💔💚 هدیه امام حسین علیهالسلام به امیرکبیر
آیتالله اراکی: شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟ با لبخند گفت: خیر
سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟ گفت: نه
▪️با تعجب پرسیدم: پس راز این مقام چیست؟ جواب داد: هدیه مولایم حسین است!
گفتم: چطور؟ با اشک گفت: آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فینکاشان زدند؛ چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛ ناگهان به خود گفتم میرزاتقیخان! ۲تا رگ بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سرتابهپایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود!
از عطش حسین حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد. آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین آمد و گفت: به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم.💔💚
📚 منبع: کتاب آخرین گفتارها
🕊پرپرواز
🪶 @pareparvavaz
شهیــدمجیـد قربانخانــی♡
محل تولد:یافت آبادتهران♡
تاریخ ولادت: ۱۳۶۹/۵/۳۰♡
تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۱۰/۲۱♡
شهادت: خانطومان حلب♡
مدت عمر: ۲۵ سال♡
گلزار شهــــدای یافت آباد♡
تیکه کلامش این بود:
خدا بزرگه میرسونه...🌹
یه نیسان داشت که با اون روزیشو در می آورد پشتِ دخلِ نان بربری هم می رفت تا اگه مستمندی رو میشناسه نان مجانی بهش بده...
🌹 عجیب دست و دلباز بود و اگه مستمندی رو می دید هر چی داشت بهش می بخشید، فکر نمی کرد شاید یه ساعت بعد خودش بهش نیاز پیدا کنه
گاهی یه روز کلی با نیسانش کار می کرد اما روز بعد پول بنزینشو از من میگرفت!!
ته و توی کارشو درمی آوردم می فهمیدم کل پولو بخشیده...
🌹کتاب مجید بربری
روایتی جذاب و خواندنی از حر زمانه ما، جوان دهه هفتادی، شهید مدافع حرم مجید قربانخانی هست،
🥀بخش اول اون بخش تاریک و خاکستری است. او در یافت آباد تهران قهوه خانه دار بوده، و زندگی او سرشار از مواردی است که این جور آدم ها با آن درگیر هستند.
🌹بخش دوم عنایتی است که به او می شود و مسیر زندگی اش عوض می شود و مُهر حُـر مدافعان حرم بر پیشانی او نقش می بندد.
قصه مجید بربری، قصه ای از جنس شاهرخ ضرغام حُر انقلاب است.😇😊
پرسیدند:
فرقِ [ڪریم] با [جواد] در چیست؟
فرمودند:
از شخصِ ڪریم همینكه درخواست ڪنے
به شما عنایت مے ڪند ولے
جواد؛
خود به دنبالِ سائل مے گردد تا به او عطا ڪند...
#امام_جواد علیه السلام
#تایپوگرافی_فانتزی
گنجیشک پر
سه شنبه بود دقیقاً یک هفته قبل از شهادت استاد، چند تا از بچهها رو دیدم که در مورد تحصیل در خارج از کشور از استاد می پرسیدند همانهایی که الان رفتن آمریکا! یکی از بچهها از دکتر پرسید استاد چرا خارج نرفتین، اون یکی می گفت چرا شما تمایل ندارید که به بچهها نامه پیشنهاد تحصیل در خارج از کشور بدید، خب چه اشکالی داره که بچهها برن خارج، وقتی می تونن اونجا موفقتر باشن و...استاد مثل همیشه بعد از تموم شدن سخنان یک لبخند خیلی معنادار زد انگار یه عالمه حرف داشت برای گفتن ولی ترجیح دادن حرفی نزنن. انگار که می دونستن مخاطبانشون تصمیمشون رو گرفتن شاید هم فکر میکردن …. ولی چیزی که من همیشه به عنوان شاگرد استاد بهش ایمان دارم اینه که با همه مشکلاتی که همهمون میدانیم در کشورمون وجود داره اعتقاد داشتن که باید موند، سخت تلاش کرد و ایران آباد ساخت... (یکی از دانشجویان)
#شهید_مسعود_علیمحمدی
شادی ارواح پاک شهدا صلوات🌹