eitaa logo
پاراگراف || امیرحسن‌اوصالی
1.3هزار دنبال‌کننده
201 عکس
7 ویدیو
2 فایل
📃 روزنامه‌نگار _ حافظ‌پژوه نوشته‌هایی از سر دغدغه و پاراگراف‌های جذاب [اینجا قراره "نوشتن" یاد بگیری] #آموزش_نویسندگی نقد و پیشنهاد : @a_h_osali
مشاهده در ایتا
دانلود
پیش‌فرض اول: 🖍 نوشتن یک اصل است. انسان برای ماندگاری چاره‌ای جز نوشتن ندارد‌. ✏️ فرض کنید کلینی'ره' کافی را نمی‌نوشت، و شیخ‌طوسی'ره' التهذیب را، و علامه'ره' همت برای خلق المیزان نمی‌گماشت، و خیال کنید ویکتور‌هوگو بینوایان را و همینگوی پیرمردودریا را؛ بدون میراث حدیثی و فقهی شیعه و بدون میراث ادبی جهان، دنیای ما چگونه بود؟ 🔍 ضرورت نوشتن اینجا مشخص می‌شود. که ما باید برای آیندگان میراثی به‌جای بگذاریم!
پیش‌فرض دوم: 🔒 کلید قفل نویسندگی نترسیدن است. از نوشتن نهراسید. هرروز برای خودتان بنویسید. گزارش‌نویسی بکنید. خاطره بنویسید. حرفهای دلتان را روی کاغذ بیاورید. با نوشتن مأنوس باشید. ولی هرگز از نوشتن ترسی نداشته باشید. نویسندگی استعداد نیست، استمرار در نوشتن است.
یک نکته: استمرار در نوشتن یک اصل است. حداقل به‌صورت روزانه ۱ الی ۳ صفحه باید بنویسید تا بیشتر به‌فرم نوشتن نزدیک بشوید. در وهله‌ی اول چی نوشتن مهم نیست، فقط بنویسید. هرشب گزارشی از کارها و فعالیت‌های روزانه‌تان بنویسید. می‌توانید یک چاشنی ادبی هم بدهید تا برایتان خسته‌کننده نشود.
برای دوستانی که دنبال مطالب حافظ‌شناسی هستند 👆
🍃روزی پادشاهی ولخرج هنگام عبور از سرزمینی با دو دوست جوان ملاقات كرد. این دو دوست بینوا كه تا آن زمان با گدایی امرار معاش می‌كردند، همچون دو روی یك سكه جدانشدنی به نظر می‌رسیدند. 🍃پادشاه كه آن روز سرحال بود، خواست به آنها عنایتی كند. پس به هر كدام پیشنهاد كرد آرزویی كنند. ابتدا خطاب به دوست كوچك‌تر گفت: به من بگو چه می‌خواهی قول می‌دهم خواسته‌ات را برآورده كنم.اما باید بدانی من در قبال هر لطفی كه به تو بكنم، دو برابر آن را به دوستت خواهم كرد! 🍃دوست كوچك‌تر پس از كمی فكر با لبخندی به او پاسخ داد: «یك چشم مرا از حدقه بیرون بیاور..!» 🍃حسادت اولین درس شیطان به انسان احمق است! https://eitaa.com/joinchat/2729640001Cb1d34d8ce8
تقدیر در جست‌وجوی آنچه مقدر نکرده‌ای دل را به دام حیله‌ی رندان نمی‌دهم اخمی بکن که این گرهِ عاشقانه را بر صد کرشمه‌ی لب خندان نمی‌دهم تعبیر خواب من لب مشکل‌گشای توست لعل تورا به گوشه‌ی زندان نمی‌دهم دست بریده و دل یوسف ندیده را برسرنوشت یوسف کنعان نمی‌دهم زلف‌کمند و عمرجوان را چه سود اگر روی تو را به این غم نسیان نمی‌دهم امیرحسن‌اوصالی @parageraf_osali
غزلی که ۲سال پبش نوشتم تقریبا.
🔆 🔹عارفی از بازاری عبور می‌کرد که دید پیرمردی با کارگرِ باربری بر سر یک درهم جنگ می‌کند و با شلاق بدهی خود را از او می‌خواهد. جمعی آن صحنه را نگاه می‌کردند. عارف شلاق از دست پیرمرد گرفت و بدهی جوان را در دستش گذاشت. 🔹سپس گفت: ای پیرمرد! بر خود چقدر عمر می‌بینی که چنین در سن پیری به دنبال درهم و دیناری؟! به خدا قسم من می‌ترسم ذکر ‌«لا إله إلّا الله» را بر زبان بیاورم و نمی‌گویم. چون‌ ترس دارم «لا إله» را بگویم و بقیه را اجل امانم ندهد تا بر زبان آورم و کافر بمیرم. 🔹من به اندازۀ فاصله «لا إله» تا «إلّا الله» گفتن که چشم برهم‌زدنی زمان لازم دارد، بر خود عمری نمی‌بینم. در این بین، جوانی چون این سخن شنید بی‌هوش شد و افتاد و جان داد. 🔹عارف گفت: ای پیرمرد برو و در کسب دنیای خود مشغول باش، آن کس که باید پند مرا می‌گرفت، گرفت. @paragraph_osali
یه‌متن دلبر درباب امام‌رضا'ع' جانم امشب ساعت ۱۰ براتون می‌نویسم. دلتون جلا پیدا کنه.
امام مهربان خیال می‌کنی اباصلت‌ها عینِ نستعین نمازشان را از کجای گلو ادا کرده‌اند که این‌گونه عاقبت‌بخیر شدند و در لحظات آخرِ امام، اورا در آغوش کشیدند؟ نه! به‌ادای عین و قاف و حاء نیست! آیینه‌ی دلت که صاف باشد امام را در دلت می‌بینی و هر روز در آغوشش می‌کشی! مگر نشنیده‌ای که در کوی ما شکسته‌دلی می‌خرند و بس، بازار خود فروشی از آن‌ سوی دیگر است؟ این را نشنیده بودی؟ تورا نمی‌دانم ولی من دلتنگ حج که می‌شوم، می‌روم و دلم را به تاروپود فرش‌هایِ قرمزِ حرم امام‌مهربان گره می‌زنم و جان‌ِکویرم را با شطِّ‌شرابِ سقاخانه شست‌وشو داده و بالای سر حضرت دو رکعت نماز آرامش می‌خوانم! نمازی که من‌را تا آسمان هشتم می‌برد و دیگر اهدنا نمی‌خواهد! گدا دیگر چه می‌خواهد از سلطان؟ نماز را تمام کرده و خود را در میان صحن‌ها گم می‌کنم. از انقلاب به‌ آزادی و از آزادی به گوهرشاد می‌روم. ساعت که به‌وقت عاشقی نزدیک می‌شود گوشِ جان را به سازوچنگِ نقاره‌خانه می‌سپارم تا چند صباحی وجودم از تصنیفِ سرّالله پر بشود! به‌یاد اربعین در صف چایخانه‌ی حضرت به‌انتظار می‌ایستم‌. به‌من از قهوه‌های ترک و نسکافه‌ها حرفی نزنید، منی که مطمئنم چایی که در اینجا در استکان کمرباریک سر می‌‌کشم خود خدا دم گذاشته است! آری اینجا مشهد مقدس است‌. اینجا همه‌چیزش فرق می‌کند، حتی فرش‌های قرمزش! من اصالتم را پای این فرش‌های قرمز می‌دهم! اصالتی که از کودکی آنقدر روی آنها دویده و گم‌ شده‌ام که تاروپود وجودم جزئی از تارهایشان شده است. اینجا کاه بیاوری کوه می‌کنند. رود بیاوری دریا می‌کنند. اینجا اگر گدا باشی شاه‌ت می‌کنند. کلاغ هم که باشی در بین کبوترها برایت جا خالی می‌کنند. اینجا زهر را زهیر می‌کنند. اینجا گبر را بُرِیر می‌کنند. فقط اینجا عاقبتت را ختم بخیر می‌کنند. مبادا کاسه‌ی گدایی‌ات را پیش غریبه‌ها دراز کنی، مبادا سفره‌ی دلت را بین نامحرم‌ها باز کنی، اینجا خودت را که بشکنی همه‌چیز حل می‌شود. دل شکسته‌‌ات‌ اینجا گران‌ترین جنس روز است که عیارش را فقط امامِ‌مهربان می‌داند. تکّه‌های دلِ شکسته‌ات را بریز روی فرش‌های قرمز و ببین چگونه قالیچه‌ی سلیمان می‌شوند و تورا تا عرش می‌برند. اینجا فرش‌های قرمزش فرق می‌کند. اینجا کبوترهایش فرق می‌کند. اینجا ساقی و سقّاخانه‌اش فرق می‌کند. اینجا گدا همیشه طلبکار می‌شود! اینجا حتی خادم‌هایش نیز فرق می‌کند. اصلا اینجا همه‌چیزش فرق می‌کند. امیرحسن‌اوصالی 👇 https://eitaa.com/joinchat/2729640001Cb1d34d8ce8
✅ می گویند در قدیم دزد سر گردنه هم معرفت داشت: ▪️روزی دزدی در مجلسی پر ازدحام با زیرکی کیسه سکه مردی غافل را می دزدد، هنگامی که به خانه رسید کیسه را باز کرد دید در بالای سکه ها کاغذی است که بر آن نوشته است: خدایا به برکت این دعا سکه های مرا حفاظت بفرما! اندکی اندیشه کرد... سپس کیسه را به صاحبش باز گرداند! دوستان دزدش او را سرزنش کردند که چرا این همه پول را از دست داد. دزد کیسه در پاسخ گفت: صاحب کیسه باور داشت که دعا دارایی او را نگهبان است. او بر این دعا به خدا اعتقاد نموده است. من دزد دارایی او بودم نه دزد دین او... اگر کیسه او را پس نمیدادم، باورش بر دعا و خدا سست می شد. آن گاه من دزد باورهای او هم بودم و این دور از انصاف است... @paragraph_osali
خواب گرچه زدیده رفته‌ای ولی به‌خواب دارمت چشمه‌ی آب هاجری مثل سراب دارمت شبانه می‌شوی عیان روز به‌پشت ابر نهان کران به‌جست‌وجوی تو شوق حجاب دارمت نظر نمی‌کنی به من؟ دغل به‌پا می‌کنی؟ دل به غزل نمی‌دهی؟ چنگ و رباب دارمت کنایه می‌زند به‌من‌ رند شراب‌خوار شهر جبین به‌خاک میکده جام شراب دارمت بگفتمش که حافظا حسن ختام این غزل به‌صدق دل کنایه زد میل عذاب دارمت! امیرحسن‌اوصالی @paragraph_osali
چندخطی برای امامِ عزیز نوشته‌‌ام، بخوانید:
روحِ‌ خدا مگر نفرمود "نفخت فیه من روحی"؟ تو مگر روحِ خدا نبودی؟! پس چگونه دوستت نداشته باشم وقتی که در وجودم ریشه دوانده‌ای؟! بلند‌ شو و ببین دبستانی‌هایت را که چگونه با شاگردِ خَلَفَت عشق‌بازی می‌کنند. آرمان عزیز را دیدی؟ حججی‌ها را دیدی که با امر"سید‌علی"چگونه زیر شمشیر غم‌ش رقص‌کنان از سر ‌گذشته و "سربلند" شدند! ما همانقدر "خامنه‌ای"را دوست داریم که تو را؛ اصلا "سیدعلی" آیینه تمام‌نمای توست. ما هیبت تو را در تیغ ابروی او می‌بینیم و سادگی کلامت را در خطبه‌های غرّای او املاء میکنیم. نه از بوی تعفن آخوندهای درباری سست شده‌ایم و نه غافل از تهاجم‌های دشمنیم؛تا علم در دست "سید‌علی" است پا در رکاب وی دل به طوفان خواهیم زد و نعره‌ی حیدری‌مان گوش عالم را کَر خواهد کرد. تو به ما آموختی که نباید دین را سیاست‌زده بکنیم! بلکه سیاست‌مان باید دینی باشد‌. از تو آموختیم که دین همه چیزش "سیاست"است، حتی عبادتش! ما هم همه‌ی هستی‌مان را بر اساس سیاست دینی قرار دادیم. تو به ما آموختی شیعه مکتب اعتراض و مبارزه گزاره‌ی لاینفک انسانِ منتظر است.ما مبارزه می‌کنیم پس هستیم. امامِ عزیز، اگرچه فقط عکس‌هایت را در صفحه‌ی اول کتاب‌هایمان دیده‌ایم، اما بدان با همان لبخند ملیح عکس‌هایت عاشقت شده‌ایم. ما هنوز سرمست "نمی‌دانم"ها و حسّ "هیچی"هایت هستیم! ما هنوز هم طعم توحید تو را در دهان مزّه کرده و ذیل شخصیت تو سلوک می‌کنیم. هنوز نماز‌های آخرت در بیمارستان فراموش‌مان نشده؛ که با چه ادبِ حضوري در محضر اربابِ‌معرفت برای عشق‌بازی قیام میکردی. نمی‌دانم در محفل‌مان کدام قصه‌ی گیسوی تو را فاش بگویم تا از هر دو جهان آزاد بشویم. خواستم بگویم تو فقیهی اما نه، خواستم بنویسم که تو فیلسوفی اما نه، خواستم فریاد بزنم که تو مجاهد فی سبیل‌الله هستی اما نه! فقط میتوانم بگویم که تو خُم هستی و مِی هستی و نِی! تو فقط خمینی هستی. نه‌یک کلمه بیشتر، نه‌یک کلمه کمتر. امیرحسن‌اوصالی @paragraph_osali
چو پیش خاطرم آید خیال صورت خوبت ندانمت که چه گویم ز اختلاف معانی... @paragraph_osali
ثروتمندی از پنجره اتاقش به بیرون نگاه کرد و مردی را دید که در سطل زباله‌اش دنبال چیزی می‌گردد. گفت: خدا رو شکر فقیر نیستم. مرد فقیر اطرافش را نگاه کرد و دیوانه‌ای با رفتار جنون‌آمیز در خیابان دید و گفت: خدا رو شکر دیوانه نیستم. آن دیوانه در خیابان آمبولانسی دید که بیماری را حمل می‌کرد گفت: خدا رو شکر بیمار نیستم. مریضی در بیمارستان دید که جنازه‌ای را به سردخانه می‌برند. گفت: خدا رو شکر زنده‌ام. فقط یک مرده نمی‌تواند از خدا تشکر کند. چرا امروز از خدا تشکر نمی‌کنیم که یک روز دیگر به ما فرصت زندگی داده است؟ برای اینکه زندگی را بهتر بفهمیم باید به سه مکان برویم: 1. بیمارستان 2. زندان 3. قبرستان * در بیمارستان می‌فهمید که هیچ چیز زیباتر از تندرستی نیست. *در زندان می‌بینید که آزادی گرانبهاترین دارایی شماست. * در قبرستان درمی‌یابید که زندگی هیچ ارزشی ندارد. زمینی که امروز روی آن قدم می‌زنیم فردا سقف‌مان خواهد بود. پس بیایید برای همه چیز فروتن و سپاسگزار باشیم... @paragraph_osali
سرگشته چو پرگار همه عمر دویدیم آخر به همان نقطه که بودیم رسیدیم... @paragraph_osali ‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌
کوچ تا چند؟! مگر می شود از خویش گریخت «بال» تنها غم غربت به پرستوها داد @paragraph_osali
آدم هیچ‌کاری هم‌ نتونه بکنه نهایتش گدایی‌کردن رو بلده. در خونه‌ی امام‌حسین'ع' گدایی کنیم رفقا. گدا نباید انتظاری داشته باشه. هرچی آقا صلاح بدونه رقم میزنه برامون. تو بندگی چو گدایان به‌شرط مزد مکن که خواجه خود روش بنده‌‌پروری داند.
27.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| ♦️ شما در جامعه‌ی غرب به‌وضوح می‌بینید که "سکس"، تازگی خاصی برای زن و مرد ندارد و به‌ندرت پیدا می‌شود که قبل از ازدواج طعم آن‌را نچشیده باشند. 📽 نقد تخصصی فیلم «فروشنده» 🔸 کارگردان: اصغر فرهادی 🔸 سال ساخت: ۱۳۹۴ 🔸 نقدنویس: امیرحسن اوصالی 🔻 پایگاه تحلیلی تخصصی عصر زنان 🌐|@asrezanan_ir| https://eitaa.com/joinchat/2729640001Cb1d34d8ce8
دوستان بزرگوار در پایگاه تحلیلی عصر زنان یادداشت بنده درباب فیلم فروشنده و بحران مسائل زناشویی را در قالب ویدئوی نقد فیلم منتشر کرده‌‌اند. مشاهده کنید.
امشب ساعت ۱۰ ان‌شاءالله یادداشتی درباب حجاب براتون می‌نویسم. باشد که رستگار شوید ☺️
| ♦️ گزاره‌های دینی، حجاب و جنگ روایت‌ها ✍🏼| امیرحسن اوصالی 🔸 یکی از مسائل خرد مذهبی که رفته‌رفته به‌یک کلانِ سیاسی-فرهنگی تبدیل شده، مسئله‌ی حجاب در جامعه‌ی کنونی ایران است. یقینا برکسی پوشیده نیست که با طلوع اسلام در عصر جاهلیت و زنده به‌گوری دختران، این پیامبر رحمت (ص) بود که پیام الهی جایگاه دختر را به رسمیت شناخت و خود با بوسه‌زدن به‌دستان دخترش حضرت‌زهرا (س) او را امّ‌ابیها خواند و در ادامه با به ارمغان آوردن عفاف و حجاب، رنگ مشروعیت به فعالیت و جایگاه اجتماعی زنان بخشید و آن را در فضای امنی تبیین نمود. 🔹اما با مطالعه‌ی تاریخ و سیر و تطور مسائل دینی و غیردینی مشاهده می‌کنیم که ادیان ابراهیمی در طول حیات‌ اجتماعی خود دچار تحریفات لفظی و معنایی شده‌اند و دین اسلام نیز از این مسئله مستثنی نبوده است. وقتی دشمن نتوانست قرآن را دچار تحریف لفظی بکند، سراغ تحریف معنا رفته و تفسیرهای من درآوردی ار مفاهیم و گزاره‌هایی دینی ارائه داد. برای مثال ارزش روز عاشورا که از آن به‌عنوان "یوم‌الاحیاء" یاد می‌شود جایگاه رفیعی در کلام معصومین (ع) داشته است که «حسین می‌شود از نبی و نبی می‌شود از حسین» اما کار اینجا تمام نمی‌شود؛ 🔸عاشورا از همان بدو وقوع حادثه دچار تحریفات لفظی و معنایی می‌شود. دشمن با روایت‌های ناصواب امام را خارجی و قیام او را خروج علیه حاکم قلمداد می‌‌کند و این‌طرف محبان حضرت او را امام و حاکم به‌حق کلام و حکومت الهی می‌دانند. این خاصیت باطل است که با دگرگونی روایت‌ها توسط رسانه‌های کف‌میدانیِ به‌خدمت گرفته شده، همیشه مسیر حق را گل‌آلود می‌کند و برای جبهه‌ی حق هرینه می‌تراشد. 🔹مسئله‌ی عاشورا در عصر حاضر نیز توسط تشیع انگلیسی و دعوا درست‌کن به حاشیه رفته و برای تشیع هزینه‌ساز شده است ولی ما در رسانه‌ی عاشورا موفق عمل کرده‌ایم که هنوز بعد از هزار و اندی سال این روز عظیم به فراموشی سپرده نشده و هرسال پر شورتر از سال‌های قبل مراسمات و مجالسات‌ش برگزار می‌شود. 🔸ما همانقدر در رسانه‌ی عاشورا قوی بودیم که در رسانه‌ی رمضان ضعیف. جامعه‌ای که بیش از ۸۰درصد مردم آن دین‌دار و اهل روزه هستند از گفتن روزه‌داری خود خجالت می‌کشند! این است قدرت روایت دشمن که با فریاد آزادی و عیسی به‌‌دین خود و موسی به‌دین خود فضای شهر دینی را برای حزب‌اللهی‌ها تنگ می‌کند. 🔹وقتی می‌بینیم که مقام معظم رهبری سخن از افطاری ساده و عمومی می‌گویند بدین معناست که روزه‌داری را به‌یک روایت جذاب و زیبای دینی تبدیل کرده و با رسانه‌ی قوی در راستای جهاد تبیین تبلیغش کرده و به‌جامعه تزریق بکنید که یقینا شخص روزه‌خوار نیز افطاری رایگان را دوست می‌دارد. 🔸و همچنین ما همانقدر در رسانه‌ی رمضان ضعیف بوده‌ایم که در رسانه‌ی حجاب! متأسفانه هنوز بعد از گذشت ۴۳سال از انقلاب اسلامی اگر شخصی از ما کتابی درباب مسئله‌ی حجاب بخواهد، ما "مسئله حجاب" شهید مطهری ره را معرفی خواهیم کرد! آیا این برای حوزه‌های علمیه و دانشگاهیان عیب تلقی نمی‌شود که هنوز نتوانسته‌اند مصرف‌گرایی را کنار گذاشته و در مسئله‌ی حجاب به‌تولید تفکر جدید متناسب با عصر حاضر برسند؟! 🔹متأسفانه از چگونگی نجاست آب چاه و فروش روغن متنجس در حوزه بحث می‌شود اما جای مسئله‌ی حجاب همیشه خالی بوده است. البته نه اینکه محتوایی شکل نگرفته است نه، مقالات و آثاری چاپ شده‌اند اما در روند روایت‌سازی صواب توسط رسانه در جامعه بسیار ضعیف بوده‌اند. متأسفانه هنوز وقتی می‌خواهیم برای دختر جوانی استدلال درباب حجاب بیاوریم سریعا تن او را به‌یک شکلات خوشمزه تشبیه می‌کنیم که رهگذر شکلاتی خواهد خورد که جلدش از تنش کنده شده باشد! 🔸رسانه‌های غربی با دگرگونی روایت‌ها اولویت و ضرورت حجاب را تنزل داده و با تبلیغ این‌که خدا انسان را با ۲-۳ تار مو به جهنم حواله نمی‌دهد جامعه‌ی دینی را به‌یک سهل‌انگاری دچار کرده است و در مقابل ما نیز هنوز درگیر مثالها و تشبیه‌های شکلاتی و میوه‌ای مانده‌ایم. وقتی مسئله به‌یک روایت تبدیل نشود و این روایت‌ها در کرسی‌های مناظره و گفت‌وگو به چالش کشیده نشوند، یقینا ما شاهد دعواهای دیگری بر سر مسئله‌ی حجاب خواهیم بود. وقتی حدود و ثغور این مسئله مشخص نشده است، با کدام معیار گشت‌ارشاد یکی را می‌گیرد و از کنار دیگری رد می‌شود؟ معیار چیست؟ میزان کدام است؟ مراکز دینی، حوزه‌های علمیه، دانشگاه‌ها و ارگانها چگونه این چالش را حل‌وفصل خواهند کرد؟ ♦️ ادامه یادداشت 👇