همسایگی
همسایه یهودی چند وقت پیش با یک دختر آفریقایی ازدواج کرد.
بعد از آن، برخلاف قوانینِ ساختمانمان، واحدِ اجارهایاش را به دو نفر دیگر اجاره داد و مدتی است که رفتهاند کِنیا.
چند روز پیش خبر رسید که در کِنیا ملکی را از عدهای مسلمان پیشخرید کرده و از معاملهی سودمندش با مسلمانان خیلی خوشحال است وقتی فهمیده آنها اهلِ بهره نیستند.
پینوشت: مستند «غزه برای آزادی میجنگد» یا "Gaza Fights For Freedom" یکی از آخرین مستندهای ساخته شده از اتفاقات غزه است. توانش را داشتید ببینید و به دوستان غربی نشان بدهید.
@pardarca
لطیف
آنجلا، منشی جدید آموزشگاهمان است. چهل و خوردهای ساله، دقیق و متمرکز.
چهارشنبه عصری، وقتی میروم برای شاگردم از آشپزخانه آب بیاورم، نگاه مضطرب آنجلا توجهم را جلب میکند.
تا متوجه حضورم میشود شروع میکند به معذرتخواهی.
علتاش را میپرسم.
اشکهای بیرنگش را با پشت آستینش پاک میکند و توضیح میدهد که در چیدمان برنامه همکاران دچار مشکل شده.
گویا یک سری از کلاسها را به اشتباه حذف کرده و یکی از کارمندان شیفت عصر سر کارش نیامده.
همانطور با اضطراب به ساعت روی دیوار اشاره میکند و میگوید: «یکی از جلسات امروز عصر تو هم به اشتباه حذف شده».
دلش را گرم میکنم که طوری نیست و کلاس من هم طبق روال هر هفته برگزار شد.
چشمهای قرمزش را میدوزد به نگاهم و میگوید :«ولی من در دوره سه ماه آزمایشیام هستم و نباید اشتباهی میکردم».
حرفش ته دلم را خالی میکند و یادم میآورد چقدر همه چیز این طرف دنیا جا به جا شده. چقدر استرس و اضطراب بیجا به زنان میدهند و چقدر نقش طبیعی همسر بودن و مادرشدن را از آنها دریغ کردهاند.
@pardarca
جیمز
سهشنبه تولد هفدهسالگیاش بود و سر کلاساشنیامد.
دیروز که دیدمش از کادو تولدش پرسیدم.
گفت: «شاید جالب باشد، پول نقد».
جواب دادم که در سال نو ایرانی هم ما پول نقد به هم کادو میدهیم.
گفت نمیدانسته سال نو در کشورهای دیگر موقع دیگری است.
همین شد که کمی در مورد تقویم خورشیدی و تقویم قمری صحبت کردیم.
صحبتمان رسید به ماههای قمری و اوقاتِشرعی. وقتی جدول اوقاتِشرعی به افق ونکوور را نشانش دادم گفت این همه دقت برای دنبال کردنِ زمان خیلی برایش جالب است و اصلأ در مورد اسلام این چیزها را نمیدانسته.
گفت حتی نمیدانسته بقیه کشورها از تقویم میلادی استفاده نمیکنند.
توضیح میدهم واضح است که همه کشورها مسیحی نیستند و دین دیگری ممکن است داشته باشند.
لبخند ملایمی میزند و میگوید:«ولی ما هم مسیحی نیستیم. کریسمس و عید پاک را جشن میگیریم ولی اعتقاد مذهبی نداریم».
ازش میپرسم یعنی هیچ موقع سوالی در این موارد برایت پیش نمیآید؟
جواب میدهد :«چرا، نمیخواهم بگویم که آتئیست (ملحد) یا آگناستیک (بلاتکلیف) هستم. هیچ کدامشان نیستم و گاهی برایم سؤالاتی پیش میآید که جوابشان را نمیدانم. ولی چون در این فکر به جایی نمیرسم و گُم میشوم، ترجیح میدهم فقط به خودم و زندگیام فکر کنم».
دلم میسوزد و نمیدانم چه جوابی باید بدهم. مینشینم روی صندلی مقابلش و اکتفا میکنم به گفتن اینکه: «بله خب فضاهای رشدی آدمها با هم فرق میکند».
پینوشت: جایی خوانده بودم که اگر مسلمان رفتار و کردارِ خودش درست شود، تأثیرگذاریاش هم درست میشود. برخوردهای این چنینی با شاگردهام، تلنگر به جایی است که نشانم دهد چقدر فاصله هست تا ایمان.
@pardarca
در مدرسه
ایزابلا مشغول جمعکردن کتاب و دفترش است که کتابِ پرسپولیس را در کیفاش میبینم.
پرسپولیس رمانی تصویری نوشته یک دختر ایرانی ساکن فرانسه است، که به ماجرای زندگیاش از ابتدا تا مهاجرت خانوادهاش به فرانسه بعد از انقلاب اسلامی و شروع جنگهای تحمیلی میپردازد.
کتاب با جانبداری زیادی نوشته شده و نمیتوان برداشتِ آزاد و یا خنثیای از این روایتِ غربپسند داشت.
و تأسفِ بزرگتر اینکه، همین کتاب جزو محتوای درسی ادبیات و علوم اجتماعی برای پایه دهم در بسیاری از دبیرستانهای ونکوور است.
ایزابلا میپرسد :«تو تنها ایرانی هستی که میشناسم، نظرت راجع به کتاب چیست؟»
جواب میدهم: «اگر دنبالِ روایتِ راست و درست از ایران میگردی، دنبالِ نویسندههای فَراری از ایران نباش که فقط فارسی بلدند، دنبالِ یک نویسنده ایرانیِ مسلمان، شیعه و ایراننشین بگرد که زندگی هشتاد میلیون نفر را روایت کند».
@pardarca
زن
جواب میدهم: «در اسلام، تأمین همه مخارج زندگی و نیازهای مالی بر عهده مرد است».
با تعجب نگاهم میکند و میپرسد:
«یعنی زن میتواند سرِ کار نرود؟»
جواب میدهم:«بله، اگر بخواهد میتواند سرکار نرود و مرد موظف است نیازهای زن را تأمین کند».
میپرسد: «پس وظیفه زن چیست؟»
جواب میدهم:«فقط تأمین نیازهای عاطفی و جنسی همسرش. تازه اگر زن بخواهد میتواند در قبال انجام دادن کارهای منزل، حقالزحمه هم از شوهرش دریافت کند».
تعجباش بیشتر میشود و جواب میدهد: «ولی همیشه فکر میکردم زنان در اسلام خیلی مورد ظلم واقع میشوند و سرخورده هستند».
چند لحظه سکوت میکند و یک دفعه میگوید: «ولی خب مردان مسلمان میتوانند چند تا زن داشته باشند».
جواب میدهم: «همینطور است. اگر عادل باشند و بتوانند عدالت را رعایت کنند و همچنین نیازهای مالی چند زن را تأمین کنند، این اجازه به آنها داده شده».
سرش را به این طرف و آن طرف تکان میدهد و میگوید: «ولی من موافق نیستم. همسرم نباید زنی به غیر از من داشته باشد».
جواب میدهم: «ببین در اسلام قرار نیست ما همسرمان را پرستش کنیم و همه احکام هم برای مبارزه ما با نفْسمان گذاشته شده. از کجا معلوم بزرگترین عیب کسی حسادت نباشد؟ شرایط در اسلام طوری چیده شده که راه آزادی برای همه فراهم شود. شاید هم زنی با وجود همسر دومِ مردش مجبور شود با حسادتاش مبارزه کند».
با حلقهی توی دستش بازی میکند و جواب میدهد: «خیلی سخت است».
@pardarca