📌ای نامه
بعد از مدتها برای دوستی که در مسیر نوشتن یافتم، نامه نوشتم و چقدر چسبید.
بخشی از متن نامه:
سلام ریحانه جان
حالا که دارم برایت مینویسم ساعت ۶:۱۵ دقیقهی صبح است. خانهی مادربزرگم هستم. نمازم را که خواندم دوباره دراز کشیدم بخوابم که یاد نامههایی که برای هم مینوشتیم افتادم.
چقدر حس خوبی داشتند و چقدر این روزها ازشان فاصله گرفتیم. دیدم کلمات دارند توی سرم رژه میروند گفتم تا تنور داغ است نان نوشتن را بچسبانم. سریع موبایلم را برداشتم و در یادداشتها شروع کردم به نوشتن.
راستش آدم هیچگاه از آیندهاش خبر ندارد. نمیداند چند ساعت یا چند روز دیگر با چه چیزهایی روبرو میشود. من هم فکرش را نمیکردم چند ماه از نامه نوشتن برای هم فاصله بگیریم.
راستش به نظرم دوری دوستی نمیآورد بلکه غریبگی میآورد.
چند بار خواستم حتا شده چند جمله برایت بنویسم اما حال و حوصله نداشتم. از حالم اگر بپرسی میگویم به لطف خدای بزرگ بهترم.
در این مدت که زندگیام از ریل خارج شده بود بیش از همیشه به او پناه بردم. برای بار چندم فهمیدم چقدر تنها هستیم و فقط وجود او مایهی آرامش جسم و جانمان است.
آدمیزاد فراموشکار است. اغلب اوقات تا مشکلاتش حل میشوند دوباره سرگرم بازیهای دنیا میشود و شاید آنطور که باید با خداوند و امام زمان راز و نیاز نمیکند. سریع سر از مهر برمیدارد و حتا میان نماز به برنامهها و کارهایش فکر میکند.
کاش در همهی اوقات آنطور که شایستهاش هست او را بخوانیم نه فقط در زمان گرفتاری و ناامیدی.
داشتم به مسیر پر پیچ و خم زندگیام
مینگریستم، دیدم در تمام آن لحظاتی که غمها و رنجها مرا احاطه کرده بودند تنها او در صحنه مانده بود تا صدایش کنم و دستم را بگیرد.
دلم یک شادی عمیق میخواهد از آنها که بدون فکر و دغدغهای بنشینی و یک دل سیر بخندی.
روحمان در سختیها باید سنگینی جسم را تحمل کند برای همین او هم آزرده میشود.
این روزها دارم به روح و جسمم رسیدگی میکنم. نازنازی شدند و باید بیشتر حواسم بهشان باشد.
در این مدت خیلی کمتر از گذشته خواندم و نوشتم. یک روزهایی حتا حوصلهی نوشتن چند جمله را هم ندارم اما تمام تلاشم را میکنم ذهنم را روی کاغذ جاری کنم تا آرام شود.
تنها چیزی که سعی کردم در هر شرایطی حفظش کنم انتشار یادداشت برای کانالم بود. هر چند گاهی نوشتههایم چنگی به دل نمیزند اما خواستم انجامش دهم. لابهلایش بعضی روزها هم پیش میآید چیزی منتشر نکنم اما این عادت خوب را دلم میخواهد نگه دارم.
✍🏻 زهرا صلحدار
#نامه_نگاری
@zahra_solhdar
https://t.me/zahra_solhdar
پاکنویس ( تمرین نویسندگی)
📌ای نامه بعد از مدتها برای دوستی که در مسیر نوشتن یافتم، نامه نوشتم و چقدر چسبید. بخشی از متن نام
✅ یکی از بهترین تمرینها 👆👆
#نامهنگاری
چون وقتی برای یک فرد مشخص مینویسیم ناخودآگاه نوعی ویراستگی در نوشته پدیدار میشه؛ سطح نوشته بالاتر میره و رنگ و بوی خاصی پیدا میکنه، و همچنین موضوعات مطرحشده جهت پیدا میکنند.
مزیتی که در نوشتن برای خودمون یا برای مخاطب عام نیست.
شاید این نامهها هیچ وقت به دست مخاطب نرسن ولی تمرین خوبی برای نوشتن و حرف زدن هستن.
@paknewis
📌کتاب های مرجع
دربارهٔ واژهٔ «کتابهای مرجع» ذهنیت ناخوشایندی داشتم که پیشینهاش به دوران دانشآموزی برمیگردد.
عادت داشتم اول سال که کتابها به دستم رسید همه را کناری بیندازم و تنها کتاب فارسی یا ادبیات را با ذوق و شوق ورق بزنم ببینم قرار است چه درسهایی داشته باشیم یا به عبارت بهتر چه شعرها و داستانهایی بخوانیم.
علاقهای به یادگرفتن قواعد درستنویسی یا تاریخ ادبیات به معنی تاریخ تولد و وفات ادیبان نداشتم، فقط شعر و داستان.
یکی از همان سالها درسی داشتیم با عنوان «کتابهای مرجع». دیدن این عنوان ابتدا مرا به یاد کتابهای «مرجع تقلید» انداخت که چندتاییش را در کتابخانهٔ پدرم دیده بودم:
– چی؟ کتاب مرجع تقلید چه ربطی به ادبیات دارد؟
عکس درس هم تصویری ازخانواده پنگوئنهای سیاهسفیدی بود که در قارهٔ جنوبگان زندگی میکنند.
-جنوبگان؟ چه کلمه عجیب و نامانوسی.
متاسفانه پنگوئن هم هیچ وقت جزء حیوانات مورد علاقهٔ من نبود:
-محل زندگی: برف و یخبندان
-شیوه راهرفتن: کاملاً شخصی
(مسخرهکردن کار درستی نیست)
-شغل اصلی: شنا در آب یخ
-غذای مورد علاقه: ماهی و ماهی
-رنگ: سیاهسفید
آخر سیاهسفید هم شد رنگ؟ اصلاً کسی که هیچ وقت نمیتواند عکس رنگی بیندازد، چرا باید در کتاب رنگارنگ ادبیات جایی داشته باشد؟
به این ترتیب از خیر پیشپیش خواندن آن درس گذشتم.
بعدها که نوبت به درس رسید و به اجبار معلم آن را خواندیم، فهمیدم منظور از «کتابهای مرجع» کتابهایی است که برای مراجعهٔ مکرر مناسباند. مثل لغتنامهها و دایرة المعارفها.
این کتابها مثل شعر و داستان نیستند که با اشتیاق بخواهید از اول تا آخرشان را بخوانید بلکه باید حتما چوب و چماقی بالای سرتان باشد تا به آنها سر بزنید یا مثلا به زندگی سیاهسفید پنگوئنهای ساکن قارهٔ جنوبگان علاقمند باشید. وگرنه اصلاً لازم نیست به چنین کتابهای قطور و وحشتناکی حتا فکر کنید.
آدمیزاد دیوانه که نیست این همه کتاب شیرین شعر و داستان را بگذارد زمین و برود ببیند خانوادهٔ پنگوئنها در سرما و یخبندان جنوبگان چگونه زندگی میکنند، هست؟
همهٔ اینها البته تفکرات من پیش از نوجوانی بود.
بعدها که با دنیای کتاب و کتابت آشناتر شدم فهمیدم آنچه آدمیزاد را به سوی کتابها روانه میکند«اشتیاق دانستن» است و هرکس به فراخور حال خود اشتیاق ویژهای دارد که شاید دیگران نامش را دیوانگی بگذارند.
ضمناً تعریف کتابهای مرجع نیز در ذهنم به کلی عوض شد.
حالا از نظر من کتابهای مرجع دو دستهاند:
-کتابهایی که مجبوریم بارها و بارها به آنها مراجعه کنیم.
-کتابهایی که مختاریم و مشتاقیم که بارها و بارها به آنها مراجعه کنیم.
پیداست که دسته دوم طبق سلیقهٔ هر شخص متفاوت است.
اگر کتابی شما را چنان شیفتهٔ خود کرد که حسکردید یک بار خواندنش کافی نیست و دوست دارید بارها به بهانههای مختلف به آن مراجعه کنید، میتوانید آن را دردستهی کتابهای مرجع مخصوص به خودتان قرار دهید.
اگر کتابی شما را چنان شیفتهٔ خود کرد که دوست داشتید بارها و بارها آن را به دیگران هم معرفی کنید و دربارهاش با کتابدوستان حرف بزنید، نه تنها آن را در طبقه اول کتابهای مرجع خود قرار دهید، بلکه دربارهاش بارها و بارها بنویسید و نوشته را در کانال یا سایت شخصی خود بگذارید.
به این ترتیب کتابدوستان بیشتری از آن بهره خواهند برد و به قول معروف حق مطلب بهتر ادا خواهد شد.
پ.ن:
چند روز پیش برای دوستانم از «فرهنگهای متنوع فارسی» حرف زدم و اشتیاقم برای اشتراکگذاری آن کتابها در اینجا هم بیشتر شد.
قصد دارم هر روز یک فرهنگ را اینجا بگذارم و کمی دربارهاش بنویسم.
فاطمه ایمانی
@paknewis
«اگر کسی بود که به خوبیِ خودم میشناختمش، اینقدر دربارهٔ خودم حرف نمیزدم.»
هنری دیوید ثورو/ والدن
(تصویر مربوط به دریاچهٔ والدن است که نام کتاب ثورو از آن گرفته شده.)
@paknewis
هدایت شده از پاکنویس ( تمرین نویسندگی)
madresenevisandegi-book-01.pdf
1.55M
📚 کتاب مصوّر «قدرت نوشتن»
✍️به اهتمام: شاهین کلانتری (مدیر مدرسهی نویسندگی)
کارتونیست: مازیار بیژنی
گزیدهای از بهترین «جملات قصار» دربارهی نوشتن.
در آخر این کتاب، منابع خوبی برای مطالعه هم معرفی شده.
@paknewis
هدایت شده از KHAMENEI.IR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚 آقا گفتند این اشعار سایه است، بروید سراغ سایه...
🔸ماجرای دفتر شعر مفقود شده هوشنگ ابتهاج(سایه) که به دست رهبر انقلاب رسید
🔹️بازنشر مستند غیررسمی۶ به مناسبت هفته کتاب و کتابخوانی
📥 مشاهده نسخه کامل مستند👇
khl.ink/f/55271
مشقِ خاندن
دقت کردید ما همیشه تعبیر «مشقنوشتن» رو شنیدیم یا تمرینِ نوشتن.
نوشتن مهمه، نوشتن تمرین میخاد، نوشتن مسبب خاندن میشه، نوشتن باعث رشد میشه. همهی اینا درست، ولی خود خاندن چی؟ نسبت بین خاندن و نوشتن باید چقدر باشه؟ نمیخام از درصد و عدد حرف بزنم یا بگم بهتره کدوم بیشتر باشه کدوم کمتر چون بسته به کار فرد و موقعیتش، این نسبتها فرق میکنه. فقط میخام بگم باید نسبتی بینشون وجود داشته باشه که یکی باعث فراموش شدن یا کمرنگ شدن دیگری نشه.
من تو مدرسه همیشه فقط مشقای نوشتنی رو مشق حساب میکردم. خوندنیها رو پشت گوش مینداختم. الانم در مورد مشق بچههام همین تصور رو دارم. بیشتر روی مشقای نوشتنی تاکید میکنم و وقتی مینویسن خیالم راحت میشه.
خیالم راحته که خوندنیها رو با اتکا به هوش و حافظهی خوبشون سر کلاس یاد گرفتن و بلدن. خب این سیستم در سنین دبستان و اوایل دبیرستان (همون سالهایی که ما بهش می گفتیم راهنمایی) شاید جواب بده ولی از دبیرستان به بعد دیگه نه. اون وقته که مشق خاندن هم به اندازهی نوشتن مهمه و گاهی حتا مهمتر.
شاید بهتره برای اینکه بچههام از این نکته غافل نشن، بعد از اینکه مشقاشونو نوشتن بهشون بگم حالا برید مشقاتونو بخونید.
@paknewis