✨﷽✨
✍آسیابانی پیر در دهی دور افتاده زندگی می کرد
هرکسی گندمی را نزداو برای آردکردن می برد علاوه بر دستمزد، پیمانه ای از آن را برای خود برمی داشت
مردم ده بااینکه دزدی آشکار وی را می دیدند چون در آن حوالی آسیاب دیگری نبود چاره ای نداشتند وفقط نفرینش می کردند
پس از چندسال آسیابان پیر مردآسیاب به پسرانش رسید.شبی پیرمرد به خواب پسران آمد و گفت: چاره ای بیاندیشید که به سبب دزدی گندم های مردم از نفرین آنها در عذابم
پسران هریک راه کار ارائه نمود. پسرکوچکتر پیشنهاد داد زین پس با مردم منصفانه رفتار کرده وتنها دستمزد می گیریم ؛ پسر بزرگتر گفت:اگر ما چنین کنیم ، مردم چون انصاف مارا ببینند پدر را بیشتر لعن کنند که او بی انصاف بود.بهتر است هرکسی گندم برای آسیاب آورد دو پیمانه از او برداریم. با اینکار مردم به پدر درود می فرستند و می گویند
خدا آسیابان پیر را بیامرزد او با انصاف تر از پسرانش بود
چنین کردند و همان شد که پسر بزرگتر گفته بود.
مردم پدر ایشان را دعاکرده و پدر از عذاب نجات یافت و این وصیت گهر بار نسل به نسل میان نوادگان آسیابان منتقل شد و به نسل بعضی از انسانها رسید
┏⊰✾✿✾⊱━━━━━─━━┓
❖ @Parastohae_ashegh313 ❖
┗━━─━━━━━⊰✾✿✾⊱┛
#شَهیدانِہ 🕊 •°
گفتم:
+ببینم توے دنیا چه آرزویے دارۍ؟
قدرۍ فکر کرد و گفٺ:🤔
-هیچے..!
گفتم:
+یعنی چے؟
مثلاً دلٺ نمیخواد
یڪ کارهاۍ بشے،
ادامه تحصیل بدۍ
یا از این حرفها دیگہ..؟!
-گفٺ:یھ آرزو دارم،
از خدا خواستم تا سنم ڪمه و
گناهم از این بیشتر نشده،
شهید بشم…🙃🌱
#اللهمارزقناشهادت 💔
┅═ೋ❅✿🌹✿❅ೋ═┅
@parastohae_ashegh313
┅═ೋ❅✿🌹✿❅ೋ═┅
♥️🌱
بزرگی تان
از آنجا شروع شد
که تمام آرزوهایتان را
پشتِ جبهه جا گذاشتید ...
#روزتون_شهــدایی🌷
─┅═☁️☀️☁️═┅─
@parastohae_ashegh313
─┅═☁️☀️☁️═┅─
📸تصویری از #شهید_محمود_حاجی_قاسمی
در عملیات تفحص شهدا در سال ۱۳۷۸
💢مراسم #شب_وداع و #تشییع و تدفین شهید محمود حاجی قاسمی
♦️شب وداع :
⏰روز یکشنبه ۳ اسفند از ساعت ۱۹
📍در محل امام زاده محمد بسطام ع
♦️تشییع و تدفین :
⏰دوشنبه ۴ اسفند ساعت ۹ صبح
📍از مقابل کانون بسیج شاهرود(معراج شهدا) بصورت خودرویی تا گلزار شهدای شهر بسطام
🎙سخنران سردار باقرزاده
┈┈••✾❀🌸❀✾••┈┈
@parastohae_ashegh313
┈┈••✾❀🌸❀✾••┈┈
امام صادق(علیه السلام)
هرکس بخواهددعایش درحال سختی اجابت شودبایددرحال راحتی بسیاردعاکند.
#ارسالی_مخاطبین
@parastohae_ashegh313
#شهیدانه🌿
#شهید_ابراهیم_هادے🥀
یک شب به اصرار من با ابراهیم
به جلسه #عیدالزهرا رفتیم فکر میکردم ابراهیم که عاشق حضرت زهراست 😍خیلی خوشحال میشود.
مداح جلسه مثلاً برای شادی حضرت زهرا(س) حرف های زشتی رو به زبان می آورد و فحاشی میکرد.😐😒
ابراهیم اواسط جلسه به من اشاره کرد و ازجلسه بیرون رفتیم ودر راه بهش گفتم فکر کنم ناراحت شدید درسته؟🤔
ابراهیم درحالی که دستش رو با عصبانیت تکان می داد
گفت:توی این مجالس خدا پیدا نمیشه😞
همیشه جایی برو که حرف از خدا و اهل بیت باشه و چندبار این جمله رو تکرار کرد.👌
بعدها وقتی نظرعلما رو در مورد این مجالس و ضرورت حفظ وحدت مسلمین مشاهده کردم به دقت نظر ابراهیم بیشتر پی بردم.☺️
╔════ ೋღೋ ════╗
@parastohae_ashegh313
╚════ ೋღೋ ════╝
📌سرانجام دختر بد حجاب:
در یکی از شهرها پیرمردی خدا ترس که راننده تاکسی است روزی دربستی دختری را با سر و وضع بسیار نا مناسب سوار می کند وقتی سر و وضع او را می بیند بسیار اندوهگین می شود که اگر با این وضع بمیرد سوخت آتش جهنم می شود.
به همین خاطر دلش تاب نمی آورد و به او می گوید:
-دخترم از خدا و آتش سوزنده او بترس.
بعد آن دختر هم تلفن همراهش را بیرون می آورد و رو به پیرمرد میگوید:بیا با این گوشی به خدایت زنگ بزن و بگو که در جهنم جایی برای من نگه دارد.العیاذ بالله
پیرمرد با شنیدن این سخن اشک در چشمانش حلقه می بندد و تا آخر مسیر هیچ سخنی نمیگوید.
وقتی در انتهای مسیر توقف میکند بعد از چند لحظه متوجه میشود که دختر از جایش تکان نمی خورد و وقتی به عقب می نگرد میبیند آن دختر هلاک شده است لذا به سرعت اورا به بیمارستان می برد
نکته بسیار جالب اینجاست ک موبایل آن دختر به همان وضعی ک به پیرمرد گفته بود در دستانش مانده و هر قدر سعی می کنند که آن را از دستش بیرون بیاورند نمی توانند و به گفته شاهدان او را با همان گوشی کفن میکنند و در گور می گذارند.
حال آن دختر موبایل در دست چگونه در پیشگاه خدا حاضر میشود؟ الله اعلم.
بدانید ک خدا فرصت توبه را به هر کسی نمی دهد.پس تا فرصت هست به سوی او باز گردیم .چون وقتی که مرگ فرا برسد یک لحظــــــــــــــــــه جلو عقب نمیشود
┏⊰✾✿✾⊱━━━━━─━━┓
❖ @Parastohae_ashegh313 ❖
┗━━─━━━━━⊰✾✿✾⊱┛
#تلنگر💡
از شخصی پرسیدند:
کدامین خصلت از خدایِ
خود را دوست داری؟!
گفت:🗣
همین بس که میدانم
او میتواند #مچم را بگیرد
ولی #دستم را میگیرد🙂♥️
#شبتون_شهدایی✨
┏━○❥••••◦•●◉✿◉●•◦••••❥○━┓
@Parastohae_ashegh313
┗━○❥••••◦•●◉✿◉●•◦••••❥○━┛
#السلام_ایها_غریب
#سلام_مولا_جانم ✋💞
سپیده، نور توست
و آفتاب🌞
تشعشعی کوچک از نگاهت
و آسمان جلوه ی صبرت
و باران، زلال کرامتت
و بهار، نسیمی از کویت
و من هرصبح که سلامت می کنم
عطر تمامی خوبی ها
تمامی روشنی ها و تمامی امیدها در وجودم می پیچد...♥️🌿
─┅═☁️☀️☁️═┅─
@parastohae_ashegh313
─┅═☁️☀️☁️═┅─
✨﷽✨
🌼عطای بدون درخواست
✍محمدبن سهل قمي (ره) مي گويد:در سفر مكه ، به مدينه رفتم ، و به حضور امام جواد (ع) مشرف شدم ، خواستم لباسي را از آن حضرت براي پوشاندن مطالبه كنم، ولي فرصتي بدست نيامده و با آن حضرت خداحافظي كردم و از خانه او بيرون آمدم.
تصميم گرفتم نامه اي براي آن حضرت بنويسم و در آن نامه ، لباسي را درخواست كنم ، نامه را نوشتم و به مسجد رفتم و پس از انجام دو ركعت نماز و استخاره ، به قلبم آمد كه نامه را نفرستم. از اين رو نامه را پاره كردم ، و از مدينه بيرون آمدم.
همچنان به پيمودن راه ادامه دادم ناگاه ، شخصي نزد من آمد و دستمالي كه لباس در آن بود، در دستش بود و از افراد مي پرسيد: محمد بن سهل قمي كيست ؟ تا اينكه نزد من آمد، وقتي كه مرا شناخت ، گفت : مولای تو (امام جواد (ع)) اين لباس را برای تو فرستاده است ، نگاه كردم ديدم دو لباس مرغوب و نرم است. محمدبن سهل (ره) آن لباسها را گرفت ، و تا آخر عمر نزد او بود، وقتي كه از دنيا رفت ، پسرش احمد، با همان دو لباس او را كفن كرد.
📚داستان های شنيدنی از چهارده
معصوم(ع)/ محمد محمدی اشتهاردی
┏⊰✾✿✾⊱━━━━━─━━┓
❖ @Parastohae_ashegh313 ❖
┗━━─━━━━━⊰✾✿✾⊱┛
🍃🌸 سـیـد شـاهـیـنـے 🌸🍃
در عملیات بدر وقتی آقا مهدی به آن طرف
دجله رفته بود ، مرتب از قرارگاه فشار
می آوردند که برگردد🚶♂
اما هر چه کردند قبول نکرد😔 برای همین
قرارگاه از شهید حاج احمد کاظمی که رفاقت
زیادی با آقا مهدی داشت خواست تا سعی کند
او را به عقب برگرداند 😬
این دو از عملیات فتح المبین باهم بودند❤️
حاج احمد نمی توانست به طور مستقیم با
آقا مهدی صحبت کند😢
برای همین من مکالمات آن ها را رله می کردم.
شهید کاظمی به آقا مهدی گفت : بیا این طرف
کارهایی داریم که باید انجام دهیم🙄
آقا مهدی گفت : احمد اگر می خواهی همیشه
با هم باشیم تو باید بیایی این طرف🙂
این سخن آقا مهدی خیلی روشن بود ڪه آن
طرف دجله خط آخر دنیا و آغاز صعود است💔
برای همین آقا احمد بی سیم را قطع کرد تا
برود آن طرف دجله🍃
تقریبا بیست دقیقه طول کشید تا آقا احمد
آمد کنار دجله و سوار قایق شد تا برود پیش
آقا مهدی🚶♂
من آمدم به حاج احمد کاظمی گفتم : بیایید
با قایق دیگری بروید ، در حالی که اصلا قایق
دیگری نداشتیم🤭
حاج احمد هم بیرون آمد . و باهم از کنار یال
دجله حرڪت کردیم🙃
در بین راه به او گفتم : آقا مهدی مجروح شد.
این خبر را از بیسم چی آقا مهدی ، شهید علی
اکبر کاملی شنیدم که گفت:آقا مهدی سید شاهینی
شد🌿
این ڪلمه رمزی بود برای آن هایی ڪه شهید
یا مجروح می شدند😔
من خودم نمی دانستم آقا مهدی شهید شده .
برای همین هم خبر مجروحیت او را گفتم 💔
وقتی خبر را به آقا احمد دادم ، همان جا کنار
دجله پاهایش لرزید و نشست و نتوانست حتی
یڪ قدم دیگر جلو برود.سرش را انداخت پایین
و شروع ڪرد به گریه کردن😭
بعد گفت : این جمله آقا مهدی شفاف بود ڪه
اگر می خواهی با هم باشیم و شهید شوی بیا
این جا🌻
🕊 چون آقا مهدی شهادت را کاملا احساس کرده بود
🥀 سردار شهید احمد کاظمی ، خود آخرین گفت و گویش با شهید باڪری را چنین بیان می ڪند :
💠 با آقا مهدی تماس گرفتم و گفتم : آقا مهدی این جا اوضاعی است . باید سریع بیایی این جا . آن جا ماندن فلان است ؛ و با رمز با او صحبت کردم . او نزدیک ما بود . اما مهدی جور دیگری به من جواب داد و گفت : احمد بیا سریع این جا . اگر آمدی این جا همیشه پیش هم هستیم . این جا جای خیلی قشنگی است . این آخرین تماس آقا مهدی بود و پایانی که تا امروز دیگر خبری از آن نیست🌹
@parastohae_ashegh313
✨﷽✨
🔴مدارا ،
✍بكربن صالح، نقل میکند: به امام جواد علیهالسلام نامه نوشتم: «پدرم ناصبى (دشمن امام علی) و خبيث است و از او بسيار سختى ديده ام. براى من دعا كن و بفرما چه كنم، آيا رسوايش كنم يا با او مدارا نمايم؟»
امام جواد علیه السلام در جواب نوشتند: «پيوسته ان شاء الله براى تو دعا می كنم، مدارا کردن ، بهتر از افشاگرى است. پس ار هر سختى ، آسانى است. صبر كن. «ان العاقبة للمتقين» خدا تو را در ولايت كسى كه در ولايتش هستى ثابت قدم فرمايد. من و شما در امانت خداوند هستيم؛ خدايى كه امانتهاى خويش را ضايع نمیكند.»
🔹بكربن صالح میگويد:
با پدرم مدارا کردم و پس از مدتی، پدرم اصلاح شد.
📚بحارالانوار ، جلد ۵۰ ، صفحه ۵۵
┅═ೋ❅✿🌹✿❅ೋ═┅
@parastohae_ashegh313
┅═ೋ❅✿🌹✿❅ೋ═┅
حضرت محمد(ص)
رستگارکسی است که چنگالش به خون مظلوم وزبانش به مال وآبروی مردم آلوده نشود.
#ارسالی_مخاطبین
@parastohae_ashegh313
•••
بیحسرت
از جهان نرود هیچ ڪس به در!!
الا شهید ِ عشق به تیر از ڪمان دوست
صبحتون شهدایے 🌿
@parastohae_ashegh313
#پای_درس_ولایت
🌹 امام خامنه ای :
استکبار جهانی بداند بازگشت یا عدم بازگشت
آمریکا به برجام ، اثری در مقاومت ملت شریف
ایران ندارد👊
و بازگشت آنان به برجام بدون رفعِ عملیِ تحریمها ، نه تنها نفعی ندارد ،
بلکه مضر هم هست✌️
@parastohae_ashegh313
بیشتر از آنکه اسمش را شنیده باشیم
به «تک تیرانداز شجاع» میشناسیمش؛
شهید عبدالرسول زرین ، قهرمانی ست
که دشمن را به ستوه آورده بود و شجاعت
و بی باکی اش سـبب شد که شـهید خرازی
لقب گردان تک نفره را به او بدهد 🙃✌️
تنهایی کار یک گردان را میکرد.
در هر کجای خط که سنگر داشت،
جبهه دشمن به هم ریخت.
لقب گردان تک نفره فقط شایسته او بود😊
اخلاص ، ایمان و تواضع، از سراپای وجودش نمایان بود.
ایشان از لحاظ تجربه جنگی و
سابقه حضور در مناطق عملیاتی در رتبه
فرماندهی تیپ و لشکر بود💪
ولی به دلیلتبحر خاص و منحصر به فرد در کار تیراندازی و تأثیر او در سرنوشت عملیات ، به عنوان
یک تک تیرانداز ویژه و استراتژیک در
جبهههای جنگ ، همیشه خار چشم دشمن بود.🍃
و سردار شهید حسین خرازی فرمانده لشکر عشق اینچنین از همرزم شهیدش میگوید❤️
«عبدالرسول زرین» تک تیرانداز کهگیلویه و بویراحمدی
در دوران دفاع مقدس با ۷۰۰ شلیک موفق، «صیاد خمینی» نام گرفت 🌿
ایشان در عملیاتخیبر در اسفند سال ۱۳۶۲ به شهادت رسیدند 🥀
@parastohae_ashegh313
#آیین_بندگی
همین ڪه گردی بر دلتان پیدا می شود
↞ یڪ سبحان الله بگویید
آن گرد ڪنار می رود.
هر وقت خطایی انجام دادید
↞استغفرالله بگویید
که چارہ است.
هر جا هم نعمتی به شما رسید
↞الحمدلله بگویید
چون شکرش را به جا آوردی گرد نمی گیر.
با این سه ذڪر باخدا صحبت ڪنید.
صحبت ڪردن با خدا
غم و حزن را از بین می برد ...
#حاج_اسماعیل_دولابی
@parastohae_ashegh313
#زیارت_عاشورا ،
نردبان شهادت است🌿
📝دست نوشته بسیجی
#شهید_محمدحسین_حدادیان
که هر بار زیارت عاشورا میخواند
به نیابت از یک شهید🥀
ثبت و تاریخ گذاری میکرد📝
╔════ ೋღೋ ════╗
@parastohae_ashegh313
╚════ ೋღೋ ════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊 چه غم ڪه عشق به جایے رسید یا نرسید
🕊 ڪه آنچه زنده و زیباست نفس این سفر است
💠 راهیان نور دانش آموزی منطقه ۱۲ 💠
🎤 با روایتگری حاج اقا جلالیان
@parastohae_ashegh313
♥️تقدیم به آقایون عزیز :♥️
مرد یعنی یار هستی در وجود
مرد یعنی یک فرشته در سجود
مرد یعنی یک بغل آسودگی
مرد یعنی پاکی از آلودگی
مرد یعنی هدیه ی زن از خدا
مرد یعنی همدم و یک هم صدا
مرد یعنی عشق و هستی، زندگی
مرد یعنی یک جهان پایندگی
مرد یعنی اردیبهشت، فصل بهار
مرد یعنی زندگی در لاله زار
مرد یعنی عاشقی، دلدادگی
مرد یعنی راستی و سادگی
مرد یعنی عاطفه، مهر و وفا
مرد یعنی معدن نور و صفا
مرد یعنی راز، محرم، یک رفیق
مرد یعنی یار یکدل، یک شفیق
مرد یعنی پدر مردان مرد
مرد یعنی همدم دوران درد
مرد یعنی حس خوش، حس عجیب
مرد یعنی بوستانی پر نصیب
مرد یعنی باغهای آرزو
مرد یعنی نعمتی در پیش رو
مرد یعنی بنده ی خوب خدا
مرد یعنی نیمی از زنها جدا
مرد یعنی همسری خوب و شفیق
مرد یعنی بهترین یار و رفیق
مرد یعنی انفجار نورها
مرد یعنی نغمه ی روح و روان
مرد یعنی ساز موسیقی جان
مرد یعنی مرهم هر خستگی
مرد یعنی بهترین وابستگی
♥️پیشاپیش روز شما عزیزان مبارک♥️
┏⊰✾✿✾⊱━━━━━─━━┓
❖ @Parastohae_ashegh313 ❖
┗━━─━━━━━⊰✾✿✾⊱┛
🍃💛
💛
.
.
.
.
هنوز بدن فرمانده لشکر امام حسین پشت
دژ طلاییه در خون مےغلتید و سایه مرگ را
به چشم مےدید. فهمید که شهادت چقدر با
مرگ فاصله دارد. متعجب از امتحان خدا ،
دانست که انتخاب شهادت با اوست. اما
چگونگی انجام آن ، نه. در رمز و راز خلقت
پروردگار پی به عظمت شهدا برد؛ ردانیپور،
حبیب اللهی و...
.
ناگهان نگرانی گره عملیات خیبر، فرماندهی را
در نظرش به شکلی دیگر مجسم کرد؛مظلومیت
و وفاداری بسیجی ها در شرایط سخت جنگ
که اکنون نزدیک تر از ملائک دورش حلقه زده
و التماس میردند که بماند. هر لحظه فاصلهی
بین جسم و روحش بیشتر میشد؛ از آن بالا
جنگ خودی و دشمن، انفجار، شهدا و مقاومت
دژ طلاییه را نیز میدید. دوباره نگاهش افتاد
به دست قطع شده ی خودش.
.
صدایی در گوشش پیچید:" میخواهی بمانی
یا قصد عروج داری؟" خیلی تلاش کرد پاسخش
به ملائک چکیده ی اعتقاداتش باشد.
.
.
قسمتی از کتاب "عقیق"
زندگینامه داستانی شهید حسین خرازی؛
فرمانده لشگر۱۴ امام حسین(ع).
نوشته: نصرتالله محمودزاده.
انتشارات شهید کاظمی.
.
.
#معرفے_ڪتاب
.
.
💛
🍃💛
╔════ ೋღೋ ════╗
@parastohae_ashegh313
╚════ ೋღೋ ════╝