eitaa logo
پرپرواز
32 دنبال‌کننده
915 عکس
104 ویدیو
5 فایل
باید شهیدبود تا شهید شد پری برای پرواز🪶 اینجا قراره یه دورهمی شهدایی باشه شروع از ¹⁵شعبان¹⁴⁰² کاری داشتین اینجاییم @ShahidHamedaani
مشاهده در ایتا
دانلود
سردارشهیدذبيح‌الله‌عاصي‌زاده نام پدر: محمد تاریخ تولد: 1340/05/24 سن: 22 سال محل تولد: اردکان مدرک: دیپلم فنی وضعیت تاهل: متاهل تاریخ شهادت: 1362/07/21 روز هفتم محرم محل شهادت: غرب بانه نحوه شهادت: اصابت ترکش به سر روز خاک سپاری: روز تاسوعای حسینی محل خاک سپاری: بهشت شهدای اردکان فرمانده و بنیان گزار تیپ الغدیر یزد 🕊 پرپرواز @pareparvvaz🪶
سردار ذبیح الله عاصی زاده درتاریخ 24/5/1340 هجري شمسي در خانواده اي مذهبي و متديّن درمحلۀ مزرعه سیف شهرستان اردكان ديده به جهان گشود.کودکی را در دامان مادری متعهد و ولایی و درسایۀ پدری متدیّن وعاشق اهل بیت(ع)که ازقاریان قرآن ومدّاحان خاندان عصمت وطهارت(ع) بود،گذراندوهمگام بارشدجسمی ازنظر روحی ومعنوی نیزتعالی وتکامل یافت. 6ساله بود که در دبستان صدرآباد اردکان به تحصیل مشغول شد.پس ازطی دورۀ ابتدایی وراهنمایی درهنرستان فنّی شهید مطهری اردکان ثبت نام نمود. درسال 1359 دررشته اتومکانیک فارغ النحصیل شد. نام شناسنامه ای او ذبیح الله بود؛امّا همه خانواده او را عباس صدا می زدند.مادر مرحومه اش دلیلش رااین طور بیان می دارد: «آرزو داشتم فرزندم مانند قمربنی هاشم ،ابوالفضل العباس، -علیه السّلام- باشد و به این عشق وامید او را “عباس”صدا مي کردم». خداراشکر كه آوازه شجاعت و دلاوري او زبانزد همرزمانش بود و شهادت وبه سوی محبوب شتافتنش نیز رنگ شهادت مولایش علمدار صحرای کربلا،حضرت عباس، -علیه السّلام- به خود گرفت. وچه زیباست که نام شناسنامه ای اش نیزبامسمّی گشت وباشهادتش، “ذبیح الله” تحقق یافت. 🕊 پرپرواز @pareparvvaz🪶
هم اكنون در ميعادگاه عشق و شهادت در حجله گاه خون، عروس سرخ شهادت را در بر مي گيرم وبه دنبال خط سرخي كه از لا به لاي گوني هاي سنگرم و از بيابان هاي تفتيدة خوزستان گذشته، مي روم تا به كاروان شهدا كه آرام آرام به سوي تجلّي گاه حق در حركت است، بپيوندم. بخشی از وصیت نامه شهید ذبیح الله عاصی زاده 🕊 پرپرواز @pareparvvaz🪶
ملت ما الان بايد خود را بسازند تا فرد فرد اين ملت يك مربي باشند و اول از خودمان شروع كنيم تا فردا بتوانيم براي صدور انقلابمان و زنده كردن اسلام در كشورهاي عربي در حال خواب ، مربي و ناجي داشته باشيم و الان بهترين دانشگاه كه از خون هزاران هزار شهيد تهيه شده است كه همان جبهه باشد داريم و بايد حداكثر استفاده را از اين دانشگاه ببريم و نگذاريم خون اين همه شهيد بي ثمر بماند . بخشی از وصیت نامه شهید ذبیح الله عاصی زاده 🕊 پرپرواز @pareparvvaz🪶
دعا برای شهادت که اجابت شد آقا نورالدین جنگجو متولد ۱۳۶۴ از اهالی بیرم شهرستان لارستان استان فارس بود، حسابی هم مردم‌دار بود و مهربان، هوای همه را هم داشت، در ادای صله‌رحم استاد بود، وقتی ازدواج کرد، پای سفره عقد به همسرش گفت: خانم برای من دعا می‌کنی که به شهادت برسم؟ و همسرش دعا کرد و دعایش به اجابت رسید. همیشه با وضو لباس پاسداری می‌پوشید، روزی که شهادت نصیبش شد هم وضو داشت، آن روز یعنی روز شهادتش تا تولد پسر سومش دو ماه مانده بود، پسری که او را ندیده میهمان خدا شد. بیست‌ودوم مهرماه بود، چند روزی بود علی، پسرش تب داشت، علی را اول به خدا و بعد هم به مادر و همسرش سپرد و رفت، در روزهایی که فتنه‌گران آتش به پا کرده بودند و برای براندازی نظام و انقلاب دچار توهم شده بودند، بیشتر وقت‌ها آماده‌باش بود، آن شب هم همین‌طور، قرار بود تا ساعت دو به خانه برگردد اما نشد، نیامد. حوالی ساعت ۴:۵۰ سحرگاه روز ۲۲ مهر ۱۴۰۱ دو اغتشاشگر راکب و ترک‌نشین ناشناس یک دستگاه موتورسیکلت فاقد پلاک در حین شعارنویسی در خیابان امام سجاد (ع) شهر بیرم لارستان توسط مأموران مدافع امنیت تعقیب می‌شوند که با شلیک گلوله سلاح گرم طلبه بسیجی هادی عرفانی را از ناحیه سینه و سرگرد نورالدین جنگجو را از ناحیه سر مورد اصابت قرار دادند که هر دو نفر به درجه رفیع شهادت نائل شدند. 🕊 پرپرواز @pareparvvaz🪶
🌷‌● شهید دکترمحمود رفیعی: متولد سال ۱۳۴۳ روستای چوبیندر قزوین بود. ۳۰ سال قبل در سال ۶۲ در کمین دشمن افتاد و بعد از شهادت شماری از دوستانش مورد اصابت ۱۸ گلوله‌ و حتی تیر خلاص دشمن قرار گرفت و روح از بدنش جدا شد. اما پس از گذشت چندین ساعت و با وجود انتقال به سردخانه، علائمی از حیات در او دیده شد و با ترکش‌های فراوانی که در بدن و از جمله در کنار قلبش داشت، ۳۰ سال دیگر از خدا عمر گرفت. ⇦دکتر محمود رفیعی، استاد ادبیات دانشگاه علامه طباطبایی و جانباز ۹۰درصد دفاع مقدس بود که زندگی نامه و شخصیت معنوی بسیار جذاب و پرکششی داشت. 🌱 از نکات جالب درباره شخصیت وی این است که در طول زندگی پربرکت خود از نوجوانی همیشه به دنبال دیدار حضرت امام زمان(عج) بود و دوبار موفق به این دیدار معنوی شد اما تا زمان حیاتش اندک دوستان نزدیکش که از این ملاقات ها اطلاع داشتند. ♥~ زندگی دکتر رفیعی، زندگی عاشقانه یک منتظر امام زمان(عجل الله) است که چگونه زندگی و کار کند تا محبوب مولای خود باشد. دکتر رفیعی برای مدت ها نماز امام زمان(ع) و دعای عهد می خواند تا بتواند به زیارت امام خود برسد. 📺 وی در فیلمی که اجازه نداد تا زمان حیاتش پخش شود، می گوید:⇩ ♡ لذت زندگی به دیدار با امام است. شیرینی زندگی در لبخند رضایت امام است. اصلا همه زیبایی دنیا در همین است. 📝می‌گفت: یک دارو یا یک شربت وجود دارد که دوای تمام دردهای ماست، ما از آن دارو دوری می کنیم و این همه گرفتاریم، کمی از این شربت بچشیم تا ببینیم زندگی ما چه تغییری می کند؟! این شربت، عشق به مولای ما امام زمان(عجل الله) است.💛✨ 🕊 پرپرواز @pareparvvaz🪶
🎙روایت جانبازی و آزادگی و جدا شدن روح از بدن در روز ۱۳ تیر سال ۶۲ یک هفته بعد که دوستم به من خبر شهادتم را داده بود؛ در منطقه آذربایجان‌غربی درگیری شد و به همراه حدود ۱۲ نفر به این منطقه رفتیم و در راه به ما کمین زدند و از زمین و آسمان بر ما گلوله بارید، به قدری بود که دو سه نفر از همراهانم شهید و بی‌سر شدند و بدنشان دست و پا می‌زد. از ماشین پایین افتادم.گلوله‌ها از بالای سر ما رد می‌شدند. یکی از رزمندگان ما از ناحیه گلو تیر خورد و در چند قدمی ما افتاد و با هر نفس از رگ‌های بریده او خون بیرون می‌زد و به من اشاره کرد تا به او آب برسانم. دوست دیگر ما که رفت به او آب دهد به رگبار بسته شد؛ و من گریه‌کنان قمقمه آب را برداشتم به بالای سر دوستم رفتم و خم شدم به او آب دهم که گلوله‌ای به دستم اصابت کرد و قمقمه افتاد و بعد گلوله‌ها به دست دیگر و پهلو و پاهایم خورد و افتادم. مدتی به همان حال ماندم که دشمن خود را به آن منطقه رساند و کسانی را که زنده بودند تیر خلاص می‌زد. بالای سرم که رسیدند گفتند این یکی زنده است، خلاصش کنید. سرباز دشمن با پوتین‌هایش روی صورتم کوبید و بینی و دهانم پاره شد و گلوله‌ای دیگر به من زدند و از پشت سرم نیز چند گلوله خوردم. ما را زیر کامیونی انداختند تا از روی بدن ما رد شوند. تنها یک لحظه توانستم خود را قدری کنار بکشم؛ یک دفعه سبکبال شدم و از بالا جسم خودم را دیدم؛ همچنین روح دوستان شهیدم که یکی از پس از دیگری از کنارم می‌گذشتند و به عرش می‌رفتند. به قدری احساس خوبی داشتم که دلم نمی‌خواست آن احساس را از دست دهم. دنبال شهدا رفتم که ندایی به من گفت: تو باید برگردی! من گفتم اجازه دهید بیایم، دیگر نمی‌خواهم برگردم، گفت تو خودت خواستی شهید نشوی، برگرد تا وقتش برسد! یک دفعه دیدم روی جسم خودم افتادم و سنگینی و درد شدیدی را احساس کردم.» 🕊 پرپرواز @pareparvvaz🪶
💔شهیدی که برای دیدن امام زمان چله گرفت:⇩ دکتر محمود رفیعی در سال ۱۳۸۴ چله ای را به نیت دیدار مجدد با امام زمان آغاز کرد. در روز آخرین چله، پیرمردی را دید که او را به اسم صدا کرد و گفت: آقای رفیعی، امام زمان به شما سلام رساند و گفت: دیدار ما فعلا میسر نیست، اما به دیدار نائب ما خواهی رسید. دکتر رفیعی تعجب کرد، این شخص که بود؟! از کجا می دانست... همان روز با او تماس گرفتند و گفتند: به همراه دیگر جانبازان برای افطار به خدمت رهبر انقلاب خواهید رسید و در آنجا خاطرات را نقل خواهید کرد. چند روز بعد، دکتر رفیعی به دیدار نائب امام نائل شد. ایشان می‌گفت: دیگر یقین پیدا کردم که ولی فقیه، نائب امام عصر عج است. ●شهید دکتر محمود رفیعی می‌گفت: من احساس می کنم اگر کسی می‌خواهد جزو یاران و سربازان حضرت مهدی(عج) قرار گیرد، باید از باب امام رضا(ع) وارد شود. اگر هم کسی می خواهد به دیدار امام زمان(عجل الله) نائل شود، باید از طریق امام حسین(ع) اقدام کند. 🥀 وی دکترای ادبیات فارسی و عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبائی بود که در ۲۳ مهر ماه ۱۳۹۲، پس از ۳۰ سال تحمل درد ترکش‌های آهنی در بدن، در روز عرفه به دوستان شهیدش پیوست. پیکر این شهید بزرگوار همزمان با برگزاری مراسم قرائت دعای عرفه در این دانشگاه تشییع و در گلزار شهدای زادگاهش چوبیندر به خاک سپرده شد. 📚کتاب منتظر خاطرات جانباز 🕊 پرپرواز @pareparvvaz🪶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها شفیعه اهل محشرند؛ اما همه موفق به جذب شفاعت ایشان نمی‌‌شوند ▪️ (س) 🕊 پرپرواز @pareparvvaz🪶
آرامش و قرارِ دل ثامن الحجج ای زینبِ امام رضا، اشفعی لنا .. (س) 🕊 پرپرواز @pareparvvaz🪶