💫 #سیره_شهدا 💫
#تقوای_شهید_13_ساله
📚«شهید مجید آینه بند» در سیزده سالگی به شهادت رسید. وی در این سن کم ، علاوه بر هوش سرشار و فعالیت های علمی ، رعایت اخلاق و آداب اسلامی را نیز می نمود.
👌هرچند هنوز دستورات دینی بر او واجب نشده بود ولی هیچگاه به نا محرم نگاه نمی کرد . و زمان روبرو شدن با نامحرم سرش را پائین می انداخت . هر گاه به جایی وارد می شد و میدانست که نامحرم وجود دارد و یا زمانی که به منزل می آمد ، چون احتمال میداد که نامحرمی آمده باشد، بلند می گفت :« #یا_الله ».
📝مادر شهید مجید آینه بند میگوید:
روزی به منزل آمد و زن عمویش مهمان ما بود و در اتاق بدون حجاب نشسته بود.
🚪مجید پشت در ایستاد و چند بار گفت : « یا الله » ، ولی زن عمو حجابش را برسر نکرد.
📣 بلند گفت :« به زن عمو بگویید میخواهم بیایم داخل ، روسریش را بپوشد. »
👈 زن عمو گفت : « بیا داخل ، تو مثل پسرم میمانی ، در ضمن هنوز که به تو چیزی واجب نشده است!.. »
🔴 ولی بازهم تکرار کرد ... زن عمو، مجبور شد حجاب بپوشد تا «شهید مجید» به اتاق وارد شود....
🗂پیامبر اکرم (ص) می فرمایند :
📛« نگاه به نامحرم تیری زهرآلود از تیرهای شیطان است و هر کس از ترس خدا نگاه به حرام و نامحرم را ترک کند ، خداوند ایمانی به او عطا میکند که شیرینی آن را در دل خود احساس خواهد کرد.»
@parastohae_ashegh313
#پنجشنبه_هاےدلتنگی
🌸 پنج شنبہ
براے من یڪ روز
مثل تمام روزهاست ؛
ولے براے او !
یڪ قرار است
و یڪ دل تنگ
و بوسہ اے ڪہ هر هفتہ
مـےنشاند ، بجاے گونہ ے پسر
بر روے سنگ
#مادرانه ❤
┈┅━✿🌹🌼🌹✿━┅┈
@parastohae_ashegh313
•┈┈••✾❀💎❀✾••┈┈•
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
#زندگی_به_سبک_شهدا ✅ جلسه دوم : نماز 👱🏻 استاد جلالیان سلام بسم رب الشهدا و الصدیقین یا زهرا
#زندگی_به_سبک_شهدا
✅ جلسه سوم : نماز
👱🏻 استاد جلالیان
سلام
بسم رب الشهدا و الصدیقین
یازهرا
بحث در مورد نماز بود
و اینکه با نماز که صحنه ای کوچک از زندگی ما در فضای خلقت است انسان چند نکته را اذعان و اعتراف میکند
اول حقانیت خلقت را
دوم حقیقت خود را
سوم شرط پیشرفت در زندگی و رسیدن به سعادت را
چهارم حقیقت مسیر را
پنجم فرجام و سرانجام کار را
ششم مقام نهایی انسان را
هفتم تعظیم و کرنش فقط برای خداست
هشتم حقیقت مرگ و معاد را
نهم توحید
دهم نبوت
یازدهم شیوه درست زندگی کردن را
دوازدهم شیوه نگاه کردن به حیات مادی
سیزدهم اینکه تنها باور است که انسان را نجات میدهد و باید اعتقادات ما به باور تبدیل شود
چهاردهم اینکه چگونه نماز مرا از فساد و فحشا باز میدارد
به خاطر همین هست که در قران و روایات هیچ کجا امر به خواندن نماز نشدیم
بلکه همواره خداوند از اقامه نماز صحبت نموده است
همواره ما امر به اقامه نماز شدیم
یعنی اقامه نماز بر ما واجب شده نه نماز خوندن
نماز خواندن فقط رفع تکلیف میکنه یعنی ما روز قیامت عقاب و عذاب نمیشیم
و این به معنای درجا زدنه
برای رشد باید حرکت کرد
نماز یعنی حرکت به سمت معبود
اقامه نماز یعنی حرکت
یعنی شادابی
یعنی نشاط
یعنی هدف دار زندگی کردن
پس اقم الصلوة لذکری
برای اینکه بتونیم نماز رو اقامه کنیم
باید نگاهمون به نماز درست باشه
یعنی بدونیم چرا نماز میخوانیم
اقامه نماز و اذان برای همین است
اینکه اجازه داده شده نماز واجب رو تا قبل از اینکه به رکوع رکعت اول برید برای گفتن اقامه و اذان بشکنید دلیلش همینه
یه مثال بزنم
فرض کنید با گوشی موبایلتون به یه نفر زنگ میزنید
تا زمانی که بوغ میخوره و هنوز گوشی رو برنداشته اقتضای قطع کردن هست ولی اگر گوشی رو برداشت و پرسید کارت چیه و ندونی کارت چی بود ناراحتی پیش میاره و شمارو مزاحم حساب میکنه وچیزی که میخواید بهتون نمیده
در نماز هم همینه برا تشبیه
تا اتصال قطعی نشده میتونید قطع کنید و نگاهتون رو درست کنید
ولی بعدش دیگه اجازه ندارید
در اذان و اقامه ابتدا اعتراف به اعتقادات مون میکنیم
سپس رو به نماز می اوریم
و در پایان شهادت تبدیل به یقین و باور میشه و تنها لااله الا الله باقی میمونه
این یعنی نماز اعتقاد مارا به باور تبدیل میکند
اما اینکه چگونه این اتفاق می افتد
در طول کلاس ها خواهیم گفت
اجمالا این رو مدام به خودتون تلقین و تذکر بدید که شما موظفید آنچه در نماز میگویید در زندگی اجرا کنید
تا اقامه نماز شده باشد
والسلام علی من اتبع الهدی
والحمدلله رب العالمین
یازینب
┏━━━━━━━━━━━━━━━┓
❖ @parastohae_ashegh313 ❖
┗━━━━━━━━━━━━━━━┛
#زندگی_به_سبک_شهدا
✅ جلسه چهارم : نماز
👱🏻 استاد جلالیان
سلام
بسم رب الشهدا و الصدیقین
یازهرا
نماز تفسیر کوچکی از مسیر حرکت انسانه
حال اگه انسان حرکت نکنه و در جا بزنه میپوسه
در قرآن کریم کتابی که دفترچه راهنمای بشریته
و دقیقا مثل کاتالوگی است که سازنده هر چیزی کنار آن چیز قرار میدهد تا طریقه مصرف و استفاده آن چیز فهمیده شود و از فسادش جلوگیری شود
در این کتاب چند تعبیر وجود داره
نسبت به خداوند و قرآن کریم و اهل بیت این تعابیر رو داریم
مثلا یکی از این تعابیر اینه
کتاب و نور مبین
هم نور است هم روشنگر
وقتی نور بیاد تاریکی رخ بر میبندد و دیگر وجود نخواهد داشت
نور و ظلمت یکجا جمع نمیشوند
چنانکه طهارت و نجاست یک جا جمع نمیشود
یک شیء یا نجس است و یا پاک
هردو نمیشه
یک لامپ یا روشن است یا خاموش
هر دوتاش نمیشه
در مورد خداوند هم داریم که الله نور السموات و الارض یعنی اگر خدا آمد شیطان نیست دیگر
پس اگر شیطان آمد یعنی خدا نیست
باهم قابل جمع نیستند
و لذا فرمود القلب حرم الله لاتسکن حرم الله غیر الله
قلب خونه خداست در خونه خدا غیر خدا راه نده
چون به میزانی که خدا رو بیرون کنی شیطان جایگزین میشود
که مصداق طاغوت است
و در آیه الکرسی بارها خوانده آید
که کار خداوند یخرجهم من الظلمات الی النور است
و کار طاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات
در مورد اهل بیت هم داریم که نور هستند
در زیارت جامعه کبیره
کلامکم نور
کلامشون نوره
پس خودشون مولد نور هستند
پس با این تفاسیر
هرکس در مسیر نور خودش را قرار دهد نورانیت پیدا میکند و روشن میشود
و هرکس از مسیر نور خارج شود نورانیتش تبدیل به تاریکی میشه و میسوزد
و لذا در روایت داریم که پیشانی مومن . شیعه امیرالمومنین نورانی است
وقتی چنین شد
و از طرفی انسان در دنیای مادی که لازمه این دنیای مادی کدر بودن و تاریکی است نیاز به نور دارد تا بتواند راه را از چاه تشخیص دهد
پس مسیر زندگی انسان از اول تا آخر نیاز به نور دارد
پس باید از ابتدا خود را به نور وصل کند
و لذا هر روز از صبح اول وقت با نماز صبح تا آخر شب نماز عشاء نماز واجب شد تا در هر روز که بیانگر مرگ و زندگی و همان مسیر حرکت است
انسان با نور شروع کند و با نور در ظهر و عصر ادامه دهد و در شب با نور تمام کند
بکم فتح الله و بکم یختم یعنی همین در زیارت جامعه کبیره
از کودکی بگو خدا در جوانی و میانسالی بگو خدا و در پیری بگو خدا تا بعد مرگ بری پیش خدا
السلام علی من اتبع الهدی
والحمد لله رب العالمین
یا زینب
┏━━━━━━━━━━━━━━━┓
❖ @parastohae_ashegh313 ❖
┗━━━━━━━━━━━━━━━┛
#زیارت_عاشورا
✍فرازی از وصیت نامه ی شهید مدافع حرم سجاد طاهرنیا
باسلام به امام زمان (عج) ونائب برحقش خامنه ای عزیز
یک روز مانده به محرم ۹۴ و آغاز عملیات (در استان حلب سوریه)
“به نام آنکه عشق را آفرید تا ارباب عاشقان حسین شود”
دو توصیه از دو پدر شهید
چند سال پیش دو بزرگی که پدر شهید بودند به من توصیه کردند که دو چیز را هرگز فراموش نکنم
۱- هر روز خواندن زیارت عاشورا
۲- قناعت کردن در تمامی کارها
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
#مهـدے_جان❤️
دل ها همہ منتظر براےدعاےفرج اسٺ
در ناے بنفشہ ها نواے فرج اسٺ
ذکرےڪہ حجاب غیب از او مےگیرد
اےعاشق منتظر دعاےفرج اسٺ
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
☀️ #صبح_بخیرآقاےدوعالم❤️
✋ #سلام_صبحتون_مهدوی 💚
@parastohae_ashegh313
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
✨﷽✨ #داستان_واقعی #رمان_عاشقانهای_برای_تو 💖═══════💖═══════💖 #قسمت_چهاردهم 《من و خدای امیرحسین》
✨﷽✨
#داستان_واقعی
#رمان_عاشقانهای_برای_تو
💖═══════💖═══════💖
#قسمت_پانزدهم
《دستهای خالی》
📌توی این حال و هوا بودم که جلوی یه ساختمان بزرگ، با دیوارهای بلند نگه داشت ... رفت زنگ 🛎 در رو زد ... یه خانم چادری اومد دم در ... چند دقیقه با هم صحبت کردند ... و بعد اون خانم برگشت داخل ... .
دل توی دلم نبود💓 ... داشتم به این فکر میکردم که چطور و از کدوم طرف فرار کنم ... هیچ چیزی به نظرم آشنا نبود ... توی این فکر بودم🤔 که یک خانم روگرفته با چادر مشکی زد به شیشه ماشین ... .🚖
انگلیسی بلد بود ... خیلی روان و راحت صحبت میکرد ... بهم گفت: این ساختمان، مکتب نرجسه. محل تحصیل خیلی از طلبههای غیر ایرانی ... راننده هم چون جرأت نمیکرده من غریب رو به جایی و کسی بسپاره آورده بوده اونجا ... از خوشحالی گریهام گرفته بود ...😭
چمدانم 🎒رو از ماشین بیرون گذاشت و بدون گرفتن پولی رفت ... .
اونجا همه خانم بودند ... هیچ آقایی اجازه ورود نداشت ... همه راحت و بی حجاب تردد میکردند ... اکثر اساتید و خیلی از طلبههای هندی و پاکستانی، انگلیسی بلد بودند ... .👌
حس فوق العادهای بود 😍... مهمان نواز و خون گرم ... طوری با من برخورد میکردند که انگار سالهاست من رو میشناسند ... .
مسئولین مکتب هم پیگیر کارهای من شدند ... چند روزی رو مهمانشون بودم تا بالاخره به کشورم برگشتم ... یکی از اساتید تا پای پرواز ✈️ هم با من اومد ... حتی با وجود اینکه نماینده کشورم و چند نفر از امورخارجه و حراست بودند، اون تنهام نگذاشت ... .😊
سفر سخت و پر از ترس و اضطراب من با شیرینی بسیاری تموم شد که حتی توی پرواز ✈️ هم با من بود ... نرفته دلم برای همهشون تنگ شده بود ... علیالخصوص امیرحسین که دست خالی برمیگشتم ... .💔😔
اما هرگز فکرش رو هم نمیکردم بیشتر از هر چیز، تازه باید نگران برگشتم به کانادا باشم ... .😔
✍ #این_داستان_ادامه_دارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
#شهید_سیدطاهـــــا_ایمانی
💖═══════💖═══════💖
┄┅═✧❁🎼❁✧═┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅═✧❁🎼❁✧═┅┄
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
✨﷽✨ #داستان_واقعی #رمان_عاشقانهای_برای_تو 💖═══════💖═══════💖 #قسمت_پانزدهم 《دستهای خالی》 📌توی
✨﷽✨
#داستان_واقعی
#رمان_عاشقانهای_برای_تو
💖═══════💖═══════💖
#قسمت_شانزدهم
《اسیر و زخمی》
📌از هواپیما که پیاده شدم پدرم توی سالن منتظرم بود ... صورت مملو از خشم 😠... وقتی چشمش به من افتاد، عصبانیتش بیشتر شد ... رنگ سفیدش سرخ سرخ شده بود😡 ... اولین بار بود که من رو با حجاب میدید ...
مادرم و بقیه توی خونه منتظر ما بودند ... پدرم تا خونه ساکت بود ...😐 عادت نداشت جلوی راننده یا خدمتکارها خشمش رو نشون بده ... .
وقتی رسیدیم همه متحیر بودند ... هیچ کس حرفی نمیزد که یهو پدرم محکم زد توی گوشم 👂... با عصبانیت تمام روسری رو از روی سرم چنگ زد ... چنان چنگ زد که با روسری، موهام رو هم با ضرب، توی مشتش کشید😱 ... تعادلم رو از دست داد و پرت شدم ... پوست سرم آتش 🔥گرفته بود ... .
هنوز به خودم نیومده بودم که کتک مفصلی خوردم ... مادرم سعی کرد جلوی پدرم رو بگیره اما برادرم مانعش شد ... .🙋♂
اون قدر من رو زد که خودش خسته شد ... به زحمت میتونستم نفس بکشم ... دندههام درد میکرد، میسوخت و تیر میکشید ... تمام بدنم کبود شده بود ... صدای نفس کشیدنم شبیه ناله و زوزه شده بود ... حتی قدرت گریه کردن نداشتم ... .😑😞
بیشتر از یک روز توی اون حالت، کف اتاقم افتاده بودم ... کسی سراغم نمیاومد ... خودم هم توان حرکت نداشتم ... تا اینکه بالاخره مادرم به دادم رسید ... .🍃
چند تا از دندهها و ساعد دست راستم شکسته بود ... کتف چپم در رفته بود ... ساق چپم ترک برداشته بود ... چشم چپم از شدت ورم باز نمیشد و گوشه ابروم پاره شده بود ... .😔
اما توی اون حال فقط میتونستم به یه چیز فکر کنم ... امیرحسین، بارها، امروز من رو تجربه کرده بود ... اسیر، کتک خورده، زخمی و تنها ... چشم به دری که شاید باز بشه و کسی به دادت برسه ...😔
✍ #این_داستان_ادامه_دارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
#شهید_سیدطاهـــــا_ایمانی
💖═══════💖═══════💖
┄┅═✧❁🎼❁✧═┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅═✧❁🎼❁✧═┅┄