eitaa logo
『 پَــروانگے‌ ! 🇵🇸 』
3.1هزار دنبال‌کننده
802 عکس
95 ویدیو
22 فایل
﹝فُرصٺ‌پَـروانـگےمابینِ‌دَسٺانِ‌من‌اسٺ درفضایِ‌ٺنگِ‌آغـوشم‌بیاپروازڪن...!﹞ حــَرفــٰاتون↓ ↳﹝ @dell_tangii﹞ مدیــرمۅن↓ ↳﹝ @parvanegii﹞ شرایط↓ ↳﹝ @sharaet_parvanegi_2021﹞ تبلیغات↓ https://eitaa.com/joinchat/1487930112Cd5c310e460
مشاهده در ایتا
دانلود
رفته تصویرت ولی با من صدایت مانده‌است زخم دیروز منی فردا که جایت مانده‌است من دلم دریاست، موسی باش! حتّی برنگرد تا نبینی بر تن من ردّپایت مانده‌است عشق آن روزی که ما را آشنا می‌کرد، گفت کاش فردا هم ببینی آشنایت مانده‌است! ماهی و افسوس با هر برکه قسمت می‌کنی خاطراتی را که از دریا برایت مانده‌است "کِی تو را از یاد خواهم برد؟" گفتم، عشق گفت بی‌نهایت، بی‌نهایت، بی‌نهایت مانده‌است... ❄️❄️ ✨🦋@parvanegi_2021🦋✨
محملی بر شعله، اشکی توشه، آهی راهبر شمع در شبگیر فرصت طرفه سامان کرد و رفت دوش سیلاب خیالت می‌گذشت از خاطرم خانهٔ دل بر سرِ ره بود ویران کرد و رفت ✨🦋@parvanegi_2021🦋✨
حالِ آغوش تو مانند گذشته خوب نیست! عطر تو بوی خیانت در امانت می‌دهد... ❄️❄️ ✨🦋@parvanegi_2021🦋✨
『 پَــروانگے‌ ! 🇵🇸 』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ترک چشم تو بیاراست صفِ مژگان را تیره‌بخت آن که بدین صف نسپارد جان را ✨🦋@parvanegi_2021🦋✨
یک غزل مهمان من باش و پس از آن شب بخیر نرم نرمک دستی افشان پای کوبان شب بخیر وسعت غم‌های ما را نیست مرزی آشکار زین سبب لختی قلم بر ما بگریان شب بخیر از نگاهت شور و مستی می‌تراود چون شراب شور و مستی را از این مستان تو مستان شب بخیر لحظه‌ای دیگر بمان ای بانوی شعر و غزل میزبان اکنون تویی ما نیز مهمان شب بخیر برف می‌بارد هوا سرد است بیرون می‌روی یک غزل مهمان من باش و پس از آن شب بخیر ✨🦋@parvanegi_2021🦋✨
دل به جان آمد و او بر سر ناز است هنوز... ✨🦋@parvanegi_2021🦋✨
آرزو کن با من که اگر خواست زمستان برود! گرمیِ دستِ تو اما باشد “ما” ی ما “من” نشود سایه ات از سرِ تنهاییِ من کم نشود! ✨🦋@parvanegi_2021🦋✨
نمی یابم تو را در دل، نه در عالم، نه در گیتی کجا جویم تو را آخر، منِ حیران نمیدانم ✨🦋@parvanegi_2021🦋✨
نه می‌خندد نه می گرید نه می ماند نه می میرد چه کردی با دلم؟! دیگر ندارم اختیارش را ✨🦋@parvanegi_2021🦋✨
اما کم و بسیار! چه یک بار چه صد بار تسبیح توای شیخ رسیده ست به تکرار سنگی سر خود را به سر سنگ دگر زد صد مرتبه بردار سر از سجده و بگذار از فلسفه تا سفسطه یک عمر دویدم آخر نه به اقرار رسیدم نه به انکار در وقت قنوتم به کف آیینه گرفتم جز رنگ ریا هیچ نمانده است به رخسار تنهایی خود را به چهار آینه دیدم بیزارم، بیزارم، بیزارم، بیزار ای عشق مگر پاسخ این فال توباشی مشت همه را باز کن، ای کاشف اسرار کتاب ✨🦋@parvanegi_2021🦋✨