فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲استوری #حجاب
❥●بسته ام عهد ڪه در
راه #شهیدان باشم...
چادر مشڪی من (:
رنگ #شهـادت دارد ❤️
اللهمعجللولیکالفرج
═✧❁ 🎀 یازهرا 🎀 ❁✧┄
@parastohae_ashegh313
da(10).mp3
3.13M
#کتاب_صوتی 🎧
📕 دا ( قسمت 10)
#سیدهزهراحسینی
اللهمعجللولیکالفرج
┄┅═✦❁🌴❁✦═┅┄
قسمت 9👇🏻
https://eitaa.com/parastohae_ashegh313/29242
#قسمت307
ایــران می خندیــد و حســین برایــش آب میــوه می گرفــت و می گفــت: «بخــور تــا بخیه هات زودتر جوش بخوره.» هنر حسین در آرام کردن مریض ها، زبانزد فامیل بود. مثل یک پزشک بهش اعتماد داشتند و حتی قبل از پزشک از او کسب تکلیــف می کردنــد. ایــن ماجــرا بــرای پدرم قبل از ایــران اتفاق افتاد. آقام را هم چند ســال پیش از مریضی ایران با حســین بردیم پیش دکتر. دکتر یواشــکی به حســین گفت که: «ایشــون ســرطان خون دارن.» حســین با دکتر مشــورت کرد که «صلاحه که به مریض بگیم یا نه؟» دکتر گفت: «اگه از سرطان حرفی نزنید، بهتره. فقط باید هر روز تا می تونه آب بخوره با یه قرص. اگه روحیه ش بالا باشــه تا ده سال زنده می مونه.» چشم همۀ ما به دهان حسین بود که به آقام بگیم یا نه و حسین گفت: «همون رو که دکتر گفت انجام می دیم.» آقام از خارش بدنش که حرف می زد، حسین می گفــت: «دایی جــان حساســیته بایــد زیــاد آب بخوری، حداقــل روزی یه پارچ آب.» آقام گوش می داد و گاهی حسین را صدا می زد و می گفت: «صورتم تاول زده.» حسین می پیچاندش: «سرما خوردی، باید این قرص رو مرتب بخوری که نه تاول بزنی و نه بدنت خارش بگیره.» آقام این وضعیت را چند سالی سر کرد. از وضع خودش خبر نداشت اما دلش برای ایران خیلی می ســوخت. می گفتیم: «آقاجان غصه نخور بدنت می پاشــه و خارشــت بیشــتر می شــه.» و بــا ایــن وضعیــت، بــدون اینکــه بداند، با ســرطان کنار آمد. آن ســال ها زندگی آرامی داشــتیم. بیشــتر به فکر سروســامان دادن بچه ها بودیم که مهدی پایش را کرد توی یک کفش که «می خوام طلبه بشم.
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313
#قسمت308
من و حسین، حرفی نداشــتیم. رفتم یک ســری خرت وپرت ســاده برای یک زندگی طلبگی مثل قابلمه، کاســه بشــقاب خریدم. یکی دو ماه رفت مدرســۀ مروی در تهران. امّا زود نظرش عوض شد و گفت: «می خوام برم نیرو هوایی سپاه.» درس طلبگی را ول کرد و آزمون اســتخدامی برای خلبانی هواپیمای جنگنده در ســپاه داد و مرحلۀ اول قبول شــد. تســت های چندگانه را یکی یکی پشــت ســر گذاشــت. خودش و ما داشتیم امیدوار می شدیم که گفت: «سر تست شنوایی رد شدم.» کلافه و کمی عصبی بود و متوسل شد به حسین که «بابا به این بچه های نیروی هوایی بگو که گوشم ضعیف نیست.فقط یه صدای ضعیف رو نشنیدم. انصافه که اون همه تست های مثبت رو نادیده بگیرن و سر یه صدا گیر بدن؟!» حسین گفت: «باشه من از همکاران سؤال می کنم ولی می دونم مو لای درز کارای بچه هــای نیــروی هوایــی نمــی ره.» و صحبت کرد. بهش گفته بودند: «آقامهدی شــما، از هــر جهــت در تمــام بخش هــا ســربلند بیــرون اومــد. امّــا بــرای خلبان اونم خلبــان هواپیمــای جنگنــده، نشــنیدن یــه صدا، ولو صــدای ضعیف یه فاجعه رو به دنبال داره.» حســین که از قبل می دانســت چه پاســخی می شــنود، آمد و مهدی را آرام کرد و گفــت: «تــو بــه ســپاه علاقــه داری، بــرو به بخش های زمینــی، البته اونجا هم من سفارشت رو نمی کنم، مثل یه داوطلب معمولی وقتی اعلام جذب شد، برو آزمون بده آقای متقی نیا.» هــم مــن و هــم مهــدی فهمیدیــم کــه با چه قصد و منظــوری به جای همدانی از متقی نیا استفاده کرد.
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 جلوه ای از ایثار در دفاع مقدس
#روایتی شنیدنی از نوجوان چهارده ساله #دفاع_مقدس
🔸نیم خیز رفتم در جعبه مهمات رو باز کردم بعد خیلی گریه کردم....🥺
👌🏻حتما ببینید
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
هدایت شده از گذر عمر به سبک شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅استقبال بی نظیر یزدی ها از نمایش رزمی رسم شیدایی ۳
https://eitaa.com/BeSabkeShohada
154-araf-ar-parhizgar.mp3
1.15M
بسم الله الرحمن الرحیم
#هر_روز_با_قرآن
📖 صفحه 154
شرکت در ختم قرآن برای فرج
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨روزمان را با سلام به ساحت مقدس چهارده معصوم علیهم السلام منور و متبرک کنیم.
🌹به نیابت از " #شهدا "
⊰بسم الله الرحمن الرحیم ⊱
🌷| السلامعلیڪیارسولالله
🌷| السلامعلیڪیاامیـرالمؤمنین
🌷| السلامعلیڪیافاطمهالزهـرا
🌷| السلامعلیڪیاحسـنِبنعلے
🌷| السلامعلیڪیاحسـینِبنعلے
🌷| السلامعلیڪیاعلےبنالحسین
🌷| السلامعلیڪیامحمدبنعلے
🌷| السلامعلیڪیاجعـفربنمحمـد
🌷| السلامعلیڪیاموسےبنجعـفر
🌷| السلامعلیڪیاعلےبنموسیالرضاالمرتضے
🌷| السلامعلیڪیامحمدبنعلےِالجـواد
🌷| السلامعلیڪیاعلےبنمحمـدالهادی
🌷| السلامعلیڪیاحسنبنعلیِالعسـڪری
🌷| السلامعلیڪیابقیهالله،یاصـاحبالزمان
🌷| السلامعلیڪیازینبڪبری
🌷| السلامعلیڪیاابوالفضلالعبـاس
🌷| السلامعلیڪیافاطمهالمعصومه
♥️''السلامعلیڪمورحمهاللهِوبرڪاته''
💚🌼💚🌼💚🌼💚
👑 شاه_خراسان
#السلام_علیک_یاعلی_ابن_موسی_الرضا
💛 صلوات خاصه مولا امام رضا علیه السلام همه با هم زمزمه کنیم.
💞 ان شاء الله باهمین توسل ولی نعمتمان دستمون رو در دنیا و آخرت بگیرند. آمین🤲🏻
💚 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى.....
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
🔆زیارتنامه_شهدا
✨اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم✨
#دفاع_مقدس
#شهیدسیدمهدیشبیری
🌷شادی روح مطهر شهدا صلوات
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجَهُمْ
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
✳️ تعالی #سید_مهدی_شبیری
💢 جبهه غرب برای او صرفاً محلی برای محاربه با شیاطین انسی نبود. او جنگ را فرصتی برای تعالی روحی و ایمانی خود و دیگران میدید. او که پیش از این به حرفه بنایی و ساخت و ساز مشغول بود هر کجا فرصتی را مغتنم میدید مسجدی کوچک برای خود و رزمندگان و همسنگرانش بنا میکرد.
🌹 او همیشه سعی میداشت مؤدب و با اخلاق باشد. هرگاه کسی از الفاظ بدی هر چند به شوخی استفاده میکرد از کوره در میرفت و او را مورد ملامت خود قرار میداد. او در انگیزه خود خالص بود و با آرزو شهادت نیز به شهادت رسید.
#شهید_سید_مهدی_شبیری
شهادت ۲۱ مهر ۱۳۶۱
📥 رزمندگان
#دفاع_مقدس
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
#زندگینامه #شهید_محمد_معماریان قسمت هجدهم حالا كه از همهچيز دل بريده بود، تازه معناي دل را ميفه
#زندگینامه
#شهید_محمد_معماریان
قسمت نوزدهم
دشمن آتشبارياش شدت عجيبي داشت. عمليات لو رفته بود. كار خيلي سختتر از آنچه فكر ميكردند شد. بچهها مقاومت ميكردند. گوشت بچهها سپر گلولهها بود. محمد از جايش بلند شد و داشت ميرفت عقبتر. فرمانده فكر كرد محمد ترسيده. صدايش زد و پرسيد: كجا ميروي؟ مگر وضعيت را نميبيني؟ كمي نيرو و آتش دشمن را؟ محمد گفت: حاج آقا، خيالت راحت باشد، دارم ميروم نماز بخوانم. امام حسين(علیهالسلام) هم ظهر عاشورا در موقع اذان، اول نماز خواند، حاج آقا آسمان را نگاه كرد. وقت نماز بود. محمد با پوتين و اسلحهبهدست قامت بست. زير آن باران گلوله نماز خون خواند و سريع برگشت. يكساعتي از ظهر نگذشته بود. درگيري نفس بچهها را بريده بود. لحظهبهلحظه يك گل پرپر ميشد كه ناگهان محمد بلند شد و تمام قامت ايستاد. با تعجب نگاهش كردند. محمد دستش را به طرف بچهها بلند كرد و با صداي رسايي گفت: بچهها من هم رفتم، خداحافظ. آرام زانو زد و افتاد. حاجي دويد طرف محمد و ديد كه گلولة آرپيجي پشت محمد را كاملاً برد و تنها صورتش است كه سالم مانده. محمد رفت مثل همة دوستانش، اما جنگ ادامه داشت. بدن محمد ماند زير آفتاب داغ جنوب، سه روز پيكرش تندي خورشيد را تحمل ميكرد. . . .
ادامه دارد...
اللهمعجللولیکالفرج
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
\🌺🧕🏻\
#امام_خامنه_ای مدظله العالی ؛
♦️ #شهیدان و جانبازان و آزادگان زن نمایشگرانِ یکی از برترین قلّههای افتخارات انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامیاند.
💽 تهیه شده در اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان کرمان...
#دفاع_مقدس
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫دوباره حال قلبمو
نگات عوض ڪرد ...💖
💫✨🌸✨💫
❤️ رضایت مادر
♨️ برادرم فتحعلی که شهید شد کار رفتن محمد به جبهه گره خورد. مادرم راضی نمیشد. خیلی به این در و آن در زد اما فایده نداشت.
🕌 قرار بود پدر و مادرم بروند مشهد وقت رفتنشان، یک نامه و یک اسکناس پنجاه تومانی آورد، داد به مادرم و گفت: «مادر این نامه و پول رو بندازید توی ضریح امام رضا علیه السلام
❗️مادرم پرسید: توی نامه چی نوشتی پسرم؟! محمد جواب داد: چیز مهمی نیست یه مشکل کوچیکی دارم که از آقا خواستم حلش کنن. کنجکاو شده بودم. پرسیدم: داداش توی نامه چی نوشتی؟!
🌹گفت: بذار جوابش رو بگیرم بعد برات میگم.
درست فردای روزی که پدر و مادرم از مشهد برگشتند محمد آماده شده برای رفتن به جبهه. تازه سِرّ آن نامه را فهمیدم. #امام_رضا علیه السلام مادرمان را راضی کرده بود.
#شهید_محمد_فتحی
#شهید_فتحعلی_فتحی
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
|🌷📎🌹|
🌸 شهید داوود و شهید قدیر اختلاف سنی دوسالهای باهم داشتند. قدیر جان برادر ارشدمان بود؛ هر دو اما همگام و دوشادوش هم، با مشورت و آگاهی و نظر واحد، خط فکر و مسیرشان یکی بود.بر #حجاب و #نماز_اول_وقت و #زیارت_عاشورا تاکید فراوانی داشتند و معتقد بودند هریک زمینهای برای ظهور و بروز یک خصیصه اخلاقی خواهد بود.
🌹شهیدقدیرسرلک
🌹شهیدداوودسرلک
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
🌿 حاجی میگفت:
اگر از من تعریف کردند و گفتند «مالک اشتر» و من باورم شد؛ سقوط میکنم،
🔸 اما اگر در درون خودم ذلیل شدم خداوند مرا بزرگ میگرداند.
#حاجقاسم
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
da(11).mp3
5.21M
#کتاب_صوتی 🎧
📕 دا ( قسمت11)
#سیدهزهراحسینی
اللهمعجللولیکالفرج
┄┅═✦❁🌴❁✦═┅┄
قسمت 10👇🏻
https://eitaa.com/parastohae_ashegh313/29260
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥|#شهید_تندگویان
.: مهندس نفت :.
🔸اینجوری دل مادر رو به دست بیار!
▫️مجموعه #شهیدانه_زیستن
به روایت سیره شهدا در خانواده میپردازد.
#دفاع_مقدس
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
#قسمت309
مهدی در کنکور سراسری هم قبول شده بود امّا دوست داشــت مثل باباش عضو ســپاه باشــد. عاشــق اخلاص و تواضع بچه های سپاه بود. اتفاقاً سپاه آزمون گرفت و مهدی قبول شد و برای انجام دورۀ آموزشی به کاشان رفت. چند ماه گذشت، حتی یک بار نتوانست به ما سر بزند. دلم برای بچه ام حسابی تنگ شد. گفتم: «حسین بیا بریم دیدن مهدی.» گفت: «اون وقت دوستای مهدی بهش می گن، بچه ننه.» گفتم: «من مادرم دلم براش یه ذره شده، می ریم جلوی پادگان می بینیمش.» گفت: «اون وقت کسانی که مامان و باباشون رو ندیدن دلشون می شکنه، مهدی هم راضی نیست به این کار.» گفتم: «باشه، یه قراری توی شهر می ذاریم که کسی ما رو با بچه مون نبینه» و همین کار را کردیم. مهدی مثل مجرم ها، دور و بر را نگاه می کرد که کســی او را با ما نبیند. و غر می زد که «اصلاً چرا اومدید؟ مگه من بچه م!» وقتی از کاشــان برگشــتیم، حســین گفت: «برا مهدی برو خواســتگاری.»دیگه مثل ماجرای وهب، از سن وســال و کار پســرم حرفی نزدم. گشــتم و چند گزینۀ خوب و مناسب پیدا کردم. مهدی از کاشان آمد. از میان آن ها، اسم خانوادۀ آقــای دریایــی را کــه آوردیــم، ســرش را پاییــن انداخــت و گفــت: «هرچی شــما صلاح می دونید.»
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313
#قسمت310
ماجــرا را بــا حســین در میــان گذاشــتم گفــت: «آقــای دریایــی رو سال هاســت می شناسم. خانوادۀ خیلی خوبی ان.» دورۀ آموزشی مهدی که تمام شد، قرار و مدارها بسته شد. پیشنهاد کردند که خطبۀ عقد را حضرت آقا بخواند. حسین پیگیری کرد. گفته بودند که «قراره آقا سفری به همدان داشته باشن، اونجا می شه خطبۀ عقد رو بخونن.» سفر حضرت آقا انجام شد. حسین برای استقبال قاطی مردم با لباس شخصی رفــت و از ســر شــب لبــاس ســپاه پوشــید و مثــل یــک ســرباز تا آخریــن روز کنار آقــا بــود. دفتــر گفتــه بودنــد کــه عروس خانــم و آقادامــاد بیایند امّــا همان زمانی را که مشــخص کرده بودند، عروس خانم آزمون سراســری داشــت و نتوانســت بــه همــدان بیایــد. دوبــاره مــن و مهدی به حســین اصرار کردیم کــه برای تهران هماهنگ کن. گفت: «این اصرار ما نوعی خودخواهیه. مگه ما کی هســتیم که با بقیۀ مردم فرق داشــته باشــیم. یه ملّته و یه رهبر با یه دنیا درددل، وقت آقا باید به امور مهم تر صرف بشه.» همــه پذیرفتیــم و خطبــۀ عقــد را یکــی از ســادات در تهــران خوانــد. هنــوز از کش وقوس های ازدواج مهدی بیرون نیامده، برای دخترم، زهرا خواستگار آمد. اسم خواستگار امین آقا بود یک خانوادۀ آرام و مؤمن و بی سروصدا که با هم در یک آپارتمان توی شهرک فجر زندگی می کردیم. مادر امین آقا زهرا را به پسرش پیشنهاد داده بود. یکی دو جلسه با هم صحبت کردیم و موافقت اولیّه شد ولی گفتم: «اگه می شه آقا پسرتون با حاج آقای ما یه دیدار و گفت وگو داشته باشن.» امین آقــا کــه بعــداً دامــاد ما شــد، تعریف می کرد که وقتی مــادرم گفت: «باید با آقای همدانی، جداگانه صحبت کنی، اولش ترسیدم. بعد نماز خوندم و آروم شدم با خواندن حدیث کساء آروم تر شدم. رفتم مقابل حاج آقا نشستم
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313