شیوه نامه اولین جشنواره فرهنگی و هنری علمدار.pdf
672.4K
🌷قابل توجه مدیران و معاونین پرورشی مدارس .
🔶 شیوه نامه اجرایی اولین جشنواره فرهنگی و هنری #علمدار
( یادواره سردار آسمانی، شهید حاج قاسم سلیمانی) ویژه دانش آموزان و فرهنگیان سراسر کشور و مدارس ایرانی خارج از کشور
🔻معاونت پرورشی و فرهنگی آموزش و پرورش استان قم
🔻اداره فرهنگی هنری استان قم.
🍀جهت نشر در کانال ویژه مدارس
🆔 @Alamdar99
کسی از این کانال لفت نداد
😭😭
#ماملت_امام_حسینیم
🌸🍃@parvareshihoda_m2🍃🌸
دبیرستان غیردولتی هدی دوره دوم
📚📙📘📗📕📔
🌼لحظاتی با رهروان حقیقی سید الشهدا علیهالسلام🌼
#داستان_شهـــــادت ١٣ نـــو جــــوان بسیجی تشنــــه در عصــــر عــــــــاشـــــــورا...📖
🗓 عاشورای سال ١٣٦٢ شمسی را میتوان جزء عاشوراهایی دانست که دارای بیشترین تقارب با عاشورای سال ٦١ هجرى قمرى امام حسین علیه السلام است...🥀
🌓در عصر عاشورای سال ١٣٦٢، ١٣ نفر از رزمندگان اسلام که اکثر آنها را نیروهای بسیجی تشکیل می دادند توسط نیروهای منافقین دستگیر شده و در اوج غربت و مظلومیت در جنگلهای میاندوآب آذربایجان غربی به شهادت میرسند...🥀😔
🚎غلام رشیدیان تنها شاهد عینی و راننده اتوبوس حامل رزمندگان است که کاروان رزمندگان را به سمت جبهه های شمال غرب می برد. 🚌
او روز حادثه را این چنین روایت میکند:
✍اولین باری بود که در روز تاسوعا نیرو به جبهه می بردم.
حزن شدیدی فضای اتوبوس را گرفته بود، تعدادی جوان و نو جوان معصوم. 🌹🌹🌹
شاید اولین سالی بود که بچه ها شب عاشورا را در اتوبوس می گذراندند. 🖤
هر کس برای خودش خلوتی داشت، بعضیها زیر لب روضه می خواندند، بعضی در فکر و برخی دیگر چیزی مینوشتند...📝
شب فرا رسید کمی خسته شده بودم از آقای نظری که کمک من بود خواستم تا او رانندگی کند و من ساعتی استراحت کنم، زمانی که اتوبوس برای اقامه نماز صبح ایستاد از خواب بیدار شدم.🚇
بعد از خواندن نماز صبح من پشت فرمان نشستم، باید کمی عجله می کردیم تا ساعت ٤ عصر خودمان را به مهاباد برسانیم چون بعد ساعت ٤ جاده نا امن می شد و تازه تردد ضد انقلاب آغاز میشد و تا صبح روز بعد ادامه می یافت و جاده را نا امن میکرد...🏃♂🏃♂🏃♂
روز عاشورا بود و از گوشه کنار اتوبوس صدای هق هق گریه به گوش میرسید...😭
نمی دانم شاید به دلشان افتاده بود که در روز عاشورای امام حسین، به شهدای کربلا می پیوندند...🌷✨
هر از گاهی آقای نظری پارچ آبی را بین بچهها میگرداند تا بنوشند اما عاشورا بود وکسی لب به آب نمی زد...🚰
حال و هوای اتوبوس قابل توصیف نبود.🌷✨✨✨
⬇️⬇️⬇️
#ماملت_امام_حسینیم
🌸🍃@parvareshihoda_m2🍃🌸
دبیرستان غیردولتی هدی دوره دوم
⬆️⬆️⬆️
🌞نزدیک ظهر مقداری نان و خرما بین بچه ها تقسیم شد و به عنوان ناهار آن را درون اتوبوس میل کردند.🥞🚌
⏰فرصت توقف نداشتیم فقط چند لحظهای را برای اقامه نماز ظهر در سقز ایستادیم. 🌞
نماز ظهر عاشورایشان دیدنی بود تعدادی نو جوان چهارده پانزده ساله با آن جثه کوچکشان مشغول راز و نیاز بودند...🤲📿
سریع سوار شدند تا زودتر به مهاباد برسیم، دلهره عجیبی داشتم آقای نظری هم که کنار من نشسته بود حال خوشی نداشت و میگفت خیلی دلم شور میزند. 😣😥
دلمان مثل سیر و سرکه می جوشید و دلیلش را نمی دانستیم که ناگهان متوجه شدم جاده بسته شده است و یک مینی بوس ویک سواری کنار جاده ایستاده بودند...🚎 🚗
فکر کردم تصادف شده است، پاهایم را تا آخر روی ترمز فشار دادم، چند نفر با لباس مبدل بسیجی و اسلحه اطراف جاده ایستاده بودند.
🧐🤔
ناگهان دو سه نفر آرپیجی به دست وسط جاده ظاهر شدند و به سمت ما نشانه رفتند.😲
مصطفی رهایی بلند شد و داد زد:
" کومولهها هستند، کومولهها هستند..."
شوکه شده بودم، نمی دانستم چه کاری باید انجام دهم. 😱
یکی از منافقین گفت:
دستتان را بالا ببرید و ناگهان درب اتوبوس را باز کرد و همه را با اسلحه تهدید کرد. ☹️😣
دور تا دورمان را با اسلحه احاطه کرده بودند و نمی شد تکان خورد.
کارت اتوبوس و پلاک شخصی آن، آنها را متقاعد کرد که اتوبوس شخصی است...🚌
آنان تمام وسایل بچه ها را از جعبه اتوبوس بیرون آوردند و کارت شناسایی آنها را گرفتند... 😠
همه آنها بسیجی بودند به جز مصطفی رهایی که کارت سپاه داشت. 😓
با تهدید همه را به سمت جنگل🌳 بردند و تنها من و آقای نظری مانده بودیم.
نمی دانم چطور باورشان شده بود که ما دو نفر شخصی هستیم و ارتباطی با رزمندگان نداریم و فقط راننده هستیم. 👥
در همین حین یک مینی بوس پر از مسافر هم از راه رسید و آن را هم متوقف کردند و در بین آنها سربازی را که به همراه پدر پیرش به مهاباد می رفتند، پیاده کردند و سرباز را همان جا جلو چشمان پدرش کشتند و پیرمرد را به من سپردند و گفتند پیرمرد را سوار کن و برگرد...👴🚌
تمام حواسم پیش بچه ها بود، خدایا چه بر سر بچه ها میآورند. 😨
جرأت نمیکردم از سرنوشت بچه ها بپرسم صدای شنیدن تیر از بین جنگل 🌳خیلی مرا بیتاب کرده بود با دلهره تمام پشت فرمان نشستم و با اضطراب اتوبوس را روشن کرده و به سمت نزدیکترین مقر سپاه حرکت کردم.
فردا صبح زود اتوبوس را برداشتم و به محل حادثه حرکت کردیم. 😢
ماشین را کنار جنگل گذاشتم و به سرعت به طرف جنگل دویدم.
غمبارترین و سخت ترین صحنه عمرم را آن جا دیدم...
🥀🥀🥀🥀
بدن بی جان و تیرباران شده ١٣ جوان و نو جوان معصوم که هر یک گوشهای افتاده بودند و در عصر عاشورای سال ١٣٦٢به جمع شهدای کربلای😭😭😭
٦١ هجری قمری پیوستند...
#داستان_شهادت13نوجوان
#ماملت_امام_حسینیم
🌸🍃@parvareshihoda_m2🍃🌸
دبیرستان غیردولتی هدی دوره دوم
بیتابتر از همیشه...
نهتنها دلتنگم...
نهتنها همهی وجودم تمنایت را دارد... بلکه نفسهایم به شماره افتاده...
کاش برق نگاهت سرمهی چشمان تارم شود که دیگر بی تو بودن توانم را برده است...
#اللهمعجللولیکالفرج
#اللَّهُمَصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَدِوَعَجِلْفَرَجهُم
🌸🍃@parvareshihoda_m2🍃🌸
دبیرستان غیردولتی هدی دوره دوم
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم7
✌🔸🚩🌺🚩
یه جوانی بهم میگفت:
حاج آقا یه روز نماز صبح میخوندیم خیلی باحال؛
اونقدر رفتیم تو حس که شک کردیم رکعت اول بودیم یا دوم!
😣
بهش گفتم: برادر عزیز توی نماز شک کنی رکعت اولی یا دوم
، نماز باطله دیگه...
گفت : حاج آقا نماز باحال خوندم!😣
گفتم: بکوب به دیوار! چه زودم با خدا پسر خاله میشه! بغلشو باز کرده خدایا بپرم تو بغلت!!!
😍
👈" ادب نماز رو رعایت کن"
💠♦✔
صبر کن ببینم! چند دقیقه وقت گذاشتی برای اینکه قرائت نمازت رو عربی کنی و به معنای دقیق کلمه ی عربی بخونی؟؟؟
↙
میگه: من چرا باید نماز رو عربی بخونم ؟!
گفتم ببخشید شما چرا باید تو نماز یه رکوع بری و دوتا سجده؟؟؟
خب دو تا رکوع برو یه سجده!!!
😳
گفت اینا رو خدا تعیین میکنه .
گفتم: "خب اون رو هم خدا تعیین میکنه "
✅👌🔸🔸🔸🔹
فدای امام رضا بشم الهی💖💞💕
از ایشون پرسیدن: آقا وضو برای چیه؟ ما اگه رفتیم حمام و دستامون تمیز بود دیگه برای چی آب بریزیم؟!
اگه منظور، تمیزیه ماخودمونو تمیز می کنیم دیگه!
وضو دیگه برای چیه؟!
💖❤
آقا فرمود خداوند وضو را امر کرده "ببینه چه کسی به حرفش گوش می ده... "
#قسمت_هفتم
#پای_درس_استاد
#استادپناهیان
#ماملت_امام_حسینیم
🌸🍃@parvareshihoda_m2🍃🌸
دبیرستان غیردولتی هدی دوره دوم
7.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آخ حسین جانم💔💔
صلے الله عليڪ يا اباعبدالله الحسين
دلمان تنگ اربعین و...😔
#ماملت_امام_حسینیم
🌸🍃@parvareshihoda_m2🍃🌸
دبیرستان غیردولتی هدی دوره دوم
پرورشی هدی
📕📗📘📙📚 #اوج_لذت #قسمت_سوم ⏰ساعت چند بود؟! نمی دانم که با سردرد از خواب بیدار شدم. 😴 باز هم صدایی ن
📕📗📘📙📚
#داستان_اوج_لذت
#قسمت_چهارم
اگه این خوشگذرونی ها خوبه، چرا حالم رو خوب نمی کنه؟😔
چرا هرچی بیشتر توی این مجالس میرم
حال بدتری پیدا می کنم😞
توی مجلس که خوش می گذره.
می خوریم و می زنیم و می رقصیم.
ولی بعدش اصلا حال خوبی ندارم، چرا؟
مگه اینا همش لذت نیست؟
چرا پس برام نمی مونه؟
چه لذتیه که زود تمام می شه و بعدش احساس پوچی میاد سراغم؟
دوباره آماده شدم. وسایلم رو جمع کردم و توی ماشین گذاشتم.
یه تماس با مسعود و بعد آتوسا گرفتم.
که آماده باشند، برم دنبالشون.
این روزها حتی بودن با آتوسا هم دردم را دوا نمی کرد.😞
برگشتم اتاقم کتم را برداشتم. توی پذیرایی
مامان داشت با تلفن صحبت می کرد.
یه لحظه چشمم به عکس بابا بزرگ روی دیوار افتاد.😊
سید بزرگواری بود همه بهش احترام می ذاشتند حتی یادمه، بهش نذر می کردند.
وای چه احترامی بین مردم داشت. 👌
حالا مامانم که دخترشه شده خواننده،
منم از اون بدتر، چرا؟😡
#داستان_اوج_لذت
#قسمت_چهارم
#نویسنده_فرجام_پور
#ماملت_امام_حسینیم
🌸🍃@parvareshihoda_m2🍃🌸
دبیرستان غیردولتی هدی دوره دوم
✅ امروز، روز اول ماه #صفر است.
طریقه #نماز اول هر ماه قمری👆
✅ این نماز تضمین سلامتی از جانب خدا در این ماه است. 👌
⏱زمان خواندن این نماز امروز از طلوع آفتاب تا غروب آفتاب می باشد.
🌸🍃@parvareshihoda_m2🍃🌸
دبیرستان غیردولتی هدی دوره دوم