مىبندم اين دهانِ پر از حرف را ولى
آخر سكوتِ لعنتىام داد مىزند...
سیدتقیسیدی
عقل می گوید به من بگذر ز کار و بارِ عشق
بگذرم از جان ولی نتوانم از جانان گذشت
•جهان ملک خاتون| پروانگی...❣
ما حسرت و دلتنگی و تنهاییِ عشقیم
یعقوب پسر دید، زلیخا که جوان شد :)
حامدعسکری
ما حال خویش بیسر و بیپا نوشتهایم
روز فراق را شب یلدا نوشتهایم
قاصد به هوش باش، که بر یک جواب تلخ
عرض هزار گونه تمنا نوشتهایم...
#نظیری_نیشابوری | 𝑷𝒂𝒓𝒗𝒂𝒏𝒆𝒈𝒊.²⁰²¹ ❤️
سفر کن از همه ی آنچه دل به شان بستی
نهایت همهی عاشقانه ها سفر است…
سیدتقیسیدی
شام هجران تو تشریف به هر جا ببرد
در پس و پیش هزاران شب یلدا ببرد
دود آتشکده از کلبه عاشق خیزد
گر به کاشانهٔ خود آتش موسا ببرد...
#وحشی_بافقی | پروانگی...🫀
صبرها کردم که شاید کار آسان میشود
گاه انسان از صبوریها پریشان میشود...
سیدتقیسیدی
به حرمتِ نان و نمکى که باهم خوردیم
نان را تو ببر
که راهت بلند است و طاقتت کوتاه...
نمک را بگذار برای من
می خواهم این زخم تا همیشه تازه بماند...
شاخه را محکم گرفتن این زمان بیفایده است
برگ میریزد، ستیزش با خزان بیفایده است