🌷● شهید دکترمحمود رفیعی:
متولد سال ۱۳۴۳ روستای چوبیندر قزوین بود.
۳۰ سال قبل در سال ۶۲ در کمین دشمن افتاد و بعد از شهادت شماری از دوستانش مورد اصابت ۱۸ گلوله و حتی تیر خلاص دشمن قرار گرفت و روح از بدنش جدا شد.
اما پس از گذشت چندین ساعت و با وجود انتقال به سردخانه، علائمی از حیات در او دیده شد و با ترکشهای فراوانی که در بدن و از جمله در کنار قلبش داشت، ۳۰ سال دیگر از خدا عمر گرفت.
⇦دکتر محمود رفیعی، استاد ادبیات دانشگاه علامه طباطبایی و جانباز ۹۰درصد دفاع مقدس بود که زندگی نامه و شخصیت معنوی بسیار جذاب و پرکششی داشت.
🌱 از نکات جالب درباره شخصیت وی این است که در طول زندگی پربرکت خود از نوجوانی همیشه به دنبال دیدار حضرت امام زمان(عج) بود و دوبار موفق به این دیدار معنوی شد اما تا زمان حیاتش اندک دوستان نزدیکش که از این ملاقات ها اطلاع داشتند.
♥~ زندگی دکتر رفیعی، زندگی عاشقانه یک منتظر امام زمان(عجل الله) است که چگونه زندگی و کار کند تا محبوب مولای خود باشد.
دکتر رفیعی برای مدت ها نماز امام زمان(ع) و دعای عهد می خواند تا بتواند به زیارت امام خود برسد.
📺 وی در فیلمی که اجازه نداد تا زمان حیاتش پخش شود، می گوید:⇩
♡ لذت زندگی به دیدار با امام است. شیرینی زندگی در لبخند رضایت امام است. اصلا همه زیبایی دنیا در همین است.
📝میگفت: یک دارو یا یک شربت وجود دارد که دوای تمام دردهای ماست، ما از آن دارو دوری می کنیم و این همه گرفتاریم، کمی از این شربت بچشیم تا ببینیم زندگی ما چه تغییری می کند؟! این شربت، عشق به مولای ما امام زمان(عجل الله) است.💛✨
🕊 پرپرواز
@pareparvvaz🪶
🎙روایت جانبازی و آزادگی
و جدا شدن روح از بدن
در روز ۱۳ تیر سال ۶۲ یک هفته بعد که دوستم به من خبر شهادتم را داده بود؛ در منطقه آذربایجانغربی درگیری شد و به همراه حدود ۱۲ نفر به این منطقه رفتیم و در راه به ما کمین زدند و از زمین و آسمان بر ما گلوله بارید، به قدری بود که دو سه نفر از همراهانم شهید و بیسر شدند و بدنشان دست و پا میزد. از ماشین پایین افتادم.گلولهها از بالای سر ما رد میشدند. یکی از رزمندگان ما از ناحیه گلو تیر خورد و در چند قدمی ما افتاد و با هر نفس از رگهای بریده او خون بیرون میزد و به من اشاره کرد تا به او آب برسانم. دوست دیگر ما که رفت به او آب دهد به رگبار بسته شد؛ و من گریهکنان قمقمه آب را برداشتم به بالای سر دوستم رفتم و خم شدم به او آب دهم که گلولهای به دستم اصابت کرد و قمقمه افتاد و بعد گلولهها به دست دیگر و پهلو و پاهایم خورد و افتادم.
مدتی به همان حال ماندم که دشمن خود را به آن منطقه رساند و کسانی را که زنده بودند تیر خلاص میزد. بالای سرم که رسیدند گفتند این یکی زنده است، خلاصش کنید. سرباز دشمن با پوتینهایش روی صورتم کوبید و بینی و دهانم پاره شد و گلولهای دیگر به من زدند و از پشت سرم نیز چند گلوله خوردم.
ما را زیر کامیونی انداختند تا از روی بدن ما رد شوند. تنها یک لحظه توانستم خود را قدری کنار بکشم؛ یک دفعه سبکبال شدم و از بالا جسم خودم را دیدم؛ همچنین روح دوستان شهیدم که یکی از پس از دیگری از کنارم میگذشتند و به عرش میرفتند. به قدری احساس خوبی داشتم که دلم نمیخواست آن احساس را از دست دهم. دنبال شهدا رفتم که ندایی به من گفت: تو باید برگردی! من گفتم اجازه دهید بیایم، دیگر نمیخواهم برگردم، گفت تو خودت خواستی شهید نشوی، برگرد تا وقتش برسد! یک دفعه دیدم روی جسم خودم افتادم و سنگینی و درد شدیدی را احساس کردم.»
🕊 پرپرواز
@pareparvvaz🪶
💔شهیدی که برای دیدن امام زمان چله گرفت:⇩
دکتر محمود رفیعی در سال ۱۳۸۴ چله ای را به نیت دیدار مجدد با امام زمان آغاز کرد.
در روز آخرین چله، پیرمردی را دید که او را به اسم صدا کرد و گفت:
آقای رفیعی، امام زمان به شما سلام رساند و گفت: دیدار ما فعلا میسر نیست، اما به دیدار نائب ما خواهی رسید.
دکتر رفیعی تعجب کرد، این شخص که بود؟! از کجا می دانست...
همان روز با او تماس گرفتند و گفتند:
به همراه دیگر جانبازان برای افطار به خدمت رهبر انقلاب خواهید رسید و در آنجا خاطرات را نقل خواهید کرد.
چند روز بعد، دکتر رفیعی به دیدار نائب امام نائل شد.
ایشان میگفت: دیگر یقین پیدا کردم که ولی فقیه، نائب امام عصر عج است.
●شهید دکتر محمود رفیعی میگفت: من احساس می کنم اگر کسی میخواهد جزو یاران و سربازان حضرت مهدی(عج) قرار گیرد، باید از باب امام رضا(ع) وارد شود. اگر هم کسی می خواهد به دیدار امام زمان(عجل الله) نائل شود، باید از طریق امام حسین(ع) اقدام کند.
🥀 وی دکترای ادبیات فارسی و عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبائی بود که در ۲۳ مهر ماه ۱۳۹۲، پس از ۳۰ سال تحمل درد ترکشهای آهنی در بدن، در روز عرفه به دوستان شهیدش پیوست. پیکر این شهید بزرگوار همزمان با برگزاری مراسم قرائت دعای عرفه در این دانشگاه تشییع و در گلزار شهدای زادگاهش چوبیندر به خاک سپرده شد.
📚کتاب منتظر
خاطرات جانباز #شهید_محمود_رفیعی
🕊 پرپرواز
@pareparvvaz🪶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸حضرت معصومه سلاماللهعلیها شفیعه اهل محشرند؛ اما همه موفق به جذب شفاعت ایشان نمیشوند
▪️#وفات_حضرت_معصومه (س)
🕊 پرپرواز
@pareparvvaz🪶
آرامش و قرارِ دل ثامن الحجج
ای زینبِ امام رضا، اشفعی لنا ..
#حضرت_معصومه
#وفات_حضرت_معصومه (س)
🕊 پرپرواز
@pareparvvaz🪶
🪴شهید شب حادثه آتشسوزی زندان اوین🥀
🌷شهید مهدی لطفی پور
🌼تاریخ تولد: ۱۳۷۳
🌿تاریخ شهادت: ۲۴ / ۷ / ۱۴۰۱
💐محل تولد:لرستان
🌹محل شهادت:تهران
🌱مراز:روستای عربان
ایشان حافظ قرآن بود🌙این شهید ۲۸ ساله دارای یک فرزند دختر هفت و نیم ماهه بود🥀و در خانه اجارهای ۳۹ متری زندگی میکرد.
🥀برادرشهید← انگار به برادرم الهام شده بود که شهید میشود.🥀او مرخصی یک روزه گرفته و به بروجرد آمده بود تا ما را ببیند.🌙مدام درباره شهادت صحبت میکرد🕊به او گفتم برادر تو تازه بچهدار شدی این حرفها را نزن🥀او در جواب گفت شاید این دیدار آخر باشد و این دفعه شهید شوم🕊و عاقبت ۲۴ ساعت بعد از حرفهایش به شهادت رسید.🕊
🌷سردار رحیمی← شامگاه شنبه ۲۴:مهر وقتی خبر آتشسوزی زندان اوین به پلیس اعلام شد💥تیمهای یگان امداد پلیس راهی محل شدند تا نظم و امنیت را برقرار کنند،زمان حادثه تقریباً ۱:۳۰ بامداد بود،🥀مأمورانی که به محل تجمعات اعزام شده بودند از چابکترین و ماهرترین مأموران یگان امداد بودند.💫اما در مسیر آنها یک گروه ۲۰ نفره از اغتشاشگران با ریختن روغن و سایر مواد لغزنده روی زمین در تردد آنها خلل وارد کردند.⚡️همزمان که مأموران در این مسیر با مشکل رو به رو شدند این گروه ۲۰ نفره به سمت آنها کوکتل مولوتف پرتاب و آنها را مجروح کردند🥀💥که پس از انتقال استوار یکم مهدی لطفیپور به بیمارستان،وی به شهادت رسید.🥀
🌹🧡شهید مهدی لطفی پور🌺
🌻شادی روح پاکش صلوات💙🌷
🕊 پرپرواز
@pareparvvaz🪶
زندگی نامه شهید مجید صانعی
سالروز شهادت ۲۵ مهر
شهید مدافع حرم مجید صانعی موفق درسال ۱۳۵۸ در همدان متولد شد. از جمله افراد مخلصی بود که تمام زندگی خود را وقف اسلام و انقلاب و تربیت سرباز برای ولایت و حضرت صاحب زمان(عج) کرده بود. وی رئیس کمیته بازرسی هیئت ورزش های رزمی استان همدان؛ بنیانگذار و نماینده رسمی سبک نینجوتسو در استان همدان بودند. درنهایت، ۲۷مهر سال ۹۴ در دفاع از حرم آل الله در سوریه به درجه عظیم شهادت نائل گردید.
🕊 پرپرواز
@pareparvvaz🪶
شهید مدافـع حـرمـی
که شهادتش به او الهام شد
راوی همسر شهید
«یک هفته مانده بود به رفتنش گفت من شهید می شوم! تعدادی عکس نشانم داد و گفت این عکس ها را روی تابوتم بچسبانید. حرفش را جدی نگرفتم و سربه سرش گذاشتم اما جدی گفت: «خواب دیدم شهید می شوم؛ در معرکه ای بودم که شهید همت و باکری بالای سرم آمدند؛ یکی داشت با عجله به سمتم می آمد که شهید همت به او گفت نزدیک نشو او از ماست و من شهید شدم»
من هم گفتم، مجید حسودیم شد چه خواب خوبی دیدی اصلا حالا که این طور شد دیگر نمی گذارم بروی.
مجید ولایی بود و چون حرف ولایت را قبول داشت و همیشه رهبر انقلاب را حضرت آقا خطاب می کرد برای دفاع از حرم عازم شد.خودش هم خیلی علاقه داشت، همیشه می گفت کاش من زمان جنگ بچه نبودم. کاش من هم جبهه می رفتم. مجید ما را خیلی دوست داشت اما به گفته یکی از همرزمانش شب حمله تلفن را گذاشته بودند وسط تا هرکس با خانواده اش تماس بگیرد ولی مجید زنگ نمی زد می گفت« اگر صدای همسر و فرزندم را بشنوم دیگر نمی توانم بمانم.
ابوطاها: زندگینامه و خاطرات مدافع حرم شهید مجید صانعی موفق
🕊 پرپرواز
@pareparvvaz🪶