ایستگاه پارسی
✍ضرب المثلها فکر نان باش که خربزه آب است 🍃ایستگاه پارسی @parsidost
✍روزگاری دو دوست بودند که صبح تا شب برای ديگران خشت درست میکردند و اجرت بخور و نميری میگرفتند .
يک روز ظهر که هر دو خيلی خسته و گرسنه بودند🥵
يکی از آنها گفت: حتي آن قدر پول نداريم که غذايی بخريم. پولمان فقط به خريدن نان میرسد؛ بهتر است تو بروی کمی نان بخری و بياوری و من هم بيشتر کار کنم . دوستش با پولی که داشتند، رفت تا نان بخرد. به بازار که رسيد، ديد يکجا کباب میفروشند و يکجا آش، دلش ضعف رفت. اما پولش کم بود.🤐
در راه، از جلوی يک ميوه فروشی گذشت. ميوه فروش چه خربزههايی داشت!
تصميم گرفت از خربزه چشم پوشی كند و به طرف نانوايی برود. اما نتوانست. با خود گفت: اصلا ً چه طور است به جاي نان ،خربزه بخرم. خربزه هم بد نيست، آدم را سير مي کند. هرچه پول داشت، داد و خربزهای خريد و به محل کار، برگشت.🙃
فکر میکرد کار مهمی کرده که توانسته به جای نان، خربزه بخرد. وقتی به دوستش رسيد، او هنوز مشغول کار بود. و از حالش معلوم بود که خيلی گرسنه است. او درحالی که خربزه را پشت خودش پنهان کرده بود، به دوستش گفت: " اگر گفتی چی خريده ام؟ "😀
دوستش گفت: " نان را بياور بخوريم که خيلی گرسنهام. مگر با پولی که داشتيم، چيزي جز نان هم میتوانستی بخری؟ زود باش. تا من دستهايم را بشويم، سفره را باز کن."
مرد وقتی اين حرفها را شنيد، کمي نگران شد و با خود گفت: " نکند خربزه سيرمان نکند. " دوستش که برگشت، ديد که او زانوي غم بغل گرفته و به جاي نان، خربزه اي درکنار اوست .
در همان نگاه اول همه چيز را فهميد. جلوی عصبانيت خودش را گرفت و گفت: " پس خربزه دلت را برد؟؟
حتما ً انتظار داري با خوردن خربزه بتوانيم تا شب گل لگد کنيم و خشت بزنيم، نه جان من، نان قوت ديگري دارد . خربزه هر چقدر هم شيرين باشد، فقط آب است. "
از آن پس، هر وقت بخواهند از اهميت چيزی و درمقابل، بیاهميت بودن چيز ديگری حرف بزنند، مي گويند: " فکر نان کن که خربزه آب است. "🥴
🍃ایستگاه پارسی
@parsidost
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حس_خوب
دو دو تا چهار تا نیست!!
دو دو تا هر چی امام حسین میگه✅
میگی نه !
اربعین بیا کربلا ❤️
تماشا کن
سلام آقا✋
که الان روبروتونم 😭
من اینجامو
زیارت نامه میخونم
حسین جانم
حسین جان.....😭💔
🍃ایستگاه پارسی
@parsidost
📚عنوان کتاب/ رازم را نگه دار
✍اثر سوفی کینسلا
کتاب «رازم را نگه دار» رمانی نوشته ی «سوفی کینسلا» است که اولین بار در سال 2003 به چاپ رسید. به نظر می رسد شرایط برای «اما کریگن» در حال بهتر شدن است. او حالا بعد از گذشت حدود یک سال، شغل خود در «پنتر کولا» را حفظ کرده، رابطه ی عاشقانه ای بی نقص دارد، و امیدوار است ترفیع بگیرد و «مدیر بازاریابی» جدید شرکت شود. اما متأسفانه اوضاع طبق برنامه پیش نمی رود، و «اما» در پرواز پرتنش و عجیب خود به سوی خانه، به خاطر ترس و اضطراب ناشی از سقوط احتمالی هواپیما، شخصی ترین رازهایش را برای غریبه ی جذابی که کنارش نشسته، برملا می کند. وقتی «اما» صبح روز بعد به محل کار می رود، درمی یابد که مرد غریبه، کسی نیست جز «جک هارپر»: مدیر عامل آمریکایی «پنتر کولا» که برای بازدیدی یک هفته ای از شعبه ی شرکت در انگلیس، از راه رسیده است!
📄تعداد صفحات:۲۲۹ صفحه
📖موضوع:رمان
🍃ایستگاه پارسی
@parsidost
این چه داغی است که از عشق تو بر جان من است
وین چه دردی است که سرمایه درمان من است
زلف و رخسار تو کفر آمد و ایمان، با هم
آن چه کفری است که سرمایه ایمان من است؟
رسم عشاق وفا خوی بتان، بد عهدی است
این حکایت نه به عهد تو و دوران من است
#سلمان_ساوجی
🍃ایستگاه پارسی
@parsidost
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من بهت اعتماد دارم ❤️
هر آرزویی داشته باشید
برآورده میشود،
چون وقتی چیزی به دلتان میافتد،
یعنی خدا استعدادش را در شما دیده ...😇
🍃ایستگاه پارسی
@parsidost
dars masnavi 42.mp3
16.45M
☘️#درس_مثنوی
قسمت 2⃣4⃣
ابیات ۸۳۷ تا ۸۶۲
استاد رنجبر
🍃ایستگاه پارسی
@parsidost