eitaa logo
پروانه های وصال
7.8هزار دنبال‌کننده
28.3هزار عکس
20.8هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥مرد مجروح فلسطینی پس از خروج از زیر آوار: الحمد لله .... همه ما با هستیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💎 دو کلام حرف حساب
🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷 🌷موسیقی و غنا درقرآن وحدیث 🌷از امام رضا ع سوال شد درمورد غنا، فرمودند: 🌷قرآن میفرماید: ومن الناس من یشتری لهوالحدیث لیضل عن سبیل الله....لقمان آیه ۶ بعضی از مردم از کلام لَهو یعنی غنا(موسیقی حرام) استفاده می‌کنند تا دیگران راازراه خداگمراه کنند...کافی 🌷امام صادق ع درمورد آیه: والذین لایشهدون الزور،...فرقان ۷۲ بندگان خوب خدا در مجالس باطل ولهو شرکت نمی‌کنند فرمودند:منظور، از الزور، غنا و موسیقی است.کافی. 🌷از امام صادق ع درموردآیه: 🌷واجتنو قول الزور...۳۰ حج ازقول زور پرهیزکنید،سوال شد، فرمودند: منظور، غنا و موسیقی است. 🌷امام صادق ع: 🌷خانه ای که درآن غنا و موسیقی باشد ،ازمصیبت وبلای ناگهانی درامان نیستند ودعامستجاب نیست وفرشته ها رفت وآمدنمیکنند.کافی 🌷امام صادق ع:گوش دادن به موسیقی ، نفاق در دل ایجاد می‌کند.کافی 🌷رسول خدا ص: الغناء رقیة الزنا....غنا انسان رابه سمت زنا میبرد. مستدرک 🌷منبع:کتاب گناهان کبیره شهیددستغیب 🌿🍁🍂🍁🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙حجت الاسلام حسینی قمی 💢۷ اثر دردناک کوتاهی کردن در نماز!!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••『⏰🎞』•• میدونید اسم این دعای عجیب چیه رفقا؟ ✅بهش میگن دعای غریق! و خدا میدونه چه بسیار شیعیانی که با مداومت بر این دعا از غرق شدن ایمان شون در ایام غیبت امام زمان(عج) جلوگیری کردن 🔴آیت الله‌بهجت (ره) در اواخر عمر بابرکتشون‌ میفرمودن: "وقت خواندن این دعا همین روزهاست. اگر این روزها نخوانیم پس کی میخواهیم بخوانیم؟" عالَم را باخبر کنید ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ عجل لولیک الفرج #
مردی در بصره، سال‌ها در بستر بیماری بود؛ به‌طوری که زخم بستر گرفته بود؛ و اموال زیادی را فروخته بود تا هزینه درمان خود کند؛ همیشه دست به دعا داشت. روزی عالمی نزد او آمد و گفت: می‌دانی که شفا نخواهی یافت! آیا برای مرگ حاضری؟ گفت: بخدا قسم حاضرم. داستان مرد بیمار به این طریق بود که، در بصره آمد؛ و طبیبان گفتند: دوای این بیماری آ‌ب لیمو است. این مرد، تنها آب لیمو فروش شهر بود. که آب‌لیمو را نصفه با آب قاطی می‌کرد و می‌فروخت. چون مشتری زیاد شد، کل بطری را آب ریخته و چند قطره‌ای آب‌لیمو می‌ریخت تا بوی لیمو دهد. مردی چنین دید و گفت: من مجبور بودم بخرم تا نمیرم، ولی دعا می‌کنم زندگی تو بر باد برود چنانچه زندگی مردم را بر باد می‌دهی و خونشان را در شیشه می‌کنی. عالم گفت: از پول حرام مردم، نصف بصره را خریدی! و حالا ده سال است برای درمان و علاج خود آن‌ها را می‌فروشی. می‌دانی از آن همه مال حرام چه مانده است؟ دو کاسه! آن دو را هم تا نفروشی و از دست ندهی، نخواهی مرد! و زجر کش خواهی شد. پس مالت را بده که بفروشند تا مرگت فرا رسد. پیرمرد به پسرش گفت: ببر بفروش، چون مال حرام ماندنی نیست. چون پسر کاسه‌ها را فروخت، پدرجان داد. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌🍁🌿🍂🍁🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
#کنترل_ذهن برای تقرب 72 گفتیم که آدم باید سعی کنه که چشمش به مال و اموال دیگران نباشه. ✅ خودت کار
برای تقرب 73 ✅ این یه واقعیت هست که خداوند متعال بعضی از وقتا نعمت های مادی و معنوی به بنده های خودش نمیده فقط به این دلیل که اونا ظرفیت ندارن! توی زبان فارسی مثلا میگیم فلانی ظرفیت فلان منصب رو نداره و... ⭕️ دیدید بعضیا خودشون رو گم میکنن! خیلی ها به جای اینکه از نعمت ها برای ارتقاء روحی و مادی خودشون استفاده کنن اتفاقا اون نعمت باعث نابودی و بدبختیشون میشه! خب حالا ظرفیت داشتن یعنی چی؟ ✅ اصل ظرفیت داشتن یعنی ظرفیت داشتن . اینکه آدم توی به خطا نره. وقتی خدا بهش یه نعمتی داد فکرش به مسیر غلط نره. در سوره مبارکه فجر یه نکته خیلی ریز رو خداوند متعال اشاره میفرماید: 🔴 بعضی از آدما وقتی که خدا یه نعمتی بهشون میده جوگیر میشن و به خودشون مغرور میشن. میگه: ببین خدا منو چجوری تحویل گرفته؟ من شایسته تحویل گرفته شدنم! یا اگه به یه نفرسختی رسید ممکنه بگه خدا منو بدبخت کرد! 💢 این حرفا و بچه بازیا معلومه که طرف ظرفیت نداره در هر صورت آدم باید بگه: هذا من فضل ربی این از فضل و رحمت خداست... ⭕️🔴 خلاصه نتیجه بی ظرفیتی خیلی تلخه: محرومیت... ⭕️ گاهی وقتا آدما زمینه بهره مندی از برخی نعمت های مادی و معنوی رو دارن و در شب قدر هم براشون مقدر شده اما به دلیل بی ظرفیتی به اونا داده نمیشه... یه داستان خیلی قابل تاملی هست که خوبه براتون بگم
پروانه های وصال
#کنترل_ذهن برای تقرب 73 ✅ این یه واقعیت هست که خداوند متعال بعضی از وقتا نعمت های مادی و معنوی به ب
🔹 یکی از یاران امام رضا علیه السلام که از راویان مشهور هست شخصی هست به نام احمد بزنطی 🌹 ایشون نقل میکنه که با یه جمعی خدمت آقا امام رضا علیه السلام رفتیم و جلسه ای داشتیم. در پایان جلسه میخواستیم بریم که حضرت فرمودن: «امّا أَنتَ یا اَحمَد فَاجلِس... شما بنشین». نشستم و صحبت رو با من شروع کردن و سوالاتی داشتم که آقا جواب دادن و... 🔵 یه مقدار از شب گذشت. گفتم آقا اگه اجازه بفرمایید من برم؟ حضرت فرمود: میخوای بری یا بمونی؟ گفتم آقا خب شبه اما هر چی شما امر کنید. 🌺 حضرت فرمود بمون. من خیییلی خوشحال شدم. اول اینکه حضرت از بین اصحاب منو جدا کرد و با همدیگه کلی صحبت کردیم. دوم اینکه از من خواست که شب رو بمونم. 🌸 در روایت هست که امام رضا فداش بشم حتی رخت خواب بزنطی رو هم پهن کردند... 🔹 در ادامه بزنطی میگه: حضرت اتاق رو در اختیار من گذاشتند و بیرون رفتند. من با خودم فکر کردم حضرت دیگه رفته. سر به سجده گذاشتم و گفتم: خدایا ممنونم... حجت خدا و وارث علم پیامبران از بین برادران دینی، منو برای صحبت انتخاب کرد..😍 🔸 هنوز توی سجده بودم که حضرت اومدن داخل اتاق و با اشاره فرمودن که بلتد بشم. بعد دستم رو گرفتن و فرمودن: احمد آقا، اون شبی که صعصه بن صوهان به زیارت امیرالمومنین رفته بودن، حضرت همه رو رد کرد بود. 🔹 صعصعه به امام حسین علیه السلام اصرار کرد و به دیدار امام رفت. وقتی میخواست بره حضرت فرمود: نکنه به دوستانت فخر بفروشی و بگی آقا منو راه داد! تقوا داشته باش.... 💢 دقت کردید؟ بزنطی کار بدی نکرده بود و حتی شکر خدا رو هم بجا آورد اما اشکال کار بزنطی این بود که گفت: از بین برادرای دینی ام.. گاهی خدا به بنده ش نعمت نمیده مبادا دچار عجب بشه... عجب یعنی چه؟ این که بگیم: الحمدلله توفیق داریم که.... همین که یه دونه "من" توی کلام ما باشه...
پروانه های وصال
🔹 یکی از یاران امام رضا علیه السلام که از راویان مشهور هست شخصی هست به نام احمد بزنطی 🌹 ایشون نقل م
یکی از راه های کنترل ذهن نماز بود. راه دیگه ای که امشب تقدیم میکنیم غفلت هست.! - عهههه! حاج آقا غفلت که چیز بدیه!😳 - نه عزیزم صبر کن. همونطور که میدونید ما آدما زیاد از خدا غافل میشیم. پس بیاییم و از غفلت انتقام بگیریم. بگیم: ای ذهن فلان فلان شده! چرا از خدا غافل میشی؟ حالا منم مجازاتت میکنم از دنیا غافلت میکنم!😊👌 🔵 همونطور که میدونید غفلت هم میتونه ارادی باشه و هم غیر ارادی ✅ انسان های پاک معمولا غیر ارادی از یاد خدا غافل میشن اما میتونن ارادی از دنیا و هوای نفس غافل بشن. 🌺 آیت الله بهجت راهکار خوبی ارائه کردن: میفرمودن چاره ی ریا، ریا هست! یعنی به جای ریاکاری و نشون دادن خودمون به دیگران، خودمون رو به خدا نشون بدیم و برای خدا ریا کنیم. هوای نفس دوس داره پیش بقیه خودش رو عزیز کنه و برای همین ریا میکنه. 👌 خب چه بهتر که خودت رو پیش خدا عزیز کنی و کارای خوبت رو به خدا نشون بدی. چاره غفلت چیه؟ غفلت! ✔️ هر موقع هوای نفس و افکار بی فایده دنیایی سراغت اومد بهش بی توجهی کن عمدا. دوباره اومد تو هم دوباره بی توجهی کن. این یکی از بهترین راه های کنترل ذهن هست. ✅ در همین زمینه در جلسه بعد ان شالله یه آزمایش روانشناسی جالب هم تقدیمتون میکنیم! 🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
💦⛈💦⛈💦 ♥️عشق پایدار♥️ #قسمت،پنجم‌ راضی کردن باقرخان هم یکی از هفت خوان رستم بود که انگار یوسف میرزا
💦⛈💦⛈💦 ♥️عشق پایدار♥️ عبدالله ازشایعه ای که در آبادی پیچیده بود ودهان به دهان میگشت با ماه بی بی مادربتول صحبت کرده بود و از اوخواست تا این شایعه به واقعیت نرسیده وقاصدهای ارباب به خانه ی عبدالله نیامده اند چاره ای بیاندیشد………خانه ی اربابی ملتهب و خانه ی عبدالله ملتهب تراز آن بود,دل یوسف میرزا در تب و تاب رسیدن به بتول ، دخترک زیبای رعیت زاده بود و دل بتول از همه جا بی خبر در پی یار دیرینش ,عزیز تازه از سفر برگشته اش بود. ماه بی بی, بیقرار تراز همیشه به سمت تنور رفت و ته مانده های خمیر را چانه گرفت وبا صدای بلند بتول را به بیرون خواند,بتول با شنیدن صدای مادرش با سرعت از اتاق بیرون امد وگفت:مادر,چی شده؟ ماه بی بی:بیا دخترم,دیگه رمق ندارم این نانهای آخر را تو به تنور بزن,بزار منم یه لحظه کنار عزیز اقا بشینم و ببینم آن طرف دنیا چه خبراست که ما نمیدانیم و با این حرف,بتول به سمت تنور رفت وماه بی بی به سمت اتاق ,ماه بی بی استکانی چای ریخت و جلوی دامادش گذاشت وگفت:اقا عزیز حرف زیاد است اما بتول را به بهانه ای,بیرون فرستادم تا انچه که در ابادی پیچیده را به گوشت برسانم و شروع کرد به سخنانی که نقل میان مجلس این روزها بود واو رادر جریان قرارداد,بتول که بی خبراز همه جا قرصی نان گرم به دست داشت تا برای اقا عزیز بیاورد ناخوداگاه حرفهای اخر ماه بی بی را شنید و باشنیدن این خبر انگار خانه برسرش خراب شده مانند طفل مادرمرده ای گریه سرداد. ماه بی بی که با گریه ی دخترش متوجه حضور او شد به سمتش امد و سرش را به سینه چسپاند و دلداریش میداد وگفت:نترس دخترکم,نترس بتولم ,هرکاری چاره ای دارد ,فقط مرگ است که چاره ندارد ,اسمان که به زمین نیامده چاره کار راحت است,فردا شب خیلی ساده به عقد اقا عزیز درمیایی وکارتمام است,ارباب زاده که هیچ,بالاتر از ارباب زاده هم بیاید نمیتواند زن عقدی مردی را برای کسی دیگر ببرند……… و کاش همه چیز به راحتی که ماه بی بی میگفت بود. هعی ,هعی از دست این روزگار که همیشه جوری میچرخد که عده ای درزیر چرخهایش له میشوند . بتول شب تا صبح با هجوم افکار مختلفی که به سرش,هجوم اورده بود,چشم بر هم نگذاشت وگاهی,از,شادی رسیدن به عزیز قند در دلش اب میشد وگاهی از فکر ارباب و ارباب زاده تلخی درکامش میریخت. صبح زود بتول با یک شادی نامحسوس آماده میشد تا عصر به همراه خانواده و اقاعزیز راهی آبادی پایین شوند تا آقا سید عاقد آبادی پایین خطبه عقدشان رابخواند,چون نمیخواستند کسی متوجه شود این مراسم باید خیلی ساده وبی سروصدا انجام میشد و بعدش خانزاده توی عمل انجام شده قرار میگرفت وشاید اصلا این شایعه به واقعیت نمیپوست.... بعداز نهاربود, که عبدالله در تدارک رفتن به ده پایین بود ناگهان قاصدان ارباب رسیدند. خانعلی مباشر ارباب داخل تنها اتاق محقرعبدالله شدوپیغام باقرخان رابا تمام وسایل رنگ و وارنگی که برای عروس خانم داده بودند، ابلاغ کرد وگفت:با دخترت صحبت کن,فردا صبح خیلی مرتب بالباسهایی که ارباب فرستاده بتول را برمیداری ومی آیی خانه ی اربابی,اونجا بهتون میگن چکارکنید.... رنگ از رخ عبدالله پرید وانگار روح از تن عروس وداماد این خانه درحال عروج به آسمان بود ادامه دارد ... واقعیت 🌿🍁🍂🍁🌿
پروانه های وصال
💦⛈💦⛈💦 #قسمت_شش ♥️عشق پایدار♥️ عبدالله ازشایعه ای که در آبادی پیچیده بود ودهان به دهان میگشت با ماه
💦⛈💦⛈💦 ♥️عشق پایدار♥️ با آمدن مباشر ارباب انگار خبر مرگی درخانه ی عبدالله پیچیده بود و هق هق بتول ,بلندتر میشد و پایین نمیامد واین بار هم ماه بی بی با کلام آرام بخشش اوضاع را کمی آرام کرد. ماه بی بی رو به عبدالله کردگفت:چکار به کار این پیغام و ارباب و ارباب زاده داری,همان کاری را که قرار بود انجام بدهی انجام بده و تمام ، توکل بر خدا کن ,خودش کارها را رو به راه میکند به نظر عبدالله و ماه بی بی شب بتول وآقاعزیز به عقدهم درمی آمدن وشبانه به سمت ولایت آقا عزیز راهی میشدند وچندصباحی که گذشت و آبها از آسیاب افتاد وخان زاده هم میرفت پی کاروزندگی اش دوباره این عروس وداماد فراری برمیگشتند. دم دم غروب آقا عزیز ,بیرون آبادی منتظر بود تابتول و آقا عبدالله به اوبپیوندند ورهسپار آینده ای مبهم شوند. خداحافظی بتول باخواهرانش ومادرش سخت وجانکاه بود,دخترکی که تابه حال برای لحظه ای ازخانواده وعزیزانش دورنشده بودو روح لطیف او در لطافت ابادی شکل گرفته بود اینک برای فرار از دست ستمکار روزگار و زندگی درکنار محبوبش باید راهی دیاری غریب و آینده ای غریب تر میشد. بعداز چند ساعتی سواری,قاطر عبدالله وبتول وعزیز به آبادی پایین رسیدند ویک راست به سمت خانه ی آقاسید رفتند,آقا سید بعداز سلام و احوال پرسی کوتاهی,خطبه ی عقد راجاری نمود...... شب حزن انگیزی بود برای این عروس وداماد فراری... عزیزوبتول اشک در چشم واقا عبدالله بغض درگلو,هریک به سمتی روان شدند. شب از نیمه گذشته بود که عبدالله به منزلش رسید همه جا راتاریکی وسکوت فراگرفته بود گویی شب آبستن حوادث ناگواری بود...گاهی عوعوی سگی این سکوت رامیشکست,اما درخانه ی عبدالله انگارمجلس عزایی برپا بود,کبری وصغری به خانه ی خودشان نرفته بودند ودرگوشه ای بغض کرده بودند وماه بی بی یک طرف زانوی,غم بغل کرده بود باورود عبدالله به خانه,انگار جواز گریه راصادر کرده باشند, اشک بود که میجوشید....برای غربت بتول....برای عروسی که طعم عروسی نچشید ,برای فردایی که نمیدانستند چه میشود.....اشک بود که فرو میریخت... واقعیت دارد ... 🌿🍁🍂🍁🍂🌿
💎عوامل زیاد شدن توفیقات 🔰یکی از عوامل مهم و تأثیرگذار در رشد روحی سالک الی اللّه و در رسیدن به کمالات روحی، داشتن توفیق است. 💢انسان باید دنبال این باشد که توفیقاتش را زیاد کند. حالا زیاد کردن توفیقات، از شاد کردن دل دیگران و احترام و اکرام والدین گرفته تا توجه به واجبات و فرامین الهی و شکرگزاری....... انسان همه‌ی اینها را رعایت کند، دعا کند. 💯و یک مورد دیگر هم به آن لیست اضافه کنید، که بیدار ماندن است. ‼️اگر می‌خواهید توفیقات روزانه‌ی شما زیاد شود و امورات ملکی شما حل و فصل شود، سعی کنید بیدار باشید. ♨️حالا هر چقدر که می‌توانید بیدار باشید، توفیقات شما بیشتر است. 💠استاد حاج آقا زعفری‌زاده حفظه‌الله تعالی 🦚🦚🦚 ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿هروقت نیمه‌شب بی‌اختیار بیدار شدید،سریع نخوابید. چون ملکی به اذن خداوند شما را بیدار کرده تا با خدا هم صحبت بشوید،اگر بیدارشدن خیلی برایتان سخت است،لااقل بلندشوید به‌آنها سلام کنید،بعد دوباره بخوابید..! •آیتﷲبهجت ره•