🌾چنان به موی تو آشفتهام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هرچه در دو عالم هست
#امام_حسین علیهالسلام
#کربلا
#اربعین
@Parvanege
پـــروانـگـــــی
🍁🍁🍁 مغــرورِدوستداشتنے خیلی سخت جلوی خودمو گرفتم تا لبخند نزنم، ازجلوی در کنار رفتم وارد شد.
🍁🍁🍁
مغــرورِدوستداشتنے
هستی بزن تو دهنم، ولی التماست میکنم نگو دیگه آرزویی نیست
نگو هدفی نیست مگه تو نمیگفتی وقتی هدف و آرزو از بین بره دیگه ادامه زندگی معنا نداره؟
دستامو ول کرد. التماسگونه نگام کرد و به سختی بین اشکای بی امونش گفت:
_من میرم هستی، ببخش که روزتو خراب کردم... میرم ولی قسمت میدم به جون آیدایی که یه روزی دوسش داشتی برگرد توخونهای که متعلق به توئه...
کسی که باید بره منم، اصلا من نباید برمیگشتم....
هستی التماست میکنم برگرد تو در شرایطی نیستی که تنها زندگی کنی باید یکی مراقبت باشه.
من همین امشب میرم وسایلمو جمع میکنم میرم هتل و قسم میخورم دیگه تو اون خونه منو نمیبینی، فقط تو برگرد.
دقایقی سکوت کرد. خیره شده بودیم به چشمای هم،
همزمان با اولین حلقه قطرهی اشک من، ازم چشم گرفت و پشتشو کرد بهم.
اشکمو ندید که سریع پاکش کردم. درحالی که داشت آشپزخونه رو به قصد رسیدن به در خروجی ترک میکرد به آرومی گفت:
مراقب خودت باش... خواهش میکنم... خداحافظت.
قبل ازاین که کامل از آشپزخونه خارج بشه گفتم:
میتونم با قاشق، قارچای ظرف ماکارانی تو رو جدا کنم.
باکمی مکث به سمتم برگشت؛ انگار شک داشت چی شنیده با چند قدم ایستادم جلوش و لب زدم:
_نامردیه که من یادم باشه تو قارچ دوست نداری، ولی تو یادت رفته باشه من تنهایی غذا خوردن رو دوست ندارم.
به خودم که اومدم توی آغوشش بودم سرشو روی شونم گذاشته بود.
اشکاش سر شونمو خیس کرد. دستامو حلقهی کمرش کردم و گفتم:
آیدا، رفتن هیچ وقت برای من راه چاره نبوده... من جنگیدن رو بیشتر میپسندم....
من مدتیه تلخ و سنگ شدم. اون روز توی خونهی داداش، با مارال، داداش و تو بد حرف زدم... میدونی چرا؟...
چون نیاز داشتم حس کنم حتی وقتی تلخم کسایی هستند که نگرانم باشند....
داداش یه هفتهست پشت سرهم به دیدنم میاد. روزی پنج شش بار بهم زنگ میزنه بامهربونی میپرسه مامان کوچولوی ما چیزی هوس نکرده براش بخرم؟...
مارال هرروز میاد اگه ظرف کثیفی دارم میشوره هرروز فشارمو میگیره اگه یه درجه از حالت نرمال خارج باشه، مجبورم میکنه برم دکتر.
آیدا تو الان اینجائی... اومدی اینجا... داری بهم میگی حاضری تنها سر پناهتو، تنها پشتیبانتو بذاری بری به خاطر من.
این یعنی من تنها نیستم... این یعنی شما همهتون سعی کردید دیوار تنهائیایی رو که دور خودم کشیدم، بشکنید و داخل بشید و من همین رو میخواستم.
#پارت_532
#ادامه_دارد...
🍁🍁🍁🍁
پـــروانـگـــــی
🍁🍁🍁 مغــرورِدوستداشتنے هستی بزن تو دهنم، ولی التماست میکنم نگو دیگه آرزویی نیست نگو هدفی نیس
🍁🍁🍁
مغــرورِدوستداشتنے
آیدا من نمیتونم بهت بگم ازت متنفرم میدونی چرا؟
چون نه الان و نه هیچ زمان دیگه من ازت متنفر نبودم، اگه باهات تلخی کردم چون انتظار اینقدر سخته که دوست داری ذره ذره جون بدی خواستم کمی جبران بشه و تنبیهت کنم.
از آغوشش بیرون اومدم زل زدم تو چشاش لبخندی زدم و گفتم: تنبیه شدی؟
دوباره بغلم کرد و گفت: بدترین تنبیه عمرم بود.
هیچ وقت فکر نمیکردم بی توجهی از سمت تو اینقدر سخت باشه.
عادت کرده بودم توی هر جمعی که میری فقط و فقط کنار خودم باشی دنبال خودم بگردی
فقط کنارخودم شاد باشی و لبخند بزنی ولی نمیدونستم بی توجهی از جانب تو اینقدر برام سخته
نمیدونستم اگه بخوای میتونی اینقدر با بی توجهیت اذیتم کنی، نه... بلکه دیوونم کنی.
با لحن خنده داری گفتم:
نکنه انتظار داشتی هم دیدمت بغلت کنم بگم
وااااااای آیدا جوووووون کجا بودی دلم برات تنگ شده بود... آره؟؟؟
سکوت کرد با لحن جدی ایی ادامه دادم:
آیدا اگه میدونی امکان داره به هردلیلی و یا توی هرشرایطی دوباره تنهام بذاری همین الان برو بذار به دوریت عادت کنم.
- نه... هستی، قسم میخورم دیگه هیچ جا نرم... من جون دادم تو این سه سال به معنای واقعی آب شدم.
لبخند روی لبم نشست خاک تو سرت هستی، این داره میگه جون داده تو خوشحال میشی زیر لب به آرومی گفتم:
دوست داشتنای بی دلیلمون رو دوست دارم...
#پارت_533
#ادامه_دارد...
🍁🍁🍁🍁
پـــروانـگـــــی
🍁🍁🍁 مغــرورِدوستداشتنے آیدا من نمیتونم بهت بگم ازت متنفرم میدونی چرا؟ چون نه الان و نه هیچ ز
🍁🍁🍁
مغــرورِدوستداشتنے
سرم رو روی شونش گذاشتم با کمی مکث ادامه دادم:
آیدا من مسیر سختی رو پیش رو دارم قراره تا کمتر از هفت ماه دیگه یکی بهم بگه مامان... میتونی تو این مسیر کمکم کنی؟
- اگه الان اینجام یعنی تا آخرش کنارت هستم... مهم نیست این آخر کجا باشه فقط بودن تو مهمه
با بودن در کنار تو هرسختی برام آسون میشه.
- ممنونم و یک چیز دیگه... دلم برات تنگ شده بود.
از آغوشم بیرون اومد. خیره شد تو چشام لبخندی زد و گفت:
یک ماهه منتظره شنیدن این کلمه از زبون توام.
چشمکی زده و گفتم:
تولدتم مبارک خانومی... سال دیگه چهارتا تولدتو با هم برات جبران میکنم.
از لبخند عمیقش لبخند به لبم اومد دستشو روی شکمم گذاشت و گفت: الهی قربونش بشه خاله. تو مثل آدم به توصیه های بزرگترات گوش بده
این جوجه سالم به دنیا بیاد همین بهترین هدیه تولد برای منه.
- فعلا این جوجه گرسنهاشه برو مانتو و سالن رو دربیار با همکاری هم غذا رو درست کنیم...
زنگ میزنم بگم مارال اینا هم بیان تا همه دور هم باشیم.
با ذوق مثل بچهها دستاشو بهم کوبید و درحالی که از آشپزخونه خارج می شد گفت: خودم اتاقمو پیدا میکنم فردا هم چمدونامو میارم تو نگران نباش... امشبم از لباس راحتیای تو میپوشم دیگه فوقش.
لبخند نشست روی لبم دیوونه... دستمو گذاشتم رو شکمم:
میبینی مامانی، این خاله آیدات دیوونست، ولی خیلی مهربون و دوست داشتنیه... از وقتی اومده خنده از رو لبای مامان جمع نمیشه.
دستامو شستم تلفن رو برداشتم و شماره خونه داداش رو گرفتم.
بعد از چند بوق داداش پاسخ داد: الو...جانم هستی؟
- سلام داداش خوبی؟
- ممنون... تو خوبی؟...همه چیز عادیه؟
لبخندی زدم: داداش منو شما دوساعت پیش با هم صحبت کردیم و من گفتم که همه چیز خوبه فقط...
- فقط چی؟
- فکرنکنی آدم پرروایم هااا ولی هوس یه چیزی کردم.
صداش خندون شد: هوس چی کردی مامان کوچولو؟
- هوس این که امشب که میشینم سر میز شام، همه دور هم باشیم و با لبخند غذامون رو بخوریم... شما مارال ارسلان و مهرسا میشه لطفا همین الان بلند شین بیاین اینجا؟
باکمی مکث که دلیلش رو فهمیدم گفت: آره عزیزم تا نیم ساعت دیگه اونجائیم.
- تشکر داداش... فقط یه چیز دیگه...
- جانم بگو؟
لبخندی زدم:
منتظر آیدا نباشین، اینجا پیش منه تا شما بیاین دونفری باهم یه ماکارونی خوشمزه درست میکنیم.
#پارت_534
#ادامه_دارد...
🍁🍁🍁🍁
هدایت شده از پـــروانـگـــــی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☘زندگی همیشه پر از فراز و نشیبه...
پر از روزهای خوب و روزهای بد
و حتی خیلی بد؛ اما چیزی که مهمِ
اینه که بدونی تمومش میگذرند.
✨لحظههای خوب میگذرند و خاطرهاش میمونه و لحظههای بد هم میگذرند و تجربهاش میمونه.
چیزی که تموم این سالها فهمیدم، اینه که موضوعی که الان به خاطرش غصه میخورم دو سال دیگه برام خنده داره و هیچ اهمیتی نداره.
میگذره... همه چی میگذره...
⚡️فقط نباید کم آورد.
خدای مهربون رو صدا کن!
دستت رو بذار تو دستش و پر قدرت ادامه بده!...
🌼زندگیتون سرشار از
موفقیت و خوشبختی🌈
#تلنگر
@Parvanege
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕دوست دل آرام من
💙دلت دریایی
آرامشات پایدار
💙شادیات همواره
و فاصلهات با افکار منفی
از زمین تا آسمان باد
و سفر#کربلا #اربعین روزیت انشاءالله 🤲
💙دلتون دریایی
🌙شبتون مهتابی
@Parvanege
آنقدر منتظر آمدنت خواهم ماند
کز مزارم گلِنرگس به ثمر بنشیند
#السݪامعلیڪیابقیةاللہ
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#اربعین
@Parvanege
☘پروردگارا
بی نگاه لطف تو
هیچ کاری
به سامان نمیرسد.
⭐️نگاهت را از ما دریغ نکن
و با دستان
قدرتمند و توانايت
چرخ روزگارمان را بچرخان...🌻
🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم
الــهـــی بــه امــیــد تـــو
#حس_خوب
@Parvanege
سلام دوستای نازنین🌺
🌼روزتون پر از بهترینها
انشاءالله خداوند مهربون به زندگیهاتون برکت بده...
به قلبهاتون آرامش و با سلامتی کنار خانواده، روزهای شیرین و خوبی رو سپری کنید...
💫عزیزان، درسته یه وقتایی هم روزا سخت میگذره؛ فقط غصه نخورید...
عمر هر چیزی رو به پایانه؛ روزای سخت هم به پایان میرسه و جاشو با دلخوشی عوض میکنه.
به خالق یکتا اعتماد کن و با توکل روزت رو با قدرت و انرژی مثبت آغاز کن👌
💝روزت پر #امید
#دوستانه
@Parvanege
12.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☘
سلام بر امام حسین علیهالسلام ♥️
و اصحاب حسین علیهالسلام ♥️
این روزها عدهی زیادی
از مرزها میگذرند
تا بیایند حرم🕌
اما قسمتم نشد...😔
بضاعتم همین بود از راه دور
سلام اربابم❤️
#السݪامعلیڪیااباعبداللہ
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#اربعین
@Parvanege