فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کیک_یزدی😍😋
آرد ۳۰۰ گرم
تخم مرغ ۳ عدد
شکر ۲۰۰ گرم
ماست ۱۷۵ گرم
روغن مایع ۱۷۵ گرم
گلاب ۲ قاشق غذاخوری
زعفران غلیظ ۱ ق چ(به دلخواه)من برای رنگ کیک استفاده کردم شما دوست نداشتید میتونید استفاده نکنید
عسل یا شربت بار ۱ قاشق غذاخوری
بکینگ پودر ۱ قاشق غذاخوری
هل سبز ساییده ۱ قاشق چایخوری
وانیل نوک قاشق چایخوری
نمک میوه ۱/۴ قاشق چای خوری
🌷 شخصی از حضرت آیت الله #بهجت(ره) پرسید :
✍ «جزیره #خضراء که این همه درباره ی آن بحث می شود ، کجاست؟» فرمود:
«جزیره خضراء آن دلی است که #امام_زمان(علیه السلام) در آن تاب بیاورد.»
📚 گوهرهای حکیمانه، ص 124
انسانی که به شناخت خويش نرسيده باشد، بی سواد حقيقی است،هر چند تمام کتاب های دنيا را خوانده باشد!
اگر درونت پر از خشم، نفرت،خودخواهی و غرور، حسادت و زبالههای ديگر است ، بدان که هيچگاه چيزی را نياموختهای و هنوز رشد نکردهای...
❄️🌨☃🌨❄️
#ضرب_المثل
#زیرکاسه_نیم_کاسه_ای_است
(برای بیان این معنا که فریب و نیرنگی در کار است از این ضرب المثل استفاده می شود)
در گذشته که وسایل خنک کننده و نگاه دارنده مانند یخچال و فریزر و فلاکس و یخدان وجود نداشت، مردم خوراکی های فاسد شدنی را در کاسه می ریختند و کاسه ها را در سردابه ها و زیرزمین ها، دور از دسترس ساکنان خانه و به ویژه کودکان می گذاشتند. آن گاه کاسه ها و قدح های بزرگی را وارونه بر روی آن ها قرار می دادند تا از خس و خاشاک و گرد و غبار و حشرات و حیوانات موذی مانند موش و گربه محفوظ بمانند. کاسه ی بزرگ در جاهای صاف و مسطح زیر زمین چنان کاسه های کوچک تر و نیم کاسه ها را می پوشاند که گرمای محتویات آن ها تا مدتی به همان درجه و میزان اولیه باقی می ماند.
ولی در آشپزحانه ها کاسه ها و قدح های بزرگ را وارونه قرار نمی دهند و آن ها را در جاهای مخصوص پهلوی یکدیگر می گذارند و کاسه های کوچک و کوچک تر را یکی پس از دیگری در درون آن ها جای می دهند. از این رو در گذشته اگر کسی می دید که کاسه ی بزرگی در آشپزخانه وارونه قرار گرفته است به قیاس کاسه های موجود در زیر زمین، گمان می کرد که در زیر آن نیز باید نیم کاسه ای وجود داشته باشد که به این شکل گذاشته شده است، ولی چون این کار در آشپزخانه معمول نبود و نیست، در این مورد مطمئن نبود و لذا این کار را حقه و فریبی می پنداشت و در صدد یافتن علت آن بر می آمد.
بدین ترتیب رفته رفته عبارت "زیر کاسه نیم کاسه ای است" به معنای وجود نیرنگ و فریب در کار، در میان مردم به صورت ضرب المثل در آمده و در موارد وجود شبهه ای در کار مورد استفاده قرار گرفت...
❄️🌨☃🌨❄️
اژهای: پرونده عفوشدگان مختومه میشود
رئیس قوه قضائیه:
🔹با موافقت رهبر انقلاب، پرونده آن دسته از افراد اغتشاشات اخیر که متنبه شدند در هر مرحلهای که قرار دارد مختومه خواهد شد و این یک عیدی برای مردم و خانواده این دستگیرشدگان است.
🔹بسیاری از این دستگیرشدگان جوانهایی هستند که به محض آنکه متوجه توطئه دشمنان در جریان اغتشاشات اخیر و اقدامات خبیثانهای نظیر آتشزدن قرآن و پرچم ایران شدند، برائت جسته و صف خود را از عناصر اصلی اغتشاشات جدا کردند؛ این جوانان به هیچوجه درمقابل نظام جمهوری اسلامی نیستند.
*پورعرب: خوشحالم که خانوادهها با لطف رهبری خوشحال شدند
▪️منتظر آشتی ملی هم هستم*
ابوالفضل پورعرب در گفتوگو با تسنیم:
🔹من کوچکتر از این حرفها هستم که بخواهم به بزرگان حرفی بزنم، اما امروز بسیار خوشحالم که خانوادههایی به واسطه این لطف مقام معظم رهبری خرسند شدهاند.
🔹امروز بدون تردید با اعلام خبر موافقت رهبری، بخشی از جامعه از این عفو به آرامش میرسد.
🔹در این شرایط که شیرینی عفو تعداد قابل توجهی از محکومان حوادث اخیر کام جامعه را شیرین کرده خوب است مردم با مسئولان و مسئولان با مردم آشتی کنند تا بتوانیم به ساختن کشورمان فکر کنیم.
🔹آشتی ملی موجب یکپارچگی و مانع دستدرازی دشمنان به کشورمان میشود و سنگاندازیها کاهش خواهد یافت.
🔹اینکه دیگران از کیلومترها خارج از ایران بخواهند برای ما تصمیمبگیرند خوشایند نیست و با همان آشتی ملی نباید اجازه دهیم که این اتفاق بیافتد.
پروانه های وصال
#عبد_بودن 5 عشقِ دستور 🌹 یکی از خصوصیات #مومن اینه که : "دوست داره دستور گوش بده" ⭕️ مگه نمیبینی
#عبد_بودن 6
🚸 کسی که بخواد خودش برنامه مبارزه با نفس خودش رو بریزه هیچ سودی نمیکنه....
💢 مدام دور خودش چرخیده! و هیچی دستش رو نمیگیره.....
📌مثل افرادی که رنج میکشن امّا اون رنج ها باعث رشدشون نمیشه...
✅ چون "قاعدتاً رنج باعث نورانی شدن انسان میشه" ✨
⭕️ تا رنج کشیدی امّا نورانی نشدی، بدون که "بد رنج کشیدی...."
✔️🌎 قبلاً گفتیم که رنج توی دنیا قطعی هست .
👌 " اگه به خاطر خدا رنج نکشی ، حتماً به خاطر خودت رنج میکشی...."
➖🔸🔷💠💮
🌺 #داستان_پندآموز
نجار پیری خود را برای بازنشسته شدن آماده می کرد. یک روز، او با صاحبکار خود موضوع را در میان گذاشت.
صاحب کار او بسیار ناراحت شد و سعی کرد او را منصرف کند.
صاحب کار از او خواست تا به عنوان آخرین کار، ساخت خانه ای را به عهده بگیرد.
نجار در حالت رودربایستی پذیرفت.
برای همین به سرعت و بی دقتی، به ساختن خانه مشغول شد و کار را تمام کرد.
او صاحب کار را از اتمام کار باخبر کرد. صاحب کار، برای دریافت کلید این آخرین کار، به آن جا آمد.
صاحب گفت: این خانه هدیه ایست از طرف من به تو به خاطر سال های همکاری!
نجار، شوکه شد و بسیار شرمنده شد
این داستان ماست. ما زندگیمان را می سازیم. هر روز می گذرد. گاهی ما کمترین توجهی به آنچه که می سازیم نداریم، پس در اثر یک شوک و اتفاق غیرمترقبه می فهمیم که مجبوریم در همین ساخته ها زندگی کنیم
❄️🌨☃🌨❄️
پروانه های وصال
...نیم نگاه هم نمی کردم سمت طاها ...زمان خداحافظی مامانش در گوشم گفت :نمی خوام فضولی کنم ..اما اگر
یک لمسی برای خودم درست کردم ..از مامان فرشته یاد گرفته بودم که هرزمان که سرما
میخوردم سریع برام ..درست میکرد ..یکم عسل روبا مقداری آبلیمو وآب ..باهم مخلوطش
میکرد...درست کردم وخوردم ...رفتم زیر شیش تا پتو وبخاری رو زیاد کردم ...به صفحه گوشی
نگاه کردم که دیدم نوشته "سالم سپیده عمرم ....خوبی ؟...خیلی دوست داشتم پیشت بمونم
ومواظبت باشم اما نشد ....مواظب خودت حسابی باش ...مشکلی بود سریع بهم خبر بده ...گوشیم
همیشه روشنه ....خداحافظ گلم ...
خیلی سخته درک کردنش ...گیج شده بودم ...از طرفی حرصم گرفته بود ...یاد دیشب که افتادم
..بیشتر عصبی شدم که چرا باهاش بودم واین اجازه روبهش دادم ...پوفی کردم ونوشتم "به کارت
برس به حمایتت نیاز نیست جناب هاشمی ...خواهشا فکر اشتباه پیش خودت نکن من منتظرم
شما برگردی تا جدا شیم ..دیگم مزاحمم نشو ..."
سرم روگذاشتم روبالیشت وبه سقف خیره شدم که صدای اسم اس گوشیم آمد ..نگاه کردم ..یکی
که ناشناس بود نوشته بود "تا زمانی که برمیگرده نه بهش زنگ بزن نه پیام بده ...بعدا میفهمید
من کی هستم ..امیدوارم لجبازی نکنید ...
نگران تر شدم ..یعنی چی شده بود ...
چشمام رو روی هم گذاشتم وفکر رفت سمت خودش ..دیشب یک جور خاصی بود .....پوفی کردم
..سرم روتکون دادم وساعد یک دستم روروی پیشونیم گذاشتم وچشمام روبستم ...ازاین دست
به اون دست میشدم ..خواب به چشمام نمی آمد ...گلوم بدجوری درد میکرد ...اصال چرا نباید نه
بهش زنگ میزدم ونه پیام ؟؟...گوشیم روبرداشتم ...صفحه روروشن کردم ...تردید داشتم زنگ
بزنم یا نه ؟؟...فقط میخواستم حس فضولیم بخوابه ..اما خب دروغم نباشه .نگرانشم ...به سرفه
افتادم ..حسسابی حالم بد بود ...از همه بدتر آب ریزش بینیمم شروع شده بود ..صدامم گرفته بود
..ازاین سکوت خونه ترس برم داشت ..نه ترس از وجود یکی دیگه ..ترس ازاین که زمانی که جدا
شم ازاین تنها تر میشم ...سعی کردم تا آمدن سارا سربند کنم خودم رو ...به دیشب فکر کردم که
من متوجه نشده بود که چرا تو اون کوچه حرفش رو نزد وانتظار داشت که خودم بفهمم چی شده
...یک لحظه خودمم رو جایی اون گذاشتم ..اگر طاها قبال بایکی یک سال نامزد میبود چی میشد
؟؟..خب مَردم که هست ..مسلما با هم میبودن دیگه ...یهو چشمام گرد شد وناخود آگاه سر خودم
داد زدم .."نه ...خفه شوسپیده ...."فکرشم خیلی بده ..حاال مثال بهم میگفت قبال با یکی نامزبوده
..دوباره سر سپیده درونم داد زدم .."چه باورم کرده ..حق داشت هرکاری کرد ...خــــفه شو ..لال
۳۶
پروانه های وصال
یک لمسی برای خودم درست کردم ..از مامان فرشته یاد گرفته بودم که هرزمان که سرما میخوردم سریع برام ..
مرگ بگیری "....خود درگیری داشتم ها ...سرم رو به طرفین تکون دادم تا افکار مزخرف تو سرم
بیرون برن ...
خب االن هر دختر دیگه ای بود سرش تو آغوش مادرش بود ودرددل میکرد ..ومن تو خونه به این
بزرگی ..گوشه بخاری توی اتاق خواب چپیدم وبا این افکار مالیخویایی دارم دیونه میشم ...با این
استخون دردی هم که داشتم نمی تونستم کاری کنم ...به یک امیدی که نمی دونم چی بود شماره
مامان روگرفتم ...به سه بوق نرسیده جواب داد ..."جونم سپیده جان "
بغضم روقورت دادم گفتم :سالم مامان ..خوبی شما ..باباخوبه ؟؟...
صدای شادش آمد که گفت :مرسی دخترم ..پدرام پدرت هم خوبه ...داری چیکار میکنی ؟؟طاها
خوبه ؟؟..زندگیت آرومه ..خوبه ؟؟..
پوزخندی زدم وبازم این توپ خال ایجاد شده درگلوم رو قورت دادم وگفتم :مرسی ..من خوبم
..طاها هم خوبه ..سالم میرسونه "عجب دروغی بود ها طاها کجاست االن ؟؟"...زندگیمم خوبه
..."داره مثل بمب منفجر میشه ....
یهو نتونستم ساکت بمونم با هق هق گفتم :مامان .....
صداش کمی نگران شد وگفت :جون مامان .چی شده خوشگلم ؟؟...
با همون هق هق گفتم :من با طاها مشکل دارم ..از همون روز بعد از شروع زندگیمون ..مامان به
من شک داره همیشه ...مامان میخوام جدا شم ازش ..
تا اینو گفتم هینی بلند کشید وگفت :سپیده ..عاقالنه تصمیم بگیر مگه چی میگه بهت ؟؟..شاید تو
تعصب های اونو بحساب شک میذاری ..خب بحر حال زنشی یک انتظاراتی داره دیگه ...زود جا
نزن ..طاها مَردبه تمام معناست ..تازه تو خودت اونو از بین خواستگارهات انتخاب کردی ..بهتره
خودت ازپسش بربیایی زود که نمی گن طالق ...
حرصم گرفته بود ...ازحرفاش آخه کدوم مادریه که وقتی باگریه بهش زنگ بزنی بجایی دفاع از تو
وآروم کردنت وحمایت مادرانه اش بهت بگه تو خودت انتخابش کردی ...از پس مشکالتت خودت
باید بربیای ..اصال مگه من خواستم مامان کاری کنه برام ..حتی حاضر نیست دقیق گوش کنه به
درد ودل هام ...بازم با حرص ..با سرآستینم اشکام رو پاک کردم وگفتم :باشه ..مرسی ممنون
..خداحافظ
۳۷
پروانه های وصال
مرگ بگیری "....خود درگیری داشتم ها ...سرم رو به طرفین تکون دادم تا افکار مزخرف تو سرم بیرون برن ..
دارم به این نتیجه میرسم که نکنه من وسارا بچه این نباشیم ....
دوباره تماس گرفت ..نمی خواستم نشون بدم که دلخورم .."خیلی وحشت ناکه از مادرت انتظار
همدردی داشته باشی ...عقده بزرگی به نام توجه وحمایت داشته باشی ..اما نتونی به روت بیاری
که بهش نیاز داری ...چون چهارتا سرکوفتت میزنه وبعد راحت ازکنارش رد میشه ...نمی خواستم
بدونه االن محتاج یک گوشم که همه دردام رو براش بگم اونم دست بکشه به سرم ویا از الکی
دل داریم بده ..وبه یک کلمه" من همیشه هستم" دلخوشت کنه ...اینا چیزای بود که تا این سن که
رسیده بودم از مادرم نشنیده بودم ...شاید یکی بدونه بگه چه عقده ای ..خجالت بکش ...اما خب
این چیزی که تمام مادرهای امروز بهش توجه نمیکنند..یاد بهناز دوستم افتادم که دختری از
خانواده خیلی مذهبی بودن وچقدر از فاصلحه خودش با مادرش میگفت وخودمنم که یک همدرد
پیدا کرده بودم ....خیلی مسخره است وخنده دار که پابه پای دوست باشی ..حرف بزنی ودوتایی
باهم گریه کنید ...بدیش این بود که مامانم زیاد هم عقایدش امروزی نبود از خانوم جونم یاد
گرفته بود که به دختر نباید زیاد توجه کرد ..لوس میشن واینا ...عقده این رو داشتم که یک بار که
میومدم خونه از مدرسه ..خودش بیاد سمتم وخیلی جزءی ازم بخواد بگم امروز چی شده ...همیشه
حس تنهایی بدی رو داشتم ...وحشت ناکتر اینه که حرف زدن من ومادرم در طول روز شده بود
"سالم خوبی ...سالم منم خوبم شما خوبی "بعدم پناه میاوردم به اتاقم ...کل حرف من در خانواده
همین بود بس ...سارا هم مشکالت خودش رو داشت اما خوش حالم که بود اگرنه دق میکردم
...بامزه بود که پابه پای من گریه میکرد تو غم وغصه هام ....یاد سرکوفتاش که توجمع گاهی به
من وسارا میزد ..حالمو بد میکرد ...به گوشیم نگاه کردم صدای الو ..الو نگرانش میومد ...بامزم
مادرم بود ...واسه من یکی که خیلی واجه غربیه ...م..ا..د..ر..
یک نفس عمیق کشیدم وگفتم :سالم مامان گوشی دستمه ....
صداش آمد که گفت :میشه بگم چرا جواب نمیدادی ؟؟...ناراحت شدی ؟؟..خب ببین چرا حس
میکنی طاها اینطوریه ؟..باهاش حرف بزن ...من که نمی تونم باهاش حرف بزنم ..اما احتماال تو
داری اشتباه فکر میکنی...خودت میتونی درستش کنی
با حرص گفتم :همون کارو میکنم ...ببخشید مزاحم شدم ..مامان دارم میرم بیرون بعدا تماس
میگیرم ..
مکثی کرد وگفت :باشه ...همون کار بکن ..فعال ...
۳۸
#نمازشب
🔹نخواب!
🌷آیت الله بهجت (ره):
🔸 هر وقت نیمه شب بی اختیار بیدار شدید سریع نخوابید، چون ملکی به اذن خدا شمارو بیدار کرده تا با خدا هم صحبت بشی ...
🔹 اگه خیلی برات سخته بیدار شدن،
لااقل بلند شو بهشون سلام کن، بعد دوباره بخواب
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
#نمازشب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸ماجرای لاتی که نماز شب خوان شد !!!
#نمازشب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 علاقهی امام زمان علیهالسلام به شیعیان!
🔊علامه امینی
✍️آخرالزمان
💠امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «منتظر فرج (آل محمد صلی الله علیه و آله) باشید و از رحمت خداوند نومید مشوید، زیرا که بهترین اعمال در نزد خداوند، انتظار فرج است. »
و فرمودند: «اگر انسان بخواهد کوه ها را از جا بِکند آسانتر است از اینکه بخواهد حکومتی را که زمانِ انقضایش نرسیده برهم بزند. ️از خدا یاری طلبیده و صبر کنید! حکومتِ زمین برای خداست و به هرکس که بخواهد واگذار میکند و سرانجامِ نیکو، برای پرهیزکاران است. قبل از اینکه وقتش برسد عجله نکنید که پشیمان میشوید و زمانِ غیبت را طولانی نَشمارید که دل های شما را قساوت فراخواهد گرفت.»
و فرمودند: «کسی که اوامر ما را فراگیرد، در حظیرة القدس با ما خواهد بود، و کسی که منتظر امر ماست، همچون شهیدی است که در راه خدا در خون خود غلتیده باشد. »
📚الخصال، ص۶۱۶-۶۲۵
بحارالانوار، ج۵۲،ص۱۲۳،ح۷
┈┈••✾❀💓✿💓❀✾••┈┈•
🌤«اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج»🌤
#نمازشب
🔹نخواب!
🌷آیت الله بهجت (ره):
🔸 هر وقت نیمه شب بی اختیار بیدار شدید سریع نخوابید، چون ملکی به اذن خدا شمارو بیدار کرده تا با خدا هم صحبت بشی ...
🔹 اگه خیلی برات سخته بیدار شدن،
لااقل بلند شو بهشون سلام کن، بعد دوباره بخواب
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
#نمازشب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❄️ﺧـﺪﺍﻳـﺎ
✨ﻫﻤﻴـﻦ ﮐﻪ ﺣﺎﻝ
❄️ﺩﻭﺳﺘﺎن و عزیزانم ﺧﻮﺏ باشد
✨ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺷﻴﺮﻳﻦ ﺑﺮﻟﺒﺸﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ
❄️ﺑﺮﺍﻳﻢ ﮐﺎفى ﺳﺖ
✨ﺩﺭ ﺍﻳﻦ شب زیبا ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ
❄️ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺵ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﺖ ﻣﻴﺴﭙﺎﺭﻡ
✨ﻭ ﺑﻬﺘـﺮﻳﻦ ﻫﺪﻳـﻪ
❄️"ﺳﻼﻣﺘﻲ"ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻳﺸﺎﻥ ﺁﺭﺯﻭﻣﻨﺪﻡ..
شبتون در پناه خدا ❄️
🌸🍃