eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
3.5هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
یڪ آدم لاتـی بود واسه خودش🕴 ڪارش چاقو ڪشی🔪 و خلافـــ بود😱 توی تشیع جنازه یکی از دوستانش که از بچگی با هم ، هم بازی و بزرگ شده بودند و شهیـ🥀ـد شده بود از این رو به آن رو شد و به جبهه آمد🧔🏻 یک هفته ای میشد که آمده بود توی گردان ما ، نه سلامی نه علیکی و نه التماس دعایی !!🤦🏻‍♂ حالات عجیبی داشت🧐 دور از چشم همه بود و کارهایش را پنهانی انجام می داد موج انفجار اونقدر شدید بود که هیچی از بدنش باقی نماند😔 جز یک تیکه از بازوش که نوشته بود توبه کردم !!....😭💔 📚 امام سجاد و شهدا ، ص34 🌾 @parastohae_ashegh313
بی هیچ بهانه ای دلم گفت: روزم با سلام بر بهشتیان آغاز شود به امید برگرفتن جـرعه‌ای از زلال یادت باشد که به فلاح برسم... سلام برشهدا✋🏻 سلام برمردان بی ادعا✋🏻 @parastohae_ashegh313 🍁
🍁 دعـــا کـیـمـیـاسـت 🍁 در حالیکه تنها پاسگاه روی تپه در اختیار رزمندگان بود و از همه طرف در محاصره دشمن قرار داشتند ، نیرو های دشمن از زمین و هوا به شدت، تپه و پاسگاه را آماج انواع گلوله توپ 💣 خمپاره، راکت و موشک 🚀 میگ ها و هلی کوپتر ها قرار داده بودند. لحظات برای مجروحین ڪه داخل سنگر ها و در پاسگاه قرار داشتند به سختی میگذشت🥀 از این رو سنگر آنان به محفل دعا و مناجات مبدل شده بود و هر مجروحی دعایی را زمزمه می کرد💚 گه گاه صدای دلنشین تعدادی از مجروحین ڪه یڪ صدا دعای فرج را می خواندند ، با صدای انفجار ها در هم می آمیخت😔 هر کس هر چه را از حفظ داشت میخواند. و دیگران با او هم صدا می شدند . حلاوت مناجات با خدا این جا چشیدنی بود🙃 سیل اشڪ بر گونه ها جاری بود.مجروحین به طور محسوس به‌این نتیجه رسیده بودند که هر گاه مناجات و دعای آن ها اوج میگیرد از شدت آتش دشمن کاسته می شود و هرگاه خاموش می شوند برشدت آتش دشمن افزوده می گردد 💔 برادر حسین برهانی با هیئتی وصف ناشدنی در حالیکه لبخند بر لب داشت 😊 وارد سنگر شد و در گوشه ای نشست🌱 سپس آرام اما جدی گفت : بچه ها دعا کیمیا است ♥️ یه وقت فڪر نکنید ڪه ما خوب جنگیدیم ، نه❗️ اشڪ و ناله ها و زمزمه های شما حرف آخر را زد✌️ این اسلحه هایی که در دست ماست ده برابرش در دست دشمن ماست☝️ ما هیچ وقت و در هیچ کجا با این اسلحه ها پیش نخواهیم رفت ❌ مردم ما هر وقت پیروز شدند با دعا و مناجات و ارتباط با خدا بوده است✌️🌹 📚 تپه برهانے ، صفحه ۸۱ @parastohae_ashegh313
♥️🌿 هنوز يك دختر بچه بودم👧🏻 يك روز از كنار بانكي در ميدان احمـدآباد رد ميشدم كه ديدم داخل كوچه كنار بانك ، ماشين ساواك ايستاده است 😳 در همان حال، ديدم چند پسر جـوان آمدنـد و شيـشه هـاي بانـك را شكستند 👊و آتش زدند و ميخواستند به سمت همان كوچه فرار كنند🏃‍♂ من جلو رفتم و به يكيشان گفتم كه داخل كوچه ساواكي ها منتظرند😟 او هم به دوستانش گفت و از سمت ديگري رفتند😄 بعدها فهميدم آن پسري كه لنگه كفشش👞 را حين فـرار در ميـدان جـا گذاشت ، اسمش غلامرضا ست 🙃 غلامرضا ! پسري كه حالا هم اسمش را در شناسنامة من جـا گذاشـته بود😍☺️ @parastohae_ashegh313
شش روز از جنگــــ گذشتہ بود که شهید شد🥀 خوابش را دیدمـ بغلش کردم و گفتمـ: "تا نگے اون دنیا چه خبره رهاتـــ نمے کنم!" گفت: فقط یڪ مطلبــ میگم☝️ اونم اینڪہ ما شهـــدا، شبــهای جمعہ میریم خدمت آقا اباعبداللہ...💘 @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یڪ خیابان ڪرده مجنونم😍 تو مےدانی ڪجاستــ؟ آن خیابان ڪوی جانان قطعه ای از ڪربلاستـــ یڪ خیابان دل ربوده💘 از تمامـ عاشقان هستـــ آنجا جای پاے مهدے✨ صاحبــ زمان یڪ خیابان گشتہ تنها جلوه گاه عالمین یڪ طرفـــ قبر ابوالفضل یڪ طرفــ قبر حسین ڪاش در بین دو شاهد عمر پایان مےگرفتـــ🤲 ڪاش جانمــ را اجل در آن خیابان مےگرفتــ❣ صبحتون امام حسینے🌺 @parastohae_ashegh313
جبهه هم دیگر را می دیدیم . وقتی برمی گشتیم شهر ، کم تر😔 همان جا هم دو سه روز یک بار باید می رفتم می دیدمش ✨ نمی دیدمش ، روزم شب نمی شد. مجروح شده بود .نگرانش بودم. هم نگران هم دلتنگ💔 نرفتم تا خودش پیغام داد : بگید بیاد ببینمش ☺️ دلم تنگ شده💗 خودم هم مجروح بودم، با عصا رفتم بیمارستان روی تخت دراز کشیده بود ، آستین خالیش را نگاه می کردم 😳 او حرف می زد ، من توی این فکر بودم : فرمانده لشکر ؟ بی دست ؟ 🙊 یک نگه می کرد به من ، یک نگاه به دستش ، می خندید 😁 @parastohae_ashegh313
. . اینجا درد فراوان است ؛ اینجا آدم هایش هنوز مشقِ عشق را یاد نگرفته اند هنوز نماز جزء ضروریاتِ حیاتشان نیست و نمی‌دانند که برای دنیای آبادشان نیز محتاج این معلّم عظیمِ بشریّتند ! و مدام دنبال هیچ و پوچ رژه میروند و گمان می‌کنند دقیقه‌ای سر به سجود نهادن و سرِ تعظیم فرود آوردن در برابرِ رازقشان ؛ آنها را از نان خوردن می‌اندازد . . . اما ای دل غـــافل . . . ! اینجا مدام خواب و خوراک و شبیه اُشتران شدن و کفرانِ نعمت کردن ، رسم است یا به قول خودشان مُود ! که رازق اصلیشان است را رها کرده‌اند و نانِ خویش را در دست بندگانِ گِلیِ دیگر می‌بینند . . . اینجا بویی از انسانیت نیست و ما چه کرده‌ایم با خودمان ؟! و شاید ما کم گذاشته ایم در این راهِ مقدّس . . . ! و شاید از ما سؤال میشود . . . [ عَمَّ یَتَساءَلون . . . ] @parastohae_ashegh313
ڪه هنگام بمباران شیمیایی ماسکش را به یکی از رزمنده‌ها داد😔 ۱۲ فروند هواپیما✈️ ساعت ۵ غروبـــ منطقه را بمباران شیمیایی کردند که یکی در ۱۰ متری او افتاد😨 نعمت الله ملیحی ماسڪش را به یکی از رزمنده‌ها داد و خودش بدون ماسک مانده بود كه در عمل دم، نايژڪهای ريه تاول می‌زد🤭 و در بازدم تاولها پاره می‌شد ! به همین علت برای گفتگو کردن روی کاغذ مینوشت📝 و کمتر صحبت می‌کرد. در بیمارستان به دلیل حاد بودن جراحت نعمت الله، او را ممنوع از نوشیدن آبـــ🚰 کردند. او از شدت تشنگی و زجر، ڪاغذی خواست و روی آن نوشت :" جگرم سوخت، آب نیست ؟! " 🥀 و بعد از دقایقی به علت شدت جراحت به شهادت رسید......💔 @parastohae_ashegh313