4.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تاحالا ندیده بودم کسی با این میزان حق گویی اونم با خنده، دانشگاه را خیلی شیک با خاک یکسان کنه...😁
قشنگ و بهترین چیزی که درباره سیزده به در خوندم این جمله از استاد مطهری لابه لایه یاد داشتهاشونه :
«سیزده بدر واقعی ما این است که از خودمان بیرون بیاییم، از خانههای تنگ و تاریک افکار خرافی خودمان به صحرای دانش و بینش خارج شویم، از ملَکات پست خودمان خارج شویم، از اعمال زشت خودمان که مانند تار عنکبوت دور ما تنیده است خارج شویم.»
بعد از نمیدانم چند روز کانال را باز میکنم
فقط اگر حافظهام درست یاری دهد آخرین خبری که خواندم مبنی بر زمان و مکان حرکت بود که حتی آن را هم استثنٱ خواندم و باز کردم، صرفا چون قرار بود برای فیلمبرداری بروم که البته آن هم کنسل شد و هنوز نمیدانم بابتش خوشحال باشم یا نه.بابت ندیدن و رفتن دوستانم و جاماندن خودم و اینکه اگر میرفتم حداقل میشد باهمه خداحافظی کنم و حسابی دم آخری ملتمس دعا گویان باشم در غم غوطهور شوم که شاید آن خداحافظی در لحظات پایانی در یادشان بماند.یا اینکه از نکشیدند بار غم دیدن صحنه های رفتن و جاماندن خوشحال و راضی ...!
نمیدانم ، هرچه بود گذشت. گذشت و تمام شد و کانال تحریم، تا امروز و شبی، که همه چیز برای مهمانان و نفس کشان در هوای طوس روی دور کند میگذشت ، روی جاده غم و بغض قدم برمیداشت و همه چیز رنگ و بوی وداع و خداحافظی گرفته است...
کانال را باز میکنم. نمیدانم چند پیام نخوانده دارم اما زیادند، خیلی زیاد.زیادی مملو از عکس و فیلمهایی که این بار من نه جزو ثبت کنندگان، که صرفا جزو بینندگانم! بینندهای از راه دور ،از فاصلهای بالای هزار کیلومتر و این بار از دید یک جامانده! جاماندگی معمولا همیشه برایم از کربلا معنا داشت جاماندن از مسیر و طریق عاشقی با پای پیاده، اما هیچ گاه در تمام این ۹ سال و پس از اولین سفرم فکر نمیکردم روزی جاماندگی برای جایی غیر از آن به کار ببرم. فکر نمیکردم جاماندن از مشهدهای فانوس نصیب من هم بشود ، آن هم مشهدی که امسال عنوانش را گذاشتند ، با نور امید زنده شو :)) ، همان امید و زنده شدنی که احتمالا زیاد به آن نیازمند بودم...
اما چاره چیست ؟! جز سوختن و ساختن راهی پیش رویم پیدا نمیشود و فقط خودم را آرام آرام با پیامهای نخوانده و عکسهاهمسفر میکنم: اتوبوسهای بیشمار،دستکهای سرگروهها،یکعالمه چمدان رنگ و وارنگ، خانوادههای نگران، اسپند، رضایتنامه ها و در نهایت استاد یا شاید هم بهتر است بگویم؛پدر :)
و از اینجا به بعدش شاید خبلی ثبت شده در کانال نباشد، اما من به خوبی همه چیز را از گذشته در حافظه ام ثبت کردهام. از اینجا به بعد زمان برای آنهایی که رفتهاند به ساعات طولانی حضور در اتوبوس و جلسات معارفه و شوخی و خنده و همخوانی و... میگذرد تا لحظه رسیدن به وصال، اما برای من فقط به اندازه لحظاتی کوتاه از مرور خاطرات!
اتوبوسها به خراسان میرسند.به دیار عشاق الرضا و پدر خندانی که مانند همیشه دم درخوشآمد میگویند.چهرههای خسته اما شاد از رسیدن، و در نهایت، بالاخره همان تصویر همیشگی! تصویری از جمعیت کثیری دختر، تصحیح میکنم! جمعیت کثیری از دختران چادری در کوچه پس کوچههای مشهد وحرم امام رضا که همگی منظم و سریع پشت سر روحانیایی که در گذر این بیست سال پدرانهها کرد برایشان و حال دیگر در بین مو و ریشهایش تارهای سفید زیادی یافت میشود و گوشه چشمانش هنگام خنده چین های عمیق میافتد. و باز هم این قاب و تصویر همیشگی مانند گذشته از علتهای تعجب فراوان دیگران و پچ پچ خادمان است و حتی شاید شروعی دوباره برای جمله معروف : اینا همون گروهیاند که از اصفهان اومدن..!
طبق عادت همیشه قبل از ورود باید اذن دخول گرفت از شاه خراسان برای ورود به حریم و خانه امنش و چه دل نواز اجازهایی :) گویی که او بر سر تک تک دخترانش دست میکشد و با لبخندی زیبا میگوید: بیا عزیزم ، خسته راه نباشی! بیا که به خانه خوش آمدی..! مداح میخواند و استاد در میانهاش با شاه سخن میگوید گویی از دل و زبان تک تک ما و زین پس زمان ثابت میماند و جلو نمیرود در پی اولین زیارت، اولین حضور ، اولین سخنرانی و اولین سلامی که حاصلش ترکیب صورتی مزین به لبخند و چشمانی پر از اشک است...
تا به حال دیده بودید در لابی هتلی نماز جماعت برگذار شود ؟! پاتوق سخنرانی و پرسش و پاسخ با چاشنی طنز زیاد چه ؟! تمام اینها از عجایب و هنر دختران فانوسیست، از اندک تجاربی که فقط باید دختر بود و همسفر فانوس تا لمسش کرد...
چه کسی گفته است جوانان این نسل با قرآن مأنوس نیستند و ارتباطی ندارند ؟! پس این دخترانی که در حرم امام رضا«ع» دور هم نشسته و برای خواندن صفحات بیشتری از کلام خدا از هم سبقت میگیرند کیستند ؟! اینها مگر همان دهه هشتادی های نسل ضد نیستند ؟! به خدا که همانان اند. همانهایی که این بار لحظاتشان را در رواق دارالهدایه و در حریم امام رئوف با نور قرآن ناب کردند و حتی از یاد رفقای جامانده شان نیز غافل نماندند.
مُتَناقِضنَما 🇵🇸
بعد از نمیدانم چند روز کانال را باز میکنم فقط اگر حافظهام درست یاری دهد آخرین خبری که خواندم مبنی
دعای عهد و توسل به امام زمان چه ، تا به حال آن را در لابی هیچ هتلی و در زمان گرگ و میش هوا دیدهاید ؟! اینجا و درمیان دخترانِ امام رئوف صحنههایی خلق میشود عجیب و در اوج زیبایی ، زیارت نامههایی دسته جمعی خوانده و زیارها و عباداتی انجام میشود که تا به حال ندیده و سخنرانی برایمان حرف میزند که مشابهاش تا به حال در رواق امام خمینی سخنرانی نکرده است.
و اما از این جا به بعد ، تیتر را که میخوانم دست و دلم به دانلود عکسها نمیرود ، «گزارش تصویری تولد بیست سالگی گروه فرهنگی فانوس» تولدهایی که هرساله در کنار بابا رضا گرفته میشوند و نه تنها برای یک نفر یا مجموعه که فانوس تولد همگی ماست :) مکانی که واقعا بیست سال تمام برای هر کس به نوبه و اندازه خودش، درمیان تاریکیهای دنیا شد روشنایی بخش کوچه پس کوچههای تنگ و باریک زندگی و خیلی نرم دستمان را گرفت که مجبور به تنها طی کردن مسیر نباشیم.که مباد در تاریکی و پیچ خم راه از مسیر اصلی گم شویم... که این نام این همه سال شود دلیل شادی و لبخند و مملو از حال خوب و خاطرات فراوانِ فراموش ناشدنی ! و امسال زندگی ننوشت حضور در لحظات شاد جشن، که نوشت دیدن تصاویر و یادآوری خاطرات تمام چهار سالی که تجربهاش کردی...
و بالاخره و در نهایت پس از گذر روزهایی آنقدر خوش و زیبا که گذر زمان و جلو رفتن در سرعت عقربها در آن گم میشوند. لحظات پایانی و زمان وداع میرسد. لحظات و ساعات آخر این مسیر و سفر چه برای من از راه دور و آنها که هستند، همه خلاصه شد در یک خداحافظی سخت و دردناک در دارالهدایهای که امسال قرار شد به سمت نور امید هدایت و راهنمایی مان کند :)
حالا که من دارم اینها را مینویسم بچهها توی اتوبوس اند و در راه برگشت و احتمالا اکثرا بیهوش شده از خستگی! و همه با دستهایی پر از آرزو و خواستههای تکست شده به دسته بابا رضا ، دوستان جدید و کلی خاطرات تلخ و شیرین رنگ و وارنگ از مشهد امسال فانوس. سفری که نوشیدن قطع بر یقین میگویم مانند فانوسی نور امید را زنده کرده در تمامی این دلهای عاشق و مجاور...
و اما منی که برخلاف تصور می جاماندم نمیدانم حکمت و خیرش در چه بوده ، که اصلا خواهم فهمید یا نه، اما این را خوب میدانم که همیشه خدا درست میچیند حتی اگر ظاهرش زیبا نباشد، حتی اگر دوست داشتنی و طبق خواست نفس و دل من نباشد، اما او خداییش را خوب بلد است و فقط باید دل را با اعتماد کامل به دستش سپرد :))
مُتَناقِضنَما 🇵🇸
میپرسند چرا از دنیا متنفری؟!
1.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از دنیایی که
کور است
کر است
بوی تعفن میدهد
دنیایی که در آن سومین ماشین یک بلاگر دست چندم ، آرایش کردن و خاطره تعریف کردن یک مهماندار هواپیما و.. ازجان انسانها و نسل کشی در یک کشور مهمتر است تنفر ندارد ؟!
یک بار دیگر مثل همیشه ؛ زورگویان دنیا هرچه آدم دلشان میخواهد تکه تکه میکنند و دنیا دنبال ساخت نسخه ی انیمهی عکسهای خانوادگی و دونفره اش است.
آدم ها به خاطر یک حیوان وحشی پست
در خانه هایشان منفجر میشوند و میمیرند و از شدت انفجار پیکرها و بدنهایشان مانند توپ فوتبال به هوا پرتاب میشود.
و دنیا باز هم مثل همیشه لال شده است
و باز تو میپرسی چرا از دنیا متنفرم؟!
مُتَناقِضنَما 🇵🇸
میپرسند چرا از دنیا متنفری؟!
1.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حتی اگر از شدت این غم جان دهیم هم رواست...