زمانی که خبر شهادتشون بهتون دادند چه حسی داشتین ؟
از حال و هوای روزای آخر برامون بفرمایید
روز وداع با شهید بزرگوار....💔
انگار بدون اینکه کسی حرفی بزند خودم متوجه شدم....یادمه در دلم ذکر یا زهرا و یا زینب میگفتم...واقعا کسی این جمله رو نگفت سعید شهید شده.همه فقط با نگاه به همدیگه این خبر رو دادیم.و یک نیروی مقاوم عجیبی در قلبهامون حس میکردیم جوری که خیلی محکم شده بودیم البته شاید در ظاهر...
وقتی بالای تابوت برادر رسیدیم😭همش روضه های مقتل و حضرت زینب و .... تو ذهنم میومد و از اینکه خانم با چه وضعیتی شاهد شهادت برادرش بود و من چه آسوده کنار برادرم;از حضرت زینب خجالت میکشیدم....
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
انگار بدون اینکه کسی حرفی بزند خودم متوجه شدم....یادمه در دلم ذکر یا زهرا و یا زینب میگفتم...واقعا ک
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود
خیلی سخته برادر رشید و قهرمان و مهربان و تازه داماد داشته باشی ; بعد جسم زیبایش رو مجبور باشی بزاری توی خانه ابدی و دیگه هیچ وقت نبینی😭😭😭ولی دلخوشیم به سعیدی که هر لحظه و هر ثانیه در ذهن ما هست و اصلا کنار نمیره و همیشه کنار خودمون حسش میکنیم و باهامون همراه هست
از شهید بزرگوار لطفا برامون خاطره ای روایت کنید و اگر وصیت نامه دارند برامون ارسال بفرمایید .
آقا سعید عضو هیئت موتور سواری بودن و یه موتور سنگین داشت که بیشتر در پیست ها استفاده میشد و صدای بلندی داشت همیشه وقتی میخاست بیاد خونه از سر کوچه موتور رو خاموش میکرد و موتور به اون سنگینی رو هل میداد تا خونه!!!خیلی براش مهم بود که کسی آزرده خاطر نشه.
به طبع ما هم موتور سواری علاقه مند میشدیم و بعضی اوقات شبها با هم میرفتیم موتور سواری و خیلی حساس بود روی پوشش من که رو موتور بشینم و...خلاصه اینکه برادری بود حتی از موتور سواری هم که دوس داشتم برام کم نذاشت و در تمام مراحل زندگی پشتیبان محکم برای من و بقیه اعصای خانواده ما بود.البته هنوز هم حواسش هست و یه جوری ما رو متوجه میکنه که حواسش هست در عالم خواب و رویا...
از نحوه شهادت شهید بفرمایید و اینکه در کدام منطقه عملیاتی به شهادت رسیدن ؟
2 بار به سوریه اعزام شدن:
1. بهمن 1393 برای اولین بار رفتن و حدودا اوایل فروردین 1394 برگشتن.
2. 18 بهمن 1394 رفتن و 14 فروردین1395 به شهادت رسیدند.درست زمانی که تنها چند روز بعدش قرار بود به ایران بیایند!
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
از نحوه شهادت شهید بفرمایید و اینکه در کدام منطقه عملیاتی به شهادت رسیدن ؟
منطقه العیس و الحاضر توسط نیروهای سوری و ایرانی و...گرفته شده بود از چنگ دشمن ولی حدود 1 شب اعلام شد که متاسفانه دشمن به بیمارستان اون مناطق حمله ور شده و نیروها درگیرند و مجروح ایرانی هم در بین آنهاست.چند ماشین از جمله نیروهای لبنانی و سوری و یه ماشین تویتا ایرانی که آقا سعید راننده بودن و همکارشون که کنار ایشون بودن همگی این ماشین ها به منطقه جلو اعزام میشند.حدودا در نیمه مسیر مورد کمین دشمن قرار میگیرند این چند ماشین! و تقریبا در لحظه اول همکار بزرگوارشون*شهید مدافع حرم شهید جمال رضی*مورد اصابت گلوله قرار میگیرند و به شدت از ناحیه سر ...
بعد آقا سعید که از چند ناحیه مجروح شده بود پهلو و بازو و...اسلحه رو بر میداره و با حال ناتوان خودش پایین میاد و کنار در تکیه میده و اسلحه در دست و دشمن ملعون از فاصله نزدیک میاد و.....حتی داخل ماشین میروند و بیسیم رو میبرند گویا دشمن فرصت اندک داشته و گرنه حلقه ازدواج و انگشتر و ساعت برادرم هم میبردند😭😭.لعنت بر دشمنان اسلام...
نیروهای عراقی در مسیر برگشت متوجه پیکر این دو شهید بزرگوار میشوند و پیکرها رو به خط عقب منتقل میکنند و....
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
منطقه العیس و الحاضر توسط نیروهای سوری و ایرانی و...گرفته شده بود از چنگ دشمن ولی حدود 1 شب اعلام شد
قصه ے عشق عجبــ قصه ے درد آلودی ست💔