eitaa logo
💗 دلنوشته های یک پرستار⁦ 💗
415 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
297 ویدیو
7 فایل
ارتباط با یک پرستار 09133500694 https://eitaa.com/meybodadmin1 نشانی کانال: https://eitaa.com/joinchat/479723558Cd92d70f1af
مشاهده در ایتا
دانلود
دعوت از آقای صابر آقایی به مناسبت روز پرستار و تقدیر و تشکر از ایشان
🏴 مراسم عزاداری ایام شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و بزرگداشت شهدای محلۀ بارجین 🎙️تلاوت قرآن با نوای 🔹استاد حاج محمد کریمی‌نیا 🎙️قرائت دعای کمیل با نوای 🔹حاج مهدی منصوری 🗓️ زمان: 🔹پنجشنبه مورخ ۱۴۰۳/۰۹/۰۱ همراه با اقامه نماز مغرب و عشاء 📍مکان: 🔹شهرستان میبد، مسجد جامع امام حسین (علیه‌السلام) بارجین ⬛ هیئت اَباعبداللّٰه‌الحسین (علیه‌السلام) بارجین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻یادمه زمان انتخابات به یکی از باصطلاح روشنفکران گفتم: دلیل انتخاب تو که پزشکیان هست چیه؟ گفت: چونکه اگه جلیلی که تندرو هست رأی بیاره، وقتی ترامپ رییس جمهور آمریکا بشه، هر دو باهم سرشاخ میشن و اوضاع خراب میشه!! 👈حالا خبر زیر بهتون پیشکش میکنم: 🎙مایک والتز، مشاور امنیت ملی دولت در مصاحبه اخیر خود با شبکه سی‌ان‌بی‌سی: 💭 فشار حداکثری علیه ایران رو دوباره برقرار می‌کنیم؛ تا زمانی‌که اونها حاضر بشن با دیدگاهی کاملا متفاوت نسبت به برجام، پای میز مذاکره بیان! 💗کانال دلنوشته های یک پرستار💗 https://eitaa.com/parastarenemuneh
29.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مداحی جانسوز حاج مهدی منصوری برای حضرت زهرا سلام الله علیها در صحن حرم امیر المومنین ع نجف 💗کانال دلنوشته های یک پرستار💗 https://eitaa.com/parastarenemuneh
سلام همراهان عزیز خبر خوش دارم براتون با توکل بر حضرت حق، فصل جدید خاطره نویسی و داستان نویسی شروع شد امیدوارم از نوشته هام لذت ببرید😃😍
دیشب از روبروی منزل مرحوم حجت الاسلام منصور جعفری رد شدم. آهی کشیدم و فاتحه ای نثار روحش کردم مربی قرآن بود. خیلی زحمت کشید برای شهر شما هم بگید خدا رحمتش کنه بلکه هم اموات برای ما دعا کنن و هم بعدها کسانی پیدا بشن که ولو به بهانه‌ای برای ما هم طلب مغفرت کنن...
دیشب این دوتا زردآلو😅 ورودی نارین قلعه بودن اولش که دیدمشون خیال کردم مجسمه ست🤦‍♂ وقتی نزدیک شدم یهو یکیشون خودشو خم کرد بسمت من و بچه هام. امیرعلی خیال کرد مجسمه داره می افته روش. یه لحظه ترسید ولی وقتی دید آدم واقعیه خندش گرفت 😃 پیش تر توی برنامه های شهرهای بزرگ دیده بودم. جالبناک و بقول ما میبدی ها علاوه تر بود😁👌 ۲۳ اذر ۱۴۰۳ 💗کانال دلنوشته های یک پرستار💗 https://eitaa.com/parastarenemuneh
🔰 یه روز بعد از کلی خستگی کاری، ظهر رسیدم‌ خونه. دقیقا ساعت ۳ عصر وسط فاز اول خواب، یمرتبه شنیدم گوشیم داره رقص ویبره میره. توی لغتنامه‌ی من‌درآوردی😁، رقص ویبره به حالتی میگن که گوشی رو بذاری روی حالت لرزش و بذاری روی یه سطح سخت مثل نمیلاد (اوپن) یا دکور یا میز و وقتی میلرزه (ویبره میشه)، صداش بیشتر از حالتی هست که زنگ بخوره😁 خیلی خواب برام عزیز و لذیذ بود اما گفتم لابد کسی کار فوری و اورژانسی داره که الان داره تماس میگیره. با کلی کلنجار با وجدانم، بالاخره گوشیو برداشتم. یکی از رفقام بود که رشته مشاوره و روان‌شناسی میخونه و ان شالله شهید بشه😄 بعد از چاق سلامتی گفت: راسش یه تحقیق مطالعاتی دارم که باید پرسشنامه پر کنم. میتونم چندتا سوال ازت بپرسم؟ گفتم: عزیزم بفرما درخدمتم. یجوری وانمود کردم که از اینکه منو بیدار کرده ناراحت نیستم🤦‍♂ میخواستم از ته دل نعره بزنم اما با متانت جوابشو دادم: بپرس خداآمرزیده بپرس. گفت: اولین سوالم اینه که مهمترین کاری که ترجیح میدی عصر روزهای جمعه انجام بدی چیه؟ گفتم: میشه با تصویر جواب بدم؟ گفت: بله داداش گفتم: پس بپر توی ایتا که الان جوابشو میفرستم برات، بقیه سوالاتت هم اگه فوری نیست، شب جواب میدم گفت: خیلی عالیه، علی یارت منم سریع عکس بالا رو براش فرستادم 😂😂 زیرش نوشتم: آخه مرد حسابی انتظار داری عصر جمعه بجز استراحت، چی ترجیح بدم؟😂 نمیدونم چرا بقیه سوالاتشو دیگه نپرسید🤦‍♂😂 راستی شما عصرهای جمعه چی ترجیح میدید انجامش بدید؟ 💗کانال دلنوشته های یک پرستار💗 https://eitaa.com/parastarenemuneh
مناجات: خداوندا، تو را می‌ستایم و میدانم تو بس برتری از اینکه برف و بارانش را به دیگران عطا نمایی و فقط سرمایش را به دیار خشک و غریبمان مرحمت فرمایی😅 الهی، دور باد که ابرهای زاینده‌ات با دودهای شهرمان میانه‌ی خوبی نداشته و به ما پشت کرده باشند... حاشا و کلا که هم آدمیان بر ما نفس سخت گیرند و هم خالق صلاحش در تنگی و خشکی باشد و هوامان را نداشته باشد! پروردگارا ، تو را شاکرم. که گر جز این باشد، نباشم! پس پشفته ای که نازل نمودی را هزاران سپاس گویم کنون از جود و لطف و کرم‌ات مسالت دارم، به وفور ببارانی تا بر شکر و سپاس از تو، کرور کرور فزونی گردد🙏 (یجورایی خواستم خدا رو بندازم توی رودربایستی که برف و بارون بیاد🤦‍♂😂) 💗کانال دلنوشته های یک پرستار💗 https://eitaa.com/parastarenemuneh
🔰حضرت پدر را بردیم چشم پزشک همینطور ناراحت و نگران بود از اینکه بعد از عمل، فاصله‌ی دید چشمش کمتر شده قبل از اینکه نوبتش برسد، دید مردی بدون یک‌ پا و لال، پسرش ا‌و را با ویلچر وارد مطب کرد. این را که دید، گفت: خدایا راضی هستم به رضای تو. داشتم میگفتم یه چشمم کم سو شده اما این بنده خدا نه پا داره و نه زبون، حالا هم لابد اومده برا چشمش ! 💗کانال دلنوشته های یک پرستار💗 https://eitaa.com/parastarenemuneh
دقت کردین امروز که بیانات حضرت آقا پخش میشد واکنش اکثر آقایون و خانما چی بود؟ آقایون: هیس ساکت باشید ببینیم آقا درباره محور مقاومت چی قراره بگه🧐 خانمها: وااای چقد پرده های بیت رهبری که قرمز کردن خوشکل شده😍 https://eitaa.com/parastarenemuneh
✅در حکایت است روزگاری مردی را زنی بود با کمالات و فرهیخته و به زبان مشهور، فرشته روی زمین❤️ رفته رفته، شوی کمال خشنودی را بروز می نمود و از برای خالق، سپاس ویژه که چنین همسری بهر و بختش نموده🤲 زن را اسباب شگفتی پدید آمد و گفت: عزیزا تو را چه شده که این زمانه، مدام و فزاینده به شکر و حمد و سپاس خدای میگماری؟ شوی پاسخش بداد: تو را نزد من بسی نعمت والایی است که شُکرش نزد کردگار واجب. و نیز گرانمایه تر اینکه پروردگارم فرموده: لإن شکرتم لأزیدنَّکم(شکر نعمت نعمتت افزون کند)🤣🤣 پس بانو بگفت: شیوه ای تو را بسازم که لإن کفرتم، إنَّ عذابی لشدید و گویند دیگر روی خوش نشان نداد😅😆 ص. آ 💗کانال دلنوشته های یک پرستار💗 https://eitaa.com/parastarenemuneh
خدایا ، طوری نیست! اما واقعا حتما باید ماشینم رو ببرم کارواش بلکه اونوقت مثل همیشه وارد عمل بشی و بارونی ، برفی ، پشفته ای چیزی بفرستی؟!😁😂
هادی را از بچگی میشناختم؛ رفیق پدر و همدم کارگاه سفالگری اش. بسیار مودب و خوشرو، با لحنی آرام و شیرین. از بچه های قدیمی مخابرات. برادرش که با ۱۱۵ تماس گرفت و گفت هادی حالش خوب نیست، خودم با همکارم با آمبولانس رفتیم به بالینش. فوت کرده بود! رسیدم به سخت ترین لحظه یعنی همین جا: اعلام خبر فوت؛ آن هم به خانواده ای که اصلا آمادگی و انتظارش را ندارند! آرام آرام، به برادرش گفتم. خشکش زد. چشمهای کاملاً بازش روی صورتم قفل شده بود. صدای آه و ناله‌ی ضعیفی شنیدم. همسرش که رفته بود منزل همسایه ها تا با برادرشوهرش تماس بگیرد، از راهروی طویل خانه‌ی قدیمی‌شان داشت وارد می شد. سریع رفتم جلویش و بهانه کردم: "مادر چرا نفس نفس میزنی؟ حتما سرماخوردگی و تنگی نفس داری، بیا چند دقیقه ای برویم بیمارستان مداوا بشی؛ لازمه!" میگفت همراهی ندارم و اذیت میشوم اما به هر طریقی بود بالاخره راضی شد سوار آمبولانس شود تا برویم بیمارستان انگار بویی برده بود اما هنوز مطمئن نبود همسرش را از دست داده ... برگشتم داخل خانه برای خداحافظی. چیزی جلب توجه می کرد: خانه ای بشدت سوت و کور بود و درهم برهم! پرسیدم؛ گفتند مرحوم فرزندی نداشته😔 نکته ای عبرت آموز! دعای خیر و فاتحه ای بدرقه راهش کنیم. صابر اقایی ۲۸ اذر ۱۴۰۳ 💗کانال دلنوشته های یک پرستار💗 https://eitaa.com/parastarenemuneh
گفت: بلندترین شب سال را بهت تبریک میگم. گفتم: نه ممنون، برای ما بلندترین شب امسال توی اردیبهشت بود، نه سی آذر!😔 💗کانال دلنوشته های یک پرستار💗 https://eitaa.com/parastarenemuneh
⭕️ مادرش ازبقالی برای پسرش بستنی خرید،اونم بستنی رو تو آستینش قایم کردولی وقتی رسید خونه،بستنیش آب شده بود به مامانش میگه: بستنیم آب شد ولی دل بچه های توکوچه آب نشد😍 یادمون باشه تواین شرایط بداقتصادی عکسهای آنچنانی رو استوری نکنیم تاشایدفقیری آهی بکشه😔 💗کانال دلنوشته های یک پرستار💗 https://eitaa.com/parastarenemuneh