📌آمد به سرم...
برای امروز برنامههای دیگری داشتم. میخواستم از منحنی خلاقیت بنویسم، از تمرین، از آموزش نویسندگی؛ خبر اما زمینگیرم که نه، دلگیرم کرد. آسمان هم بدجور دلگرفته بود امروز. هوای غمانگیز پاییز، دلانگیزتر از هرسال به همدردی آمده بود.
هنوز به نوار مشکی کنار عکس سید ابراهیم عادت نکرده بودیم که شما هم آسمانی شدید آقای نصرالله. شما که البته آسمانی بودید، این اصطلاح ما زمینیهاست که به ارواح دور از دیدرس میگوییم آسمانی. به کسانی که جور دیگری زندگی میکنند، قواعد دیگری برای زندگی کردن دارند و اسیر قواعد دیگران نمیشوند. در زمین دیگران بازی نمیکنند، اصلن نه اهل زمینند و نه اهل بازی. سکهی بازارشان هم طلا و نقره نیست. به قول بابا طاهر «بهشت جاودان بازارشان بی».
«جاودانگی» همان مفهومی که از همیشه تا همیشه رویای بنیبشر بوده، در مشت شماست. باور کردن یا نکردن ما هم چیزی را عوض نمیکند.
دیشب از شنیدن خبر تعجب نکردم، جا نخوردم. به قول سیدنا القائد اینگونه رفتن حق مسلم شما بود و بالاخره هم به حقدار رسید. اصلن از بعد شهادت حاج قاسم، بعد از دیدن عکس آن دست و انگشتر خونین که زیرش نوشته شده بود «رحم الله عمی العباس» و ناغافل بغضم را شکست، دیگر زیاد جا نمیخورم. دیگر منتظر نیستم خبرهای ناخوشایند تکذیب شوند. راست گفتهاند دل شکسته که دوباره نمیشکند.
امشب نمیشد از شما ننوشت. نمیشد بیطرفانه از کنار خبر گذشت. خبری که همیشه میدانستیم روزی خواهد رسید. قدیمیها میگفتند «آمد به سرم از آنچه میترسیدم».
کاش میشد از حوادث آینده نترسم. کاش از خود شما میآموختم که مبدا ترس و امید را جور دیگری تعریف کنم.
حالا که زندهترید لطفن هوای ما را هم بیشتر داشته باشید. خواهش میکنم کمک کنید در این مسیر بمانیم.
فاطمهایمانی
@paknewis
✅ بهزودی در این مکان لینک یک مقالهٔ خوب با موضوع زبان فارسی که دربارهٔ یک مقالهٔ خوب دیگر با موضوع زبان فارسی نوشتهشده است، همرسانی خواهد شد.
🌱
@paknewis
📌چَشم، فارسی مینویسیم
چند نکتهٔ مقدماتی دربارهٔ مقالهٔ «فارسی بنویسیم» از احمد سمیعی گیلانی
۱-یکی از مسائلی که معمولن با بالارفتن سن، انسان را نگران میکند، ایجاد «شکاف نسلی» است. پیران قوم همواره سلیقهٔ جامعهٔ جوان را متفاوت از معهودات و مأنوسات خود مییابند و معمولن در درجهٔ اول نگران میشوند که نکند این تفاوتها، موجب ایجاد اختلاف نسلی و از دست رفتن ارزشهای قبلی شود.
حال آنکه اگر معیارمندتر به تغییرات بنگریم، درخواهیم یافت که کدام تغییر مفید و کدامیک مضر است و به این ترتیب نگرانی کمتری را تجربه خواهیم کرد.
در مقاله مزبور نیز همین نگرانی شایع را میبینیم که موضوعش تغییرات جدید زبان فارسی به جهت رواج ترجمه است.
۲-روش مقاله در بررسی مسالهٔ عارضهمند شدن زبان فارسی، ارزیابی جملات متعددی از مطبوعات و سپس پیشنهاد جملات اصلاحی است.
این روش هرچند دلنشین است و مبیّن منظور، اما نمیتواند مشکلی را به طور ریشهای رفع کند مگر آنکه در کنار آموزش اصولی و مستمر قرار گیرد.
در غیر این صورت در حد تذکراتی محدود باقی میماند و فراموش میشود.
۳- دقت نویسنده در مقاله و ارائهی پیشنهادهای حرفهای برای اصلاح جملات، خوانندهٔ علاقمند به زبان را بر آن میدارد که دربارهٔ خود مقاله نیز دقت و حساسیت بیشتری به خرج دهد و هوس کند که به اصطلاح مته به خشخاش بگذارد و به بعضی کلمات یا تعابیر گیر بدهد.
امید که در مرقومهٔ بعدی به شایستگی از پس این مهم برآید.
(ادامه دارد.)
فاطمهایمانی
@paknewis
پاکنویس ( تمرین نویسندگی)
☘️پاکنویس برگزار میکند☘️ ✍️ «دورهٔ جامع آموزش نویسندگی» ✅ آموزش مبانی پایه در هنر نویسندگی و
سلام و صبح بخیر 🌷
دوستان عزیز من در مورد دوره کم گفتم این چند وقت و عذرخواهی میکنم.
«دورهٔ جامع نویسندگی» همونطور که در پست بالا گفته شده بود برگزار میشه انشاءالله.
شروع دوره از ۲۳ مهرماه هست.
قصد دارم به دو صورت برگزار کنم: آنلاین و آفلاین
طبیعتن هزینهٔ آنلاین یه مقدار کمی بالاتره و نکتهٔ مهم اینکه جلسات آنلاین اگر به حد نصاب برسه برگزار میشه.
لطفن هرکس واریزی انجام داد حتمن در همین ایتا عکسشو برام بفرسته.
خیلی متشکرم.
برای دریافت اطلاعات بیشتر به من پیام بدید:
👇
@fateme_imani_62
paknewis.ir
📌ای پرسشی که خواستنیتر ز پاسخی
قرار شد با ربات chat gpt مصاحبه کنیم ببینیم چی دستگیرمان میشود.
من خیلی سعی کردم با او صمیمی شوم و گپی خودمانی بزنیم چون از دوستان شنیده بودم برای درد دل کردن هم گزینهٔ مناسبی است.
پاسخ دندانگیری پیدا نکردم و از همنشینی با او هم مشعوف نشدم.
تنها نکتهٔ مهم و جالب برایم این بود که ذهنم به شدت درگیر سوالهای خودم شد.
«چی بپرسم؟» و «چجوری بپرسم؟» دو سوال مهمی بود که ذهنم را مشغول کرده بود و چه مشغولیت دلنشینی؛
سبک و سنگین کردن جملهها و چکشکاری سوالها تجربهٔ مفید و راهگشایی است. شما هم امتحان کنید.
فاطمه ایمانی
@paknewis
پاکنویس ( تمرین نویسندگی)
☘️پاکنویس برگزار میکند☘️ ✍️ «دورهٔ جامع آموزش نویسندگی» ✅ آموزش مبانی پایه در هنر نویسندگی و
💠 در دورهٔ جامع آموزش نویسندگی چه میآموزیم؟
(بخش اول)
❓در این دوره به همهٔ سوالات شما دربارهٔ نویسندگی پاسخ داده میشود، از جمله سوالات زیر:
۱-آیا استعداد نویسندگی دارم؟
۲- از کجا شروع کنم؟
۳-چقدر طول می کشد تا نویسنده شوم؟
۴- از کجا بفهمم نوشتههایم بهتر شده یا نه؟
۵- چطور بفهمم در کدام قالب استعداد بیشتری دارم؟ مثلاً شعر، داستان و ...
۶- چگونه ممکن است از ادامهٔ این راه مایوس نشوم؟
و...
#سوالات_متداول
❓شما هم سوالات خود را مطرح کنید:
👇
@fateme_imani_62
@paknewis
.
📌بار معنایی کلمات چیست؟
بسیاری از کلمات با هم مترادف یا هممعنی هستند؛ اما با این حال تفاوتهایی هم دارند که باعث میشود نتوانیم آنها را به جای یکدیگر به کار ببریم.
مثال معروف این کلمات که به صورت مثَل هم به کار میرود، تفاوت «بنشین» و «بفرما» و «بتمرگ» است. اما همهٔ مثالها به این روشنی نیستند. تشخیص درست بار معنایی کلمه با شناخت کافی از کلمات و تسلط بر زبان به دست میآید. چنین شناختی مستلزم مطالعه و تمرین مداوم است.
با تمرین مداوم میتوانیم جایگاه درست استفاده از کلمات را بشناسیم و در نتیجه بهتر بنویسیم.
رضابابایی در کتاب «بهتر بنویسیم» مینویسد: «نویسندهٔ چیرهدست میداند که شناسنامه و شخصیت کلمات در بیرون از لغتنامهها شکل میگیرد. در کتابهای لغت، سابقهٔ تاریخی، هالهٔ قدسی، نمای فرهنگی، موسیقی، وزن، قیافه و بار مثبت یا منفی واژهها ثبت نمی شود. رنگ و بو و طعم کلمات را باید حس کرد و باور داشت که واژه میتواند سرد باشد یا گرم یا حتا ولرم.»
در «دورهٔ جامع آموزش نویسندگی» علاوه بر شناخت ساختار انواع کلمه، برای تشخیص بار معنایی کلمات نیز تمرینهای ویژهای داریم. نمونههای مختلف را میخوانیم و در جلسات بازخورد، شیوهٔ درست استفاده از کلمات هممعنی را میآموزیم.
به امید دیدار شما علاقمندان به نوشتن در این دورهٔ آموزشی.
برای اطلاع از سرفصلهای دوره و شرایط ثبت نام میتوانید به آیدی زیر پیام دهید:
👇
@fateme_imani_62
@paknewis
.
📌هیچ آدابی و ترتیبی مجوی
ساعت ۱۱ شب زنگ زدم حالش را بپرسم. تازه چشمهایش را عمل کردهبود. با دلخوری گفت: «الان یادت افتاده حال منو بپرسی؟ این ساعت آشغالا رو میذارن دم در.»
هم دلم شکست، هم عذاب وجدان گرفتم. چندان هم تقصیر از من نبود، کارهای فشرده و رنگارنگ آن روز و ساعت که به سرعت از دستم در رفت، کار را به اینجا کشانده بود.
اما او نمیپذیرفت چون او آدمی نبود که آداب مخصوص «دوستی» را بفهمد.
فرمودهاند اگر دوستت تو را رنجاند و حتا عذرخواهی هم نکرد، رسم دوستی این است که از طرف او پیش خودت عذری بتراشی و دلیلی برای بخشیدن بیابی.
اگر راضی نشدی بروی سراغ دلیلی دیگر و سپس دلیلی دیگر و تا هفتاد دلیل بیاوری. اگر باز هم دلت راضی نشد، بر او نهیب بزنی که: «خجالت بکش! دوستت هفتاد عذر آورده و تو نمیپذیری؟»
راستش میخواستم بگویم هر وقت ساعت ۱۱ شب میایم سراغ این کانال طفلکی، یاد همان حرف ساعت ۱۱شب میافتم.
توقع دارم بگوید: «حالا یادت افتاده منم هستم؟ مگه نمیگی من برات اولویت دارم؟ پس چرا از صبح تا حالا سراغم نیومدی؟»
ولی این طفلکی نگاهی غیر طلبکارانه میکند و با لحن شیرازی میگوید: «حالو ایـ موقع؟»
بعد هم میگوید: «عیبی نداره، همینکه اومدی بازم جای شکرش باقیه.»
دلم میخواهد نشانش بدهم هر روز از اول صبح به فکرش هستم. در دل هرکاری که میکنم و در مسیر هر جایی که میروم، منتظرم دستم خالی شود تا برایش بنویسم.
چه کنم؟ رسم روزگار این است. مجبوری اول هوای کوچکترها را داشته باشی که طلبکارت نشوند؛ صمیمیترها را بگذاری برای آخر وقت و مطمئن باشی بهشان برنمیخورد.
مطمئن باشی منتظرت میمانند، درکت میکنند و به رسم «تسقط الاداب بین الاحباب» از دیر کردنت دلگیر نمیشوند. همین که هستی برایشان کافی است.
پ.ن:
به نظر من «تسقط الاداب بین الاحباب» به این معنی نیست که بین محب و محبوب هیچ آدابی وجود ندارد؛ بلکه به آن معناست که آداب و ترتیب میان آنان غیر از دیگران است و مخصوص به خودشان.
فاطمه ایمانی
#یادداشت
#نوشتن
#نویسندگی
@paknewis
یاسا دیگر چیست؟
یا
از چنگیزخان چه میآموزیم؟
یاسا در زبان مغولی و اویغوری یعنی حکم و فرمان شاه. یاسای چنگیزی قوانین سفت و سختی بودند که به دقت اجرا میشدند.
ما آدمهای امروزی تناسبی نمیبینیم بین جرم و مجازات این یاسا. اما در فرهنگ خودشان و سبک زندگی و اقتضائات آن زمان انگار همه چیز درست و بهجاست. مثلاً برای جیش کردن در آب یا خاکستر، طرف را اعدام میکردند.
یاسای چنگیزی داشتن یعنی قانون سفت و سختی داری با هدفِ حفظ نظم.
پست گذاشتن در پاتیل دارد میشود یاسای چنگیزی من. انگار اگر تخلف کنم سزاوار مرگِ نویسندهی درونم باشم.
میخواهم یک قانون دیگر هم اضافه کنم . مثلاً هرگاه کسی برای بیشتر و بهتر نوشتن کمک بخواهد بیحساب پاسخگو باشم.
(گاهی با خودم میگفتم به من چه؟ مگر من استادم؟)
باده علوی
https://t.me/potiil
📚 «ادبیات برای آنان که به آنچه دارند خرسندند، برای آنانکه از زندگی بدان گونه که هست راضی هستند، حرفی ندارد.
ادبیات خوراک جانهای ناخرسند و عاصی است.»
#چراادبیات
ماریو بارگاس یوسا
@paknewis
#تمرین_امروز
#آنافورا_نویسی
📝 #آنافورا چیست؟
🔺آنافورا یک آرایه ادبی یونانی است.
🔺آنافورا یعنی تکرار یک واژه یا عبارت در ابتدای چند جمله.
مثلاً با عبارت «من می نویسم تا» چند جمله پشت سر هم بنویسید:
• من می نویسم تا غمهایم را تسکین دهم.
• من می نویسم تا به آرامش برسم.
• می نویسم تا به ذهنم نظم بدهم.
• من می نویسم تا تجربیاتم را ثبت کنم.
• من می نویسم تا بهتر یاد بگیرم.
• من می نویسم تا برای مشکلاتم راهحلهای بهتری پیدا کنم.
• من می نویسم تا خودم را بهتر بشناسم.
• من می نویسم تا تولید محتوا را بهتر یاد بگیرم.
• من می نویسم تا بهتر فکر کنم.
...
منبع: سایت خانم میترا جاجرمی
#تمرین
#آنافورا
@paknewis
.
✍️ #آنافورا
یکی از مقاله های جالب دربارهی آرایهٔ آنافورا، نوشتهی آقای هادی هادیان هست با این عنوان:
«تمرین آنافورا : وقتی که قافیه در ابتدای جمله ظاهر میشود»
http://hadihadian.ir/2022/11/23/anafora-practice/
این عنوان یادآور آرایهی تکرار در شعره.
تکرار کلمه یا جمله، گاهی به شاعرانهشدن نوشته ما کمک میکنه.
حتماً امتحانش کنید.
🔺نکته اینه که جملههای زیادی بنویسید و حتا چند روز این تمرینو ادامه بدید. ☘️
#تمرین
#آنافورا
#شعر
@paknewis
📌به تازگی آموختهام...
به تازگی آموختهام که آموختن همیشه از مدرسه یا معلم و کتاب سرچشمه نمیگیرد.
به تازگی آموختهام برای آموختن باید با دیگران بیشتر سخن بگویم.
به تازگی آموختهام که آشنایی با آدمهای جدید نه تنها به تجربیاتم بلکه به زندگیام وسعت میبخشد.
به تازگی آموختهام که در کنار دیگران بیشتر و بهتر خودم را خواهم شناخت.
به تازگی آموختهام که در دسترس باشم و یاری دهنده.
به تازگی آموختهام که یادم باشد برای چههدفی در دسترس هستم.
به تازگی آموختهام که از هر ماجرایی میشود درسی آموخت.
به تازگی آموختهام که هر انسانی داستانی است که میتواند به قلم من معنا ببخشد.
به تازگی آموختهام که در تمامی مراحل زندگی باید دانشآموز بود.
به تازگی آموختهام که نگاهم باید نکتهبردار باشد.
به تازگی آموختهام که به تفکرات جدید میدان بدهم.
به تازگی آموختهام که برای خلاقیت و داشتن تفکر نو باید مدام دادههای تازه به مغزم تزریق کنم.
✍️ مهدیس اقبال
#آنافورا
#تمرین
#جمله_نویسی
@mahdiseghbal
https://t.me/mahdiseghbal
@paknewis
📌ونیزگاه محتوانویس
تجربهٔ دوسالهام از نویسندگی برای وبلاگ کسبوکارها را در یک بند میگنجانم:
احوالات محتواکارانی که از رسانهٔ شخصی خود غافلند به این حرف از استیو تولتز در کتاب «جزء از کل» میماند:
«ونیز، پُر از توریستهاییست که به کبوترهای ایتالیایی غذا میدهند، ولی به کبوترهای شهرِ خودشان محل نمیگذارند.»
#یادداشت_روز
✍️سارا اعتماد زاده
https://t.me/saraetemadzadeh
@paknewis
هدایت شده از Amal❤️🔥
امروز همان روزی است که
امروز همان روزی است که دوباره بعد از مدت ها دست به قلم شدم و عجب شاخ غولی را شکستم(هم دردان دانند)!
امروز همان روزی است که فردای رویایی دیروزِ گنگ و بی هدفم می پنداشتم.
امروز همان روزی است که تصمیم گرفتم از دردهای گذشته خداحافظی کنم و دیگر حتی پشت سرم را هم نگاه نکنم.
#آنافورا
#تمریندوم
#جملهنویسی
.آنافورا یعنی تکرار یک واژه یا عبارت در ابتدای چند جمله
📌 امروز همان روزی بود که...
امروز همان روزی بود که صبحانه نخورده بیرون زدم، مثل همهی سالهایی که دویدم و به جایی نرسیدم.
امروز همان روزی بود که کمی فکر کردم و بسیار ترسیدم.
امروز همان روزی بود که دیدم آن کسی را که همیشه همراهم بود و هیچ وقت نمیدیدمش.
امروز همان روزی بود که دلم میخواست فریاد بزنم؛ گور بابای دنیا کرده.
امروز همان روزی بود که دلم میخواست خودم باشم.
#آنافورا
#تمرین
#جمله_نویسی
(کانال تلگرام)
@Mansoureh_Banam
هدایت شده از خود نویس/نسرین حق اللهی
امروز همان روزی بود که باز هم قرار دیدار با دوستان قدیمی را به هفته آینده موکول کردم
امروز همان روزی بود که باز هم به تصمیم های خاک گرفته گوشه ذهنم فکر کردم
امروز همان روزی بود که باز هم قرار بود بعد از کارهای روزمره به ایده های نابم رسیدگی کنم
امروز همان روزی بود که باز هم خداوند فرصت زیستن به من داد
امروز همان روزی بود که باز هم خدا را شکر کردم
#آنافورا
چرا آنافورا؟
تمرین دیروز و امروز بچهها نوشتن #آنافورا بود.
به نظرم همانقدر که تمرینهای جدید و متنوع برای ذهنورزی مفید است، تکرار تمرینها یا تمرینهای تکرارشونده هم مفیدند.
تکرار یعنی هر بار از زاویهای دیگر به موضوع نگاه کردن و در آن عمیق شدن.
پ.ن:
چندی است به زومکردن روی یک موضوع خاص علاقمندتر شدهام اما هنوز میسر نشده آنطور که دلم میخواهد بچسبم به موضوع مورد علاقهام و رهایش نکنم؛ یا بهتر بگویم «او مرا رها نکند.»
فعلن هر دغدغه از سویی افسار ذهن را گرفته و میکشد؛
تا ببینیم سرانجام چه خواهد بودن.
@paknewis
هدایت شده از نویسنده شو ✍
🔻 ۱۰ اصل اساسی نوشتن از «جان اشتاینبک»
۱. در مورد آنچه میدانی و دوست داری بنویس.
۲. شخصیتهای زنده و واقعی خلق کن و از افراد واقعی با عیوب و فضایل خاص خود بنویس.
۳. از زبان ساده و طبیعی استفاده کن.
۴. جزئیات و احساسات را توصیف کن و توصیفهای استادانه از تجربیات درونی شخصیتها بنویس.
۵. از آزمایش فرم نترس و جسورانه از تکنیکهای ابتکاری استفاده کن.
۶. سرشار از شفقت برای افراد محروم و ستمدیده باش.
۷. قدرت روح انسان را نشان بده؛ شخصیتهایی که با وجود مشکلات تسلیم نمیشوند و به مبارزه ادامه میدهند.
۸. تضاد بین انسان و جامعه را به تصویر بکش و تنهایی انسان را در دنیای بیرحم جامعه نشان بده.
۹. از وقایع واقعی الهام بگیر و از مشاهدات زندگی در اطراف خود استفاده کن.
۱۰. در مورد چیزهای بزرگ بهسادگی بنویس.
#نویسندگی_خلاق
🆔 @nevisandeshoo
پارسال همین موقعها که آسمان فیروزهای بود و برگها زرد شدند و اینها، یک کتری شیشهای برقی خریدم بابت بهبود سطح کیفی چای دم کردن. یک کتری با تکنولوژی بالا و یک صفحه کلید دیجیتال که به اندازهی کابین خلبان ایرباس، دکمه دارد و هر کاری که بخواهید انجام میدهد. مثلا میتوانم بهش بگویم ساعت دو و نیم صبح بیدار شو و آب را جوش بیاور و بعد آن را در دمای نود و هفت درجه نگه دار و چای دم کن تا بیدار شوم. همین قدر درخشان و انتلکت. وقتی که روشن میشود، یک چراغ آبی در محفظهی شیشهایش هم روشن میشود که آدم را یاد فوارههای میدان ونک میاندازد. تا قبل از این یک کتری استیل داشتم، شبیه به تانکهای چیفتن. پرش میکردم آب و میگذاشتم روی اجاق تا جوش بیاید. تنها هوشمندیاش این بود که دستگیرهی نسوز داشت. همین. البته نزدیک به پانزده بار یادم رفت تا شعلهی زیرش را خاموش کنم و آبش تبخیر شد و خودِ کتری تا مرحله تصعید پیش رفت. همین شد که ایرباس را خریدم قبل از اینکه چیفتن خانه را بپکاند.
طبق کاتالوگ، این ایرباس یک سنسور پیشرفته دارد که دما را دقیق سر مرز نگه میدارد و سر موقع کتری را خاموش و روشن میکند. سر هر دما یا زمانی که ما بخواهیم. سنسور که نیست لاکردار. مغز هوشمند است. یک قطعهی کوچک و مخفی زیر صفحه کلید که همه کار را خودش میکند. البته از چهارشنبه قبل بازی عوض شده و به نظر سنسورش سوخته است. هر وقت دلش بخواهد کتری را روشن میکند و زیر بار خاموش کردنش هم نمیرود. دکمهی خاموش را هم که میزنیم، بیمحلی میکند و روشن میماند. وقتی هم که آب جوش میآید، چراغ آبیاش مثل آمبولانس چشمک میزند. هیچ کدام از دکمهها هم کار نمیکند. یک ایرباس خودسر که با کله میخواهد خودش را بکوباند توی کابینتهای دوقلوی آشپزخانه و منفجرشان کند. خوفناک است و ازش میترسم. تنها راه خلاصی این است که پریزش را از برق بکشم. البته قسم میخورم که یک بار پریزش را کشیدم ولی باز هم خاموش نشد و مثل آتشفشان گالراس به خودش میپیچید. شاید هم بس که ازش میترسم، مغزم پارانوید شده است. شاید.
امشب ماندهام بدون چای. چیفتن را که چند ماه قبل انداختم توی سطل بازیافت و تا الان حکما ذوبش کردهاند و شده پایهی میز تحریر یک کارمند خسته. این ایرباسِ بدون مغز هم که بابت هر بار چای دم کردن مجبورم میکند دو بار با عزراییل روبوسی کنم. واقعا تکلیف چیست؟ کاش چیفتن را دور ننداخته بودم. این ایرباس بیمغز خیلی زباننفهمتر و خطرناکتر از چیفتن است. چیزی که قبلا مغز داشته و حالا مغزش را گرفته باشند از چیزی که از اول مغز نداشته ترسناکتر است. یک قوچِ بیمغز، ترسناکتر است یا یک چهارپایه؟ مغز قوچ را که بگیری، شاخش را در هر گوشتی فرو میکند و جر میدهد. مثل همین کتری برقی که دچار مرگ مغزی شده و از بنلادن هم ترسناکتر شده است.
میترسم امشب که بخوابم، روشن بشود و آب را جوش بیاورد و بعد برود سر کشو و کارد آشپزخانه را بردارد و بیاید بالای سرم توی اتاق خواب و با ائمه محشورم کند. مغز که ندارد و نمیفهمد چرا دارد این کار را میکند. نمیفهمد که کی باید روشن شود و کی خاموش شود. اصلا چرا باید روشن و خاموش بشود. سنسور مصلحتاندیشاش سوخته است. حالا فقط بلد است آبجوش درست کند و قل قل کند و مثل آمبولانس چراغ بزند و تهدید کند. چرا؟ نه من میدانم و نه خودش. گرفتار شدیم این وقت شب. فیوز را از کنتور قطع کنم؟ اصلا چرا باید همچین چیز پیچیدهای خلق کرد و فرمانش را داد دست یک چیزی قدِ نخود؟ نخود که تا ابد سالم نمیماند. بفرما. حالا من ماندهام و این قوچِ بیمغز و این شبِ تارِ بدون چای.
©️ کانال «گفت و چای»
#فهیم_عطار
@fahimattar
https://t.me/fahimattar/629