#تامل
پیری برای جمعی سخن میراند، لطیفه ای برای حضار تعریف کرد، همه دیوانه وار خندیدند.....
بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند....
او مجددا لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید.
او لبخندی زد و گفت: وقتی که نمی توانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید، پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه می دهید؟
گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید.
❄️☃❄️☃❄️
#کیک یک تخم مرغی
ارد دو پیمانه
جوش شیرین نصف قاشق چایخوری
بکینگ پودر 1قاشق چایخوری
ماست 1پیمانه
شکر سفید 1پیمانه
روغن مایع نصف پیمانه
تخم مرغ 1عدد
وانیل کمی
ابتدا تخم مرغ و شکر و وانیل را خوب بزنید تا کرم رنگ شود.روغن را اضافه کرده و با همزن بزنید.ماست را اضافه کرده هم می زنیم آرد و بکینگ پودر و جوش شیرین را الک کرده و کم کم به مواد اضافه کنید.زمانی که آرد را اضافه می کنید مواد را خیلی هم نزنید مواد کیک را در قالب ریخته و قالب را در فر از قبل گرم شده به دمای 180 درجه به مدت 45 دقیقه بپزید
#مینی_پیتزا
طرز تهیه:
شیر: ۲لیوان
روغن مایع:۱/۲ لیوان
شکر :۲ق غ
خمیر مایه:۱ق س
نمک: کمی
آرد: به میزان لازم
پودر سیر: ۱/۳ق ق
کوکتل یا ژامبون به میزان لازم
فلفل دلمه ای و قارچ به میزان لازم
پنیر پیتزا و آویشن و سس گوجه فرنگی به میزان لازم
شیر ولرم و نمک و شکر و خمیر مایه رو مخلوط کنید تا شکر حل شه.بعد روغن مایع رو اضافه کنید و در نهایت آرد و پودر سیر رو اضافه کنید . میزان آرد تا جایی که خمیر لطیفی بدست بیاد.
خمیر رو حدود یک ساعت استراحت بدید تا ور بیاد. بعد این زمان سطح کار رو کمی آرد پاشی کنید و از خمیر به اندازه یه گردو بردارید توی سینی فر بزارید و بعد کمی پهنش کنید و مرکزش رو با کمک ته استکان یا هر چیز دیگه ای حفره ایجاد کنید.کمی سس گوجه فرنگی و آویشن بزنید و کمی پنیر پیتزا بریزید رو ی پنیر رو برش های کوکتل و قارچ و فلفل دلمه ای بزارید و مجدد کمی پنیر بپاشید و مجدد ۱۵ دقیقه استراحت بدید . و توی فر با دمای ۱۷۰ درجه حدود ۲۰ دقیقه قرار بدید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینم یه روش راحت و بدون فر واسه اون دوستایی که بدون فر خواستن
#مرغ_سوخاری
برای اولین بار داخل قابلمه درست کردم و به جرأت میگم طعم فوق العاده ای داشت😍
روش های مختلفی هست برای درست کردن مرغ شکم پر یا مرغ سوخاری هست اما مطمن باش من بهترین و راحت ترین و خوشمممزه ترینش رو بهتون گفتم عالیه🤩
🌺چند ساعت بمونه داخل آب نمک داخل یخچال این کار طعم دار میکنه و بوی مرغ از بین میره ، بعد که با کره سرخ میشه خوش عطر میشه
🤔 حتما تا حالا فکر کردین
⁉️ آیا خدا به نماز من و شما احتیاجی داره؟
خدا هیچ احتیاجی به نماز من و شما نداره ، تو خودِ نماز هم میگیم:
«الله الصمد» (خدا بی نیاز است)
میگن خب ، خدا به نماز من نیاز نداره
منم که نیاز ندارم
خب خداروشکر ، نمیخونم🙄
یه مثال:
👦 بچه میاد خونه
میگه:مامان ، مامان ، بیچاره معلممون!!!
👩🦰مادر میگه:چرا؟
بچه: انقدر مشق احتیاج داره ، گفته هرکدوم ده صفحه بنویسید
بیچاره گناه داره ، خیلی مشق میخواد...
در واقع معلم به یک نقطه هم از مشق بچه نیاز نداره
ولی میخواد که اون با سواد بشه و رشد کنه.
یا مثال 🌞
خورشید که اگر ما خونمون رو سمت آفتاب یا پشت به آفتاب بسازیم برای خورشید فرقی نداره، این ما هستیم که به نور خورشید نیاز داریم نه اون...
خدا هم به نماز ما احتیاجی نداره
ما با نماز قد میکشیم ، رشد میکنیم
نماز برایمان مثل یک مدرسه است.
✅ قدر بدونیم...
❄️☃❄️☃❄️
#والدين_باكلاس
افزایش اعتماد به نفس کودک با جملات طلایی
من به تو اعتماد دارم
وقتی خدا تو را به ما داد، می دانست ما چه چیزی در زندگی احتیاج داریم
ببخشید عزیزم. می توانی من را به خاطر کاری که کردم lببخشی؟
تو را میبخشم. و دیگر این موضوع را مطرح نمی کنم. باشه؟
امشب می خواهم فقط وقتم را با تو بگذرانم. چه کاری دوست داری که انجام بدهیم؟
امشب غذایی را میپزم که دوست داری
ازت ممنونم عزیزم
❄️☃❄️☃❄️
#شوهر_باکلاس
اگر میخواهید تکیه گاه و مورد اعتماد همسرتان باشید :
اگر قولی به او می دهید، تمام تلاش خود را بکنید که آن را انجام دهید.
❄️☃❄️☃❄️
#داستانک
✅بهلول و شیخ جنید بغدادی
شیخ جنید بغدادی به عزم سیر از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او، شیخ احوال بهلول را پرسید. گفتند او مردی دیوانه است. گفت او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند.
شیخ پیش او رفت و در مقام حیرت مانده سلام کرد. بهلول جواب سلام او را داده ٬پرسید چه کسی هستی؟ عرض کرد منم شیخ جنید بغدادی.
فرمود تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد میکنی؟ عرض کرد آری..
بهلول فرمود طعام چگونه می خوری؟ عرض کرد اول بسمالله میگویم و از پیش خود میخورم و لقمه کوچک برمیدارم، به طرف راست دهان میگذارم و آهسته میجوم و به دیگران نظر نمیکنم و در موقع خوردن از یاد حق غافل نمیشوم و هر لقمه که میخورم بسمالله میگویم و در اول و آخر دست میشویم...
بهلول برخاست و دامن بر شیخ فشاند و فرمود تو میخواهی که مرشد خلق باشی در صورتی که هنوز طعام خوردن خود را نمیدانی و به راه خود رفت.
مریدان شیخ را گفتند: یا شیخ این مرد دیوانه است. خندید و گفت سخن راست از دیوانه باید شنید و از عقب او روانه شد تا به او رسید. بهلول پرسید: که هستی؟ جواب داد شیخ بغدادی که طعام خوردن خود را نمیداند.
بهلول فرمود آیا سخن گفتن خود را میدانی؟ عرض کرد آری.
بهلول پرسید چگونه سخن میگویی؟ عرض کرد سخن به قدر میگویم و بیحساب نمیگویم و به قدر فهم مستمعان میگویم و خلق را به خدا و رسول دعوت میکنم و چندان سخن نمیگویم که مردم از من ملول شوند و دقایق علوم ظاهر و باطن را رعایت میکنم. پس هر چه تعلق به آداب کلام داشت بیان کرد.
بهلول گفت گذشته از طعام خوردن سخن گفتن را هم نمیدانی..
پس برخاست و دامن بر شیخ افشاند و برفت. مریدان گفتند یا شیخ دیدی این مرد دیوانه است؟ تو از دیوانه چه توقع داری؟ جنید گفت مرا با او کار است، شما نمیدانید.
باز به دنبال او رفت تا به او رسید. بهلول گفت از من چه میخواهی؟ تو که آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمیدانی، آیا آداب خوابیدن خود را میدانی؟ عرض کرد آری.
بهلول فرمود چگونه میخوابی؟ عرض کرد چون از نماز عشا فارغ شدم داخل جامه خواب میشوم، پس آنچه آداب خوابیدن که از حضرت رسول (علیهالسلام) رسیده بود بیان کرد. بهلول گفت فهمیدم که آداب خوابیدن را هم نمیدانی.
خواست برخیزد جنید دامنش را بگرفت و گفت ای بهلول من هیچ نمیدانم، تو قربهالیالله مرا بیاموز.
بهلول گفت چون به نادانی خود معترف شدی تو را بیاموزم.
بدانکه اینها که تو گفتی همه فرع است و اصل در خوردن طعام آن است که لقمه حلال باید و اگر حرام را صد از این گونه آداب به جا بیاوری فایده ندارد و سبب تاریکی دل شود. جنید گفت جزاک الله خیراً!
و در سخن گفتن باید دل پاک باشد و نیت درست باشد و آن گفتن برای رضای خدای باشد و اگر برای غرضی یا مطلب دنیا باشد بیهوده و هرزه بود.. هر عبارت که بگویی آن وبال تو باشد. پس سکوت و خاموشی بهتر و نیکوتر باشد.
و در خواب کردن اینها که گفتی همه فرع است. اصل این است که در وقت خوابیدن در دل تو بغض و کینه و حسد بشری نباشد.
❄️☃❄️☃❄️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گلستان_شهـــــــدا🌷
#حاج_قاسم🌷
#تلنگر
هر گناهـے❌
✅یہ اثرِ خاص دارهـ...
👈مثلا بعضی از گناه ها نعمتهارو ازموݩ میگیرن
👈حالِ خوب رو میگیرݩ
👈اشڪ برایِ سیدالشهدا رو میگیرݩ
👈آدمایِ خوب رو ازمون میگیرݩ
رفیقایِ خوب
جاهایِ خوب
و در عینِ حــال هم حواسموݩ نیست...
❄️☃❄️☃❄️
پروانه های وصال
#درسهایی_ازحضرت #زهرا_سلام_الله_علیها #قسمت_صدوشـــــشم💎 خدا را بر نعمتهایش سپاس می گویم، و بر
#درسهایی_ازحضرت
#زهرا_سلام_الله_علیها
#قسمت_صدوهفـــــــتم💎
آنها را به قدرتش تکوین نمود، و به اراده اش خلقت کرد، بی آنکه به آفرینش آنها نیاز داشته باشد، یا فایدهای از صورت بندی آنها از عائد ذات پاکش شود.
جز اینکه میخواست حکمتش را از این طریق آشکار سازد. مردم را به اطاعتش دعوت کند. قدرت بی پایان خود را از این دریچه نشان دهد. خلایق را به عبودیت خود رهنمون گردد. و دعوت پیامبرانش را از طریق هماهنگی تکمیل و تشریع قوت بخشد.
سپس برای اطاعتش پاداش ها مقرر فرموده، و برای معصیتش کیفرها. تا بندگان را بدین وسیله از خشم و انتقام و عذاب خویش رهایی بخشد، و به سوی باغ ههای بهشت و کانون رحمتش سوق دهد.
و گواهی می دهم که پدرم محمد صلی الله علیه و آله بنده و فرستاده اوست؛ پیش از آنکه او را بفرستد، برگزید؛ و پیش از آنکه او را بیافریند، برای این مقام نامزد فرمود؛ و قبل از بعثتش او را انتخاب نمود، در آن روز که بندگان در عالم غیب پنهان بودند، و در پشت پردههای هول انگیز نیستی پوشیده و به آخرین سرحد عدم مقرون بودند.
این به خاطر آن صورت گرفت که خداوند از آینده آگاه بود، و به حوادث جهان احاطه داشت، و مقدرات را به خوبی می دانست.
او را مبعوث کرد تا فرمانش را تکمیل کند، و حکمتش را اجرا نماید، و مقدرات حتمی اش را نفوذ بخشد.
ادامه دارد...
#داستانک
🌹معجزه استغفار
🌼شخصی خدمتِ امام رضا(علیه السلام) آمد و از «خشکسالی» شکایت کرد.
حضرت در بیان راهِ چاره فرمودند: «استغفار کن».
🌼شخص دیگری به پیشگاه حضرت آمد و از «فقر و ناداری» شکایت کرد. حضرتش فرمودند: «استغفار کن»
🌼فرد سومی به محضرش شرفیاب شد و از حضرت خواست تا دعایی فرماید که خداوند پسری به او عطا فرماید.
حضرت، به او فرمودند: «استغفار کن»
🌼حاضران باتعجّب پرسیدند: سه نفر با سه خواسته متفاوت، خدمتِ شما آمدند و شما همه را به «استغفار» توصیه فرمودید؟!
🌼فرمود: من این توصیه را از خود نگفتم.
همانا در این توصیه از کلامِ خداوند الهام گرفتم و آن گاه این آیات سوره نوح را تلاوت فرمودند:
🌼«اِستَغفروا ربَّکم اِنَّه کانَ غَفّاراً یرسِلِ السَّماءَ علیکُم مِدراراً ویمدِدکُم بِاَموال وبنین وَیجعَل لَکُم جَنّاتٍ ویجعَل لکم اَنهاراً؛
از پروردگار خود آمرزش بخواهید که او بسیار آمرزنده است؛ تا باران های مفید و پر برکت را از آسمان بر شما پیوسته دارد و شما را با مال بسیار و فرزندان متعدّد یاری رساند و باغ های خرّم و نهرهای جاری به شما عطا فرماید.
📗مجمع البیان، ذیل تفسیر آیه 12 10 سوره نوح
❄️☃❄️☃❄️
پروانه های وصال
بسم رب العشق #قسمت_سی_وسوم #علــــــــمدارعشــــــــــق😍# رسیدیم خونه شهید من زنگ زدم سلام خانم
بسم رب العشق
#قسمت_سی_وچهارم -
😍 #علمدارعشق😍#
آخرای تابستان بود
همه جمع شده بودن خونه ما
پدرشوهر و مادرشوهر نرجس سادات
و خانواده همسرسیدهادی
جمع شده بودیم تا تاریخ عروسی بچه ها مشخص کنیم
قرارشد عروسی سیدهادی عرفه باشه
عروسی نرجس سادات عید غدیر
بدون مولودی
تقریبا دوهفته ای تا شروع ترم سوم مونده بود
این دوهفته من با دخترا شدیدا مشغول بودیم
آرایشگاه مزون و....
قراربود نرجس سادات و سیدمحسن بعداز عروسی برن قم ساکن بشن
چون دیگه درس سطح ۱ سیدمحسن تموم شده بود
برای سطح ۲ گویا حوزه قم غنی تراز منابع فقهی بود
سیدهادی اینا هم میرفتن کرمانشاه چون هادی از طرف سپاه منتقل شده بود کرمانشاه
ترم سوم دانشگاه شروع شد
برای منم یه شروع نو بود
فردا از صبح تاشب کلاس دارم
اتفاقا با استاد مرعشی هم کلاس دارم
قراربراین شد من کارت دعوت استادمرعشی و زهرا اینا برم
سیدهادی استاد دعوت کرده بود
آقاجون هم حاج کمیل را
قراربود من کارت ببرم بدم به زهرا
کلاس صبحمون تموم شده تو سلف نشسته بودیم
زهرا داشت با لب تاپش کار میکرد
منم دارم به حرفاش گوش میدم
توهمین حین مرتضی و صبوری اومدن میز بغل دستی ما نشستن
یهو یاد کارت عروسی افتادم
- راستی زهرا برات کارت عروسی آوردم
دیدم صداش بغض آلودشد
*😔😔😔نرگس عروس شدی؟😢😢
- توروخدا کم خوشحال شو زهرا
* جان زهرا بگو کارت عروسی
کیه ؟😢😢
- مال نرجس
چرا ناراحتی شدی؟
* هچی چیزه
- چیزه چیه ؟
آخه
درست حرف بزن منم بفهمم
با یه نگاه خشم آلود به برادرش گفت :
😡😡😡اونیکه باید بگه که ساکته فعلا
- والا من که نمیفهمم تو چی میگی
دارم میرم نماز میای؟
*تو برو منم تا یه ربع دیگه میام
-؛باشه
نویسنده بانـــــــــــو .....ش
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
بسم رب العشق #قسمت_سی_وچهارم - 😍 #علمدارعشق😍# آخرای تابستان بود همه جمع شده بودن خونه ما پدرش
بسم رب العشق
#قسمت_سی_وپنجم -
😍 #علمــــــدار عشــــــق 😍
#راوی مرتضــــی #
نرگس سادات که از سلف خارج شد زهراخواهرم به سمتم اومد
معلوم بود خیلی داره خودش کنترل میکنه تا داد نزنه
نشست کنار علی
و کارت گرفت سمتم
زهرا: بفرما آقامرتضی
اگه الان کارت عروسی خودش بود
چیکار میخاستی بکنی برادرمن
دستم بردم وسط موهام
با ناراحتی گفتم :
چیکارکنم آخه زهرا
زهرا : چیکارکنی ؟
هیچی بشین تا یکی دیگه بیاد دستشو بگیره بره
+ نگو خدانکنه
زهرا درد من فقط مطرح کردن خواستگاری با نرگس سادات نیست
زهرا: پس چیه؟
+ میترسم
میترسم
نرگس سادات بین منو استاد مرعشی
استاد مرعشی انتخاب کنه
زهرا: استاد مرعشی؟🤔🤔
+ یعنی تا حالا متوجه نگاه های استاد به نرگس سادات نشدی
زهرا: نه یعنی میگی استادمرعشی هم از نرگس سادات خوشش میاد؟
+ آره من مطمئنم 😔😔😔
زهرا: آهان یعنی تو نری خواستگاری نرگس سادات
استاد مرعشی هم به خاطر تو حرفی نمیزنه
انقدر حرف دلت نزن تا دست تو دست یکی دیگه بیاد جلوی چشمات بشینه
+چیکارکنم آخه خواهرمن
زهرا: هیچی بشین تا کارت عروسیش برسه دستت
نویسنده بانــــــــو.... ش
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
بسم رب العشق #قسمت_سی_وپنجم - 😍 #علمــــــدار عشــــــق 😍 #راوی مرتضــــی # نرگس سادات که از س
بسم رب العشق
#قسمت_سی_وششم -
😍 #علمدارعشق 😍#
#راوی نرگــــــس ســـادات#
نمازمو خوندم از مسجد دانشگاه خارج شدم تو حیاط مسجد
استاد مرعشی دیدم
صداش کردم
- استاد
برگشت سمتم
•• بله بفرمایید
- سلام استاد خسته نباشید
•• ممنونم همچنین
درخدمتونم خانم موسوی
کارت عروسی گرفتم سمتش گفتم استاد خدمت شما
حتما با مادربزرگوارتون تشریف بیارید
به چشم دیدم رنگ رخ استاد پرید
•• خانم موسوی ازدواج کردید؟😔😔
+ 😳😳نه استاد کارت دعوت عروسی سیدهادی هستش
خودش وقت نداشت
دادمن بیارم
انگار خیلی خوشحال شد
•• بله ممنونم خیلی زحمت کشید
ان شاالله خوشبخت بشند
- ممنونم
به خودم گفتم این زهرا و استاد شدیدا مشکوک میزننا
کلاس بعدازظهرمون با استاد مرعشی بود
•• سلام بچه ها خسته نباشید
یه هدیه ویژه برای بچه های نخبه کلاس دارم
همهمه بچه ها بالا گرفت
چی استاد
استاد بازم نخبه ها
•• ساکت
خانمها موسوی ،کرمی و آقای صبوری
این هدیه ویژه من برای نمرات درخشانتون در طی این سه ترم متوالی هست
قراره بچه های ترم بالایی رشته شما ببریم نیروگاه هسته ای نطنز
با رئیس دانشگاه صحبت کردم شما سه دانشجوی نخبه هم با بچه های ترم بالایی بیاد
این اردوی علمی - سیاحتی محسوب میشه و حدود ۱۰ روز طول میکشه
دوروز دیگه ساعت ۷ صبح دانشگاه باشید که حرکته
تایم کلاس تموم شد من و زهرا و آقای صبوری رفتیم پیش استاد
استاد خیلی ممنون
خیلی زحمت کشیدید
•• خواهش میکنم
یاعلی
از زهرا خداحافظی کردم رسیدم خونه
- سلامممممم براهالی خونه
آقاجون : سلام بر شیطون خونه
- آقاجون من شیطونم 😢😢
آقاجون : تو عشق بابای نرگس خانم
رفتم جلو سرم گذاشتم رو پاش
آقاجون خیلی دوستون دارم
آقاجون سرم بوسید و گفت سلامت باشه دخترم
منم دوست دارم
من برم اتاقم وسایلم بذارم بیام
آقاجون : برو بابا
وسایلم گذاشتم برگشتم تو حال
- حاج بابا چای میخورید براتون بریزم
آقاجون : زحمتت میشه بابا
- نه آقاجون دوتا فنجون چای ☕️☕️ ریختم بردم تو حال
آقاجون پس فردا دانشگاه بچه ها میبره اصفهان برای نیروگاه هسته ای
منم جزوشون
اجازه میدید برم؟
آقاجون : آره بابا برو
نویسنده بانـــــــــو ..... ش
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 باید زنده شویم؛ مثل حاج قاسم!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻چگونه باید شخصیت علامه مصباح (ره) را تعریف کنیم؟
➖ریشه مواضع انقلابی و شجاعت ایشان در بیان حق چه بود؟