eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
3.3هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حال دلتون شهدایی🥀 🔻چه خوش عاقبتـے است 'شھادت' برای ِ گمنامـے که نزدِ ولی اش رو سفید است...! آخرین کلام شهدا؛ ولی فقیه را تنها نگذارید... شبتون در پناه خداي مهربون  @parastohae_ashegh313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_🥀‍﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ ➕سلام بر پيكرهاى جامانده در خانطومان 🌷 ... 🤲🕊 ✨هدیه به روح مطهر شهید صلوات سلام دوستان صبحتون و عاقبتتون بخیر ـــــــــــــــــــــــ @parastohae_ashegh313🥀
🥀🌺 چه آرزوهای قشنگی می کردند و چقدر زیبا اجابت می شد... 🥀حاج آرزو کرده بود: "بدست شقی ترین انسانهای روی زمین یعنی اسرائیلی ها کشته بشم" و حالا دست اونهاست... 😔 🌹 شهید از خدا خواسته بود: "مثل مولایم بدون سر وارد بهشت بشم" ترکش خمپاره سرش رو برد... 😭 🌹 شهید همیشه می گفت: "دوست دارم مثل حضرت زهرا (س) گمنام باشم" سالها پیکرش مفقود بود... 😔 🌹 شهید می گفت: از خدا خواستم "بدنم حتی یک وجب از خاک زمین رو اشغال نکنه" آب دجله او را برای همیشه با خودش برد... 😭 😔 🌹 در مسیر پیاده روی مشهد می گفت آرزو دارم: "در جاده عشق (مشهد) از دنیا برم" تو همون مسیر خدا بردش و روز شهادت امام رضا در جوار امام رضا (ع) دفن شد... 😔 🥀شهید خواست مثل مادرش زهرا س گمنام بماند ...سالهاست بدنش در کمیل جاماند و جاویدالاثر شد🍃 💠 حاج حسین یکتا: میخواستن 👈 میشد... میخوایم 👈 نمیشه.. 😔 🌹اول شهید زندگی کن تا تا شهید بروی از زندگی 🌹 ــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجید دســتانش را دور دهان، کاسه کرد و رو به پنجره ي طبقه ي بالا فرياد کشید: «صالي! صالي زودباش دير شد.» صالح سر از پنجره بیرون آورد. در حال پوشیدن پیراهنش بود. گفت: «الان میام. صبرکن!.» مجید به ديوار تكیه داد. عصر بود و نسیم خنكي از طرف کارون مي وزيد. نور زرد خورشید بر لبه ي کوچه پهن شده و سايه ها کش مي آمد. صالح آمد. با مجید دســت داد و راه افتادند. ســاك ورزشي بر دوش انداخته بودند. به طرف ورزشــگاه مي رفتند و درباره ي مسابقه ي کشتي قهرماني استان که تا چند روز ديگر در ورزشگاه خرمشهر برگزار مي شد، صحبت مي کردند. «ها، صالي! تو که آماده اي؟»«پس چي، مدال طلا مال خودمه، تو چي مجید؟ همه به تو امید دارند.» «من هم سعي و تلاشم را مي کنم.» از مسجد جامع گذشتند. از خیابان فخررازي به خیابان هريس چي رسیدند. صدايي آنها را به خود آورد. «صالي! صالي صبر کن من هم برسم.» صالح برگشــت. بهنام را ديد که هروله کنان به سويشــان مي دويد. صالح پا سست کرد تا بهنام برسد. «سلام مجید، نه خســته! خوبي صالي؟ رو فرمي، اول مي شوي ديگه نه؟ تو چي مجید تو هم آماده اي؟» مجیــد، خنده خنده، شــانه ي اســتخواني بهنام را فشــار داد و رو به صالي گفت: «خانه خراب، مجال نمي دهد. کمي نفس بگیر بعد رگباري حرف بزن.» صالي خنديد. بهنام ترش کرد و گفت: «تقصیر منه تو را تحويل مي گیرم، اگه روز مسابقه تشويق ات کردم؟ اصلا ًبه بچه ها مي گويم که حريفت را تشويق کنند. کاري مي کنم ببازي!» صالي، خنده خنده رو به مجید گفت: «بفرما، بیكاري سر به سر بهنام مي گذاري تا بدبختت کند؟» مجید دستانش را بالا برد و گفت: «من تسلیم. اصلا ًشكر خوردم. هرچي دوست داري حرف بزن.» تا رسیدن به سالن کشتي، بهنام ديگر مجید را تحويل نگرفت و مجید هرچه سعي کرد با بگو و بخند دل بهنام را به دست آورد، نتوانست. 🌹داستان شهید بهنام محمدی🌹 @parastohae_ashegh313
. . اول‌وقت‌که‌نمــاز‌بخوانۍ شتر‌ رو‌قربانۍکردۍ امــااخــروقت‌یک‌گنجشک . . -آیت‌اللھ‌‌حق‌شناس 🕊 التماس دعا🍃 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🌱ــــــــــــــــــــــ @parastohae_ashegh313🦋
💠خدایا! ✔خوش دارم،گمنام و تنها باشم،تا در غوغای کشمکش های پوچ مدفون نشوم! 🌷شهید مصطفی چمران @parastohae_ashegh313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مطلع الفجر حسين الله كرم مدتي از عزل بني صدر از فرماندهي كل قوا گذشــت. براي درهم شكستن عظمت ارتش عراق، سلسله عمليات هائي در جنوب، غرب و شمال جبهه هاي نبرد طراحي گرديد. در هشــتم آذرماه اولين عمليات بزرگ يعني طريق القدس(آزادي بســتان) انجام شد و اولين شكست سنگين به نيروهاي حزب بعث وارد شد. طبق توافق فرماندهان، دومين عمليات در منطقه گيان غرب تا سرپل ذهاب كه نزديك ترين جبهه به شهر بغداد بود انجام مي شد. لذا از مدت ها قبل،كار شناسائي منطقه و آمادگي نيروها آغاز شده بود. مسئوليت عمليات اين محور به عهده فرماندهي سپاه گيان غرب بود. همه بچه هاي اندرزگو در تكاپوي كار بودند. 💙💙💙💙 مســئوليت شناسايي منطقه دشمن به عهده ابراهيم بود. اين كار در مدت كوتاهي به صورت كامل انجام پذيرفت. ابراهيم براي جمع آوري اطاعات، به همراه يكي از كردها به پشت نيروهاي دشمن رفت. آن ها طي يك هفته تا نفت شهر رفتند. ابراهيم در اين مدت نقشه هاي خوبي از منطقه عملياتي آماده كرد. بعد هم به همراه چهار عراقي كه به اسارت گرفته بودند به مقر بازگشتند! ابراهيم پس از بازجوئي از اسرا و تكميل اطاعات لازم، نقشه هاي عمليات را كامل كرد و در جلسه فرماندهان آن ها را ارائه نمود. @parastohae_ashegh313
بر هر زیبایے ڪہ نگریستم از "شهادت" زیباتر نبود.. 💐سالروز شهادت 🕊شهید مدافع حرم فرامرز رضا زاده 🕊شهید مدافع حرم عبدالمهدی کاظمی 🕊شهید مدافع حرم اسماعیل خانزاده 🕊شهید مدافع حرم عبدالحسین یوسفیان 🕊شهید مدافع حرم امیر لطفی مراق 🕊شهید مدافع حرم سجاد عفتی 🕊شهید مدافع حرم عباسعلی علی زاده 🕊شهید مدافع حرم حمیدرضا اسداللهی 🕊شهید مدافع حرم اسماعیل کریمی 🕊شهید مدافع حرم امیر سیاوشی شاه 🕊شهید مدافع حرم محمدرضا فخیمی 💐شادی ارواح طیبه شهدا صلوات ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @parastohae_ashegh313
💌 خدایا راهنمایم باش تا حق کسی را ضایع نکنم، که بی احترامی به یک انسان همانا  کفر خدای بزرگ است...! @parastohae_ashegh313
💔دلم تنگ است برای کسی که نمیشود او را خواست... نمیشود او را داشت... فقط میشود سخت برای او شد... و در حسرت نبودنش سوخت...! @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این دیار سربلند، فصل‏‌های سرخ و خونینی را پشت سر گذاشته است ...🥀 روزگاری این پهناور دلیر، انارستان بود ... انارهای عاشق، با سینه‏‌های خونین در همه جا رسته بودند!🥀 خزان که نه، اما موسمی رسید که انارها همه بر خاک افتادند و خونشان در تمام ایران زمین جریان گرفت و از آن همه خون بی‏‌باک ، مرز تا مرز ، شقایق رویید و سرفرازی و سربلندی رواج گرفت... ــــــــــــــــــــــــــــــــ🌱ـــــــــــــــــــ @parastohae_ashegh313
🕊 تا آنجا که به یاد دارم هیچوقت ندیدم ایشان کنار سفره ای که پدر و مادرش نشسته اند دستش را زودتر از آنها به سفره برده باشد.✋🏻✨ شبهایی که در منزل پدری حاجی میهمان بودیم ، بنا بر شرایط شغلی پدرش دیرتر به خانه می آمد اما حاج مهدی را می دیدم که همینطور با لباس بیرون نشسته است می گفتم چرا نمی خوابی؟🤔 می گفت می ترسم پدرم بیاید و در حالت دراز کش خواب باشم ، آن وقت جواب این بی احترامی را چه طور بدهم؟🍃 بعد صبر می کرد و وقتی پدرش می آمد چراغ را خاموش می کرد ایشان هم می رفت بخوابد. صبح هم قبل از همه بیدار می شد و به نماز می ایستاد .👣📿 [راوی : همسر شهید زهرا سلطان زاده] ✍🏻 {شهید عبدالمهدی مغفوری} 📝ولادت : ١٣٣۵ محل تولد : کرمان 📝شهادت : ١٣۶۵/١٠/۵ محل شهادت : کربلای ۴ ✍🏻 ‌{📚عشق و دیگر هیچ _عبدالمهدی} @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهادت یعنی... ڪوچه‌ ے خلوتے را میخواهم بی‌ انتها، براے رفتن... بے واژه، براے سرودن و آسمانے براے پـرواز ڪردن عاشقانہ اوج گرفتن و رها شدن...🕊 🌹 🌹 ــــــــــــــــــــــــــــ @parastohae_ashegh313
در نجف تصمیم گرفت که سه روز آب و غذا کمتر بخوره یا اصلاً نخوره تا حال آقا اباعبدالله‌الحسین علیه السلام رو در روز عاشورا درک کنه، روز سوم وقتی خواست از خانه بیرون بیاد که چشماش سیاهی رفت، می‌گفت: مثل ارباب همه جا را مثل دود می‌دیدم، اینقدر حال من بد شد که نمی‌توانستم روی پای خودم بایستم، از آن روز بیشتر از قبل مفهوم کربلا و تشنگی و امام‌حسین علیه السلام را فهمید . . .💔 ♥️ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در آن جلسات، بهنام هم مي آمد. اما به خاطر شیطنت و شور و حرارت سنش با حاضر جوابي و خنداندن جمع، جوّ جلســه را به هم مي زد و داريوش هم او را بیرون مي کــرد. وقتي داريوش فهمید که بهنام به صالح علاقه دارد و صالح هم بچه ي مؤمن و درستكار و ورزشكار است، سفارش بهنام را به صالح کرد. ديگر حواس صالح بیشــتر به بهنام بود تا در ســالن کشــتي شر راه نیندازد. گرچه بهنام با شــیرين زباني و حرکات بامزه اش توانسته بود در دل همه جا باز کند. حتي مربي کشتي شان آقاي زري باف، با آنكه بارها از دست بهنام عصباني مي شد اما باز مراعاتش را مي کرد. دوســتي آنها ادامه داشــت تا اينكه زمزمه هاي انقلاب به فرياد تبديل شد و خرمشهر هم مثل شهرهاي ديگر ايران دستخوش حوادث انقلاب شد. 🌹داستان شهید بهنام محمدی🌹 @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا