💥 #خاطرات_شهدا 💥
از حرم امام رضا (ع) آمدیم بیرون. نیمه شب بود. زمستان. هوا عجیب سرد بود. پیرمرد می رفت سمت حرم.
- سلام حاجی
جوابمان را داد. از زور سرما خودش را مچاله کرده بود. آب توی چشم هایش جمع شده بود. مصطفی شال گردنش را باز کرد، انداخت دور گردن پیرمرد.
- حاج آقا التماس دعا
📚منبع:يادگاران، جلد 22 كتاب شهيد مصطفي احمدي روشن ، ص 11
#السلامعلیکیاعلیبنموسیالرضا
┏━○❥•••◦•●◉✿◉●•◦•••❥○━┓
@Parastohae_ashegh313
┗━○❥•••◦•●◉✿◉●•◦•••❥○━┛
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊 #کلام_بزرگان_درمورد_شهدا 💥حضرت امام خمینی(ره): 💥 🕊همین #شهادتها پیروزی را بیمه می
🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊
💥 #کلام_بزرگان_درمورد_شهدا 💥
📚 #رسول_خدا_ص_فرموده_است:
«خداوند چنین فرموده است، من جانشین #شهید در خانواده وی هستم. هر کسی رضایت خانواده شهید را جلب کند، رضایت مرا جلب کرده است و هر کسی آنها را به خشم آورد، مرا به خشم آورده است.»
(وسائل الشیعه، باب 25، حدیث 3)
₪◤~~~~☆🌷☆~~~~◥₪
@parastohae_ashegh313
₪◤~~~~☆🌷☆~~~~◥₪
🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊
مداحی آنلاین - داره کم کم رو تموم شهر غبار غم میشینه - میثم مطیعی.mp3
2.88M
🔳 #رحلت_پیامبر_اکرم (ص)
🌴داره کم کم رو تموم شهر غبار غم میشینه
🌴نداره لطف و صفا دیگه بدون تو مدینه
🎤 #مطیعی
┄┅═✧❁🎼❁✧═┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅═✧❁🎼❁✧═┅┄
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
✨﷽✨ #داستان_واقعی #رمان_عاشقانهای_برای_تو 💖═══════💖═══════💖 #قسمت_دوم 《تا لحظه مرگ》 📌تو با خود
✨﷽✨
#داستان_واقعی
#رمان_عاشقانهای_برای_تو
💖═══════💖═══════💖
#قسمت_سوم
《آتش انتقام》
📌چند روز پام رو از خونه بیرون نگذاشتم ... غرورم به شدت خدشه دار شده بود ... تا اینکه اون روز مندلی زنگ📱 زد و گفت که به اون پیشنهاد ازدواج💞 داده و در کمال ادب پیشنهادش رد شده ... و بهم گفت یه احمقم که چنین پسر با شخصیت و مؤدبی رو رد کردم و ... .
دیگه خون جلوی چشمم رو گرفته بود ... میخواستم به بدترین شکل ممکن حالش رو بگیرم ... .😡😡
پس به خاطر لباس پوشیدن و رفتارم من رو انتخاب کردی ... من اینطوری لباس میپوشیدم چون در شأن یک دختر ثروتمند اصیل👩⚖ نیست که مثل بقیه دخترها لباس بپوشه و رفتار کنه ... .
همونطور که توی آینه نگاه میکردم، پوزخندی زدم😏 و رفتم توی اتاق لباسهام ... گرونترین، شیکترین و زیباترین تاپ و شلوارک مارکدارم رو پوشیدم ... موهام رو مرتب کردم ... یکم آرایش کردم💄💅 ... و رفتم دانشگاه ... .
از ماشین🚗 که پیاده شدم واکنش پسرها دیدنی بود ... به خودم میگفتم اونم یه مرده و ته دلم به نقشهای که براش کشیده بودم میخندیدم ...😁
✍ #این_داستان_ادامه_دارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
#شهید_سیدطاهـــــا_ایمانی
┄┅═✧❁🎼❁✧═┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅═✧❁🎼❁✧═┅┄
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
✨﷽✨ #داستان_واقعی #رمان_عاشقانهای_برای_تو 💖═══════💖═══════💖 #قسمت_سوم 《آتش انتقام》 📌چند روز پا
✨﷽✨
#داستان_واقعی
#رمان_عاشقانهای_برای_تو
💖═══════💖═══════💖
#قسمت_چهارم
《من جذابترم یا ...》
📌بالاخره توی کتابخونه پیداش کردم ... رفتم سمتش و گفتم: آقای صادقی، میتونم چند لحظه باهاتون خصوصی صحبت کنم ... .💑
سرش رو آورد بالا، تا چشمش بهم افتاد ... چهرهاش رفت توی هم ... سرش رو پایین انداخت ... اصلا انتظار چنین واکنشی رو نداشتم ... .😳😔
دوباره جملهام رو تکرار کردم ... همون طور که سرش پایین بود گفت: لطفاً هر حرفی دارید همین جا بگید ...
رنگ صورتش عوض شده بود😰 ... حس میکردم داره دندونهاش رو محکم روی هم فشار میده ... به خودم گفتم: آفرین داری موفق میشی👌 ... مارش پیروزی رو توی گوشهام میشنیدم ... .✌️
با عشوه رفتم طرفش، صدام رو نازک کردم و گفتم: اما اینجا کتابخونه است ... .📚
حالتش بدجور جدی شد ... الانم وقت نمازه🍃✨ ... اینو گفت و سریع از جاش بلند شد ... تند تند وسایلش رو جمع میکرد و میگذاشت توی کیفش ... .💼
مغزم هنگ کرده بود ... از کار افتاده بود❌ ... قبلا نماز خوندنش رو دیده بودم و میدونستم نماز چیه ... .
دویدم دنبالش و دستش رو گرفتم ... با عصبانیت😡 دستش رو از توی دستم کشید ... .
با تعجب گفتم: داری میری نماز بخونی؟ یعنی، من از خدا جذابتر نیستم⁉️ ... .
سرش رو آورد بالا ... با ناراحتی و عصبانیت، برای اولین بار توی چشمهام👀 زل زد و خیلی محکم گفت: نه ... .❌
✍ #این_داستان_ادامه_دارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
#شهید_سیدطاهـــــا_ایمانی
💖═══════💖═══════💖
┄┅═✧❁🎼❁✧═┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅═✧❁🎼❁✧═┅┄
#معرفی_شهید
#صفدر-فهیمی
نام شهید : صفدر
نام خانوادگی شهید : فهیمی
نام پدر : محمد
نام مستعار :
تاریخ تولد : 1339/1/7
محل تولد : قم - قم - قم
تاریخ شهادت : 1366/5/4
محل شهادت : فاو
جنسیت : مرد
دین : اسلام - شیعه
مذهب : اسلام - شیعه
میزان تحصیلات : ابتدايي
تاریخ دفن پیکر : -
مفقود الاجسد : بله
وضعیت تاهل : مجرد
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
YEKNET.IR - roze - shahadat imam hasan 1398 - haj mansoor arzi.mp3
11.02M
🔳 #شهادت_امام_حسن_مجتبی (ع)
🌴سوگند به نام دلربایش
🌴نور است وجود و ابتدایش
🎤 #منصور_ارضی
⏯ #روضه
┄┅═✧❁🎼❁✧═┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅═✧❁🎼❁✧═┅┄
🌹بسم رب شهدا🌹
✅ حدیث عنوان بصری
✔️ "عنوان" پیرمردی ٩۴ ساله بود، که در طول عمر، در نزد مالک ابن انس، کسب علم میکرد،........
💫زمانی که امام جعفر صادق علیه السلام به مدینه آمد، "عنوان" نزد امام رفت و دوست داشت از این به بعد در نزد امام کسب علم کند،.......
✍امام جعفر صادق علیه السلام به من گفت؛.......
✔️من مردی هستم تحت نظر حکومت...و علاوه بر این درهرساعتی ازشبانه روز ذکرهایی دارم برای خود،..... شما همان به نزد مالک ابن انس برو و از اوکسب علم کن.
😔از این برخوردناراحت شدم و از نزدحضرت خارج شدم،.....
👌در دل گفتم اگه حضرت درمن، خیری میدید، اینطور مرا از خود نمیراند. و مرا از رفت و آمد وکسب علم در محضر ش محروم نمیکرد.
✍پس به مسجد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم واردشدم و سلام کردم بر، رسول خدا.
😔به خانه رفتم،...........
👌فردا به روضه مبارکه رسول خدا برگشتم، دو رکعت نماز خواندم واز خدا درخواست کردم که دل امام جعفر صادق علیه السلام را بامن مهربان سازی واز علمش روزی من کنی که به راه راست هدایت شوم و به خانه برگشتم و نزد مالک نرفتم.........
💝زیرا محبت امام جعفر صادق علیه السلام دلم را سیراب کرده بود.
👌 ادامه دارد......
✍✍او"" عنوان"" پای امام خویش ایستاد، درست مانند شهدا.....
✅برداشتهایی که از این قسمت از روایت میتوان داشت؛ 👇👇👇👇👇👇
١_ توسل به اهل بیت، برای گرفتن رزق شهادت یا معرفت،،،.،.
مانند شهید مدافع حرم، محسن حججی که نام و آوازه شهادت و ارادتش به حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام ) برای همه مردم،شناخته شده،سال ٩۴ به زیارت حرم مطهر رضوی میرود از امام رئوف میخواهد نامه شهادتش را امضا کند و ایشان را به مادرشان حضرت زهرا (سلام الله علیها) قسم میدهد.
٢_ اصرار بر خواسته برای رسیدن به رضایت اهل بیت علیهم السلام،، ،،،
مانند، جریان مرحمت بالا زاده و نوجوانانی که به جبهه نمیبردنشان، به خاطر سن کم،،،.ولی خود را به جبهه رساندن و شهید شدند
٣_ اهتمام به نماز حاجت واهمیت به نماز و دعا برای رسیدن به سعادت و...
شب عملیّات کربلای ۵ مصادف شده بود با شهادت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) حاجی نشسته بود توی سنگر فرماندهی.توی اون اوضاع و احوال که همه تو تب و تاب عملیّات بودند سراغ مدّاح رو گرفت، راضیش کرده بود تا براش روضه بخونه، روضه حضرت زهرا (سلام الله علیها)، مدّاح میخوند و حاجی گریه میکرد:تابرات شهادت رو گرفت....
"شهیدحاج احمدکریمی. "
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
@parastohae_ashegh313
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
🌹سفره خاطرات🌹
بار هفتم که به مرخصی آمد، دستش باند پیچی شده بود. من و بقیه خانواده از وی پرسیدیم: چرا دستت بسته است. جواب داد: دستم لای در گیر کرده و زخمی شده ولی ما باور نمی کردیم زیرا دستش به شدت زخمی شده بود. به اصرار زیاد بالاخره به ما گفت: بشرطی می گویم که به خانواده هایی که فرزندشان به زاهدان مأمور شده اند نگویید زیرا ناراحت می شوند! خدا به من رحم کرد. سر کوه ایستاده بودم و تفنگ در دست داشتم که یک دفعه تیری شلیک شد و به شصت دستم اصابت نمود. خون زیادی آمد. به دکتر مراجعه کردم ولی او گفت: فعلاً سرم شلوغ است برو دو روز دیگر بیا! دیگر از درد ضعف آورده بودم. در سر نماز از امام رضا (ع) خواستم که اگر دستم را دکتر معالجه کند به حرم مطهرش بروم و در آنجا نذری بدهم. بعد از اینکه نمازم تمام شد، فرمانده مرا به دفتر احضار نمود و از من پرسید: دستت چه شده؟ تمام جریان را تعریف کردم و ایشان با نامه ای که به من داد به دکتر پادگان رجوع کرده و معالجه شدم. بعد که به مرخصی آمدم به حرم امام رضا (ع) رفته و نذرم را ادا کردم.
شهید حسین کلاتهسیفری
منبع: اطلاعات دریافتی از کنگره سرداران و 23000شهید استانهای خراسان
┏━○❥••••◦•●◉✿◉●•◦••••❥○━┓
@Parastohae_ashegh313
┗━○❥••••◦•●◉✿◉●•◦••••❥○━┛
مداحی آنلاین - بس که این زهر جفا با جگرم غوغا داشت - میثم مطیعی.mp3
2.56M
🔳 #شهادت_امام_رضا (ع)
🌴بس که این زهر جفا با جگرم غوغا داشت
🌴پاره های دل من ناله ی یا زهرا داشت
🎤میثم #مطیعی
⏯ #واحد
┄┅═✧❁🎼❁✧═┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅═✧❁🎼❁✧═┅┄
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
خاکریز خاطرات ۸۷ ✍ حرکات عجیب و بینظیر شهید کلاهدوز در قبال همسایگان خود #متن_خاطره ما طبقۀ پای
خاکریز خاطرات ۸۸
✍ کجای دنیا دیدی اینجور از خودگذشتگی کنن؟
#متن_خاطره
چند تا بسیجی داخلِ جیپ بودند. یهو دشمن شیمیایی زد و بسیجی ها باید ماسک میزدند. اما یک ماسک کم بود. به همین خاطر هیچکس راضی نمیشد ماسک بزنه.
تا اینکه یک نفر از اونا، بقیه رو قانع کرد. لحظاتی بعد در حالیکه اون بندهی خدا شدیداً سرفه می کرد ، دوستاش بهش نگاه میکردند و از زیر ماسک اشک میریختند.
📚منبع: سالنامه عطش ظهور 1385
#ایثار #ازخودگذشتگی #گذشت #رفاقت #بی_تفاوت_نبودن
┄┅═✧❁🎼❁✧═┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅═✧❁🎼❁✧═┅┄
🌷زانوی ادب پای درس شهدا 🌷
از حرم امام رضا (ع) آمدیم بیرون. نیمه شب بود. زمستان. هوا عجیب سرد بود. پیرمرد می رفت سمت حرم.
- سلام حاجی
جوابمان را داد. از زور سرما خودش را مچاله کرده بود. آب توی چشم هایش جمع شده بود. مصطفی شال گردنش را باز کرد، انداخت دور گردن پیرمرد.
- حاج آقا التماس دعا
يادگاران، جلد 22 كتاب شهيد مصطفي احمدي روشن ، ص 11
┏━○❥••••◦•●◉✿◉●•◦••••❥○━┓
@Parastohae_ashegh313
┗━○❥••••◦•●◉✿◉●•◦••••❥○━┛
#معرفی_شهید
#شهید_حسن_تهرانی_مقدم
#شهید_روز
#پدر_موشکی_ایران
حسن تهرانی مقدم نظامی ایرانی بود، که از فرماندهان سپاه پاسداران در جنگ ایران و عراق بشمار میآمد. آخرین سمت وی، ریاست سازمان جهاد خودکفایی سپاه پاسداران بود. او به عنوان یکی از پایهگذاران برنامه موشکی در سپاه پاسداران شناخته میشود. تهرانیمقدم در سال ۱۳۹۰ در پی حادثه انفجار زاغه مهمات واقع در پادگان مدرس، کشته شد. ویکیپدیا
تاریخ تولد: ۲۹ اکتبر ۱۹۵۹، تهران_ششم آبان
تاریخ مرگ: ۱۲ نوامبر ۲۰۱۱، تهران
همسر: الهام حیدری
تاریخ درگذشت: ۲۱ آبان ۱۳۹۰; بر اثر انفجار
محل درگذشت: پادگان مدرس; (در حوالی بیدگنه ملارد)
آموزش: دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی (۱۹۸۱)، دانشگاه صنعتی شریف (۱۹۷۹)
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
⛔️سکوت مرگبار بر لانه مرجعیت خود خوانده
در حالی که مردم مظلوم عراق بخصوص شیعیان ، این روزها و شب ها تحت ستم و ظلم فتنه گران انگلیسی ، سعودی ،عبری و بعثی هستند در خانه سید صادق شیرازی چه می گذرد ؟
👈آیا از جلسه ای ، صدور اعلامیه ای ، سخنرانی حماسی ، تجمع اعتراضی ، نامه نگاری به مجامع بین الملل و حقوق بشر ی ، ارسال کمک های نقدی و غیر نقدی برای شیعیان عراق ، اهداء خونی ، فریادی ، خبری هست با خیر ؟
👈 سید صادق و اطرافیانش با این همه رسانه های متنوع که در اختیار دارند تا کنون چه عملکردی در دفاع از شیعیان مظلوم عراق داشته اند ؟
👈آیا برای سید صادق و اطراافیانش مهم نیست که ابرو و حیثیت شیعیان در عراق در خطر است ؟
👈آیا برای سید صادق مهم نیست که در همان جاده و خیابان و کوچه و میدانی که دهها موکبش در ایام اربعین به تبلیغش پرداختن این روزها جولانگاه بعثی ها ، ته ماندگان داعش و نفوذی ها شده است ؟
👈آیا برای سید صادق فقط سیاست ها و برنامه های تفرقه افکن انگلیس مهم است ؟
👈 بی محلی ، بی ادبی ، بی توجهی سید صادق قابل بخشش نیست.
#تشیع_لندنی
@parastohae_ashegh313
💚 فاصله #ما و #شهیدان
یه #سیمِ خارداری
به اسمِ #نَفسِ #امّاره ست...
مراقب #نفس_اماره باشیم👌
✅ الهی شهید بشی
#به_یاد_شهدا❤️
#شبتون_شهدایی💫
┄┅═✧❁🎼❁✧═┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅═✧❁🎼❁✧═┅┄
مداحی آنلاین - از امام هشتم من توشه میخام - سید رضا نریمانی.mp3
9.21M
🔳 #شهادت_امام_رضا (ع)
🌴از امام هشتم من توشه میخوام
🌴طواف ضریح شش گوشه میخوام
🎤 #سید_رضا_نریمانی
⏯ #زمینه
┄┅═✧❁🎼❁✧═┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅═✧❁🎼❁✧═┅┄
🖤خراسان مےدهد بوے مدینہ
ڪوه غم داردبہ سینہ
🖤خراسان را سراسر غم گرفتہ
در ودیوار آن ماتم گرفتہ
شهادٺ آقا
علےبنموسےالرضا(ع)
را خدمٺ شما محبان آن
حضرٺ تسلیٺ عرض مےکنیم🏴
┄┅═✧❁🎼❁✧═┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅═✧❁🎼❁✧═┅┄
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
✨﷽✨ #داستان_واقعی #رمان_عاشقانهای_برای_تو 💖═══════💖═══════💖 #قسمت_چهارم 《من جذابترم یا ...》 📌
✨﷽✨
#داستان_واقعی
#رمان_عاشقانهای_برای_تو
💖═══════💖═══════💖
#قسمت_پنجم
《مرگ یا غرور》
📌غرورم له شده بود ... همه از این ماجرا خبردار شده بودن ... سوژه مسخره کردن بقیه شده بودم ... .😔
بدتر از همه زمانی بود که دوست پسر سابقم اومد سراغم و بهم گفت: اگر اینقدر بدبخت شدی که دنبال این مدل پسرها راه افتادی، حاضرم قبولت کنم برگردی پیشم؟ ... .😳
تا مرز جنون عصبانی بودم ... حالا دیگه حتی آدمی که خودم ولش کرده بودم برام ژست میگرفت ... .😎
رفتم دانشگاه سراغش ... هیچ جا نبود ... بالاخره یکی ازش خبر داشت ... گفت: به خاطر تب بالا🤒 بیمارستانه و احتمالا چند روز دیگه هم نگهش دارن ... .🏥
رفتم خونه ... تمام شب رو توی حیاط راه میرفتم ... مرگ یا غرور؟ ... زندگی با همچین آدمی زیر یک سقف و تحملش به عنوان شوهر، از مرگ بدتر بود ... اما غرورم خورد شده بود ... .💔
پسرهایی که جرأت نگاه کردن بهم رو هم نداشتن حالا مسخرهام میکردن و تیکه میانداختن ... .😔
عین همیشه لباس پوشیدم ... بلوز و شلوار ... بدون گل و دست خالی رفتم بیمارستان ...در رو باز کردم ... و بدون هیچ مقدمهای گفتم: باهات ازدواج میکنم ...😳💞
✍ #این_داستان_ادامه_دارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
#شهید_سیدطاهـــــا_ایمانی
💖═══════💖═══════💖
┄┅═✧❁🎼❁✧═┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅═✧❁🎼❁✧═┅┄
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
✨﷽✨ #داستان_واقعی #رمان_عاشقانهای_برای_تو 💖═══════💖═══════💖 #قسمت_پنجم 《مرگ یا غرور》 📌غرورم له
✨﷽✨
#داستان_واقعی
#رمان_عاشقانهای_برای_تو
💖═══════💖═══════💖
#قسمت_ششم
《معامله》
📌خیلی تعجب کرده بود ... ولی ساکت گوش میکرد ... منم ادامه دادم ... بدجور غرورم شکسته و مسخره همه شدم ... تو میخوای تا تموم شدن درسِت اینجا بمونی ... من میخوام غرورم برگرده ... .😳
اینو که گفتم سرش رو انداخت پایین ... ناراحتی رو به وضوح میشد توی چهرهاش دید😔 ... برام مهم نبود ... .
تمام شرطهات هم قبول ... لباس پوشیده میپوشم ... شراب و هیچ چیز الکلداری نمیخورم🍷 ... با هیچ مردی هم حتی دست نمیدم ... فقط یه شرط دارم ... بعد از تموم شدن درسِت، این منم که باهات بهم میزنم ... تو هم که قصد موندن نداری ... بهم که زدم برو ... .👋
سرش پایین بود ... نمیدونم چه مدت سکوت کرد ... همون طور که سرش پایین بود ازم عذرخواهی کرد ... تقصیر من بود که نسنجیده به شما پیشنهاد ازدواج دادم. اگر این کار رو نکرده بودم کار به اینجا نمیکشید ... من توی کافه دانشگاه از شما خواستگاری💞 میکنم. شما هم جلوی همه بزن توی گوشم 👂... .
برای اولین بار بود که دلم برای چند لحظه برای یه پسر سوخت💔 ... اما فایدهای نداشت ... ماجرای کتابخونه دهن به دهن چرخیده بود ... چند روز پیش، اون طوری ردم کرده بود حالا اینطوری فایده نداشت ... .
خیلی جدی بهش گفتم: اصلا ایده خوبی نیست ... آبروی من رو بردی ... فقط این طوری درست میشه ... بعد رفتنت میگم عاشق😍 یه احمق شده بودم که لیاقتم رو نداشت.😔 منم ولش کردم ... یه معامله است ... هر دو توش سود میکنیم ... .
اما من خیال نداشتم تا آخر باهاش بمونم ... فقط یه احمق میتونست عاشق😍 این شده باشه ...
✍ #این_داستان_ادامه_دارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
#شهید_سیدطاهـــــا_ایمانی
💖═══════💖═══════💖
┄┅═✧❁🎼❁✧═┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅═✧❁🎼❁✧═┅┄
اذن شهادت از حرم امام رضا(ع)
خاطره ای از #شهید_حسن_باقری ...
می گفت: « با فرماندهان سپاه رسیدم خدمت آیت الله بهاء الدینی. وقتی از مشکلات اداره ی امور جنگ گفتم آقا فرمودند ما توی ایران یک طبیب داریم که همه ی دردها رو شفا می ده. همه چیز رو از ایشون بخواین. این طبیب حضرت امام رضا علیه السلامه. چرا حاجاتتون رو از امام رضا(ع) نمی خواین؟
یک روز بعد این ملاقات رفتیم مشهد زیارت امام رضا(ع). وقتی وارد حرم شدم، یک حالی بهم دست داد. سرم رو گذاشتم روی ضریح مطهر و حسابی با آقا درد دل کردم. یاد جمله ی آیت الله بهاء الدینی افتادم. فکر کردم که از امام رضا (ع) چی بخوام، دیدم هیچ چیز ارزشمندتر و بالاتر از #شهادت نیست؛ از آقا طلب شهادت کردم.»
یک هفته بیشتر از این جریان نگذشته بود که دعای حسن مستجاب شد. امام رضا(ع) همان چیزی را بر آورده کرد که حسن خواسته بود؛ پیوستن به کاروان سرخ شهادت...
#ما_یار_ندیده_تب_معشوق_کشیده_ایم
#امام_رضا_جانم
─┅═ೋ❅🌺❅ೋ═┅─
@parastohae_ashegh313
─┅═ೋ❅🌺❅ೋ═┅─