eitaa logo
کانال‌خبری‌پراچان❤
2.1هزار دنبال‌کننده
10.3هزار عکس
4.6هزار ویدیو
161 فایل
کانال‌خبری‌پراچان ۰۹۱۹۲۶۰۷۸۰۳ @seyedjalaleftekhari
مشاهده در ایتا
دانلود
10.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کانال‌خبری‌روستای‌پراچان‌طالقان 🔷🔷🔷🔷🔷🔺🔺🔺🔺🔺🔺 https://eitaa.com/parachantalegan
9.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کانال‌خبری‌روستای‌پراچان‌طالقان 🚩🚩🚩🚩 https://eitaa.com/parachantalegan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
علت آتش‌سوزی ساختمان‌ها می‌دونید علت بیشتر آتش‌سوزی‌ها در ساختمان چیه؟ 🔹علت اصلی بیشتر آتشسوزی‌ها، اتصالی برق است که باعث می‌شود شهروندان به خسارت‌های سنگین جانی و مالی بخورند. پس بهترین راهکار برای ترک کردن منزل به مدت زیاد و یا مسافرت این است که کلیدهای مینیاتوری واحد را قطع کنیم وبعد از آن ساختمان را با خیال راحت ترک کنیم. ⚠️ لازم به ذکر است که تنها کلیدی را که می‌توانید وصل بذارید که مربوط به آشپزخانه و یخچال فریزر هست چون...
چوپانی گله را به صحرا برد،به درخت گردوی تنومندی رسید.از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان گردباد سختی د‌ر گرفت.خواست فرود آید،ترسید. باد شاخه ای را که چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف می برد. دید نزدیک است که بیفتد و دست و پایش بشکند. در حال،مستاصل شد... از دور،بقعه ی امامزاده ای را دید و گفت:« ای امامزاده!گله ام نذر تو،از درخت سالم پایین بیایم. » قدری باد ساکت شد و چوپان به شاخه ی قوی تر ی دست زد و جای پایی پیدا کرده و خود را محکم گرفت. گفت:« ای امامزاده!خدا راضی نمی شود که زن و بچه ی من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه ی گله را صاحب شوی.نصف گله را به تو می دهم و نصفی هم برای خودم...» قدری پایین تر آمد.وقتی که نزدیک تنه ی درخت رسید،گفت:« ای امامزاده!نصف گله را چطور نگهداری می کنی ؟ آن ها را خودم نگهداری می کنم،در عوض کشک و پشم نصف گله را به تو می دهم.»وقتی کمی پایین تر آمد گفت:« بالاخره چوپان هم که بی مزد نمی شود،کشکش مال تو،پشمش مال من به عنوان دستمزد.» وقتی باقی تنه را سر خورد و پایش به زمین رسید،نگاهی به گنبد امامزاده انداخت و گفت:« مرد حسابی!چه کشکی چه پشمی ؟ ما از هول خودمان یک غلطی کردیم.غلط زیادی که جریمه ندارد.»
روزی هارون الرشید به سربازانش دستور داد تا بهلول دیوانه را به نزد او بیاورند سربازان پس از ساعتی گشت زدن در شهر بهلول دیوانه را در حال بازی با کودکان یافتند و او را به نزد هارون الرشید بردند هارون الرشید با روی باز از بهلول استقبال کرد و گفت مبلغی پول  به بهلول بدهند که بین فقرا و نیازمندان تقسیم کند و از آنها بخواهد برای سلامتی و طول عمر هارون الرشید دعا کنند بهلول وجه را از خزانه هارون الرشید گرفت و لحظه ای بعد دوباره به نزد خلیفه هارون الرشید رسید هارون الرشید با تعجب به بهلول نگاه کرد و گفت ای دیوانه چرا هنوز اینجایی ! چرا برای تقسیم کردن پول به میان فقرا نرفته ای ؟ بهلول گفت : هر چه فکر کردم از خلیفه محتاج تر و فقیرتر در این دیار نیافتم چرا که می بینم ماموران تو به ضرب تازیانه از مردم باج و خراج می گیرند و در خزانه ی تو می ریزند از این جهت دیدم که نیاز تو از همه بیشتر است لذا وجه را آورده ام تا به خودت بازگرداندم کانال‌خبری‌روستای‌پراچان