یکی بهم گفت رضا من دیگه تسلیم خدا شدم... چون فهمیدم دیگه نمیتونم کار خاصی انجام بدم و کلاً آچمز شدم. دیگه همه چی رو سپردم دست خدا و گفتم خدایا این ریش و قیچی دست تو ...هر کار دوست داری بکن... من دیگه مخم کار نمیکنه.
منم در جواب گفتم :
مگه تا الان تو کارهای بودی که از الان به بعد میخوای همه چی رو بسپوری دست خدا...
تو از همون اولشم کاره ای نبودی.
باید تلاش کنی ...فکر نکن با دعا چیزی درست میشه.
با دعا فقط مقدر میشه.
ولی مقدرات خدا همبا تلاش به دست میاد
قیمت تهیه بلیطش هم بالای ۳۰۰۰ دلار بود....
و آدمای زیادی از کشورهای مختلف اومده بودن که توی کنسرت این ویولن زن معروف شرکت کنن...
یه کار خیلی جالب این ویولن زن کرد...
قبل اینکه کنسرتش شروع بشه... رفت توی مترو اون شهر و ادای گداها رو درآورد و با ویولنش ویولن میزد و یه سطل هم گذاشته بود جلوش که هر کسی خوشش اومد سکه بندازه توش....
نکته جالب این بود که هیچکی به ویولن زدنش توجه نمیکرد و آدما از سر ترحم سکه پرت میکردن که این گدا بهش کمک بشه....
ولی همین آدم غروب یه کنسرت داشت و بالای ۱۰ هزار نفر اومده بودن که ویولون زدنش رو تماشا کنن... اونم با قیمت بلیط بسیار زیاد....
توی این ماجرا و داستانی که تعریف کردم درسهای بسیار زیادیه.... که دوست دارم بهش فکر کنی..
من شخصاً بزرگترین درسی که از این داستان میگیرم اینه که رضا برو جایی که بهش تعلق داری.... وگرنه اگه جایی که نامناسب باشه ....باشی.... کسی قدرتو نمیدونه و این مقصر تویی که لوکیشنت رو تغییر نمیدی...
یه آب معدنی کوچیک توی سوپرمارکت ۵ هزار بیشتر نیست... ولی همین آب معدنی رو اگه توی فرودگاه بخری باید ۵۰ هزار تومان پول بدی....
بعضی وقتا یه تغییر موقعیت ارزشت رو خیلی زیاد میکنه....
کسیو لعنت نکن ... چون خدا خودش این شخصو وارد زندگیت کرده که این کارو باهات بکنه....
چون مسیر رشدت از این مسیر بود و لازم بود این اتفاقات برات بیوفته.
پس با این قضیه اوکی باش.
و هر کسی به تو بدی کرد حلالش کن...
ما توی مسیری هستیم که هر اتفاقی بیفته تهش برامون خیر میشه.
و اینو در جریان باش که خدا مربی روح ماست...
و بعضی وقتا شاید خدا اینو به صلاح ببینه که ما یه مدت در گناه باشیم و تلاش کنیم برای ترکش تا بعدش کلی رشد کنیم....
ولی بچهها یه چیزی میگم هیچ وقت یادتون نره...
ماها خدا رو صدا زدیم و کسی که خدا رو صدا بزنه... امکان نداره ته زندگیش ...خوشنود از دنیا نره...
اینکه دو تا شخصیت متضاد با هم داشته باشی خیلی باحاله.
البته خیلی وقتا خوب نیست.
برای من خوب در آب در اومده خخخ.
من یه شخصیت دارم که به شدت مذهبیه و خیلی خیلی اعتقاداتم محکمه و بسیار باورهای مذهبی طور و خداطور دارم.
ولی در عین حال یک شخصیت بسیار بیشعور و عوضی دارم خخخ... که ترکیب این دوتا یکم شخصیتم رو غیر قابل پیشبینی و باحال میکنه خخخ 😂
یه شخصیت دیگه هم دارم که خیلی جالبه.
اونم اینه که خیلی به فکر خودمم ... یعنی بیشتر از اون حدی که فکرشو بکنی من خودخواهم و به فکر خودمم.
ولی نکته بسیار جالب و عجیب و قابل تامل اینجاست که یه اخلاقی هم دارم که اصلاً تک خور نیستم و بدم میاد تکی رشد کنم.
واقعا خودمم نمیدونم که چه جوری این دوتارو با هم دارم خخخ.
ولی ترکیبش اینجوری میشه :
هر چقدر رشد کنم...بیشتر دارم که ببخشم .
و این ترکیب خیلی خوبه.
ولی اگه یکیش نباشه....خوب نیست.
من خیلی شخصیت عجیب و غریبی دارم .
خودم اینو میدونم.
دلیلشم اینه که زندگی منو اینور اونور زیاد برده.
تو بچگیم توی محله لات نشین بزرگ شدم.
بعدشم رفتم یه جایی که همه روستایی بودن.
بعدشم رفتم تو محیط شهری و وسط شهر خونه داشتیم.
بعدشم دوستای بسیار متفاوتی داشتم که همشون مدلینگ بودن.
بعدشم به سمت دوستایی رفتم که یه خورده هفت خطن.
بعدشم که اومدم سمت خدا کلاً همه چیز تغییر کرد و همه چیز رنگ و بوی خدا گرفت.
در کل الان یک آش با حبوبات مختلف شده وجودم....
من خیلی از چیزهایی که یاد گرفتم رو از مسیر شیطان و از مسیر گناه یاد گرفتم... که در کمال تعجب تو مسیر خدا خیلی به دردم خورد.
و خیلی از چیزها رو هم تو مسیر خدا یاد گرفتم که به پیشرفتم خیلی کمک کرد.
کلاً مسیر رشد من یه مسیر بسیار عجیب و در عین حال هیجان انگیز بود.
شاید به خاطر همینه که حرفام متفاوت میشه.
چون من از همون اول تو مسیر خدا نبودم.
ولی اینو خودمم میدونم که کلاً شخصیت باحالی دارم.
بارها بهم ثابت شده که خیلی باحالم.
باحال از این بابت که ... همه چیز در من با هم ترکیب شده و تهش یه چیز باحال شده.... یعنی یه کارایی میکنم که خیلی باحال میشه و این باحال بودن به خاطر گذشتمه که خدا پرورشم داد.
ولی واقعا این نکتهای که گفتم خیلی قابل تامل بود.
اینکه قدرت ارتباطاتم خوبه... به خاطر بودن من در مسیر گناه بود.
مطمئن باش اگه تو مسیر درست اعتماد به نفسم تو ارتباطات بالا میرفت خدا منو از اونور میبرد.
ولی.... مسیر من فرق داشت...چون قرار بود کارای عجیب کنم....
اینا همه کارهای خداست که با ابزار دنیا بازی میکنه ....تا بندههاشو رشد بده.
ابراهیم هادی هم الان اگه زنده بود ۴ تا فحش میداد در کنارش خداشم داشت.
اینکه از یه نفر قدیس میسازن واقعاً برام عجیبه.
همه ما انسان هستیم.
هیچ شهیدی معصوم نبود.
شهدا پدر سوختگیهای خاص خودشونو داشتن ولی خدا شونم داشتن.
دقیقا عین من و تو.
شهادت هم صرفا به تیر خوردن نیست.
تو اگه در حین تلاش هم بمیری شهید حساب میشی.
اینکه مواظب خودت باشی نلغزی هم میشه دفاع از ناموس.
چون...اگه خودتو کنترل نکنی...ممکنه به ناموس کسی تعرض کنی یا اذیتش کنی.
پس از شهدا و شهادت نباید بت ساخت.
در ضمن...
شهادت هم درجه بندی داره.
بعضی شهدا بامرام تر و بعضی ها بی خیالترن.
برو سمت شهیدی که بهت نشونه میده.
امروز یک مهره.
تموم مدارس باز میشه.
زیاد خوشحالی نداره.
چون مدرسه یعنی کشک.
چیزی از توش در نمیاد.
بیشتر عزا داره تا خوشحالی.
ببین...
بذار بهت بگم جای چه چیزایی تو مدرسه خالیه.
چیزایی که جاش تو مدرسه خالیه و بعدا تو زندگی خیلی به دردت میخوره ایناست :
شناخت پسرا و مرد جماعت.
شناخت دخترا و زن جماعت.
آموزش اعتماد به نفس و عزت نفس.
آموزش شکرگزاری.
آموزش شناخت رسالت فردی.
آموزش پر رو بودن در مسیر خدا.
و آموزش ارتباط برقرار کردن.
ببین ؟
مدارس ما باید اینارو آموزش بده.
نه این مزخرفاتی که نه به درد دنیا میخوره و نه به درد آخرت.
من اگه آموزش پرورش دستم بود بیشتر همین چیزارو با بچه ها آموزش میدادم.
به شدت مشکل ضعف آموزش داریم.
چیزایی که به درد آینده میخوره اصلا تو مدرسه تعلیم داده نمیشه .
من که حالم از مدرسه بهم میخوره.
از همون بچگی هم بدم میومد.
ببین ؟
از ما گفتن بود.
خود دانی.
اگه مجبوری بخونی بخون...ولی یادت نره...
چیزی که به درد زندگی میخوره کتابای غیر درسیه...وگرنه از مدرسه چیزی در نمیاد واقعا.
زندگی بعضی آدمارو میبینم خیلی وقتا ناراحت میشم.
چون میفهمم طرف سر جای خودش نیست....
میدونی...
من میگم مقصر مدرسه هستش.
اینکه هیشکی سر جای خودش نیست صد در صد مدرسه مقصره...
خب چرا ؟
دلیلش مشخصه...چون مدرسه همه رو میخواد شبیه هم کنه.
مدرسه بزرگترین ماتریکس و بزرگترین خائنه.
مدرسه همون شیطان اکبره.
لعنت بر مدرسه که استعداد هارو میکشه.
لعنت بر مدرسه که وقت مارو میگیره.
لعنت به مدرسه که چیزی که به درد ما بخوره رو به ما آموزش نمیده.
من حالم از تموم مدارس بهم میخوره.
من فقط مدرسه ای رو قبول دارم که به بچه ها درس عزت نفس و اعتماد به نفس و شکرگزاری و پر رو بودن تو مسیر خدا و ارتباطات میده...
من فقط مدرسه ای رو قبول دارم که آموزش بده دلیل گناه نکردن ترسیدن از خدا نیست...بلکه بخاطر خودته که خدا میگه این کارو نکن.
ولی بیخیال...
مهم اینه خودم مدرسه زدم.
مدرسه داداش رضایی ها.
در پایه های مختلف هم به اذن خدا کتاب نوشتم.
پس...بشتابید.
یک مهر شده.
برید کتابای داداش رضارو بخونید...نه کتابایی رو که مطالب زرد توشه و نه به درد قبرت میخوره و نه به درد قیامتت...حتی به درد دنیاتم نمیخوره 😉
تمام ☺️