گل دخترا اد میخوایم هر کی میخواد اد بشه بیاد پیوی قوانین رو بهتون میدم
آیدیم:@a_bcdefg_h
هرکی برای کانال ۲ عضو بیار پرداخت میدم اگه نمیتونی لینک رو برای ۵ نفر بفرست
@a_bcdefg_h
گل دخترا اد میخوایم هر کی میخواد اد بشه بیاد پیوی قوانین رو بهتون میدم
آیدیم:@a_bcdefg_h
#تلنگر
سی.پی.آر بیمارستان جای جالبیست،
آدم هایی که بیرون از آن تند و تند قدم میزنند ،گریه میکنند ،دعا میکنند ،
حالشان بهتر از بیماری که برای زنده ماندن با دستگاه شوک دست و پنجه نرم میکند نیست ،
آدم های بیرون از اتاق از یک چیز میترستند از "نبودن"
از نزدن ضربان قلب عزیزترین شخص دنیایشان ،از جای خالیه یک آدم ،
اتاق شوک جای بد و جالبیست ،
تمام قول های عالم پشت دَرش داده میشود ،
تمام خاطرات مرور میشود ،
تمام خوبی هایش یادآوری میشود ،
حالا چشمتان را ببندید
، بدترین آدم زندگیتان را درون این اتاق تصور کنید
فرض کنید تنها کسی هستید که او دارد ،به خوبی های کم رنگش فکر کنید،
به جای خالیش ...
نبود آدم ها را هیچ کینه ای پر نمیکند ...
لطفاً در زندگیتان یک اتاق شوک داشته باشید
و خوبی های آدم های بدِ دنیایتان را احیا کنید ...
بعضی روزها امروزمان به فردا نمیرسند ...
✨﷽✨
✅هفت مصیبتِ شام از زبان امام سجاد علیه السلام...
✍از امام سجاد علیه السلام پرسیدند: سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟در پاسخ سه بار فرمودند: الشّام، الشّام، الشّام... امان از شام ! در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر ، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود:
▪️1.ستمگران در شام اطراف ما را باشمشیرها احاطه کردند و بر ما حمله مینمودند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل میزدند.
▪️2.سرهای شهداء را در میان هودجهای زنهای ما قرار دادند. سر پدرم و سر عمویم عباس(علیه السلام) را در برابر چشم عمههایم زینب و ام کلثوم(علیها سلام) نگهداشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم(علیه السلام) را در برابر چشمان خواهرانم سکینه و فاطمه میآوردند و با سرها بازی میکردند، و گاهی سرها به زمین میافتاد و زیر سم سُتوران قرار میگرفت.
▪️3.زنهای شامی از بالای بامها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامهام افتاد و چون دستهایم را به گردنم بسته بودند نتوانستم آن را خاموش کنم. عمامهام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند.
▪️4.از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و میگفتند: «ای مردم! بکُشید اینها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند؟!»
▪️5.ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را در خانه یهود و نصاری عبور دادند و به آن ها میگفتند: اینها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر و خندق و ...) کشتند و خانههای آنها را ویران کردند . امروز شما انتقام آنها را از اینها بگیرید.
▪️6.ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آن ها مقدور نساخت.
▪️7.ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شبها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر میبردیم...
📗برگرفته از: تذکرة الشهداء ملاحبیب کاشانی
5714915861.mp3
2.75M
↵دعاےعھـد . . ♥️!
میوناشڪهاودعاهاے . . .
قشنگتونماروفراموشنڪنیدᵕ.ᵕ🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوستدارمحسین!💔