eitaa logo
پروانه های وصال
8.1هزار دنبال‌کننده
29.8هزار عکس
23.2هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
مُشک را گفتند: ﺗﻮ ﺭﺍ ﯾﮏ ﻋﯿﺐ ﻫﺴﺖ، ﺑﺎ ﻫﺮﮐﻪ ﻧﺸﯿﻨﯽ ، ﺍﺯ ﺑﻮﯼ ﺧﻮﺷﺖ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﻫﯽ ﮔﻔﺖ: ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﻧﻨﮕﺮﻡ ﺑﺎ ﮐﯽﺍﻡ، ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﻨﮕﺮﻡ ﮐﻪ ﻣﻦ ﮐﯽﺍﻡ 💕💜💕
🍃 پيامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند: 🍃كُنْ عَلى عُمرِكَ أشَحَّ مِنكَ عَلى دِرهَمِكَ و دينارِكَ 🍃به عمر خود بخيل‌تر باش تا به درهم و دينارت....🖇 📚 ميزان‌الحكمه ،جلد 8 ،صفحه‌ی 125 💕💜💕
☆∞🦋∞☆ :🌿 ❁ هر وقتـــــ رزقتـــــ ڪم شد، خواستے زیادتر بشود، از همان اندڪے ڪه دارے انفاق ڪن. ↫ وقتـــــ ندارے، پول ندارے، بدهڪارے، اما از همان مختصرے ڪه هستـــــ به دیگران ببخش. ✶ با صدق دل و خدایـے. یڪ دفعه مے بینے در باز شد و روزے سرازیر شد. ↫ خدا بیش و ڪم را ڪارے ندارد، با انفاق شما رزقتـــــ را بیشتر مے ڪند. هنگام تنگدستے در عیش ڪوش و مستے ڪین ڪیمیاے هستےقارون ڪند گدا را 💕💜💕
ملک الموت، نزد حضرت نوح علیه‌السلام آمد در حالی که او در آفتاب نشسته بود. حضرت بـه مـرگ فرمودند برای چه آمده‌ای؟ ملک الموت عرض کرد آمده ‌ام جان شما را بگیرم نـوح نبی علیه السـلام فرمـود: اجازه می‌ دهی از آفتـاب به سـایه بـروم؟ عزرائیـل گفت آری. علیه السلام به سایه رفت و آن‌گاه گفت: ای ملک‌الموت! این عُمر درازی که در دنیا داشتـم ، انگار به انـدازه همیـن رفتنـم از آفتاب به سایه بود. حال مأمـوریت خـود را انجـام بده. آنگاه ، جان نوح علیه‌السلام را گرفت. الأمالی‌صدوق، ۶۰۲ 💕💚💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌠☫﷽☫🌠 ♦️دعای روز بیست و نهم ماه مبارک رمضان 🌹بسم الله الرحمن الرحیم ♦️اللهمّ غَشّنی بالرّحْمَةِ وارْزُقْنی فیهِ التّوفیقِ والعِصْمَةِ وطَهّرْ قلْبی من غَیاهِبِ التُّهْمَةِ یا رحیماً بِعبادِهِ المؤمِنین. ♦️خدایا بپوشان در آن با مهر ورحمت وروزى کن مرا در آن توفیق وخوددارى وپاک کن دلم را از تیرگیها وگرفتگى هاى تهمت اى مهربان به بندگان با ایمان خود <<<<♢♢♢♡♢♢♢>>>{
☆∞🦋∞☆ 🌿 بزرگے میگه↓ براےِ اونایـے ڪه اعتقاداتتونو مسخره میڪنن دعا ڪنین خدا به عشقِ حسین "علیه السلام" دچارشون‌ ڪنه 💕💜💕
پروانه های وصال
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ #رمان_بانوی_پاک_من🥀 #قسمت_هشتاد_و_یک خیلی به دکتر اصرار کردم که بالاخره گذاشت ببینمش.
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 🥀 یک حسینیه اون نزدیکا بود که از داخلش صدای مداحی و روضه میومد. نمیدونم چرا اما کشیده شدم تو حسینیه. انگار یک دستی منو هل داد تو. رفتم بین جمعیتی که زار میزدن و با دست میزدن تو سراشون. بین جمعیت گم شدم. صدای مداح بلند بود و راحت به گوشم میرسید. دلمو آتیش میداد این نوحه. خیلی سوزناک بود و صدای مداح هم دامن میزد به این سوزناکی. ناخود آگاه اشک از چشمم سرازیر شد. تا مشکتو تو آب زدی موجای دریا شد آروم تا رو به ساحل اومدی بغضی نشست توی گلوم همون دم بود غربت دنیا شد نصیبم رو لب گل کرد ناله‌های امّن یجیبم بلند شو بنگر که شمشیرا رو کشیدند آخه می‌دونند بدون تو من غریبم اباالفضل دشمن با داغ اکبرم آتیش زده بر جگرم حالا شکسته با غمت مثل سر تو کمرم روی قلبم دیگه این زخم غم می‌مونه کمرم دیگه مثل مادر خم می‌مونه می‌دونی چه فکری می‌سوزونه دلم رو تو این فکرم خواهرم بی محرم می‌مونه پاشو ببین توی حرم عزاخونه به پا شده تا آرزوی کوفیان با کشتنت روا شده بدون تو توی هر خیمه پا می‌ذارن رد پاهاشونو تو آتیش جا می‌ذارن دیگه زینب دستاشو روی سر می‌گیره پیش چشماش داغمو رو دل‌ها می‌ذارن دیگه حرفامم دست خودم نبود. باکلی اشک رو گونه هام داد زدم:یا اباالفضل من زهرامو ازتو میخوام. زهرا باید خوب بشه اگه نشه منم مسلمون نمیشم. باز زدم زیر گریه و افتادم رو زمین. خیلی حالم خراب بود برای همین یکی منو برد بیرون و منم که دیگه نفهمیدم چیشد. 🍃 بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ #رمان_بانوی_پاک_من🥀 #قسمت_هشتاد_و_دو یک حسینیه اون نزدیکا بود که از داخلش صدای مداحی و
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 🥀 وقتی به هوش اومدم چند نفر بالای سرم بودن و منم نمیدونم کجا بودم. سرم به شدت درد میکرد. سرمی که به دستم وصل بود بهم فهموند اوردنم بیمارستان. _چه اتفاقی..برام افتاده؟ یک مرد ریشوی مذهبی گفت:غش کردی داداش آوردیمت بیمارستان. خوبی؟ _سرم...درد میکنه. پرستاری اومد تو اتاق و بهم گفت:ان شالله بهتر میشین. فشارتون خیلی پایین بوده. همون مرد ریشوئه گفت:میشه بگی بچه کجایی؟چیشد که اومدی تو اون حسینیه؟معلومه ایرانی نیستی. _آره ایرانی نیستم..من..خانومم بیمارستانه..باید برم پیشش. _کجا داداشم؟ باید باشی هنوز حالت خوب نیست. سرمو گرفتم و گفتم:کی میتونم برم؟ خانمم منتظرمه. نباید تنهاش بزارم. یک پسر نسبتا جوونی که لباس سیاه پوشیده بود،گفت:بزار خوب بشی بعد برو. کمی که گذشت و مردا خواستن برن که دست همون مرد اولی رو گرفتم و گفتم:میشه بمونی؟کارت دارم. بقیه رفتن و اون موند. _اسمت چیه؟ _ابالفضل با شنیدن این اسم تنم لرزید، دلم ریخت یهو. اباالفضل، چه اسم آشنایی!چه اسم قشنگی!چقدر این اسم به گوشم، به قلبم، به وجودم آشنا بود. _معنی اسمت یعنی چی؟ با بهت و حیرت گفت:یعنی..پدر فضل، خداوند و صاحب هنر. چطور؟ _حضرت اباالفضل کیه؟ از سوالام گیج شده بود. گفت:برادر امام حسین بود که بهش میگفتن سقای کربلا. تو حادثه ای که میرفت آب بیاره برای بچه های علقمه، شهید شد. _شهید شد؟یعنی مرد؟ _نه داداش به قتل رسید اونم با مظلومیت. امامای ما همه شهید شدن نه اینکه مرده باشن. _چه فرقی میکنه؟ _کسی که شهید میشه یعنی با مظلومیت کشته شده. بازم نفهمیدم اما دیگه چیزی نپرسیدم. فقط اشکام جاری شدند و دست خودم نبود. موقع رفتنشون دست گذاشت رو شونه ام و گفت:داداش ،حضرت اباالفضل باب الحوائجه هر چی بخوای ازت دست رد به سینه ات نمیزنه. اینو گفت و رفت 🍃 بامــــاهمـــراه باشــید🌹
5.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌠☫﷽☫🌠 ♨️ شب آخر رمضان و شب عید را چگونه بگذرانیم؟ ※ منبع: مجموعه‌ی اسرار روزه
• ♦️آیت‌الله سیستانی: به یاری ملت فلسطین بشتابید 🔸بیانیه دفتر آیت الله سیستانی: مرجعیت دینی بار دیگر حمایت قاطع خود را از ملت مقاوم فلسطین اعلام می‌کند. 🔹از ملت‌های آزاده دنیا می‌خواهیم به یاری فلسطینی‌ها در بازگرداندن حقوق غصب شده‌شان بشتابند. 💕💙💕
💠🔹از توصیه‌های استاد فاطمی نیا ↫◄ نزدیک به غروب آخرین روز ماه رمضان مداومت داشته باشید به خواندن دعای و ماه عزیز را با زیارت آل الله به پایان برسانید