مرا دردیست اندر دل که گر گویم زبان سوزد ،
وگر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد .
- پناه .
— آنگاه که دیـگر من از دنیا رفـتهام ، مـاه زیبای آوریـل موهای خیـس از بـاراناش را پریشـان میکـند و تو دلشـکسته بر روی پیکـر بیجان من خـم میشوی و من اهمیتـی نمیدهـم . چرا که میخواهـم در آرامـش بهسـر برم . بهسان درختـان سرسـبز ، هنگامی که قطـرات بـاران شـاخههای نازکشـان را خـم میکنـد و من ساکـتتر و سـنگدلتر از اکنونِ تـو خواهـم بود ...