eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
3.6هزار ویدیو
39 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
#زندگینامه_شهید_سید_اکبر_صادقی قسمت_شانزدهم #خاطرات_شهید به نقل از ناصر بابایی هرکس هر مشکل و در
به نقل از سید کاظم صادقی برادر شهید توی چشم های مادرم یک چیزی بود از جنس وحشت نمی دانم یا ترس . اشک هم بود ، بغض هم داشت . دستش توی تشت بود . رنگ آب به سرخی می زد. جوراب های اکبر را که آمده بود مرخصی بی هوا برداشته بود بشورد. گفت :« ننه ، نمی دانم دستم که رفت روی خون دلمه شده چه حال شدم. دلم از حال رفت، آشوب شدم.» و بعد پقی زد زیر گریه. نگو پای اکبر تیر خورده بود و چیزی نگفته. یادشهداباصلوات اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج @parastohae_ashegh313
⏪ قسمت هفدهم راوی برادر شهید سید کاظم صادقی صندلی را آرام کشیدم جلو و خودم را رویش ول کردم. سر باند پیچی شده اکبر نمی گذاشت چشم هایم را ببندم و خستگی راه را از تن در کنم. آرام روی تخت خوابیده بود و قفسه سینه اش بالا و پایین می شد. دکتر گفته بود خطر از بیخ گوشش رد شده. چشم هایم سنگین شده بود که صدای اکبر را شنیدم :« دستم را ول کن!» چرتم پاره شد. نگاه کردم به دستم . روی لبه تخت بود. گفتم:« داداش دستت را نگرفتم .» دوباره آه و ناله ای کرد و گفت :« میگم دستم رو ول کن !» ماتم برده بود. منظورش را نمی‌ فهمیدم . فکر کردم نکند هذیان می گوید. دستم را بلند کردم و ناخودآگاه گذاشتم روی دستش . محکم گرفتمش تا بشیند. بعد پاهایش را یکی یکی از تخت آویزان کرد ، گرم بود و عرق کرده . سفت گرفتمش تا بتواند راه برود . سمت در اتاق رفت و گفت :«ببندش.» دیگر داشتم شاخ در می آوردم در که بسته بود . همین طور نگاهش کردم . دوباره با آه و ناله گفت :«ببندش دیگه.» دستم رفت طرف در و بازش کردم . از اتاق رفت بیرون و من هم به دنبالش . تازه فهمیدم چه خبر شده. زدم زیر خنده . از شدت موج انفجار، قاطی کرده بود و همه چیز را برعکس می گفت. با شیطنت گفتم :« درو باز کنم دیگه؟» و آرام بستمش . پتوی پایین تخت را برداشتم و پهن کردم کف اتاق. نگاه کردم به عقربه های شب نمای ساعت مچی ام. از یک نصفه شب رد شده بود. کمرم را گذاشتم روی زمین . خستگی راه مانده بود توی تنم . از پادگان قم آمده بودم اینجا و فردا هم باید خودم را معرفی می کردم پادگان اهواز. پلک هایم روی هم بود و صدای اکبر توی گوشم . نمی فهمیدم خوابم یا بیدار . آخ می گفت و ناله می کرد ، وسطش هم یک حرف هایی می زد . صدایش ضعیف بود . دستم را گرفتم به لبه تخت و بلند شدم . گوشم را بردم نزدیک دهانش ، می گفت:«پام...یکی به دادم برسه .» تا صبح پا هایش را می مالیدم بلکه پلک هایش برود روی هم و کمی آرام بگیرد. خستگی خودم یادم رفته بود. یادشهداباصلوات اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج @parastohae_ashegh313
🔸خوندنِ این خاطره برا فعالان فرهنگی و بچه‌های انقلابی، از نونِ شب واجب‌تره... 🏷 متن خاطره: حاج‌سعید اشتیاق عجیبی برا کار فرهنگی داشت، اونم توی مناطقی که دغدغه‌ی اینکار بینِ مسئولین تقریباً مُرده بود. شنیدم اومده آبادان و می‌خواد جشنواره‌ی دفاع‌مقدس برا دانش‌آموزها برگزار کنه. بهش گفتم: حاجی! جشنواره‌ی دفاع مقدس، اونم برا دانش‌آموزها، و از همه مهمتر، توی مناطق محروم چطور به ذهنت رسید؟ لبخندی زد و گفت: 💢"ما سالهاست داریم بین خودمون این مراسم‌ها رو برگزار می‌کنیم، مخاطبش هم خودمون هستیم و چیزی بهمون اضافه نمیشه. ماها دیدنی‌ها رو دیدیم، شنیدنی‌ها رو هم شنیدیم؛ در حالیکه این نسل جوان، این مردم عادی که دور از جنگ و حماسه‌ها بودند، باید این حماسه‌ها رو به شکلی تازه دریافت کنند. این نسل‌های دبستانی تا دبیرستانی باید بدونند که دفاع‌مقدس همه‌ش جنگ و خونریزی نبوده. بدونند شوخی و خنده و نمایش فیلم و ... هم بوده؛ برا همین تصمیم گرفتیم این برنامه رو به شکل جشنواره‌ای شاد، با حضور هنرمندان برگزار کنیم." 🔺حاج سعید محکم پای اینکار ایستاد. هنرمندای معروف رو هم به جشنواره‌ها می‌آورد. می‌گفت: همه‌ی بچه‌های محروم منطقه باید بیان... حتی وقتی فهمید توی روستایی بالای کوه، سه دانش‌آموز هست، گفت: اونا هم باید بیان. گفتیم: اونجا صعب‌العبوره؛ امکان آوردنشون نیست. اما حاجی قبول نکرد و خودش رفت آوردشون به جشنواره... 📚منبع:کتاب"به شرط عاشقی" صفحات ۲۰۰ تا ۲۰۲ مدافع حرم یادباشهداصلوات الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَـــرَج ┄┅═══✼🌻✼═══┅┄ @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 معجزه ای از بهشت... 🌟خیلی خیلی جذاب 🎥 روایت قران خواندن مادر شهید حاج کاظم رستگار شادی ارواح طیبه شهدا صلوات الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فرَجَهُمْ الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَـــرَج ╔════ ೋღ☀️ೋ ════╗ @parastohae_ashegh313 ╚════ ೋღ☀️ೋ ════╝
🌹شهید علی اکبر پروری نام پدر : علی اصغر نام مادر : ام البنین بابانژاد تاریخ تولد :1344/11/13 تاریخ شهادت : 1362/11/30 محل شهادت : چمسری گلزار:شهدای معتمدی بابل ❗️شهیدی که سرش رفت اما قولش نرفت درلحظه آخر ترکش شکمش را پاره کرد و دوست همسنگرش گفت: ❣« به برادرکوچکترم رضا قول دادم که او را پیش امام رضا ببرم می خواهم تو به این قولم عمل کنی چون بچه روی قول حساس است باید به قول عمل کردن را بیاموزد و چنین شد که پس از شهادتش همسنگرش برادر شهید( رضا) را به زیارت امام رضا برد. شادی روح شهدا صلوات اللهم‌صل‌علی‌محمدو‌آل‌محمدوعجل‌فرجهم اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Part18_خون دلی که لعل شد.mp3
20.95M
🎧 📗خون دلی که لعل شد! فصل ❾❶ "رهبر معظم انقلاب" اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج ❛ ━━━━・❪"💚"❫ ・━━━━ ❜ فصل 18👇 https://eitaa.com/parastohae_ashegh313/40269
📌 پناه... 💠 نشانی‌تان را از امام رضا گرفته‌ام، آنجا که فرمود: امام، مونسی دلسوز، پدری مهربان و برادری همدل است. یادم داد، هر وقت تنها شدم، به تو پناه بیاورم. هر وقت دلتنگ‌ شدم، اشک‌هایم را با تو تقسیم کنم. هر وقت کمک خواستم، تو را صدا بزنم... 🦋صلی الله علیک یا علی بن موسی الرضا 🦋صلی الله علیک یا اباصالح المهدی اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ استغفار70 بندی امیرالمومنین علیه السلام بند61: اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ دَلَّسْتُ بِهِ مِنِّی مَا أَظْهَرْتَهُ أَوْ کَشَفْتُ عَنِّی بِهِ مَا سَتَرْتَهُ أَوْ قَبَّحْتُ بِهِ مِنِّی مَا زَیَّنْتَهُ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ. بند ۶۱: بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که با آن، آنچه را ظاهر کرده بودی وارونه جلوه دادم، یا با آن، آنچه را ازمن پوشانده بودی بر ملا کردم، یا با آن آنچه را زینت داده بودی زشت شمردم؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان. اللهم عجل لولیک الفرج یا ابا صالح المهدی ادرکنی اللهم‌صل‌علی‌محمدو‌آل‌محمدوعجل‌فرجهم @parastohae_ashegh313
38.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شاه اومد به شب تیره بگید ماه اومد نصر من الله اومد پسر علی ولی الله اومد حسین طاهری🎙 ❣اَلسَّــــلامُ عَلَی الْـــحُسَیْن ❣وَ عَــــلی عَلَیِ بْن الْحُـسَین ❣وَ عَلـــی اَوْلادِ الْحْــــــــسَیْن ❣وَ عَلی اَصحابِ الْحُـــسَین ❤️ صلی الله علیک یا اباعبدالله ؛ شب زیارت شادی ارواح طیبه شهدا صلوات الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فرَجَهُمْ الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَـــرَج ┄┅═✧❁ ♥️ ❁✧═┅┄ @parastohae_ashegh313
8.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همراهان شهید و شهادت دوست صبحتون بخیر ببینید چی اوردم براتون کمی وجدان بیدار کن ┅═ೋ❅✿🌹✿❅ೋ═┅ @parastohae_ashegh313 ┅═ೋ❅✿🌹✿❅ೋ═┅