودند و جمع سه نفره ما را هنگام خوردن غذا تنها گذاشتند. بعد از بیدار شدنمان و به هنگام صبحانه سفره پهن کردند و ما را متعجب از رفتار پهلوانی خود کردند. هنگام خواب از منزلشان برایمان پتو و متکا آوردند و در زورخانه ما را اسکان دادند.
حالا که به منزل رسیده ام متعجبم که اینجا کجا بود و ما با چه نوجوانان سرزنده و مهمان نوازی اشنا شده ایم.
چقدر دلم برای زورخانه تنگ شده است. دلم میخواهد به انجا برگردم؛ خدایا مرا بطلب
هدایت شده از خوش به حال این سنگ
عشق فقط یک کلام
حسین علیه السلام
دیشب حال خوشی داشتم
بر مزار پهلوان شهید سعید طوقانی
این #سنگ_نوشت را کاشان نوشتم
در پهلوان نشین زورخانه شهدای طوقانی
https://eitaa.com/sang_nevesht
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یافاطمه الزهرا
اینجاییم تا از «پهلوان سعید» بگیم و از «پهلوان سعید» بشنویم و خاطراتشو جمع آوری کنیم و عکس هاشو پخش کنیم و رفتارمونو مثل «پهلوان سعید» خدایی کنیم. شهید سعید طوقانی الگوی ماست.
اگر هستی بسم الله
https://eitaa.com/pahlevan_saiid
رفقای «پهلوان سعید» اینجا جمعند👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 #ریلز
🔸میدونی پهلوون کیه؟! 🤔
پهلوون برا یتیم پدره
برا وامونده عصاس
پیشنهاد میکنم
حتما ببینید💯
#شهید_جمهور
💠 @zoorkhane_ir
سلام علیکم
قابل توجه اهالی محترم کاشان وحومه
امروز غروب و امشب در زورخانه شهیدان طوقانی در خدمت همه هنردوستان و علاقه مندان به شهید وشهدا هستم
احتمالا در برنامه چایخانه پارک مدنی هم شرکت خواهیم کرد.
سنگ ندارم
با خودتون سنگ خوب و زیبا بیارید😁
https://eitaa.com/sang_nevesht
هدایت شده از خوش به حال این سنگ
سفرمون به کاشان و زورخانه خلاق شهیدان طوقانی امروز صبح تموم شد
باخاطرات خیلی خوب و تجربیات عجیب.
خاطرات خوبی که هیچ وقت از یادمون نمیرن
از چایخانه امام رضا تا دارالسلام و زیارت آیت الله یثربی و شهدای باصفای کاشان خصوصا «ابوالفضل ابوالفضلی» شهید یادمان طلائیه که حتما اسمشو شنیدید چون کاشانی هستند.
تا کتیبه هایی که در زورخانه شهید طوقانی نوشتیم👆 و به مجموعه فرهنگی «پهلوان سعید» هدیه کردیم.
تا ترکیدن لاستیک جلوی سمت راننده در سرعت بالای اتوبان قم تهران که با عنایت خاص حضرت زهرا هم ماشین هم خودمون سالم موندیم.
جالبه براتون بگم ماکه یکشنبه رسیدیم زورخانه توی مقبره شهید طوقانی خوابیدیم. داداش ابوالفضل که راننده خودرومون بود وقتی از خواب توی زورخانه پاشدیم گفت:
خواب دیدم تصادف کردم و ماشین داغون شده و همه مردم دور ماشین جمع شدند. شهید عماد مغنیه که ردیف عقب خودرو نشسته بود بمن گفت:
«مراقب باش!!
ماهم حواسمون به شما هست.»
یک خانوم قد بلند و چادری هم کمی دورتر از حادثه ایستاده بودند. خلاصه گذشت. ما هم مشغول خطاطی شدیم تا دیشب.
لحظه بعد از حادثه، خودرو که کنار اتوبان توقف کرد ابوالفضل با چهره متعجب و برافروخته روبمن کرد و گفت: دقیقا همون خوابی که دیدم!
سریع پیاده شد و دور ماشین چرخی زد. فقط لاستیک جلو ترکیده بود اما کل بدنه ماشین و خودمون صحیح وسالم بودیم. الحمدلله
ان شالله سفر بعدی
بیروت ضاحیه جنوبی مقبرة الشهدا
ایستگاه خطاطی در کنار مقبره شهید بزرگوار و حواس جمع «عمادمغنیه»😁
چون در کنار جنگ لبنان با اسراییل
حواسش به ماها در ایران هم هست🤪
دمش گرم
شادی همه شهدای حواس جمع صلوات
عکس بیاد ماندنی جمعی از شهدای
گردان عمار و گردان میثم
لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)
از راست ایستاده شهید تقی رحمانی
شهید عطا بحیرایی
برادر نظری
شهید مجتبی صفدری
شهید ابراهیم اصفهانی فرمانده گردان عمار
پهلوان شهید سعید طوقانی
شهید مصطفی ملکی
نشسته از راست برادر حسن گلستانی
مداح شهید محسن گلستانی
شهید علی روضه ای