eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
3.2هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🍂امام صادق(ع)🍂🌷 پشیمان ترین شخص درروزقیامت،کسی است که برای مردم ازعدالت سخن بگوید،اماخودش به دیگران عدالت رواندارد.🍁 @parastohae_ashegh313
شهدای گمنام(گذر عمر به سبک شهدا ) 🌷 🍃 🍃 🌷 🍃 🍃 🌷 🌹همسر شهید 🌷علی در خانه بهترین همسر و پدر و در محل کار، یک فرد موفقی بود. 🌟به هیچ وجه مسائل کاری را در خانه مطرح نمی کرد. ✨زمانی که در تبریز زندگی می‌کردیم، همکارانش به همراه خانواده به منزل ما می‌آمدند و سوالات خود را از وی می‌پرسیدند. علی هم پس از توضیح مختصر، جواب سوال را به کتاب ارجاع می‌داد. ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313
شهدای گمنام(گذر عمر به سبک شهدا ) 🌷 🍃 🍃 🌷 🍃 🍃 🌷 🌹همسر شهید اقبالی؛ 🌟 علی از سوی یکی از اقوام که وی هم خلبان بود به ما معرفی شد. ✨مهر وی بسیار بر قلب من و خانواده‌ام نشسته بود تا جایی که مادرم پس از گذشت سال‌ها از شهادتش هر زمان نام همسرم را می‌شنود، اشکش سرازیر می‌شود. ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
کنارجاده یک بسیجی ایستاده بود ودست تکان می داد.حاجی شاره کردراننده بایستد.دررابازکرد.طرف رانشاندجای خودش،خودش رفت عقب. @parastohae_ashegh313
بسم رب الشهداء 💫آخرین روز که دیدمش، دوستانش را آورده بود خانه. فردای آن روز برمی گشتند سوریه. هیچ کس خانه نبود. 🍳املت برایشان درست کردم. بعدها شنیدم دوست هاش می گفتند: حاجی خودش غذا درست کرد. نخواسته بود بگوید خواهرش توی خانه است. 📚یادگاران، جلد 9 کتاب شهید متوسلیان، ص 96 @parastohae_ashegh313
درمسیری باش که علی(ع) به سمت آن می رود...🌷 🌾🌷🌾🌷🌾🌷🌾 @parastohae_ashegh313
۱۹ تیرماه سالروز شهادت تک تیرانداز افسانه‌ای دفاع مقدس استاد و مربی آموزش اسلحه مسئول ادوات گردان‌ حمزه لشکر۲۷ محمد رسول ‌الله ﷺ ڪربلای یڪ/ قلاویزان ۱۳۶۵ 🌹شهیـد حمید سربی @parastohae_ashegh313
شهدای گمنام(گذر عمر به سبک شهدا ) 🌷 🍃 🍃 🌷 🍃 🍃 🌷 🌹همسر شهید اقبالی؛ ✨علی عاشق شغلش بود و از بچگی با فکر خلبان شدن بزرگ شده بود. 🌟 زمانی که ما نامزد کردیم علی برای یک ماموریت به خارج از کشور رفت و ما حتی در دوران نامزدی هم کنار هم نبودیم. 🌟 علی 30 شهریور بود که از تبریز به خانه آمد و تنها یک روز ماند و 31 شهریورماه بود که جنگ شروع شد و از تبریز با علی تماس گرفتند که برگردد. ✨علی میدانست که این آخرین دیدار ما است و وقتی خداحافظی میکرد به من گفت : ✨بهت قول میدم اسیر نشم و آخرین حرفهایش را به من زد و من و پسرم افشین را به دست خانواده سپرد و من فقط نگاهش میکردم ، افشین 4 سال بیشتر نداشت و با گریه به پدرش التماس میکرد که نرو، اما علی عاشق شغلش بود و رفت . ✨همسر شهید اقبالی ادامه داد :علی همان روز به تبریز رفت و عملیات های زیادی را هدایت کرد و در طی یکماه 50 بار وارد خاک عراق شد. علی هرگز ترسی به دلش راه نمیداد و شاگردان علی روایت میکردند که ما با دیدن علی قوت قلب میگرفتیم و ترس از ما دور میشد. ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
بسم رب الشهداء💫 🍃آخرین نفری که ازعملیات برمی گشت خودش بود؛یک کلاه سرش بود🎩،افتادته دره🌄 حالاآن طرف دموکرات هابودندوآتششان هم سنگین؛🔥💣 تانرفت کلاه خودرابرنداشت؛🎩برنگشت...! گفتیم:"اگه شهیدمی شدی...!؟"❣ گفت:"این بیت المال بود."✨💫 🌷احمدمتوسلیان...💫 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 ╔═•♡🌸♡•════•♡❣♡ @parastohae_ashegh313 ╚═•♡❣♡•════•♡🌸♡
بسم رب الشهداء🌷 ✨وقتی می خواستیم برویم مأموریت، اول صدقه می داد.💫 ✅ بعد قرآن را بازمی کرد و یک سوره می خواند؛ با ترجمه اش. ✅ بعدش برنامه ی سفر راتوضیح می داد و می گفت که چه کارهایی داریم ؛ چه کارهایی مشترک است و چه کارهایی انفرادی. وقت آزادمان را هم می گفت. ⚜ 🍁وارد شهر که می شدیم، اول می رفت گل زار شهدا، 🌷فاتحه می خواند. بعدمی رفت سراغ خانواده ی شهدا.❣ باشان صحبت می کرد و درد دلشان راگوش می کرد. مشکلاتشان را می پرسید و گاهی یادداشت می کرد، که اگربتواند، حل کند. بعد می رفتیم سراغ مأموریتمان. 🌹✨ 📚یادگاران، جلد 11 کتاب شهید صیاد، ص 92 @parastohae_ashegh313
روزی که قرارشدلشکرهارانام گذاری کنیم،متوسلیان گفت :می خواهم تیپی رانام گذاری کنم که هرگاه اسمش رامی بریم همه صلوات بدهندوتیپ۲۷محمدرسول الله (صلی الله علیه وآله)شکل گرفت. @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حاج حسین یکتا: آن کسی که ولایتمدار است، آن کسی که چشمش و گوشَش به دو لبِ ولایت است، او قطعاً ضرر نمی‌کند
شهدای گمنام(گذر عمر به سبک شهدا ) 🌷 🍃 🍃 🌷 🍃 🍃 🌷 همسر شهید اقبالی : من لباس های علی را به خدمتگذار مدرسه ای که در آن معاون بودم دادم و یک روز حسین آقا خدمتگذار مدرسه نزد من آمد و گفت :خانم این همسر شما از من چه میخواهد ، سه شب است که به خواب من می آید و میگوید که به همسرم بگو جای من اینجا خیلی خوب است ناراحت نباش و من به ایشان گفتم چرا اینها را به من میگویید ، من چطور به خانم اقبالی بگویم که باور کنند و ایشان چند نشانه به من دادند تا به شما بگوییم . این خواب مربوط به 16 سال از رفتن علی بود و من دیگر باور داشتم که علی شهید شده است. ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
شهدای گمنام(گذر عمر به سبک شهدا ) 🌷 🍃 🍃 🌷 🍃 🍃 🌷 🌹همسر شهید اقبالی: 🌿«مطمئن هستم که همسرم با سربلندی به شهادت رسیده است. 🌟 دوست دارم مردم به راه شهدا همچون راه امام حسین (ع) نگاه کنند، نه به سر بریده ایشان در صحنه کربلا.» ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
شهدای گمنام(گذر عمر به سبک شهدا ) 🌷 🍃 🍃 🌷 🍃 🍃 🌷 🌹شهادت : 🌿شرح کامل شهادت ایشان را در زیر بخوانید و به دیگران هم بفرستید تا مردم ایران بدانند ما چه عزیزان گمنامی را داشته ایم که حتی نام آنها را هم نشنیده ایم. 🌷شهادتش در روز عید قربان مصادف با اول آبان ماه 1359 رقم خورد. 🌟پس از بمباران موفق پادگان العقره در شمال عراق و همچنین در منطقه هوایی موصل هواپیمایش مورد اصابت قرار گرفت و در حالی که به نزدیکی مرز ایران رسیده بود هواپیمایش سقوط کرد و در خاک عراق مجبور به خروج اضطراری شد. ✨در حالی که زنده به اسارت مزدوران عراقی درآمده بود، به دلیل ضربات مهلکی که نیروی هوایی ارتش ایران در نخستین ماه جنگ بر پیکر ماشین جنگی عراق وارد نموده بود به دستور صدام و برای ایجاد رعب و وحشت در بین سایر خلبانان کشورمان، برخلاف تمامی موازین انسانی و موافقت نامه های بین المللی رفتار با اسرا، به فجیع‌ترین و بیرحمانه ترین وضع به شهادت رسید. ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
شهدای گمنام(گذر عمر به سبک شهدا ) 🌷 🍃 🍃 🌷 🍃 🍃 🌷 🌿به دستور صدام پیکر مطهرش به دو ماشین جیپ از دو طرف با طناب هایی که به بدن این خلبان پر افتخار بسته بودند بدنش را دو نیم کردند. 🍃به طوری که نیمی از پیکر مطهرش در نینوا و نیمی در موصل عراق مدفون شد. 🍃این جنایت به حدی وحشیانه بود که رژیم بعثی در تلاشی بیشرمانه برای سرپوش گذاشتن بر این جنایت هولناک، تا سالها از اعلام سرنوشت آن شهید مظلوم خودداری می کرد و طی 22 سال هیچگونه اطلاعی از سرنوشت وی موجود نبود؛ 🍃تا این که در خرداد سال 1370، بر اساس گزارش های موجود عملیاتی و اطلاعاتی، و نامه ارسالی کمیته بین‌المللی صلیب سرخ جهانی مبنی بر شهادت ایشان و اظهارات دیگر اسرای آزاد شده وخلبانان اسیر عراقی، شهادت خلبان علی اقبالی دوگاهه محرز شد. 🍃پیکر مطهرش که بخشی از آن غریبانه در قبرستان محافظیه نینوا و بخشی دیگر در قبرستان زبیر موصل به خاک سپرده شده بود، با پیگیری کمیته جستجوی اسرا و مفقودین وکمیته بین‌المللی صلیب سرخ جهانی، به همراه پیکرهای مطهر تنی چند از دیگر خلبانان شهید نیروی هوایی، پس از 22 سال دوری از وطن، در میان حزن و اندوه خانواده، یاران و همرزمانش به میهن بازگشت و به شکلی بسیار با شکوه و تاریخی در میدان صبحگاه ستاد نیروی هوایی تشییع و در پنجم مردادماه 81 در قطعه خلبانان بهشت زهرا درکنار سایر همرزمانش آرام گرفت. 🌷یادش گرامی و راهش پر رهرو باد. ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
شهدای گمنام(گذر عمر به سبک شهدا ) 🌷 🍃 🍃 🌷 🍃 🍃 🌷 🌹🌟روایت همسر شهید اقبالی از داستان تلخ شهادت همسرش 🌟من و علی قرار گذاشته بودیم که علی هر شب قبل از انجام هرکاری با من تماس میگرفت و من تمام بعدازظهر را منتظر تماس علی مینشستم . چ✨اول آبان بود که هرچه منتظر زنگ علی نشستم خبری نشد، مجبور شدم خودم با پایگاه تماس بگیرم اما کسی جواب نمیداد و زمانی هم که جواب دادند از پاسخ درست طفره میرفتند. 🌟 دلشوره همه وجودم را گرفت و با همسر خاله ام که خلبان بود تماس گرفتم و قرار شد ایشون پیگیری کنند و به من خبر بدهند که به جای تماس به منزل ما آمد و من دیگر مطمئن شدم که علی رفته و ما را تنها گذاشته است اما هنوز امید به اسارت علی و زنده بودن او در دلم زنده بود. ✨نحوه شهادت علی خیلی دردناک بود ، علی را استاده به دو جیپ ارتشی بستند و در جهات مخالف کشیدند و بدن علی را به دو نیم کردند ، این را اسرای ایرانی آزادشده که این صحنه را دیده بودند روایت میکردند. 🌟مرگ علی خیلی دردناک بود و این نشانگر ناراحتی زیاد صدام از خلبان های ایرانی بود. ✨من سالها منتظر آمدن علی بودم اما بعد از 22 سال چشم انتظاری استخوان های علی را برایم آوردند. بخشی از پیکر علی در نینوا دفن شد و بخش از پیکرش در مکانی دیگر. 🌟مرداد سال 81 بود که پیکر علی را آوردند و من با دیدن نشانه ای که خودم میدانستم سریع علی را شناختم. 🌟 علی در فوتبال دستش شکسته بود و در دست راستش پلاتین داشت و من از روی همین نشانه توانستم علی را شناسایی کنم ، پسرم افشین که پزشک است با دیدن جمجمه پدرش به دو نیمه شدن جمجمه و بریده شدنش اشاره کرد. ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
شهدای گمنام(گذر عمر به سبک شهدا ) 🌷 🍃 🍃 🌷 🍃 🍃 🌷 🌹همسر شهید: نامه‌ای از صلیب سرخ مبنی بر اینکه چند خلبان در خاک عراق به شهادت رسیدند و پیکری از آن‌ها بر جای نمانده است، به دست ما رسید. 🌷می‌دانستم که اگر شهادت همسرم را اینگونه قبول کنم هرگز پیکرش بازنخواهد گشت 🌿 از سوی دیگر انتشار این خبر باعث تضعیف روحیه باقی خلبان‌ها می‌شد. 🌿بنابراین برگه را امضا نکرده و همسرم را مفقودالاثر معرفی کردند. 🍃روزی نزد سردار باقرزاده رسیدم و از وی خواستم تا پیکر همسرم را به کشور بازگرداند. 🍃 وی نیز قول داد که پیگیر پرونده همسرم باشد. سرانجام روزی با من تماس گرفتند و خبر دادند که پیکر همسرت بزودی به میهن بازخواهد گشت. 🌿یک نشانه از همسرم داشتم که می‌گفتم اگر آن نشانه را برایم بیاورید، باور خواهم کرد که این پیکر متعلق به علی است. 🌿روزی که در معراج شهدای تهران منتظر بازگشت پیکرش بودم، یک سرباز گوشی را به دستم داد و گفت که با شما کار دارند. پشت گوشی یک نفر گفت: 🍃«پلاتین دست راست، نشانه شناسایی پیکر همسرتان است.» با شنیدن این جمله آرام شدم. یقین یافتم که علی بازگشته است. 🌿جمعیت کثیری در معراج شهدای تهران به استقبال پیکر شهدا آمده بودند. پیکر شهید اقبالی، نخستین شهیدی بود که بر دستان مردم شهیدپرور تشییع شد. 🌿نشانه شناسایی پیکر همسرم هم از سوی خداوند بود زیرا روزی که دست علی بر اثر شکستگی کج جوش خورد، در خارج از کشور مجدد دست را شکسته و پلاتین گذاشتند. 🌿 از آنجایی که علی عاشق پرواز بود برای اینکه از پرواز جا نماند، راضی نشد پلاتین را از دستش خارج کند تا اینکه نشانه‌ای برای شناسایی پیکرش شد. ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
شهدای گمنام(گذر عمر به سبک شهدا ) 🌷 🍃 🍃 🌷 🍃 🍃 🌷 🌹🌿شادی روح نابغه شهید،سید علی اقبالی 5 صلوات ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
🌺بسم رب الشهداءوالصدیقین🌺 💫مارابه خط کردند.ازاول صف یکی یکی اسم ومشخصات می پرسیدند🔖،می آمدندجلو.نوبت من شد.اسمم راگفتم. مترجم پرسید:"مال کدوم لشکری؟" گفتم:"لشکرامام حسین."✨ 👮😡افسرعراقی یک دفعه پرید.موهایم راگرفت به طرف خودش کشید.دادزد:"حسین؟حسین خرازی؟"🌷 🔥چشم هاش انگاردوتاگلوله ی آتش؛سرم ‌راانداختم پایین،گفتم:"نه." 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 ╔═•♡🌸♡•════•♡❣♡ @parastohae_ashegh313 ╚═•♡❣♡•════•♡🌸♡
بسم رب الشهداء💫 جای کابل هاروی پشتم می سوخت🔥.داشتم فکرمی کردم" عیب نداره بالاخره برمی گردی.می ری اصفهان.میری حاج حسین رومی بینی.سرت رومیگیره لای دستش،توی چشمات نگاه می کنه😍 می خنده ،همه این غصه هایادت میره..." دررابازکردند،هلش دادندتو.خوردزمین.زودبلندشد.حتی برنگشت عراقی هارانگاه کند.صاف آمدپیش من نشست.زانوهایش راگرفت توبغلش.زدزیرگریه💦. گفتم:"مگه دفعه اولته که کتک می خوری؟" نگاهم کرد.💫 گفت:"بزن وبکوبشونوکه دیدی." گفتم:خب؟" گفت:"حاج حسین شهیدشده."‼️ 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 ╔═•♡🌸♡•════•♡❣ @parastohae_ashegh313 ╚═•♡❣♡•════•♡🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم رب الشهداء🌷 وقتی قدیروروح الله شهیدشدن🌹 شهیدمحمدخانی باگچ که رنگ خون شهیدبود❤️؛نوشت اینجامقتل رفیقامون قدیروروح الله هست،☘ شادی روحشون صلوات وچهارروزبعدخودش شهیدشد.❣ 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 ╔═•♡🌸♡•════•♡❣ @parastohae_ashegh313 ╚═•♡❣♡•════•♡🌸