eitaa logo
معاونت علمی مدرسه علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌السلام
202 دنبال‌کننده
234 عکس
60 ویدیو
63 فایل
ارتباط با مدیر کانال @M_v_110
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️ واضع علم نحو کیست؟ (قسمت دوم) 2️⃣ ابوالاسود دوئلی گوید: روزی بر امیرالمؤمنین علی (علیه الاسلام) وارد شدم و در دست مبارک حضرت نوشته‌ای دیدم. از حضرت سوال کردم: این رقعه چیست؟ مولایم فرمود: من در کلام عرب تأمل نمودم و دریافتم که بر اثر مخالطه و آمیختگی با این سرخ پوستان (یا لپ سرخان، یعنی عجم‌ها) به اعوجاج و خرابی گراییده است. به همین سبب قصد کردم که چیزی (قوانینی) بنویسم که به آن رجوع شود (وکلام عرب حفظ شود). سپس آن نوشته را به من داد که در آن به خط مبارکش چنین مرقوم فرموده بود: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الْكَلَامُ كُلُّهُ: اسْمٌ وَ فِعْلٌ وَ حَرْفٌ، فَالاسْمُ مَا أَنْبَأَ عَنِ المسمی والْفِعْلُ مَا أَنْبَأَ عَنْ حَرَكَةِ الْمُسَمَّى وَالْحَرْفُ مَا أَنْبَأَ عَنْ مَعْنَى لَيْسَ بِاسْمِ وَ لَا فِعْلٍ؛ تمام کلام یا اسم است یا فعل است یا حرف. اسم چیزی است که از مسمی خبر می‌دهد، فعل چیزی است که از حرکت و حدثِ مسمی خبر می‌دهد و حرف چیزی است که از معنایی خبر می‌دهد که نه اسم است و نه فعل» سپس حضرت به من فرمود: إنح هذا النحوَ وَ أَضِفْ إِلَيهِ ما وَقَعَ إِلَيكَ؛ این گونه عمل کن و هرچه به خاطرت رسید به آن اضافه کن. سپس ادامه دادند: وَ إِعْلَمْ يَا أَبَا الْأَسْوَدِ أَنَّ الْأَشْيَاءَ ثَلَاثَةُ: ظَاهِرُ وَ مُضْمَرٌ وَ شَيْءٌ لَا ظَاهِرٌ وَ لَا مُضْمَرٌ، وَ إِنَّمَا تَتَفَاضَلُ الْعُلَمَاءُ فِي مَعْرِفَةِ مَا لَيْسَ بِظَاهِرِ وَ لَا مُضْمَرٍ؛ و ای ابا الاسود بدان که اسماء بر سه گونه‌اند: یا ظاهر یا ضمیر یا اسمی که نه ظاهر است و نه ضمیر (منظور حضرت اسم مبهم بوده است) و درجات افضلیت و برتری مردم بر یکدیگر در شناختن اسمائی است که نه ظاهرند و نه ضمیر. ابوالاسود می‌گوید: من باب عطف و نعت را وضع نمودم و پس از آن دو باب تعجب و استفهام را داخل کردم تا رسیدم به باب «إنّ» و أخوات آن، آنها را نیز مرقوم کردم، اما چون می‌پنداشتم «لکن» از آن حروف نیست آن را از قلم انداختم پس از اینکه نوشته‌های خود را به حضرت ارائه کردم حضرت به من فرمود: «وَ أينَ لكِنَّ؟؟» پس "لكن" کجا است؟ عرض کردم می‌پنداشتم از اخوات «إِنَّ» نیست؛ لذا آن را داخل نکردم. حضرتش فرمود: «وَ هُوَ مِنها» یعنی: "لكِنَّ" نيز از أخوات "إنَّ" است. بدین ترتیب آن را نیز داخل گردانیدم. به همین منوال هر بابی را که می‌نوشتم به حضرت عرضه می‌کردم تا به حد کفایت رسید و حضرت به من فرمود: «ما أحسَنَ هَذا النَحوَ الَّذِي نَحَوتَ» چه روش نیکویی است روشی که برگزیده‌ای. 👇ادامه گزارش‌ها و نتیجه تحقیق در پست‌های بعدی •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ╔═🦋🌸════╗ @pajohesh110 ╚════🌼🦋
♦️ واضع علم نحو کیست؟ (قسمت سوم) 3️⃣ شخصی بادیه نشین از بازاری عبور می‌کرد و شنید که یکی از بازاریان در حال قرائت این عبارت است: «أَنَّ اللهَ بَرىءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولِهُ». «رَسُوله» چه منصوب خوانده شود و چه مرفوع معنای آیه این گونه می‌شود: «همانا خداوند و رسول او از مشرکین بیزارند»، اما آن شخص مجرور خواند که بنابر قواعد نحوی عطف بر «المشرکین» خواهد بود و معنای آیه در این صورت این گونه می‌شود: «همانا خداوند از مشرکین و رسولش بیزار است» آن بازاری «رَسُولُهُ» را مجرور خواند و شخص أعرابی پس از شنیدن این تلاوت با دست بر سر بازاری زد و او را مجروح کرد؛ زیرا طبق آنچه از گفتار او برمی‌آمد به رسول خدا کافر شده بود. نزاع نزد امیرالمؤمنین علیه‌السلام برده شد. حضرت به مرد بیابان‌گرد فرمود: «هر چند که اعراب او صحیح نبوده است؛ لکن از روی عمد چنین نخوانده است» بعد از این حضرت به نگارش اصول نحو همت گماشت. 🤔 نتیجه تحقیق: 1. دلیل نامگذاری دانش "نحو" این است که ماده «ن‌ح‌و» در سخن امام علی علیه السلام در فرآیند تدوین این دانش آمده است: «إنح هذا النحوَ...» «ما أحسَنَ هَذا النَحوَ الَّذِي نَحَوتَ». نحو در اینجا به معنای مثل و مانند است، إنح هذا النحوَ وَ أَضِفْ إِلَيهِ ما وَقَعَ إِلَيكَ، یعنی مانند من قصد کن و ادامه بده. 2. نه تنها امام علی علیه‌السلام دستور به تدوین علم نحو داده‌اند و بر آن نظارت داشته‌اند که خود نیز در برهه‌ای ممارست بر تدوین این دانش داشته‌اند. 3. با بررسی روایاتی که در این زمینه رسیده می‌توان ضرورت پرداختن به قواعد نحوی توسط امام علی علیه السلام را دریافت. براساس این سه روایت تاسیس دانش نحو نه تنها برای حفظ زبان عرب از اعوجاج و دگرگونی که به دلیل کاربرد در رفع تخاصم نیز بوده است. بنابراین از روایت اول و دوم ضرورت دانش نحو به عنوان یک دانش قابل استناد در قضاوت و رفع تخاصم نیز به درستی دریافت می‌شود. برای دیدن روایات و گزارش‌های دیگر بنگرید به: بحار، ج40، ص162، کنز الفوائد، ج۲، ص۱۰۹: اَلْعُلُومُ أَرْبَعَةٌ اَلْفِقْهُ لِلْأَدْيَانِ وَ اَلطِّبُّ لِلْأَبْدَانِ وَ اَلنَّحْوُ لِلِّسَانِ وَ اَلنُّجُومُ لِمَعْرِفَةِ اَلْأَزْمَانِ المناقب، جلد۲، ص۴۷ و تسلیة المُجالس ج۱ ص۳۲۴: أنّ أبا الأسود كان يمشي خلف جنازة، فقال قائل: من المتوفّي؟ فقال أبو الأسود : اللّه، ثمّ إنّه أخبر عليّا عليه السلام بذلك فأسّس النحو. الصراط المستقيم ج۱ ص۲۲۰، الفصول المهمة، ج۱، ص۶۸۰: ... اَلْكَلاَمُ كُلُّهُ ثَلاَثَةُ أَشْيَاءَ، اِسْمٌ وَ فِعْلٌ وَ حَرْفٌ فَالاِسْمُ مَا أَنْبَأَ عَنِ اَلْمُسَمَّى، وَ اَلْفِعْلُ مَا أَنْبَأَ بِهِ، وَ اَلْحَرْفُ مَا جَاءَ لِمَعْنًى... . •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ╔═🦋🌸════╗ @pajohesh110 ╚════🌼🦋
✅ وقتی مرحوم صاحب معالم این کار را شروع کرد، «منتقی الجمان» را نوشت. متأسفانه بعد از ایشان، این کار به این ظرافت و به این لطافت پیگیری نشد، تا اینکه مرحوم بروجردی دوباره این کار را شروع کرد. درست است که مرحوم فیض در وافی هم به اختلاف متون پرداخته‌اند، اما اولاً وافی فقط به کتب اربعه پرداخته است؛ ثانیاً هم بیشتر اختلاف‌های ملموس را آورده. غیر از ایشان باز هم مرحوم صاحب وسائل که حدود قرن ۱۱ می‌زیسته، به این امر اهتمام کرده، اما خیلی کم. شاید حدود بیست درصد اختلاف را آورده و هشتاد درصد و یا بیشتر را رها کرده است؛ اما با این حال، کتاب وسائل در فقه ما شده اصل. ♦️ همین مباحثات طولانی نجف که عرض کردیم، غالباً بر این اساس نبود که بیایند اولاً ببینند متن، شواهد تاریخی و … آن چیست؟ لذا ممکن بود چند ساعت و یا یک عمر بحثی کنند که ریشه‌های آن خشک است. مرحوم شیخ الشریعه‌ها، در زمان خودشان این راه را طی کردند؛ ولی این‌ها پیگیری نشد. 👈 مثلاً «من حاز ملک» را فقهای ما آورده‌اند و می‌گویند روایت نبوی است در حالی که سنی‌ها این روایت را نیاورده‌اند. این روایت در فقه آمده است. من در کتاب سنهوری دیدم که گفته: این قاعده در ماده قانون رم قدیم بوده یعنی قبل از اسلام. اگر این گفته ثابت باشد، یعنی یک مطلب عرفی است و جزء عرفیات و سیره عقلا است. اگر بعد از اسلام هم پیغمبر نفرموده باشند، به همان ارتکاز عرفی اتکا می‌کنیم البته نه از این جهت که ماده قانونی رم قدیم بوده است، بلکه به عنوان ارتکاز عرفی. فقهای اسلام بحث کردند که آیا این سند دارد یا ندارد و چون سند ندارد، نمی‌توانند قبول کنند. اما طبق این فرضیه، این قاعده قبل از اسلام یک ماده قانونی یا یک فطرت بشری بوده و این، بالاتر از سند است. تا حالا تمام همت این بود که آیا این سند دارد یا ندارد؟ اما اگر این حرف درست باشد، می‌شود یکی از مواد قانونی رم قدیم که به عنوان ارتکاز عقلا جا افتاده است. البته این تعبیر ایشان در این زمینه زیاد روشن نیست. به هر حال مطلب این است که شما اینقدر دنبال سند نیفتید ممکن است سند نداشته باشد اما در فقه واقعیت داشته باشد و در فقه تأثیر بگذارد. در اینجا شما عنصر تاریخی را در نظر گرفتید. 🔹مسئله تاریخی، یعنی به جای اینکه در تجریدیات و انتزاعیات صرف فکر کنیم، بیاییم از واقعیت‌های خارجی شروع کنیم؛ حال این واقعیات خارجی، یک مرحله‌اش، تاریخی است؛ این جنبه تاریخی می‌تواند به لحاظ‌های مختلف، حتی در علومی که الآن نزد ما جنبه عقلی دارد مانند «اصول»، تأثیرگذار باشد. بحث‌های تاریخی می‌توانند زاویه‌ها و ریشه‌های یک بحث و نقطه تأثیر آن بحث در کل تفکر دینی را روشن کند، می‌تواند چگونگی شکل‌گیری معارف دینی را روشن کند. در نتیجه‌ای که می‌خواهیم در نهایت بگیریم کاملاً‌ مؤثر است؛ و این راهی جز بررسی تاریخی ندارد. نگرش تاریخی، نه فقط در فقه و اصول، حتی در شکل‌گیری روایات غیر از آن‌ها هم دخالت دارد. 👈مثلاً روایات طبّی که از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است را اگر ما با خصایص تاریخی و جغرافیایی در نظر بگیریم، با روایات «طب الرضا» و یا عسکریین علیهماالسلام که در سامرا بودند، متفاوت است؛ چرا که مدینه و مکه گیاهان دارویی کمی دارند؛ مکه وادی غیر ذی زرع است و طبیعتاً اقتضا می‌کند که داروهای گیاهی زمان رسول خدا بسیار محدود بوده باشد. باید محیط صدور روایت را در نظر بگیریم.
فهم تاریخی روایات و تحول استنباط از دیدگاه آیت الله سید احمد مددی (قسمت اول: رسالت ما تکمیل کار بزرگان با استفاده از ابزارهای نوین تحقیق و پژوهش است) ♦️ نقش تاریخ در فقه و اصول، قطعاً نقش بسیار مؤثری است؛ البته بحث جدیدی در حوزه‌های ما نیست، هرچند که در حوزه و مخصوصا در حوزه نجف بیشتر در اصول، تجربیات، ذهنیات و احتمالات وقت صرف می‌شد و عنصر تاریخ در فقه لحاظ نمی‌شد، اما در حوزه علمیه قم که متأثر از آیت‌الله بروجردی است، یکی از همت‌های ایشان این بود که عنصر تاریخی را در فقه و حتی در اصول جاری کند و به عنصر تاریخی و نقش تاریخ توجه بشود. در حدود صد سال قبل، یکی از کسانی که در حوزه نجف مطرح بود، مرحوم شیخ الشریعه اصفهانی است که وفات او حدود ۸ سال بعد از صاحب کفایه است. او تا حد زیادی به مصادر اهل سنت، قضایای تاریخی و رجالی واقف بود و تا حدی این طرز تفکر را داشت، اما امکانات این‌ها به همان امکاناتی که صد سال قبل در نجف بود، محدود بود. در آن زمان نسخ خطی کمی داشتیم و الآن منابع فراوانی داریم، در آن زمان امکانات رایانه نبود و باید با خون دل تحقیق می‌کردند. مثلاً علامه یا محقق (رضوان الله علیهما) در کتب فقهی خود، روایات را می‌آورند، ولی بررسی متنی در مصادر اولیه نمی‌کنند. مثلاً علامه غالباً از کتاب «تهذیب» حدیث نقل می‌کند و طبق همان کتاب نیز حکم می‌کند؛ گاهی طبق سند کتاب تهذیب، می‌گوید این حدیث ضعیف است. ولی همان حدیث، در کتاب «کافی»، با سند صحیح است. معلوم می‌شود که ایشان اصلاً کافی را ندیده است. واقعاً تعجب‌آور است. چون ملاحظه متون مختلف، جزو اولیات کار ماست. ✅ اولین کسی که به فکر افتاد و برای اولین بار به مقابله و مقایسه متون و اسناد در کارهای فقهی پرداخت مرحوم صاحب معالم بود. با اینکه این کار خیلی دیر شروع شد، متأسفانه بعد از صاحب معالم نیز پیگیری نشد. اگر در سال ۱۰۰۰ هجری این کار به دقت بیشتری پیگیری می‌شد، الآن وضعیت کتبی مانند «جواهر» و «مستمسک» فرق می‌کرد. مرحوم آیت‌الله بروجردی اصرار داشتند در جامع الاحادیث، این کار به دقت پیگری شود. حتی «واو»، «فا» و اختلافات بین کتب اربعه بلکه در کل کتب بررسی شود. آقای خویی این کار را تا حدی ادامه دادند، اما باز آن را کامل نکردند. 🔹 سنی‌ها این کار را از قرن سوم شروع کردند. در قرن سوم، چهارم و پنجم زحمت زیادی کشیدند. خیلی اسناد و متون را با هم مقایسه کردند، اما وقتی کار اهل سنت را نگاه می‌کنیم، ریشه‌هایش ضعیف است. یعنی یک ساختمان خیلی مستحکم درست کردند، اما دو طبقه اول آن از نمک است. قرن اول و دوم ضعیف است و قرن سوم و چهارم خوب می‌شود. در صورتی که تمام اهتمام شیعه بر روی قرن اول و دوم است. نخستین نوشته‌هایی که بین صحابه داریم و حتی خود سنی‌ها نقل کرده‌اند، از حضرت امیر(ع) است. یعنی اهل بیت(ع) طبقه اول و دوم را از بتون آرمه شروع کردند. این قدر امام صادق(ع) به این استحکام اصرار داشتند که به شاگردان‌شان می‌فرمودند: «اکْتُبْ وَ بُثَّ عِلْمَکَ فِی إِخْوَانِکَ فَإِنْ مِتَّ فَأَوْرِثْ کُتُبَکَ بَنِیکَ فَإِنَّهُ یَأْتِی عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ هَرْجٌ لَا یَأْنَسُونَ فِیهِ إِلَّا بِکُتُبِهِمْ» وسائل ‏الشیعه ج۲۷ -ص۸۱ گفته شده وقتی عبیدالله حلبی کتاب خود را نوشت، و آن را خدمت امام صادق(ع) آورد، حضرت فرمودند: «أتری لهؤلاء مثل هذا؟» رجال‏ النجاشی ص ۲۳۱ این کلام که از امام(ع) نقل شده است، کلام خیلی دقیقی است، اگرچه سند مستحکمی ندارد چون با لفظ «قیل» گفته شده، ولی کلام بسیار متینی است، چون با واقعیت‌های عینی و علمی جامعه منطبق است. نخستین کتابی از اهل سنت که به عنوان متن حدیثی و سنن رسول الله باشد، «موطأ» مالک است که بعد از امام صادق(ع) است. امام صادق(ع) می‌خواهد بگوید تشکیلات حکومت، خلافت، ارتش، دانشگاه، امام جماعت و همه در دست اهل سنت بود. با این حال هیچ کتاب مستحکمی چون کتب حدیثی شیعه نداشتند. «أتری لهؤلاء مثل هذا؟». 🔹 الآن هنر ما این است که بتوانیم با مجموعه امکاناتی که داریم به همراه آن پشتکار، جدیت و اخلاص که در علمای قدیم بود، آمیزه‌ای درست کنیم و کارساز باشیم. باید کار گذشتگان را دائماً تکمیل کنیم و به پیش ببریم.
فهم تاریخی روایات و تحول استنباط از دیدگاه آیت الله سید احمد مددی (قسمت دوم: آغاز دانش‌های فقهی) ♦️آغاز فقه: در بخش فقه و اصول، ما باید نکات بسیار مهم‌تری را در نظر بگیریم، در این بخش به طور کلی ما باید بدانیم که اولین معارف دینی که در میان مسلمان‌ها در حوزه معارف در دنیای اسلام مطرح شد، حتی مقدم بر حدیث، بحث فقه و تفریعات فقهی است که معظم آن هم در بین فقهای مدینه بوده و حدود نسال‌های هفتاد و هشتاد شروع شده است. در همین زمان‌ها بحث‌های فقهی شروع می‌شود و فقه تدوین می‌شود. در مدینه آغاز می‌شود و بعدها به کوفه می‌رسد و مکتب کوفه تشکیل می‌شود که یک مکتب بسیار غنی است. یعنی‌ تولید علم ما در بخشی که مربوط به منقول می‌شود از سال هشتاد شروع می‌شود و تا سال صد و پنجاه ادامه دارد. چیزی در حدود نود درصد تولید علم ما در این فاصله زمانی بوده است. ♦️آغاز رجال و اصول‌فقه: از سال‌های ۱۶۰ تا ۱۸۰ بحث‌های رجالی شروع شد که به تدوین علم رجال منتهی شد. از حدود سال‌۱۸۰، بحث اصول شروع شد. این رساله‌ «الام» شافعی که در حدود سال ‌۱۹۰ نوشته شده، اولین کتاب موجود در نزد ما از اصول است. بیشتر بحث این کتاب در مورد خبر واحد و خبر مرسل است؛ نه این اصولی که ما الآن داریم. پس می‌بینید که علم اصول از فقه گرفته شده است. وقتی این فلسفه وجودی اصول و تاریخ و خصوصیات آن روشن شد، خیلی راحت می‌توانیم در مسائل اصولی پیش رویم. صرف نظر از رساله شافعی، از همان اوایل تولد علم اصول، عمدتاً بحث‌های اصولی که پیرامون بحث حجت بود به دو شاخه اساسی تقسیم شد: من نام شاخه اول را «حجت ثبوتی» یا «مصادر تشریعی» گذاشتم که مثلاً آیا قیاس حجت است یا نه؟ اجماع حجت است یا نه؟ حجیت کتاب و سنت که اتفاقی بود. حال حقیقت کتاب و مقدارش، حقیقت و وضع سنت و… تدریجاً بحث شد. اضافه بر کتاب و سنت، اهل سنت اجماع را به عنوان یک دلیل بلکه به عنوان یک مصدر تشریع حساب کردند مانند کتاب و سنت. طرح اجماع در میان اهل سنت به عنوان یکی از مصادر است. قیاس را هم اهل سنت به این عنوان بیان کرده‌اند. این سری از بحث‌‌های اصولی در حقیقت از زمان صحابه و از زمان خلیفه دوم شروع شد، نه در زمان تدوین اصول یعنی در سال ۱۷۰ هجری. تاریخ آن هم بسیار واضح است. در آن زمان، مسئولین حکومت، بر این اعتقاد بودند که ما مطالبی داریم که نه در قرآن است و نه در سنت. سؤال اساسی این بود که در مطالب و موضوعاتی که در زمان پیامبر نبوده و ما الآن به آن مبتلا شده‌ایم چه کنیم؟ 👈اولین کار را در این زمینه عمر انجام داد و یک مجمع تشخیص و مشورت تشکیل داد که حدود سی نفر در آن بودند و با آن‌ها مشورت می‌کرد و آن‌ها توافق می‌کردند و نتیجه را با عنوان اجماع مطرح می‌کردند؛ ریشه‌های اجماع به این مجمع مشورتی برمی‌گردد؛ نه به اجماع سقیفه. گاهی هم خودش «رأی» داشت. البته «رأی» را ابوبکر شروع کرده بود. ابوبکر مرد سالخورده‌ای بود و دوران حکومتش دو سال و اندی بود، عمر که تقریباً ده سال قدرت داشت و در این مدت به خاطر فتوحات، مسائل جدیدی پیش می‌آمد، می‌گفت رأی من در مورد موضوعات جدید این است، این در قرن اول بوده است. 👈در اوایل قرن دوم «ربیعه»، فقیه مردم مدینه هم «رأی» می‌گفت. لذا نام او را «ربیعه الرأی» گذاشتند و بعدها که «رأی» به کوفه آمد اسمش شد «قیاس». 🔹خلاصه اینکه یک قسم مباحث پیرامون حجت از زمان صحابه شروع شده است، باید ببینیم چرا شروع شد؟ زیر بنایش چه بود؟ تفکراتش چه بود؟ طرح‌ها‌ی صحابه برای حل آن مشکل چه بود؟ از طرف دیگر در این مسائل دو موضع‌گیری شد. عمر می‌گفت به رأی و اجماع برگردیم اما علی بن ابیطالب(ع) می‌گفت به قرآن و سنت برگردیم. این دو موضع‌گیری در میان فرق اسلامی تا امروز مانده است. و مهم اینکه این مباحث اصولی مطرح در بین صحابه، جزء مسائل و «شاخصه‌ها‌ی مذهب» ماست. بر خلاف شاخه دوم مباحث حجت، که در سال صد و هفتاد مطرح شد که مثلاً «صیغه افعل ظهور در وجوب دارد یا نه؟»، «خبر واحد حجت است یا نه؟». ♦️تدوین سنن آن زمان، یک خط فکری مطرح بود و آن خط فکری لوازمی داشته که یکی از آن‌ها «حسبنا کتاب الله» است. بحث «تدوین سنن» در زمان عمر مطرح شد و با همان مجمع مطرح کرد و تصمیم گرفت که نوشته نشود. نوشتن مراد نبود؛ تدوین بود. بعضی از شیعه‌ها بد فهمیدند حتی سنی‌ها هم بد فهمیدند.
امیرالمؤمنین مُصر بود که حتماً باید سنن تدوین شود. لذا در زمان خلافت ایشان کتابی در کوفه معروف شد به اسم کتاب «السنن و القضایا و الاحکام» که معروف است از امیرالمؤمنین است. عمر می‌گفت اگر سنت تدوین شود مانند «میشنا»ی یهودی‌ها می‌شود، عمر توسط کعب الاحبار، با فرهنگ یهودی‌ها آشنا بود. عبری هم می‌دانست و تورات را عبری می‌خواند. عمر می‌گفت اگر این نوشته شود مانند کتاب میشنا می‌شود. کتاب میشنا در یهودیت به عنوان یک کتاب سنت است که شش فصل دارد. همچنان که می‌دانید عبری و عربی تفاوت چندانی با هم ندارند. میسنا همان لفظ «المثنا»یی است که در عربی به کار می‌بریم. یعنی مکرر. که به عنوان مکرر تورات بود یعنی احکام تورات به علاوه اضافات آن را در یکجا جمع کرده بود. بعدها هم شرح معروفی برای آن به نام «تلمود» نوشته شد. عمر گفت اگر سنن را مدون کنیم، مانند کتاب یهودیان می‌شود، چطور امروزه در دنیای یهود کتاب میشنا به جای تورات اعتبار پیدا کرده؟ اما امیرالمؤمنین فرمودند این نمی‌شود و امکان ندارد زیرا کتاب قرآن با سنت تبیین و تفسیر می‌شود. این‌طور نیست که سنت فقط قولی باشد؛ بلکه وقتی آیه «اقیموا الصلاه» نازل می‌شد و در عمل پیامبر نماز می‌خواند، مردم بین این دو جمع می‌کردند. وقتی قرآن دستور داد «فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ» مردم این را با سنت رسول‌الله جمع کردند، لذا کتاب باید با سنت تبیین شود. شما تصور کنید اگر در همان عهد با اختلافاتی که بین آن‌ها بود، سنت تدوین می‌شد یا حتی اگر این کار در عهد صحابه انجام می‌شد چقدر سبب اتحاد مسلمانان بود. 👈مثلاً در معظم این نساب‌ها در زکات، ما با سنی‌ها مشترک هستیم؛ فقط به خاطر اینکه نوشته شد. مراد ما از این تدوین سنت یعنی سنن النبی در وضو، در غسل، در تیمم، در نماز؛ این همان نیازی بود که بعدها اهل سنت به آن پی بردند و به شدت هم پیگیری کردند اما زیربناها ضعیف بود. ما اگر بتوانیم این مطالب را در حوزه‌های خودمان جا دهیم علمای اهل سنت هم می‌توانند کتاب‌های ما را ببینند و بفهمند، زیرا در این روش ما در مورد یک لغت عام صحبت می‌کنیم. البته جواب کلی آن‌ها معلوم است، آن قسمتی که به صحابه برمی‌گردد با قداست صحابه حل می‌کنند و قسمت دیگر هم بحث علمی است که نظرات متفاوتی دارند. ببینید این نگاه چقدر ارزیابی علم و موضع‌گیری شما را عوض می‌کند، چقدر به وضوح مسئله کمک می‌کند؟ 🔹پس ما دو شاخه از مباحث حجت در اصول پیدا کردیم: یکی حجتی که به مصادر تشریعی برگشت که این مباحث از عهد صحابه مطرح شده است و «شاخصه‌های مذهب» هستند. یعنی هیچ وقت یک عالم شیعه نمی‌گوید اجماع العلماء -بما هو اجماع العلماء- حجیت دارد؛ چون ماهیت اصولی‌اش با اجماع اهل سنت بسیار تفاوت دارد؛ آن جزء مصادر تشریعی است و این جزء طرق اصول مسائل تشریعی. اما این مباحث که صیغه افعل ظهور در وجوب دارد یا نه؟ خبر واحد حجت است یا نه؟ شاخص‌های مذهب نیستند. در بین فقهای حنفی هم عده‌ای می‌گفتند حجت است و عده‌ای می‌گفتند نیست. شافعی‌ها هم عده‌ای می‌‌گفتند هست یک عده‌ای می‌گفتند نیست. اگر کسی گفت صیغه افعل دلالت بر وجوب می‌کند یا نه؟ به معنای این نیست که آن شخص حنفی است یا شافعی یا سنی یا شیعی بلکه این اختلاف در همه مذاهب و مکاتب موجود بود. ببینید، الآن با این اطلاع تاریخی، هر مسئله اصولی که برای شما مطرح شود به خوبی تشخیص می‌دهید که چه موقع و چرا مطرح شده است؟ مسیر این مسئله چه بود؟ حال با این برداشت تاریخی که بیان شد هم جایگاه مسائل اصول روشن شد، هم نحوه برخورد. نتیجه آن چه شد؟ نتیجه این شد که، این‌ها وقتی مسائل اصولی را در سال ۱۷۰ تدوین کردند به این فکر افتادند که ما مسائلی از فقه را که زیربنای اندیشه‌های فقهی است جدا کنیم و مبادی تصدیقه یا مبادی ادراکیه این‌ها را از علم فقه برداریم، و بعد از اینکه این‌ها را جدا کردیم روی هر کدام از این‌ها به طور جداگانه بحث کنیم. از آنجا که فقه بر این‌ها مبتنی می‌شد، نام آن علم شد اصول فقه یا اساس فقه. این جامع معیار مطرح می‌کند که هر مسئله‌ای زیربنایی که در یک یا دو مسئله کاربرد دارد در فقه می‌گذاریم و هر مسئله‌ای که زیربناست و تأثیر دارد در ده یا صد مسئله از ابواب فقه؛ نام آن را اصول بگذاریم. ♦️کاری که در قرن دوم شد دسته‌بندی زیربنای فقه بود. پس این کاری که در هزار و دویست سال در دنیای اسلام انجام شد به نام فقه و اصول، الآن برای شما چهره پیدا کرد. ببینید با آن ضوابطی که من برای شما عرض کردم، هم جایگاه مسئله که مثلاً فقهی است یا اصولی، و هم کیفیت نتیجه‌گیری روشن می‌شود.
👈در مقدمات می‌گوییم که اصل اصول در اسلام بر مبنای حجیت بنا شده است. این حجیت مورد بحث از زمان صحابه و بعد پیغمبر حجیت ثبوتی در مصادر تشریع است. عده‌ای از صحابه چیزی گفتند عده‌ای چیز دیگر. این منجر شد به «حجیت قیاس». بعد از این مقدمه، در بخش اول کتاب، راجع به «کتاب»، حقیقت کتاب و برخوردهایی که مسلمانان در طول تاریخ با کتاب داشته‌اند و مباحث مربوط به کتاب صحبت و همچنین در مورد «سنت»، حقیقت سنت، وضع سنت رسول خدا(ص)، نقش خلفا در سنت. بعد از آن «قیاس» که اهل سنت قائل شدند، ریشه‌های قیاس، چرا قائل شدند، چه مشکلی پیش آمده بود؟ بعد از آن مثلاً «اجماع» است و حقیقت آن و آیا اجماع اهل حل و عقد کافی است؟ آیا اگر خلیفه با اهل حل و عقد مشورت کند و بعد بیاید در مسجد بیان کند آیا اجماع به این محقق می‌شود؟ این چقدر ارزش دارد؟ ♦️این بخش اول اصول است. بخش دوم اصول، اصولی است که طریقیت و دلیلیّت دارد. یکی از آن‌ها «ظواهر» است، که «وضع» و مباحث آن هم در آن می‌گنجد. این بحث شامل یک بحث کبروی پیرامون «حجیت ظواهر» است که الآن شما می‌دانید که بحث‌های هرمونوتیک که در غرب مطرح است همین بحث حجت ظواهر است. یک بحث هم تشخیص صغریات است که مثلاً «صیغه افعل ظهور در وجوب دارد یا نه؟». حالا می‌شود در آنجا کلیاتی مثل کیفیت وصول به ظهورات را مطرح کرد یا می‌شود گفت چون امر خیلی کاربرد دارد، امر در این سطح از کتاب به معنای وجوب است؛ در این سطح از سنت و روایات اهل‌بیت به معنای استحباب است و…، یکی هم مسئله «خبر واحد» است که طریق بسیار مهمی است، بعد هم مسائل استحسان، ذوقیات، حوادث جدیده، ضرورات، قاعده کل ما حکم به العقل حکم به الشرع و … بخش آخر کتاب هم همان اصول عملیه است که به عنوان یک وظیفه عملی که در واقع طریقیت ندارد اما به لحاظ اینکه وظیفه عملی را مشخص می‌کند ملحق به طرق می‌شود. فرض کنید یک دانشجو به حوزه آمد یک سال یا یک سال و نیم وقت می‌برد که این کتاب را بخواند اما در عوض ملتفت می‌شود که چه می‌کنیم؟ با که نزاع داریم؟ با دنیای خارجی دعوا داریم؟ با فرهنگ امروز بحث داریم؟ با سنی بحث داریم؟ همه این‌ها مشخص می‌شود و در کل با یک بصیرت واقعی وارد بحث می‌شود، این تازه دوره اول است. دوره دوم همین بحث‌ها به صورت متکامل و بسیار قوی و بسیار دقیق می‌آید و این زمینه‌ای برای بحث‌های خارج می‌شود. ممکن است عده‌ای از طلاب، اصلاً در بررسی قانون در کل کره زمین تخصص پیدا کنند. مخصوصاً امروزه که امکان رایزنی فرهنگی در تمام دنیا وجود دارد، بروند تحقیق کنند که اصول قانون‌گذاری شما چیست؟ و چرا این‌طور قانون‌گذاری می‌کنید، این خیلی می‌تواند برای یک فقیه و مجتهد، بصیرت و افق باز ایجاد کند. 🔹ورود عنصر تاریخی در تفکرات ما بسیار کارگشا است. این را که شما سؤال اول خود قرار دادید، کاملاً ضروری است؛ با مصاحبه هم حل نمی‌شود بلکه باید تمام تفکر شما در طول تحصیل، همین باشد. باید هم تاریخ عمومی را در نظر بگیرید، هم نحوه کاری که ائمه(ع) در زندگی و سنوات و حکومت‌های مختلف پیش می‌گرفتند، وضع اجتماعی و … .
فهم تاریخی روایات و تحول استنباط از دیدگاه آیت الله سید احمد مددی (قسمت سوم: تأثیر نگرش تاریخی در تدوین متون آموزشی) 🔹شما می‌بینید «کفایه» این ضابطه و معیاربندی را ندارد و در آن، برخی مسائل فقهی نیز طرح شده است. در نگارش کتب درسی، اگر از ابتدا بنا را بر همخوانی با واقعیت‌های تاریخی می‌گذاشتیم، اولاً لازم نبود که کتابی را که در سطح برای طلبه می‌نویسیم در سه دوره بنویسم بلکه می‌توانستیم در دو دوره بنویسیم. چون غالباً طلبه‌های ما سیکل یا دیپلم دارند یا دانشگاهی هستند و مثل سابق نیست که از ده یا روستا آمده باشند، ما نباید با این‌ها معامله صد سال پیش را داشته باشیم. 👈ما باید کتابی نسبتاً وزین که به ترتیب حلقات باشد، داشته باشیم و این را به عنوان کتاب اول بگیریم و یک کتاب بالاتر؛ بعد هم درس خارج. ♦️مقدمه دانش اصول (نیازی تاریخی) ثانیاً می‌توانستیم از همان اول شکل اندیشه او را یک شکل درست بدهیم؛ به گونه‌ای که دانشجویی که در حوزه درس می‌خواند از همان ابتدا بفهمد که اصول به دلیل چه نیازی ساخته شد؟ الآن او سر در نمی‌آورد که چه ملاکی است؟ اما با این روش او می‌فهمد که از بعد از پیغمبر اکرم(ص) بحث‌هایی درباره فقه و زیربنای معارف دینی شروع شد، این بحث‌ها ابتدا روی اضافات مصادر جدیدی به اضافه کتاب و سنت بود اما امام علی(ع) فرمودند شما هر چیز بخواهید یا در کتاب است یا در سنت. اما عمر می‌گفت این‌ها در کتاب و سنت نیست و ما به اضافه کردن مصادر دیگری نیاز داریم. و این از مسائلی است که بین ما و آن‌ها حل نمی‌شود. اما اگر رسیدیم به مسئله دلالت امر بر وجوب، این را می‌توانیم با آن‌ها حل کنیم، چون این به صحابه بر نمی‌گردد. 🔹چه خوب است از همان اول، اصول را این‌گونه بگوییم. مثلاً فرض کنید کتاب کفایه سیزده امر در مقدمه و هشت مقصد و یک امر هم در خاتمه دارد، کفایه کل اصول را این‌گونه تقسیم کرده است. فرض کنید تعادل و تراجیح را جزء مقاصد آورده و شخص دیگری تعادل و ترجیح را در ضمن بحث حجیت خبر آورده است، مثلاً ایشان اوامر و نواهی را جدا آورده؛ و مفهوم و منطوق را جدای از آن‌ها، عده‌ای هم معتقدند مفهوم و منطوق جزء مباحث اوامر است و از آن جدا نیست. الآن عده‌ای استلزامات عقلی را بحث جداگانه‌ای گرفته‌اند اما در کتب قدیمی همه این‌ها در بحث اوامر بوده است. سیزده امری که ایشان با نام مقدمه در اصول خود آورده‌اند عبارتند از: بحث اول درباره علم و «موضوع کل علم» است و از مقدمه دوم تا سیزدهم وضع و بعد از آن معنای حرفی و غیر حرفی و مشترک و مشتق و غیرمشتق و صحیح و اعم؛ که همه به حول و حوش وضع برمی‌گردد. پس دوازده امر آن به وضع و پیرامون آن برمی‌گردد. اما آیا بهتر نبود که این مقدمات را مقدمه بحث ظهورات قرار دهیم؟ 🔹فرض کنید ما اصول را به پنج بخش تقسیم ‌کنیم و هر کدام از بخش‌ها یک مقدمه داشته باشد. قبل از ورود به اصول عملی، در مقدمه بپردازیم به اینکه اصول عملی تاریخش چیست؟ خصوصیاتش چیست؟ و… ما یک بحث هم در مورد ظهورات خواهیم داشت. پس این دوازده مقدمه را چرا مقدمه علم قرار دهیم؟ ♦️مقدمه دانش اصول (تاریخ تدوین حقوق) شما فرض کنید در حوزه‌های خودمان، اگر به جای این مباحث، یک «تاریخچه تدوین قانون در بشر» می‌گذاشتیم، بیشتر به درد اصول می‌خورد. «قدیمی‌ترین قوانین بشر چه بوده؟»، «بعد از آن چه شده؟»، «کشورهای اروپایی مبنای قانونی را چه کار کردند؟»، «کشورهای شرقی مانند چین و ژاپن و … چطور؟»، «تفکرات مارکسیستی راجع به قانون و تفسیر قانون چیست؟»، «قانون در دنیای جدید»، «زیربناهای قانون در دنیای جدید» و… . هر طلبه این تاریخچه را بخواند و بفهمد هرجای کره زمین در مورد قانون چه میگویند؟ بعد وارد علم اصول شود. «تعرف الاشیاء باضدادها». 👈می‌شود مجموعه کارهای دانشکده‌ها‌ی حقوقی دنیا از جمله ایران را بگیریم، تقریباً‌ می‌شود ۵۰ صفحه راجع به قانون، ارزش قانون، اینکه قانون الزامی هست یا نه؟ نظرات مارکسیست‌ها‌ راجع به قانون، (که قانون را تجلی جامعه طبقاتی می‌دانند که تابع زیربناهای اقتصادی هستند که خود قانون یکی از روبناهای اجتماعی است.) این مباحث بیاید به جای ۱۲ مقدمه‌ای که مربوط به بحث ظهورات است تا طلبه بفهمد حقیقت قانون چیست؟ وضع قانون چیست؟ یا مثلاً ژاپن چه می‌کند؟ در اروپا یا امریکا چه می‌کنند؟ کشورهای لاتین چه کار می‌کنند؟ در افریقا چطور هستند؟
🔹ثبت نام یارانه دانشجویان، طلاب و اساتید هیئت علمی دانشگاه ها و حوزه های علمیه از امروز شروع شد. متقاضیان می‌توانند به https://bon.tibf.ir/ مراجعه کنند و درخواست خود را برای دریافت یارانه اعتباری ثبت کنند. 🔹سقف این یارانه برای دانشجویان و طلاب ۶۰۰ هزار تومان است که از این مقدار ۲۴۰ هزار تومان سهم وزارت فرهنگ است. سقف یارانه اعتباری خرید کتاب برای اعضای هیأت علمی هم ۷۰۰ هزار تومان است که از این مقدار ۳۵۰ هزار تومان برعهده وزارت فرهنگ خواهد بود. 🔹این یارانه‌ها صرفاً در بخش مجازی نمایشگاه کتاب تهران قابل استفاده است و به‌صورت اعتبار خرید به کد ملی متقاضیان اختصاص پیدا می‌کند. برای دریافت این یارانه در هنگام درخواست نیازی به واریز وجه نیست و یارانه اختصاصی در زمان خرید کتاب محاسبه و کسر خواهد شد. 🔸سی‌وچهارمین نمایشگاه کتاب تهران ۲۰ تا ۳۰ اردیبهشت‌ در مصلی امام خمینی‌ (ره) و همزمان به‌صورت مجازی در https://bon.tibf.ir/ برگزار خواهد شد. •┈┈••••🌟📚🌟•••┈┈• 🌐پژوهش eitaa.com/joinchat/1846018082C067d491c5f 🌐 @howzehpajohesh
48.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
طلاب و اساتید گرامی در کلیپ بالا نحوه ثبت نام و دریافت یارانه اعتباری خرید کتاب را مشاهده فرمایید. لیست اساتید و طلاب روز گذشته در سایت نمایشگاه بارگذاری شد و طلاب و اساتید گرامی میتوانند امروز جهت ثبت نام و دریافت یارانه اعتباری به سایت زیر مراجعه فرمایند. https://bon.tibf.ir/ •┈┈••••🌟📚🌟•••┈┈• 🌐پژوهش eitaa.com/joinchat/1846018082C067d491c5f 🌐 @howzehpajohesh
⛔️📚 کارگاه از ایده تا محتوای فقهی؛ فقه1: 20 محمدرضا احمدي (بررسی روایات معارض در باب حکم ارتماس) 20 سيدعلي ارحمي ("الهاشمی" در مصطلح فقه امامیه) 20 وحيد بختياري (چالش حجیت در اجماع مدرکی) 20 محمد جاهدي‌فر (بررسی لزوم پرداخت زکات بر غیر بالغ (با در نظرداشت حکم وضعی و تکلیفی)) 20 سيدمحمدرضا جعفري (اهل کتاب در اصطلاح فقه و حقوق اسلامی (بررسی تطبیقی)) 20 محمدرضا حصاري (بررسی روایی شرایط نمازگزار در نماز میت) 20 سيداميرحسين خدادادحسيني (مقابله با «نابرابری ثروت» در اسلام) 20 سيدحسين دلدار (رابطه حدیث "لاتعاد" با "من زاد" در یک مثال فقهی) 20 مهدی دهقانی (معیار حد ترخص) 20 هادي روحي (تفاوت اجزاء مشترک عمره تمتع با حج تمتع) 20 مهدي زارع خضربيگي (جزئیت یا عدم جزئیت بسمله در سوره‌های قرآن و ثمره فقهی آن؟) 20 محمدحسين سربيشه گي (فسوق و حل تعارض ادله در تفسیر آن) 20 محمد سعيدي زاده (شبکه مفاهیم خمس) 20 مهدي شجاع سلطان آبادي (اختلاف اقوال در حکم خمر عنبی) 20 محمدصادق صفری (زوال در کتاب‌های فقهی) 14 سید احمد فاطمی‌نسب (چرایی تفاوت کافر کتابی با کافر اصلی در حکم نجاست) 10 حمید کاظمی (تأملی در اشتراط نیت در عبادت) 20 محمد یوسف کمالی (دسته‌بندی اقوال علمای شیعی در مصرف سهم امام در عصر غیبت) 14 محمدمهدی گنجی اناری (تاملی در دلالیت تسالم) 20 اميرمحمد ميركي قرايي (فجر صادق و کاذب؛ چیستی و تمایزات) 20 حسين نظري طبر (بررسی تطبیقی استصحاب استقبالی در تقلیم شعر (کندن مو در احرام)) ⛔️
⛔️📚 کارگاه از ایده تا محتوای فقهی؛ فقه2: 20 محمدرضا احمدي (سفاح و متعه؛ این‌همانی یا دوگانگی) 20 سيدعلي ارحمي (ضروری دین و رابطه‌ی آن با منابع فقه (عقل، کتاب، سنت و اجماع)) 20 وحيد بختياري 20 سجاد بقيعي (تفاوت نذر، عهد و قسم) 20 محمد جاهدي‌فر (تفاوت‌های کاربردی عقد و ایقاع در فقه و حقوق) 20 سيدمحمدرضا جعفري (تفاوت خیار غبن با خیار تدلیس) 16 محمد حسيني (تفاوت مزارعه با مساقات) 18 محمدرضا حصاري (معاطاه و گستره آن) 20 سيداميرحسين خدادادحسينی (مقابله با «نابرابری ثروت» در اسلام) 20 سيدحسين دلدار (تفاوت مزارعه و مساقات) 16 هادي روحي (تفاوت حواله با ضمانت) 20 مهدي زارع خضربيگي (تفاوت هبه با صدقه) 20 محمدحسين سربيشه گي (بررسی تطبیقی حکومت و ورود در دروس تمهیدیه (جلد دوم و سوم)) 20 محمد سعيدي زاده (تفاوت طلاق خلع با طلاق مبارات) 20 مهدي شجاع سلطان آبادي (تأملی در جریان اصالة الطهارة در شک در طهارت خون) 20 حجت اله صابري پور (تقسیمات مختلف حدیث) 20 محمدصادق صفری (معناشناسی هبه و نحله در فقه شیعه) 18 اميرمحمد ميركي قرايي (تفاوت اذن با اجازه) 20حسين نظري طبر (قاعده نفی غرر و گستره آن (نسبت به فراگیری غیر بیع)) ⛔️
⛔️📚 کارگاه از ایده تا محتوای فقهی؛ فقه3: 20 سيدمحمد اتابكي شريعتي (آغاز قاعده‌نگاری در فقه شیعه) 20 وحيد بختياري (بررسی تفاوت قاعده فقهی با قاعده اُصولی) 20 سجاد بقيعي (رابطه قاعده فقهی لاضرر و لاحرج) 20 محمد جاهدي‌فر (گستره معاطات در فقه اهلبیت علیهم السلام) 14 محمد حسيني 20 حجت‌الله صابري پور (فرق موثقه؛ ضعیفه؛صحیحه و حسن(تقسیم روایات بر اساس اعتبار سند)) ⛔️
⛔️📚 کارگاه از ایده تا محتوای فقهی؛ فقه4: 20 سيدمحمد اتابكي شريعتي (تفاوت حد با تعذیر و موارد هرکدام) 20 سجاد بقيعي (گزارشی تطبیقی از گستره حدود در مذاهب اسلامی) 20 حجت‌الله صابري پور (اسباب ضعف راوی) ⛔️
حضور حوزه علمیه خراسان در سی و چهارمين نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران •┈┈••••🌟📚🌟•••┈┈• 🌐پژوهش eitaa.com/joinchat/1846018082C067d491c5f 🌐 @howzehpajohesh
چالش ادغام در "قیل مَن راق" (قسمت اول) 🔹ادغام نون ساکن (ن) در هر یک از حروف یَرمَلون (ی،ر،م،ل،و،ن) در صورتی که در دو کلمه باشد واجب است. (صرف ساده، ص: ۱۰۲) 👈در قرائت حفص از عاصم نیز در تمام موارد، ادغام نون ساکن (ن) در حروف یَرمَلون صورت گرفته است، مانند: ۱. اَن رّءَاهُ استغنی (علق، آیه:٧) ۲. قولاً من رّب رّحیم (یاسین،آیه:۵٨) ۳. مِن رّبِه (طه، آیه:۱۳۳) ۴. لِمَن یَشَاءُ (اسراء، آیه: ۳۰) ۵. مِدادًا لکَلِمات ربّی (کهف، آیه:۱۰٩) ✅ دلیل ادغام نشدن در "من راق": ✍با توجه به نمونه‌های قرآنی یاد شده، براساس قرائت حفص از عاصم، "ن" ساکن در حرف یرملون ادغام می‌شود و ادغام نشدن آن در عبارت "قیل مَن راق"، خلاف قاعده است و نیازمند دلیلی قانع کننده است. 👈دو دلیل برای این امر مطرح شده است: 1️⃣"من" مبتدا و "راق" خبر است و برای تاکید بر جدایی مبتدا از خبر، به هنگام وصل، باید توقفی کوتاه روی "من" صورت گیرد و لذا ادغام رخ نمی‌دهد. 2️⃣اگر ادغام شود معنا تغییر می‌کند و با مَرّاق به معنای فروشنده مرقه (نوعی غذا) اشتباه می‌شود، همچون "بل ران" که در صورت ادغام با "برّان" که تثنیه "بر" می‌باشد اشتباه می‌شود. [کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون (مطففین: ۱۴)] 👇تحلیل و بررسی ادله و نتیجه تحقیق را در پست بعدی بخوانید •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ╔═🦋🌸════╗ @pajohesh110 ╚════🌼🦋
♦️چالش ادغام در "قیل مَن راق" (قسمت دوم) ✅ تحلیل و بررسی: ۱. دلیل اول از نظر ابن‌جنی مردود است، زیرا ادغام بین مبتدا و خبر بر اساس گزارش او در قرائت‌های دیگر موجود است، مانند: "فإذا هیتّلقّف" (شعراء: ۴۵). ۲. دلیل دوم، در پاورقی کتاب الخصائص آمده و نقدی بر آن مشاهده نشد. ✅ بنابراین اگر دلیل دوم را بپذیریم ادغام نشدن در "من راق" امری صحیح و پسندیده است هرچند که بر اساس گزارش ابن جنی خلاف قرائت جماعت است: براساس گزارش ابن جنی، قرائت عاصم که مبتنی بر ادغام نشدن در "من راق" می‌باشد، خلاف اجماع جماعت است و در قرائت‌های دیگر ادغام رخ داده است. پرسش پیش‌رو: بررسی تطبیقی آیه شریفه بر اساس قرائت‌های هفت‌گانه قرآن کریم منابع مرتبط: الخصائص، ابن جنی، ج۱، ص: ۱۳۵-۱۳۴ القول السديد في علم التجويد، ص: ۲۶۰ قواعد التجويد على روايه حفص عن عاصم بن ابي النجود، ص: ۵ تيسير علم التجويد للمبتدئين‏، ص: ۳۰ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ╔═🦋🌸════╗ @pajohesh110 ╚════🌼🦋
بازدید آیت الله اسماعیل گندمکار عضو هیئت علمی دانشگاه گوتینگن آلمان و استاد درس خارج حوزه علمیه قم و مبلغ بین الملل از غرفه حوزه علمیه خراسان در سی و چهارمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران •┈┈••••🌟📚🌟•••┈┈• 🌐پژوهش eitaa.com/joinchat/1846018082C067d491c5f 🌐 @howzehpajohesh
بازدید از غرفه حوزه علمیه خراسان دکتر امیر عبداللهیان وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی در سی و چهارمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران