با یكی از اهل بیت علیهالسلام
طوری مأنوس بشید که خواستید
گناه کنید از نگاهش خجالت بکشید .
#قصهء_کربلا :
کاروان در صحرایی میرفت که یکدفعه اسبها ایستادند.
رنگ امام عوض شد. به آسمان نگاه کرد بعد به خاک.
از اسب پیاده شد.اسب دیگری خواست آن هم نرفت..هفت بار اسبش را عوض کرد اسب هفتم هفت قدم برداشت و دوباره ایستاد .
امام پیاده شد یک مشت خاک برداشت و بو کرد. گریه اش گرفت.
پرسید اینجا کجاست؟ یکی گفت غاضریه.
امام پرسیید اسم دیگری دارد؟ یک نفر گفت شاطی الفراط .
امام راضی نشده بود.یک نفر گفت به اینجا عمورا هم میگویند.
امام ساکت بود . دیگری گفت اینجا نزدیک نینوا ست.
نینوا هم میگویند به اینجا و ناگهان یک نفر گفت کربلا.
امام انگار منتظر همین اسم بود گفت خدایا پناه میبریم به تو از کرب و بلا.
اشک در چشم های امام حلقه زد وگفت:
انالله و الیه راجعون.
پیاده شوید. اینجا جایی است که باید بارها را زمین بگذاریم. همانطور که پدربزرگم گفت..
هدایت شده از اِتِصآلْ⁹¹⁶ 🇵🇸
آقا جان . . .!
میدانم کہ گناهانم تورا از من گرفته💔
اما چه کنم؟!
دلم #کربلا میخواهد.🙂
هدایت شده از اِتِصآلْ⁹¹⁶ 🇵🇸
مارا نمیتوان یافت بیرون از این دو عبرت ،
یا کامل القصوریم یا ناقص الکمالیم .
هدایت شده از اِتِصآلْ⁹¹⁶ 🇵🇸
سؤالی در ذهنم جریانی خونین دارد ،
آیا یاسین همان یاحسین نیست
که سرش را بریدهاند ؟ : )
پناهِ مَن♡
- رو زدم آب بگیرم ، پسرم را کشتند .
باورم نیست که در حنجرهات جا شده است ،
حجم تیری که علمدار زمین گیرش شد .
' خدایا !
ما دوست داریم خوب باشیم ؛
ولی زورمون به خودمون نمیرسه .
زورِ ما رو زیاد کن .'
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یوسفِ مصری میانِ روضهٔ عباس گفت ،
تازه فهمیدم برادر داشتن اینگونه است .