eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
13.7هزار عکس
3.3هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از گذر عمر به سبک شهدا
برگی از دفتر خاطرات قرار بود شام براشون فلافل یوگا بگیریم ( یکی از فلافلی های معروف خرمشهر که فلافل رو پُرسی و نون جدا و قرص فلافل جدا که باید خودت ساندویچ کنی، میفروشه و یک پُرسش برا دو نفره ) اخ که بعد بله برون شلمچه فلافل یوگا یه چیز دیگه است و یه حال دیگه ای داره ( اول خدا و معنویت بعد هم موقعیت ۶۴😉😉) خلاصه فلافل ها رسید اما موقع پخش بین زائران یه دفعه مسئول کاروان گفت خواهرا جا ندارن برا پخش و ساندویچ کردن فلافل ها هیچی دیگه به ناچار ما ماندیم و ۱۳۰ فلافل گه باید با دستان مبارک ساندویچ میکردیم و میدادیم خواهرا میل نمایند ان شب تا پاسی از نیمه شب فلافل با طعم دست حاج اقا دادیم خواهرای زائر خوردن منتظر بودیم تلفات بدیم اما.. ظاهرا دست حاج اقا شفا بود و صبح اول صبح همه سالم تر از قبل سوار اتوبوس ها شدن درحالیکه مشتری فلافل شده بودن و بازم دلشون فلافل میخواست 😜😜😜 این عکس ها ، گوشه ای از حماسه ساخت فلافل در اردوگاهه( سایر مستندات ان شاالله بزودی) https://eitaa.com/BeSabkeShohada
هدایت شده از گذر عمر به سبک شهدا
〖• زیــــآرتنامہ شهـــداء °.〗 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم ‌ سرلشکر ❲ 🌺 شـادے‌روح‌شهـــدا‌صلــوات"❳ الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ اللّٰهُمَّ‌عَجِّل‌لِوَلیِّڪ‌الفَرَج @parastohae_ashegh313
✴️ ماملت رسول الله با این افتخار که رهبری چنین به حق داریم و با عقیده ای از اسلام و نشانی از پاسداران انقلاب و با این همه شهدا لیاقت در حکومت جهانی مهدی عجل الله بودن را پیدا کردیم .... 🔸۱۹ اسفند شهادت سردار شهید حاج حبیب الله افتخاریان (ابوعمار) فرمانده سپاه مریوان موسس و بنیانگذار تیپ نیرو مخصوص ۵۸ مالک اشتر (مازندران) گرامی باد 🌹سالروز شهادت ؛ دانشجوی پزشکی شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَـــرَج ┅┅➺✱🍃🌼🍃✱➺┅┅ @parastohae_ashegh313
🌹شهیدان جهان‌آرا، هاشمی و علم‌الهدی چهره‌های ملّی هستند : 🏽 در دفاع مقدّس ــ که این هشت سال یک امتحان بزرگ ملّت ایران بود ــ خوزستان نقش سنگر مقدّم را ایفا کرد... سرداران شجاع، اُمرای باارزش ارتش، شهید جهان‌آرا، شهید علی هاشمی، شهید سیّدحسین علم‌الهدیٰ، هر کدام یک جور، با انواع و اقسام فعّالیّتها، با مقاومتشان، با ایستادگی‌شان در آنجا، جزو چهره‌های ملّی شدند. 🔖بخشی از بیانات رهبر انقلاب در دیدار دست‌اندرکاران دومین کنگره ۲۴هزار استان خوزستان. ۱۴۰۲/۱۲/۵ اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج @parastohae_ashegh313
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
#شهیدعباس‌دانشگر #راستی‌_دردهایم‌_کو ؟ 135 آموزش‌های تیراندازی که به خاطر درگیری‌ها موقتا تعطیل ش
؟ 136 منطقه هنوز ناآرام است. رحیم هم آرام و قرار ندارد. من بیش‌تر پشت خط با بیسیم کارها را دنبال می‌کنم. تکفیری‌ها گاه و بیگاه با خمپاره‌ها و موشک‌ها از ما پذیرایی می‌کنند. آتش، بی‌امان از آسمان می‌بارید. با تکفیری‌ها 400 متر بیش‌تر فاصله نداشتیم. جمعی از نیروهای اهل نبل و الزهراء بیش‌تر توی دشت پیشروی کرده بودند و تا دویست‌متری به دشمن نزدیک شده بودند. تیربار تکفیری‌ها که روشن شد، یکی از نیروهایم شهید شد و یکی مجروح. آن که مجروح شد را برگرداندند اما شهیدمان ماند توی دشت. آرام و قرارم رفت. پشت بیسیم گفتم آتش بریزید و مرا پوشش بدهید تا بروم و پیکر شهید را برگردانم. می‌دانستم که تیربارچی‌های دشمن در کمین‌اند اما دلم رضا نمی‌داد که پیکر شهیدمان، بی‌پناه بماند. هرچه بیش‌تر اصرار می‌کردم فرمانده فوج با رفتنم بیش‌تر مخالفت می‌کرد. می‌گفت بی‌تابی نکن! آتش دشمن شدید است و اگر بروی خودت هم شهید می‌شوی. من می‌گفتم نمی‌خواهم پیکر شهیدمان بیفتد دست تکفیری‌ها... به جبر، توی مقر نگهم داشتند. یاد آن پیکر در دشت افتاده، بغض می‌شد و می‌رفت تا راه گلویم را بگیرد... چند ساعت بعد که توی مقر بودم، صدای یک انفجار مهیب، گوش‌هایم را آزرد. به سرعت رفتم به سمت محل انفجار. ماشین مهمات را در انتهای کوچه‌ای بن‌بست، با موشک تاو زده بودند. هر لحظه امکان دارد موشک دوم را به ماشین دیگری که در تیررس‌شان بود، بزنند. دوربین‌های پیشرفته‌ای داشتند و منطقه را خوب دیده‌بانی می‌کردند. کسی از بچه‌ها انگار دلش را نداشت که برود و ماشین دوم را از تیررس دشمن دور کند. تا پیش‌قدم شدم و پا جلو گذاشتم، یکی از نیروها پرید سمت ماشین و آن را برد به محلی امن‌تر. توی ماشین اول، چهار نفر از نیروها، در آتش خشم دشمن می‌سوختند. سریع دست‌بکار خاموش کردن آتش شدم تا پیکرها بیش از این نسوزند. نیروها را سروسامان می‌دادم که آتش زودتر خاموش شود. آتش که خاموش شد، صورت‌های سوخته نیروها هم آشکار شد. انسان‌ها همراه آن ماشین به کلی سوخته بودند. دوده‌ها آینه ماشین را کدر کرده بودند. چشم تیز کردم اما نمی‌توانستم تشخیص بدهم که کدام نیروها هستند. حس عجیبی داشتم. صحنه‌ای که در برابرم بود، مرا به حیرت وامی‌داشت. نظیر آن را هرگز ندیده بودم. چهار انسان که اجزای پیکرشان، کاملا سوخته بود. حیران بودم اما هول نه؛ با خودم فکر می‌کردم که این نیروها در آن لحظات آخر چه احساسی را تجربه کرده‌اند. سوختن، این استعاری‌ترین و تمثیلی‌ترین نوع جان دادن، حالا در برابر چشم‌هایم بود. به نظرم آمد که جان دادنِ شکوهمندی است. ذوقِ سوختن... خواستنی است. بچه‌ها که آمدند تا پیکرها را ببرند، گوشه‌ای ایستادم به تماشا. صحنه‌ها شعر می‌شد در دفتر ذهنم: چو ذوق سوختن دیدی، دگر نشکیبی از آتش اگر آب حیات آید، تو را ز آتش نیانگیزد... لابد این نیروها هم در انتهای آن کوچه‌ی بن‌بست، ذوق سوختن را چشیده بودند. دیگر چرا هراس از آتش، وقتی آتش، آبِ حیات می‌شود؟ و راستی که این کوچه‌ها هم دیگر بن‌بست نیستند... دارم به این صحنه شگفت نگاه می‌کنم که حمودی می‌گوید یکی از این شهدا، ایرانی بود. گوش تیز کرده بودم که حرف‌هایش را با یکی از نیروها بشنوم. نمی‌دانم چرا دلم برای امیر شور می‌زد؛ نکند این پیکر... چندباری توی بیسیم صدایش کردم اما جوابم را نداد. پنج دقیقه‌ای که گذشت، صدایش را پشت بیسیم شنیدم و خیالم راحت شد. حمودی، نشانی می‌دهد از آن شهید ایرانی. حسین هم خودش را می‌رساند. نشانه‌های حمودی و پلاک سوخته‌اش را که بررسی می‌کنند، شهیدمان شناسایی می‌شود. آن شعله‌ها انگار به جان من هم سرایت کرده بود. فهمیدیم که آن شهید ایرانی، بوده است. یادم آمد که دیروز، نماز مغرب و عشاء را دوتایی، با هم به جماعت خوانده بودیم. دو سه روز بیش‌تر از آمدنش به خط نمی‌گذشت. چه خوش‌اقبال بود که قربانی‌اش پذیرفته شد. مگر نه این که خدا قربانی هابیل را سوزاند و این نشانه پذیرفته شدن قربانی بود؟ ما از نسل هابیلیم... در خزانه‌ی خدا هنوز هم آتش هست... ادامه دارد یادشهداباصلوات اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج ─┅─🍃🌺🍃─┅─ @parastohae_ashegh313
💠 کمک مخفیانه ! ؛ عکسنوشته شهدا "هادی دلها " الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌ ┄┄┅┅➺✱🦋✱➺┅┅┅┄┄ @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایت دختر شهید شهرکی از شهدای پلیس (امنیت) از نحوه ترور پدر و مادرش در اغتشاشات سیستان و بلوچستان در برنامه (حسینیه معلی) و همسرشان 🌺شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ اَللّٰهُمَّ_عَجِّلْ‌_لِوَلیِّکَ_الفَرَج @parastohae_ashegh313
هدایت شده از گذر عمر به سبک شهدا
داشتم پسته مغز میکردم برا مغازه دار ، یه پسته دهن بسته بود تا خواستم بشکنمش افتاد پشت پشتی ، منم محل نزاشتم و به کارم ادامه دادم یک دفعه محمود بلند شد ، رفت و اوردش بهش گفتم حالا چه ارزشی داشت که بخاطرش بلند بشی و بری و بیاریش محمود گفت : ابجی یه دونه است ولی دست و پا گیره کنایه از اینکه حق الناس کمش هم زیاده مراقب باشیم حق الناس رو کوچک نشماریم https://eitaa.com/BeSabkeShohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
D1737917T17253848(Web).mp3
9.54M
🎧 📙خاک_سبز تیرو ترکش فصل ❸ اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج ┄┄┅═✧❁🌺❁✧═┅┄┄ فصل 2 👇🏻 https://eitaa.com/parastohae_ashegh313/33053
: ❗️همیشه بهترین آدمها اگر بدترین همراه‌ها را داشتند، شکست خوردند 🔻آدم اگر میخواهد قله‌ی بلندی بخواهد برود، اگر همراهانش افراد هم وزن این قله نباشند، در راه زمین گیرش میکنند. ✅ اما اگر آدمهای همراه این راه، افرادی بودند که نه تنها قله را می‌پیمایند، بلکه آدم را هم میگیرند میبرند همراه خودشان، انسان احساس اطمینان میکند. اَللّٰهُمَّ_عَجِّلْ‌_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┄┅═✧❁🌴❁✧═┅┄ @parastohae_ashegh313
❤️ اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا بَقیَــــةَ اللَّه، یا صاحِبَ اَلزَمـان بُوَد آیا که خرامان ز درم باز آیی؟ گره از کار فروبسته ما بگشایی؟ 🌺|↫‌ 🌺|↫‌‌ 🌺|↫‌‌ @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
319-taha-ta.mp3
6.78M
سوره مبارکه مفسر: استاد قرائتی اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج @parastohae_ashegh313
🌸بسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸 صفحه 319 ✨تلاوت دسته جمعی قرآن کریم هدیه به روح پاک و مطهر همه برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا عجل الله تعالی فرجه الشریف ان شاءالله الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج @parastohae_ashegh313
🌹زیارتنامه شهدا بسم الله الرحمن الرحیم اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یَا اَولِـــــیاءَاللهِ و اَحِبّائَـــــہُ،اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یَا اَصـــــفِیَآءَاللهِ وَ اَوِدّآئَـــــہُ، اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنـــــصارَ دیـــــنِ اللهِ، اَلسَّـــــلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنـــــصارَ رَسُـــــولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنصارَ اَمیرِالمُـــــؤمنینَ، اَلسَّـــــلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنـــــصارَ فـــــاطِمةَ سَیَّدةَ نِســـــآءِالعالَمینَ، اَلسَّـــــلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنـــــصارَ اَبے مَحَمَّدٍ الحَـــــسَنِ بنِ عَلِیًَ الوَلِیَّ النّـــــاصِحِ، اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنصارَ اَبے عَبدِاللهِ، بِـــــاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِـــــبتُم، وَ طابَتِـــــ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِـــــنتُم، وَ فُـــــزتُم فَوزًا عَظیمًا، فَیا لَیتَنے ڪُنتُــــــ مَعَڪُـــــم فَاَفُـــــوزَ مَعَڪُـــــم دانشمند الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فرَجَهُمْ اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّک_الفَرَج @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌕 سید جماالدین دانشمند شهیدی که بیدارگر شرق لقب داشت        🍃ایشان از عالمان روشنفکر و مجتهد قرن چهاردهم در ایران و از شاگردان ویژه شیخ مرتضی انصاری (ره) بوده که در علوم قرآن، حدیث، فقه، اصول، کلام، منطق، فلسفه، ریاضی، طب، تشریح، هیئت و نجوم به تحصیل و تحقیق پرداخته و در نهایت اجتهاد سید جمال‌الدین را شخصاً تصدیق و به وی اجازه فتوا اعطاء نموده است. 🍃سید جمال‌الدین در راه تقریب مذاهب اسلامی و وحدت مسلمین جهان و همچنین مبارزه با استعمار غرب با سفرهای پی در پی به کشورهای اسلامی و اروپایی بسیار کوشید. 🍃در تاریخ از سخنرانی‌های آتشین و اثرگذار این مُبلِّغِ «بیدارگر شرق» سخن‌ها به میان آمده، به صورتی که آورده‌اند وقتی سید در «انجمن وطنی» در مصر برای جذب مردم سخنرانی نمود و از مهجوریت تعالیم الهیِ قرآن کریم شِکوه کرد، مردم چنان تحت تأثیر سخنان ایشان قرار گرفته بودند که تعدادی از آنها از شدت گریستن، بی‌هوش شدند! 🍃حاکم عثمانی وقتی خبر کشته شدن ناصرالدین شاه در ایران توسط میرزا رضا کرمانی، یکی از شاگردان سید جمال‌الدین به او رسید، برای حفظ حکومت خویش با یک ترفند شیطانی، این «دانشمند سلحشور» را مسموم و به شهادت رسانید. در معرفی ایشان فرمودند: 🔰«سید جمال‌الدین بزرگ، مرد اسلام‌خواهِ شجاع و مبارزِ بزرگ... در تاریخ اسلام است» 🌹شهادت ۱۹ اسفندماه ۱۲۷۵ سيدجمال‌الدين اسدآبادى (ره) از نوادگان امام سجاد (علیه‌السلام) است. یادشهداباصلوات الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج @parastohae_ashegh313
قال الإمام عليّ عليه السلام: اِنَّ اَهْنَأَ النّاسِ عَيْشا مَنْ كانَ بِما قَسَمَ اللّه ُ لَهُ راضيا حضرت علی علیه السلام می فرمایند: هر كس به آنچه خداوند به او داده است راضى باشد، راحت ترين زندگى را دارد. غرر الحكم، ح ۳۳۹۷. @parastohae_ashegh313
🗓 ۲۰ اسفند سالروز تولد دنیایی فرمانده جبهه مقاومت، سرباز قاسم سلیمانی گرامی باد. : «شهادت پایان نیست، آغاز است؛ تولدی دیگر است؛ تولد ستاره ای است که پرتو نورش عرصه زمان را در می نوردد و زمین را به نور ربّ الارباب، اشراق می بخشد.» 📔منبع: کتاب «گنجینه آسمانی» 🌺 سالروز ولادت سردار دلها ❤️ الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج ╔══════🌼••••••○●○✿🧡╗ @parastohae_ashegh313 ╚🧡✿○●○••••••🌼══════╝
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
#شهیدعباس‌دانشگر #راستی‌_دردهایم‌_کو ؟ 136 منطقه هنوز ناآرام است. رحیم هم آرام و قرار ندارد. من بی
؟ 137 آفتاب که خودش را پشت دشت پنهان کرد، به حسین گفتم برایم یک دوربینِ دید در شب جور کند. اصرار کرد که بگویم دوربین را برای چه می‌خواهم. گفتم بیا برویم پیکر شهید را از دشت بیاوریم. حسین گفت بگذار از فرمانده فوج اجازه بگیریم. پاسخ فرمانده روشن بود: به صلاح نیست! به سهراب هم که گفته بودم، مرا نهی کرده بود. می‌گفت اگر تکفیری‌ها دوربین مادون قرمز داشته باشند، شک نکنید که برنمی‌گردید! فاصله ما و تکفیری‌ها، آن‌قدر کم است که صدای اذان و دعایشان را می‌شنویم! اذانِ تکفیری‌ها! من دلم آرام و قرار ندارد. نمی‌خواهم پیکر شهیدمان، دست دشمن بیفتد. هوای دشت گرم است، آن شهید، امروز را روزه بوده... بغضم را می‌خورم. از فرمانده فوج که ناامید شدیم، با حسین تصمیم گرفتیم سری به بچه‌ها بزنیم. رفتیم پیش احمد که جایی از خط را حفظ می‌کرد. کنار احمد، روی زمین چمباتمه زدم و گرم صحبت شدیم. وسط حرف‌ها گفتم خبر داری که شهید شده؟ خشکش زد و بعد، وا رفت! به خودش که آمد، با تعجب گفت شهید شد؟ در جواب تعجبش گفتم بگو انا لله و انا الیه راجعون! انگار که دلش تکان خورده باشد؛ رفت توی عالم خودش. سرش را انداخته بود پایین و چند دقیقه‌ای هیچ نمی‌گفت. سرش را بلند کرد: انا لله و انا الیه راجعون... استرجاع که گفت، آرام شد. تعجب از این است که شهید نمی‌شویم، نه این که شهید می‌شویم! خوانده‌ایم انا الیه راجعون، تا ببینی تا کجاها می‌رویم... ادامه دارد یادشهداباصلوات اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج ─┅─🍃🌺🍃─┅─ @parastohae_ashegh313
؟ 138 از پیش احمد که آمدیم، فرصتی شد که با حاج‌حمید، فاطمه و خانواده تماس بگیرم. با حاج‌حمید درد دل کردم. صدای آرامش از پشت خط، چهره‌اش را در نظرم مجسم می‌کرد. دریایی از مهر توی دلم موج می‌زد اما نخواستم که با بیانش، دلتنگی‌ام را نشان بدهم. بعد از حاج‌حمید نوبت خانواده رسید. مادر فاطمه نگران بود. گفتم این‌جا بیمه حضرت زینبیم؛ دعا کنید در جنگ با تروریست‌ها پیروز شویم تا شما را بیاورم سوریه و با آرامش و امنیت زیارت کنید... روحیه می‌دهم بهشان! قاعدتا باید برعکس باشد! من اما می‌کوشم که بهشان دلداری بدهم! بعد از زن‌عمو، زنگ می‌زنم به خانه خواهرم. زیاد صحبت نکردیم. احوال‌پرسی کردیم و خداحافظی. آقاهادی، شوهرخواهرم می‌پرسید کِی برمی‌گردی؟ نمی‌دانستم. گفتم ان‌شاءالله می‌آیم. به بابا که زنگ زدم، تا صدایم را شنید، گفت تو که قرار بود این روزها سمنان باشی... دوباره برایش می‌گویم که اوضاع منطقه بحرانی است و لازم است یک هفته‌ای بیش‌تر بمانم. بابا ابراز دلتنگی می‌کند: -عباس! دلم برات تنگ شده... برگردی بوسه‌بارونت می‌کنم... دلم برای بوسه‌هایش تنگ شده اما چیزی نمی‌گویم... ادامه می‌دهد: -آسیبی ندیدی؟ راستش رو بگو! دست و پاهات، همراهت هستن؟ -خدا یه عقلی به من بده بابا؛ دست و پا نداشتم هم نداشتم! -چشم‌انتظارم... بگو و بخندم با بابا که تمام شد، گوشی را می‌دهد دست مامان. احوال‌پرسی می‌کنیم. صدای مهربانش، دلم را آرام می‌کند. -عباس! چقدر صدات نورانی شده! -مامان! چهره نورانی شنیده بودیم اما صدای نورانی نه! چند لحظه‌ای سکوت می‌کنیم. -مامان! یادت هست قبلا به من گفته بودی که اگر شهید شدی، باید روز قیامت دستم رو بگیری؟ -حالا ما یه چیزی گفتیم! همه فامیل منتظرن که برگردی... دعا می‌کنن برای اومدنت. - زیاد دعا نکنید، شاید دعاتون برعکس مستجاب بشه! بیش از این جدیِ آمیخته با شوخی، نمی‌توانستم از احساسی که در درونم جریان داشت، با مادر حرف بزنم. نگران بودم که مبادا نگرانش کنم. از حرف زدن با بابا و مامان، آرامش گرفته‌ام. همیشه دوست داشتم دست و پای مامان را ببوسم اما این کار را نکردم؛ الان هم بغضی شده در گلویم. کاش مرا به حضرت زینب(سلام‌الله علیها) ببخشد... کاش بابا از سر دینی که بر گردنش دارم بگذرد... در خدمت به بابا و مامان کوتاهی کرده‌ام و حالا سخت پشیمانم... کاش علیرضا و مهدی، برادرانم، کم نگذارند برایشان... چقدر حرف نگفته توی دلم هست... پناه می‌برم به مناجات علی(علیه‌السلام) که آهنگش، آرامشِ شب‌های من است:«مولای یا مولای... انت القوی و انا الضعیف؛ و هل یرحم الضعیف الا القوی؟» چه کسی جز تو بر منِ ضعیف رحم می‌کند؟... ادامه دارد یادشهداباصلوات اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج ─┅─🍃🌺🍃─┅─ @parastohae_ashegh313