eitaa logo
ایستگاه پارسی
348 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
234 ویدیو
92 فایل
🌟رهبر انقلاب: "من راجع به زبان فارسی حقیقتاً نگرانم زیرا در جریان عمومی، زبان فارسی در حال فرسایش است". https://eitaa.com/joinchat/3437428884C914415f009 💬 ارتباط با مدیریت کانال: @Mahdiyaran31360 🔁 مدیر تبلیغات و تبادلات: @arezajamali
مشاهده در ایتا
دانلود
9.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 چرا عبید زاکانی به طنز و هجونویسی روی آورد؟ 🇮🇷 🍃ایستگاه پارسی @parsidost
🍁قند پارسی/ نهایت خساست بزرگي که در ثروت، قارون زمان خود بود، اجل فرا رسيد و اميد زندگاني قطع کرد. جگر‌گوشگان خود را حاضر کرد. گفت: اي فرزندان، روزگاري دراز در کسب مال، زحمت‌هاي سفر و حضر کشيده‌ام و حلق خود را به سرپنجه گرسنگي فشرده‌ام، هرگز از محافظت آن غافل مباشيد و به هيچ وجه دست خرج بدان نزنيد. اگر کسي با شما سخن گويد که پدر شما را در خواب ديدم قليه حلوا مي يخواهد، هرگز به مکر آن فريب نخوريد که آن من نگفته باشم و مرده چيزي نخورد. اگر من خود نيز به خواب شما بيايم و همين التماس کنم، بدان توجه نبايد کرد که آن را خواب و خيال و رويا خوانند. چه بسا که آن را شيطان به شما نشان داده باشد، من آنچه در زندگب نخورده باشم در مردگي تمنا نکنم. اين بگفت و جان به خزانه مالک دوزخ سپرد.  ✍عبيد زاکاني 🍃ایستگاه پارسی @parsidost
📖دیوان اشعار نظامی 📝معرفی کتاب خبر دادند سالار جهان را که چون فرهاد دید آن دلستان را درآمد زور دستش را شکوهی به هر زخمی ز پای افکند کوهی اگر ماند بدین قوت یکی ماه ز پشت کوه بیرون آورد راه ✍🏻اثر: 🍃ایستگاه پارسی @parsidost
لیلی و مجنون ( نظامی ).pdf
22.33M
📓لیلی و مجنون ✍نظامی گنجوی 🍃ایستگاه پارسی @parsidost
‏مگر ملال تو را می‌توان به باران شست؟ سلام و اما بعد... روز و روزگارتون بهشت.... 🍃ایستگاه پارسی @parsidost
4_6005713956100900032.mp3
6.51M
🎼 پاییز 🎧 و کسی که تو را دیده باشد پاییزهای سختی خواهد داشت 🍃ایستگاه پارسی @parsidost
🍁شاعرانه/ "دم پاییز" مانده از شب‌های دورادور، بر مسیر خامُش جنگل، سنگچینی، از اجاقی خُرد، اندرو خاکسترِ سَردی. همچنان کاندر غباراندودۀ اندیشه‌های من ملال‌انگیز، طرح تصویری، در آن هر چیز، داستانی حاصلش دردی. روز شیرینم که با من آتشی داشت، نقش ناهمرنگ گردیده، سرد گشته، سنگ گردیده، با دم پاییز عمر من، کنایت از بهار روی زردی. همچنان که مانده از شب‌های دورادور، بر مسیر خامُش جنگل، سنگچینی از اجاقی خُرد، اندرو خاکستر سردی. ✍ نیما یوشیج 🍃ایستگاه پارسی @parsidost
🍁قند پارسی/ تو مرا بین که منم مفتاح راه گویند: دهقانی مقداری گندم در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت پیرمرد خوشحال شد و گوشه های دامن را گره زد و رفت! درراه با پرودرگار سخن می گفت: ( ای گشاینده گره های ناگشوده، عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای ) در همین حال ناگهان گره ای از گره هایش باز شد و گندمها به زمین ریخت! او با ناراحتی گفت: من تو را کی گفتم ای یار عزیز کاین گره بگشای و گندم را بریز! آن گره را چون نیارستی گشود این گره بگشودنت دیگر چه بود؟ نشست تا گندمها را از زمین جمع کند , درکمال ناباوری دید دانه ها روی ظرفی از طلا ریخته اند! ندا آمد که: تو مبین اندر درختی یا به چاه تو مرا بین که منم مفتاح راه 🍃ایستگاه پارسی @parsidost
🍁 عشق را بی معرفت معنا مکن زر نداری مشت خود را وا مکن گر نداری دانش ترکیب رنگ بین گلها زشت یا زیبا مکن خوب دیدن شرط انسان بودن است عیب را در این و آن پیدا مکن دل شود روشن زشمع اعتراف با کس ار بد کرده ای حاشا مکن ای که از لرزیدن دل آگهی هیچ کس را هیچ جا رسوا مکن زر بدست طفل دادن ابلهیست اشک را نذر غم دنیا مکن پیرو خورشید یا آئینه باش هرچه عریان دیده ای افشا مکن ✍ مولانا 🍃ایستگاه پارسی @parsidostمولانا