یڪ آدم لاتـی بود واسه خودش🕴
ڪارش چاقو ڪشی🔪 و خلافـــ بود😱
توی تشیع جنازه یکی از دوستانش که از بچگی با هم ، هم بازی و بزرگ شده بودند و شهیـ🥀ـد شده بود از این رو به آن رو شد و به جبهه آمد🧔🏻
یک هفته ای میشد که آمده بود توی گردان ما ، نه سلامی نه علیکی و نه التماس دعایی !!🤦🏻♂
حالات عجیبی داشت🧐 دور از چشم همه بود و کارهایش را پنهانی انجام می داد
موج انفجار اونقدر شدید بود که هیچی از بدنش باقی نماند😔
جز یک تیکه از بازوش که نوشته بود
توبه کردم !!....😭💔
📚 امام سجاد و شهدا ، ص34
#شهید_باقر_جاڪیان🌾
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@parastohae_ashegh313
بی هیچ بهانه ای
دلم گفت:
روزم با سلام
بر بهشتیان
آغاز شود
به امید برگرفتن
جـرعهای از
زلال یادت
باشد که
به فلاح برسم...
سلام برشهدا✋🏻
سلام برمردان بی ادعا✋🏻
@parastohae_ashegh313 🍁
🍁 دعـــا کـیـمـیـاسـت 🍁
در حالیکه تنها پاسگاه روی تپه در اختیار
رزمندگان بود و از همه طرف در محاصره
دشمن قرار داشتند ، نیرو های دشمن از
زمین و هوا به شدت، تپه و پاسگاه را آماج
انواع گلوله توپ 💣 خمپاره، راکت و موشک
🚀 میگ ها و هلی کوپتر ها قرار داده بودند.
لحظات برای مجروحین ڪه داخل سنگر ها
و در پاسگاه قرار داشتند به سختی میگذشت🥀
از این رو سنگر آنان به محفل دعا و مناجات
مبدل شده بود و هر مجروحی دعایی را زمزمه
می کرد💚
گه گاه صدای دلنشین تعدادی از مجروحین
ڪه یڪ صدا دعای فرج را می خواندند ،
با صدای انفجار ها در هم می آمیخت😔
هر کس هر چه را از حفظ داشت میخواند.
و دیگران با او هم صدا می شدند . حلاوت
مناجات با خدا این جا چشیدنی بود🙃
سیل اشڪ بر گونه ها جاری بود.مجروحین
به طور محسوس بهاین نتیجه رسیده بودند
که هر گاه مناجات و دعای آن ها اوج میگیرد
از شدت آتش دشمن کاسته می شود و هرگاه
خاموش می شوند برشدت آتش دشمن افزوده
می گردد 💔
برادر حسین برهانی با هیئتی وصف ناشدنی
در حالیکه لبخند بر لب داشت 😊 وارد سنگر
شد و در گوشه ای نشست🌱
سپس آرام اما جدی گفت : بچه ها دعا کیمیا
است ♥️ یه وقت فڪر نکنید ڪه ما خوب
جنگیدیم ، نه❗️ اشڪ و ناله ها و زمزمه
های شما حرف آخر را زد✌️
این اسلحه هایی که در دست ماست ده برابرش
در دست دشمن ماست☝️
ما هیچ وقت و در هیچ کجا با این اسلحه ها
پیش نخواهیم رفت ❌
مردم ما هر وقت پیروز شدند با دعا و مناجات
و ارتباط با خدا بوده است✌️🌹
📚 تپه برهانے ، صفحه ۸۱
@parastohae_ashegh313
#عاشقانه_شهدا ♥️🌿
هنوز يك دختر بچه بودم👧🏻 يك روز از كنار
بانكي در ميدان احمـدآباد رد ميشدم كه ديدم
داخل كوچه كنار بانك ، ماشين ساواك ايستاده
است 😳
در همان حال، ديدم چند پسر جـوان آمدنـد و
شيـشه هـاي بانـك را شكستند 👊و آتش زدند
و ميخواستند به سمت همان كوچه فرار كنند🏃♂
من جلو رفتم و به يكيشان گفتم كه داخل كوچه ساواكي ها منتظرند😟
او هم به دوستانش گفت و از سمت ديگري
رفتند😄
بعدها فهميدم آن پسري كه لنگه كفشش👞
را حين فـرار در ميـدان جـا گذاشت ، اسمش
غلامرضا ست 🙃
غلامرضا ! پسري كه حالا هم اسمش را در
شناسنامة من جـا گذاشـته بود😍☺️
#شهیدغلامرضاجاننثاری
@parastohae_ashegh313
شش روز از جنگــــ گذشتہ بود
که شهید شد🥀
خوابش را دیدمـ
بغلش کردم و گفتمـ:
"تا نگے اون دنیا چه خبره رهاتـــ نمے کنم!"
گفت:
فقط یڪ مطلبــ میگم☝️
اونم اینڪہ ما شهـــدا، شبــهای جمعہ میریم خدمت آقا اباعبداللہ...💘
#شهید_محمدرضافراهانی
@parastohae_ashegh313
10.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹❤️✨
نجوای عاشقانه دختـــر
#شهید_حسین_بادپا
@parastohae_ashegh313
یڪ خیابان ڪرده مجنونم😍
تو مےدانی ڪجاستــ؟
آن خیابان ڪوی جانان قطعه ای از ڪربلاستـــ
یڪ خیابان دل ربوده💘 از تمامـ عاشقان
هستـــ آنجا جای پاے مهدے✨ صاحبــ زمان
یڪ خیابان گشتہ تنها جلوه گاه عالمین
یڪ طرفـــ قبر ابوالفضل یڪ طرفــ قبر حسین
ڪاش در بین دو شاهد عمر پایان
مےگرفتـــ🤲
ڪاش جانمــ را اجل در آن خیابان
مےگرفتــ❣
#سلام صبحتون امام حسینے🌺
@parastohae_ashegh313
جبهه هم دیگر را می دیدیم . وقتی برمی گشتیم شهر ، کم تر😔
همان جا هم دو سه روز یک بار باید می رفتم می دیدمش ✨
نمی دیدمش ، روزم شب نمی شد.
مجروح شده بود .نگرانش بودم.
هم نگران هم دلتنگ💔
نرفتم تا خودش پیغام داد : بگید بیاد ببینمش ☺️ دلم تنگ شده💗
خودم هم مجروح بودم، با عصا رفتم بیمارستان
روی تخت دراز کشیده بود ، آستین خالیش را نگاه می کردم 😳
او حرف می زد ، من توی این فکر بودم : فرمانده لشکر ؟ بی دست ؟ 🙊
یک نگه می کرد به من ، یک نگاه به دستش ، می خندید 😁
#شهیدحاجحسینخرازی
@parastohae_ashegh313
.
.
اینجا درد فراوان است ؛
اینجا آدم هایش هنوز مشقِ عشق را یاد نگرفته اند
هنوز نماز جزء ضروریاتِ حیاتشان نیست
و نمیدانند که برای دنیای آبادشان نیز محتاج این معلّم عظیمِ بشریّتند !
و مدام دنبال هیچ و پوچ رژه میروند
و گمان میکنند دقیقهای سر به سجود نهادن و سرِ تعظیم فرود آوردن
در برابرِ رازقشان ؛ آنها را از نان خوردن میاندازد . . .
اما ای دل غـــافل . . . !
اینجا مدام خواب و خوراک و شبیه اُشتران شدن
و کفرانِ نعمت کردن ، رسم است
یا به قول خودشان مُود !
#او که رازق اصلیشان است را رها کردهاند و نانِ خویش را در دست بندگانِ گِلیِ دیگر میبینند . . .
اینجا بویی از انسانیت نیست
و ما چه کردهایم با خودمان ؟!
و شاید ما کم گذاشته ایم در این راهِ مقدّس . . . !
و شاید از ما سؤال میشود . . .
[ عَمَّ یَتَساءَلون . . . ]
@parastohae_ashegh313
#دست_نوشته_تکاندهنده_شهیـــدی ڪه هنگام بمباران شیمیایی ماسکش را به یکی از رزمندهها داد😔
۱۲ فروند هواپیما✈️ ساعت ۵ غروبـــ منطقه را بمباران شیمیایی کردند که یکی در ۱۰ متری او افتاد😨
نعمت الله ملیحی ماسڪش را به یکی از رزمندهها داد
و خودش بدون ماسک مانده بود كه در
عمل دم، نايژڪهای ريه تاول میزد🤭
و در بازدم تاولها پاره میشد !
به همین علت برای گفتگو کردن روی کاغذ مینوشت📝 و کمتر صحبت میکرد.
در بیمارستان به دلیل حاد بودن جراحت نعمت الله، او را ممنوع از نوشیدن آبـــ🚰 کردند.
او از شدت تشنگی و زجر، ڪاغذی خواست و روی آن نوشت :" جگرم سوخت، آب نیست ؟! " 🥀
و بعد از دقایقی به علت شدت جراحت به شهادت رسید......💔
@parastohae_ashegh313