eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
13.2هزار عکس
3هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
من و حسین فقط به هم نگاه می کردیم. نیازی به سخن گفتن نبود. با نگاهش بــه مــن می گفــت پروانــه خــوب نگاهم کن، این آخرین دیدار اســت. باید ســیر نگاهش می کردم؛ فقط نگاه، بدون گریه و آه. چرا که اگر احساساتی می شدم، دخترانم سر به دیوار می کوبیدند. گفتم: «بچه ها، بابای شما، نزدیک چهل ساله که در معرض شهادت بوده. امّا رفته و خداروشکر، برگشته.» حســین ســکوت را شکســت: «نه حاج خانم جان، این دفعه...» و جمله اش را ناتمام رها کرد. دخترها دست روی گوش هایشان گرفته بودند و گریه می کردند. وقتــی دیــد کــه همــه بال بــال می زنند، حتماً دلش ســوخت و به روایتی در باب آمادگی حضرت زینب برای روزهای سخت پرداخت: «روزی زینب کبری؟سها؟ قرآن می خواند. پدرش علی؟ع؟ رسید و گفت دخترم می دانی که خداوند برای فــردای تــو چــه تقدیــر کــرده؟ زینــب؟سها؟ فرمــود: مادرم زهرا همۀ قصــۀ زندگی ام را برایم گفته؛ از ظلمی که به برادرم حسین در کربلا می رود تا اسارت خودم و قرآن می خوانم تا برای آن روزها خودم را آماده کنم.» روایتــی کــه حســین خوانــد، مــرا بــه حــرم زینب کبری برد و دلــم را تکان داد. با دســت اشــک های چشــم دخترانم را پاک کردم و گفتم: «حاج آقا اگر شــهید شدی، شفاعتم می کنی؟» نگاهم کرد و با یقینی که از قلب مطمئنش برمی خواست، گفت: «بله» غمِ دلم را خوردم و صدایم را صاف کردم و گفتم: «حاج آقا، اگه شهید شدی، من جنازۀ شما رو برای خاکسپاری به همدان نمی برم.» خندید و گفت: «حتماً می بری» گفتم: «برای من دردســر درســت نکن. من و این بچه ها باید، هی بریم همدان و بیایم تهران.» گفــت: «واجبــه کــه بــه وصیتــم عمل کنی. یکــی از وصیت هام اینه که همدان کنار دوستان شهیدم، دفنم کنید.» اسم دوستان شهیدش را که آورد، کمی بغض کرد. 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313
💢 تقصیر منه، منو ببخش... 🔹 مشغول کار شده بودم و حواسم به حامد نبود. یهو از روی صندلی افتاد و سرش شکست. سریع بردمش بیمارستان و سرش رو پانسمان کردم.🤕 ⁉️ منتظر بودم یوسف بیاد و با ناراحتی بگه چرا سهل انگاری کردی؟ چرا حواست نبود؟ 🔹 وقتی اومد مثل همیشه سراغ حامد رو گرفت. گفتم: خوابیده. بعد شروع کردم آروم آروم جریان رو براش توضیح دادن. فقط گوش داد. آروم آروم چشم هاش خیس شد و لبش رو گاز گرفت. بعد گفت: 💔تقصیر منه که این قدر تو رو با حامد تنها می زارم، منو ببخش! من که اصلا انتظار هچنین برخوردی رو نداشتم، از خجالت خیس عرق شدم.🥀 اللهم‌عجل‌لولیک‌‌الفرج @parastohae_ashegh313
49.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍🏻 دستخط مرحوم علامه مصباح یزدی در بازدید از یادمان 🎓دانشجو : من اهل نماز و عبادت و انجام وظایف شرعی نبودم و زیارت این مزار شهدا مرا متحول کرد🌷 ❤️ به یاد رشادت و مظلومانه رزمندگان اسلام الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فرَجَهُمْ اللهم‌عجل‌لولیک‌‌الفرج @parastohae_ashegh313
🌿(ره): 🔸من تلخی برخورد صادقانه را به شیرینی برخورد منافقانه ترجیح میدهم. اللهم‌عجل‌لولیک‌‌الفرج @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🪴✦✧𖣥✧✦🪴 خواهر گرامی از حضرت زینب (سلام‌الله) سر مشق بگیر و حجابت را حفظ کن که بهترین زینت برای زنان همان اسلامی است. و در پایان از امت حزب الله و پرور میخواهم که امام را تنها نگذارن و پیرو امام باشید و راهش را ادامه دهید که همان راه خداست. 🔸دعای_کمیل و دعا های توسل را حتما بپا دارید و به جبهه ها کمک کنید . اللهم‌عجل‌لولیک‌‌الفرج @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درمحضر : 🇮🇷 این نظام قطعه‌اے از بهشت است، باید رو پلك چشممون حفظش ڪنیم‌. باید جان بدیم براش.. اللهم‌عجل‌لولیک‌‌الفرج @parastohae_ashegh313
da(19).mp3
5.38M
🎧 📕 دا ( قسمت 19) اللهم‌عجل‌لولیک‌‌الفرج ┄┅═✦❁🌴❁✦═┅┄ قسمت 18👇🏻 https://eitaa.com/parastohae_ashegh313/29452
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| ♥️ مادرانه روایتی متفاوت از گمنام ۶۱ امان از دل مادران شهدا....💔 🌷ارواح پاک شهدا و خانواده شهدا و ایثارگران صلوات اللهم‌عجل‌لولیک‌‌الفرج @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️ یه سلام از راه دور به حضرت عشق... به نیابت از شهدا و علی الخصوص اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 🌹✨🌹✨🌹✨ ♥️ صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله قرائت زیارت عاشورا به نیابت از شهدا اللهم‌عجل‌لولیک‌‌الفرج @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 📖 صفحه 163 شرکت در ختم قرآن برای فرج @parastohae_ashegh313
💫بسم الله الرحمن الرحیم 💫 هر صبح روزمان را با سلام به ساحت مقدس چهارده معصوم علیهم السلام منور و متبرک کنیم 🌷به نیابت از 🌴السلام علیکَ یا رسولَ الله 🌴السلام علیکَ یا امیرَالمؤمنین 🌴السلام علیکِ یا فاطمةُ الزهراءُ 🌴السلام علیکَ یا حسنَ بنَ علیٍ المجتبی 🌴السلام علیکَ یا حسینَ بنَ علیٍ سیدَ الشهداءِ 🌴السلام علیکَ یاعلیَّ‌بنَ‌ الحسینِ‌ زینَ‌العابدینَ 🌴السلام علیکَ یا محمدَ بنَ علیٍ الباقرُ 🌴السلام علیکَ یا جعفرَ بنَ محمدٍ الصادقُ 🌴السلام علیکَ یا موسی بنَ جعفرٍِ الکاظمُ 🌴السلام علیکَ یا علیَّ بنَ موسَی الرضَا 🌴السلام علیکَ یا محمدَ بنَ علیٍ الجوادُ 🌴السلام علیکَ یا علیَّ بنَ محمدٍ الهادی 🌴السلام علیکَ یا حسنَ بنَ علیٍ العسکری 🌴السلام علیکَ یا بقیةَ اللهِ، یا صاحبَ الزمان 🌿🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼 السَّلامُ‌عَلَيْكَ‌یا‌بقِیَّةَ اللهُ فی اَرضِه اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللهُ فی اَرضِه اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْحُجَّةِ الثّانی عشر اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا نورُ اللهِ فی ظُلُماتِ الْاَرضِ اَلسّلامُ عَلَیْکَ‌یا مَولایَ یاصاحِبَ‌الزَّمان اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا فارسُالْحِجاز اَلسَّلامُ‌عَلَیْکَ یاخَلیفَةَ الرَّحمَنُ‌ویاشَریکَ‌الْقُران وَیااِمامَ الْاُنسِ‌وَالْجان سلام بر تو  ای مولایی که هرکس تو را یافت به تمام خیر و خوبی ها رسیده. سلام بر تو و بر روزی که با آمدنت، زمین از خیر و خوبی لبریز خواهد شد. 💚الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فرَجَهُمْ ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج ✧════•❁💚❀♥️❁•════✧ @parastohae_ashegh313
💠 بسم رب الشهدا والصدّیقین 💠 🌹زیارت نامہ شهــــــــــدا ♥️ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ،اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . 💚السلام‌_علیڪ_‌یاانصار_رسول‌الله الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فرَجَهُمْ اللهمْ‌عَجِلْ‌لِوَلِیِڪ‌الفَـــࢪَج @parastohae_ashegh313
🌻🔸🌻🔸🌻 همیشه لباس بسیجی به تن داشت، پوتین هایش رنگ و رو رفته بودند و موهای سرش را مانند سربازان عادی میتراشید. متواضع بود. چیزی که محبت زین الدین را در دل ها جا میکرد، سادگی اش بود. دنبال تشریفات و در بند پست و مقام نبود. راحت بود و بی تکلّف. در جمع رزمندگان بود؛ با آنها غذا میخورد، درد دل هایشان را میشنید و از همه مهمتر، به آنان بسیار احترام میگذاشت. این بود که خواسته یا ناخواسته، همه را دنبال خود میکشید! الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج @parastohae_ashegh313 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🟢 انسان هرچه مقتدرتر باشد، حسد و ڪینه‌اش ڪمتر است. 📗انسان‌ڪامل استاد شهید مرتضی مطهری اللهم‌عجل‌لولیک‌‌الفرج @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپی زیبا و خاطره برانگیز از جبهه های حق علیه باطل و حال و هوای رزمندگان اسلام در دوران دفاع مقدس با گفتاری از سید اهل قلم و نوحه شور آفرین از مداح باصفای جبهه ها حاج صادق آهنگران ••••• لحظه شماری می کند لشکر صاحب الزمان (عجل‌الله) که رمز حمله بشنود یورش برد به دشمنان... اللهم‌عجل‌لولیک‌‌الفرج @parastohae_ashegh313
✍🏻شهید در قسمتی از وصیت نامه خود می نویسد: 💚 حمد و ثنای خدا را که در این برهه از زمان زمانی به تاریکی همه شب ها نوری را از تبار پاک رسول الله برای هدایت ما قرار داد و درود فراوان به این امام بزرگوارمان. ☘ ای امت بیدار و خصوصا ای جوانان و ای پاک دلان! تقویت کنید دوستی اهل بیت را در قلبتان مزین کنید قلب خود را با نو قرآن و تفکر نمایید در آیات نجات بخش و مطالعه کنید و این بزرگترین منبع فضایل اخلاقی را و حال سخنی با پدر و مادر و برادران و خواهر گرامی ام دیگر فکر نکنم لزومی باشد به توضیح بیشتر درباره ی روشی که به آن عمل کردم. گرچه من قابلیت نداشتم. ولی راهی است مشخص و وظیفه ای است معلوم. ☘ صبر و استقامت و دفاع همه جانبه از کیان اسلام و انقلاب بر مبنای معیارها و میزان های الهی را سرلوحه ی زندگی خود قرار دهید. 🌱پیکر وی را در گلزار شهدای رفسنجان قطعه یک به خاک سپردند. اللهم‌عجل‌لولیک‌‌الفرج @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه این هفت علامت رو داری، منتظر واقعی ظهور هستی... 💫روایت شیرین کاریهای استاد_ماندگاری 🎤 الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فرَجَهُمْ اللهم‌عجل‌لولیک‌‌الفرج @parastohae_ashegh313
دخترها جلوی در، معطل و منتظر بودند. امّا من تا اتاق دنبالش کردم. عقیق را قبل از اینکه مقابل آینه بگذارد، به چشمانش کشید و بوسید. عقیق سرخی که یادگار محمود شهبازی بود. حسین می گفت، محمود قبل از شهادتش این انگشــتری را به من داد. نمی خواســت هیچ چیزی از این دنیا را با خود داشــته باشد. از کنج اتاق نگاهش می کردم. وقتی انگشــتری را کنار آینه گذاشــت، یک آن سرم گیج رفت. به صورت پرنورش که توی آینه بود، خیره شدم تا حالم خوب شد. پشت سرش تا آستانۀ در آمدم. امّا پایم روی زمین نبود. برای بار سوم خداحافظی کرد. سارا یک کاسه آب آماده کرده بود که پشت ســرش بریــزد. گفتــم: «نریــز دختــرم.» مثــل مادران و همســرانی که در ســال های جنگ فرزند یا شوهرانشان را بدرقه می کردند، همراهی اش کردیم. دست تکان داد و رفت. از بلند گوی مسجد انصارالحسین صدای بلند اذان می آمد. دست زهرا و سارا را گرفتم و برگشتم و نماز مغرب و عشا را روی سجادۀ حسین که از دمشق آورده بود، خواندم. سجاده ای که بوی اشک های حسین را می داد. زهرا شام درست کرد. بی میل بودم. وهب و مهدی هم رسیدند و جای خالی با با را دیدند. 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313
رفته بود اما خانه پر از او بود. به هرجا نگاه می کردم، می دیدمش و صدایش را می شنیدم که می گفت: «سالار شدی برای این روزها.» گفته بود، دو سه روزه برمی گردم. اما حالا برای او و من، همۀ پرده ها کنار رفته و می دانستم که سال هاست منتظر رسیدنِ همین دو سه روز بوده است. از همان روز که می گفت: «همۀ کارِ من به زینبِ حسین ؟ع؟، گره خورده تا من امتحانی حســینی بدهــم و تــو امتحانــی زینبــی.» از همــان روز که خواب دید از یک معبر تنگ و تاریک به سختی می گذرد و به یک کانون نور می رسد. دلم داشــت توفانی می شــد. قرآنی را که سیدحســن نصرالله به ســارا هدیه کرده بود، باز کردم و سورۀ "یاسین" را خواندم. قلبم آرام تر شد. عقربه ها، ساعت 9 را نشان می دادند یعنی وقت پرواز تهران دمشق که از گوشی ام صدای دریافت پیامک آمد. اسمِ باباحسین افتاده بود. با این پیامک: «خداحافظ.» 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313
همان اندازه که زهرا و سارا برای بابایشان می سوختند، او برای دوستان شهیدش می سوخت. گاهی به من می گفت: «من شــاهد شــهادت هزاران دوســت تهرانی، همدانی، گیلانی بوده ام. هر کدام از این شهادت ها، داغی بر دلم نشانده.» حرف های حسین، زهرا و سارا را کمی آرام کرد. حالا فقط بی کلام به پدرشان نگاه می کردند. تنهایشــان گذاشــتم و ســری به اتاق شــخصی حسین زدم. اتاق به هم ریخته بود. به جز یک دست لباس و حوله و یک کتاب، بقیۀ وسایلی را که برایش داخل ســاک گذاشــته بودم، بیرون گذاشــته بود. عبایش همیشــه روی گیــرۀ جالباســی آویــزان بــود و ســجاده اش همیشــه روی زمیــن، پهن. عبا و سجاده اش را تا زده بود و گذاشته بود داخل کمد. برگشــتم پیش زهرا و ســارا، که امین از خشک شــویی رســید. او هم مثل زهرا و ســارا، چشــمش ســرخ و پلک هایش باد کرده بود. اما او چرا؟ نگاهی به چهرۀ گرفته و صورت خیس زهرا انداخت و با بغض گفت: «حاج آقا که نرفته؟» زهرا بی حوصله جواب داد: «نه هنوز» و پرسید: «گریه کردی امین؟!» امیــن کــه از ســکوت ســردِ خانــه فهمیــده بــود چه گذشــته، پاســخ داد: «رفتم از خشک شــویی عباس آقــا لبــاس بگیــرم، عباس آقــا منــو کــه دید، گریــه اش گرفت. پرسیدم چی شده؟ گفت: حاج آقا همدانی اومد اینجا، ازم حلالیت خواست.» امین به اینجا که رسید، بغضش ترکید و گفت: «حاج آقا داره می ره حلب برای هدایت عملیات.» تا تلخی وداع را کم کنم، زورکی خندیدم و گفتم: «به حاج آقا بگم که عملیات رو لو دادی امین آقا؟» دل ودماغ پاسخ نداشت. ســاعت 6 عصر شــد. حســین ســاکش را برداشــت. دستانش را دور گردن زهرا و سارا حلقه کرد و چسباند به سینه اش. دخترها بغض کردند و قرآن بالای سرش گرفتند. قرآن را بوســید. خداحافظی کرد و رفت توی حیاط و دوباره برگشــت. باز خداحافظی کرد و مکثی و نگاهش روی انگشــتری ســرخی که داشــت، متوقف شد و برای بار سوم رفت توی اتاقش، حلقۀ انگشتری را که سال های سال توی دستش داشت و جز برای وضو در نمی آورد، در آورد. 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313