پر حرفم ؛ اما حرفی برای گفتن ندارم . .
توی ذهنم پر از اتفاقای گذشتهس ؛
قلبم شکسته ،
اما انگار ذهنم خالی خالی از حرفه . .
مثل خونهٔ متروکهای که یه روزی
یکی اونجا زندگی میکرده ،
اما الان از اون خونه چیزی جز
یه در چوبی فرسوده و مبلهای شکسته
و یه عالمه خاک که روی تموم وسایل
نشسته ، چیزی نمونده : )!🌿'
گمان میکنند ؛ فراموش کردهایم
اما در زیر خاکستری از خاطراتشان
جانمان هنوز شعلهور است : )!