شهیده ||راضیه کشاورز||💕
بعد از انفجار در حسینه سیدالشهداء علیه السلام شیراز ۱۸ روز در کما به نیت مادرمون بود اونهم دقیقا با سینهای خورد شده و پهلویی پاره شده و ۱۸ روز خس خس نفسهای دردناک و ..
سر انجام به آرزویش❄️ رسید و آسمانی شد :)💐
پ.ن:〰 در شانزدهمین سال از عمرش انفجاری بمبی در حسینیه کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز توسط عوامل تروریستی وابسته به غرب رخ میدهد که او را به ملکوت می رساند! آری در فروردین ماه سال ۱۳۸۷ انفجاری هولناک نقطه اوج زندگی اش را رقم میزند.. ⚡️
و او پس از تحمل ۱۸ روز درد سرانجام به جمع شهیدان سربلند پیوست🇮🇷
#معرفی_شهید
@parvareshihoda_m2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
1⃣
یه سفر واقعی برای کشف نگاهی تازه به زندگی است.🌹🌸
جمله ای که آغاز یک سفر عجیب برای این دو خواهر از اسپانیا شد...
💢قسمت اول
┄┅═✼🌙✼═┅┄۰۰۰۰۰۰۰۰
@parvareshihoda_m2
┄┅═✼🏴✼═┅┄۰۰۰۰۰۰۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷آیین بازگشایی
┅═✼دبیرستان دورهی دوم هدی✼═┅
🗓زمان: شنبه ٣ مهر ١۴٠٠
⏰ساعت ٧:۴۵ صبح
🌐لینک حضور 👇
skyroom.online/ch/z1381/barname-sobhgah
🆔@parvareshihoda_m2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶معرفی عملیات بیت المقدس
#موشن_گرافی
#گنجینهـ_هایـ_دفاع_مقدس
هفته دفاع مقدس گرامی باد 🇮🇷
🔹ارسالی از بسیج و شورای آموزشگاه و همراهی دوست خوبمون خانم فاطمه کاظمی از کلاس یازدهم ریاضی❤️
✾࿐༅🍃🌸🍃🌺🍃🌼🍃༅࿐✾
@parvareshihoda_m2
✾࿐༅🍃🌸🍃🌺🍃🌼🍃༅࿐✾
پرورشی هدی
🇮🇷آیین بازگشایی ┅═✼دبیرستان دورهی دوم هدی✼═┅ 🗓زمان: شنبه ٣ مهر ١۴٠٠ ⏰ساعت ٧:۴۵ صبح 🌐لی
دخترای گلم سلااام به روی ماهتون😍❤️
در آغاز مهر سال تحصیلی پرباری را برای شما آرزو میکنیم
امیدواریم با تلاش و کوشش به درجات بالای علمی و معنوی دست پیدا کنید..🕋🎓🙏
خب ما اومدیم با یک برنامه جذاب و دیدنی که انشاءالله شنبه ساعت 7:45 از طریق لینک زیر👇 در اسکای روم برگزار میشه.
skyroom.online/ch/z1381/barname-sobhgah
⭕️نکته
✅ دانش آموزان عزیز لطفا پس از ورود بعنوان میهمان حتما نام خودتان را ثبت بفرمایید و اعلام حضور کنید.
✅ فقط کسانی که در برنامه حضور دارند میتوانند در مسابقه شرکت کنند.
✋وعده دیدار ما شنبه 1400/7/3راس ساعت 7:45😉😊
دخترای عزیزم تا دقایقی دیگر برنامه زنگ مهر شروع خواهد شد.
https://www.skyroom.online/ch/z1381/barname-sobhgah
لطططفا با نام خود وارد شوید.❤️🌺
بسسیااار سپاسگزارم از همراهی شما عزیزان..
عزیزان مسابقات مطرح شده در برنامه و کانال مخصوص دبیرستان غیردولتی هدی می باشد.
لطفا هنگام پاسخ به سوالات مسابقه؛ نام و پایه و رشته تحصیلی خود را ذکر فرمایید.
متشکرم
به دو نفر از کسانی که به هر سه سوال پاسخ درست دهند به قید قرعه هدیه نقدی در نظر گرفته شده.. و نیز به بهترین جمله نیز هدیه نقدی اهداء میگردد.
مهلت ارسال پاسخها تا آخر امروز می باشد.
سوالات در کانال بارگزاری خواهدشد.
📒 📕 📗
📘 📙
📔
عنوان کتاب: دختران هم شهید می شوند
نویسنده : آزاده فرزام نیا
🔹 این کتاب خواندنی رو بسیج و شورای دبیرستان معرفی کردن
✅ حتما بخونید
شهیده : مهری زارع عباس آبادی
متولد : 1344 مشهد مقدس
تاریخ شهادت : 9فروردین58
او اولین فرزند خانواده که در راهپیمایی نهم دی 1357 بر اثر حملات طاغوت دچار مجروحیت شدید می شود و بعد از سه ماه مجروحیت در سن 14 سالگی به مقام والای شهادت نائل شد.
او دختری مهربان و دلسوز بود و به نماز اول وقت بسیار اهمیت میاد و در مراسمات جشن و عزاداری به عشق اهلبیت علیهم السلام و امام خمینی(ره)انقلابی کار فعالیت می کرد.
او در ،بهشت رضا بلوک12قطعه شهدای انقلاب تدفین شده است.
#معرفی_شهید
@parvareshihoda_m2
📕🌸📕🌸برشی از کتاب
فاطمه برگشت سمت پرستار که داشت چند پلاستیک لباس را می گذاشت روی کمد فلزی . با دستهایی که یخ کرده بود آرام پلاستیکها را سمت خودش کشید و نگاهشان کرد روی یکی مکث کرد و آرام انگشتانش را رویش کشید. ژاکت مهری با آن گل های سفید و قرمز از توی پلاستیک معلوم بود. آهسته انگشتانش را کشید روی گل ها انگار که مهری را لمس می کرد. پرستار نگاهی به فاطمه کرد و گفت : همینه؟🤔
فاطمه سرش را آورد بالا به پرستار زل زد.
_ ها همینه! اما دخترم که اینجا نیست🤨😞
پرستار پلاستیک را از دست فاطمه گرفت و همانطور که بیرون می رفت به سردی گفت: چرا همین جاست همین آقا دیشب دیدش گفت خودشه.
فاطمه و محمدعلی برگشت از سمت غلامعلی دیگر چیزی برای پنهان کردن نمانده بود غلامعلی نفسش بالا نمی آمد و توی سینه اش حبس شده بود.
یا الله ای کرد و آرام رو محمد علی گفت: دیشب از رو ساعتش شناختمش همان ساعتی که خودم بهش داده بودم.😔⌚️
فاطمه که دیگر قرار نداشت با چشمانی مضطرب دوباره دور اتاق چشم دواند و گفت: پس کجاست بچم؟ برای چی نمیبینمش؟
عمو علی دستش را روی دهانش گذاشت تا گریه اش نگیرد چند لحظه به پایین نگاه کرد و لا اله الا الله بلندی گفت دستش را باز کرد سمت یکی از تخت ها و به فاطمه اشاره کرد که برود آن سمت فاطمه قدم هایش را کشید سمت تخت و به زن روی تخت نگاه کرد.
فاطمه نفسهای داغش را آرام بیرون می داد و با خودش می گفت :این یعنی مهریه منه؟💔😭
.....
《فرازی از کتاب دختران هم شهید می شوند》
#معرفی_شهید
@parvareshihoda_m2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶معرفی عملیات والفجر مقدماتی
#موشن_گرافی
#گنجینهـ_هایـ_دفاع_مقدس
هفته دفاع مقدس گرامی باد 🇮🇷✌️
@parvareshihoda_m2
🔶معرفی عملیات والفجر مقدماتی
#اینفو_گرافی
#گنجینهـ_هایـ_دفاع_مقدس
هفته دفاع مقدس گرامی باد 🇮🇷
@parvareshihoda_m2
#شهیدانه
*روزی که آیتالله جوادی آملی خاک بر سر ریخت !*
در زمان دفاع مقدس روزی آیتالله جوادی آملی به جبهه مشرف شده بود تا با رزمندگان بسیجی دیداری داشته باشند
در میان رزمندگان ، یک نوجوان بسیجی باصفایی بود که حدود ۱۴ سال داشت...
.. پایین ارتفاع چشمهای بود و باران گلوله از سوی عراقیها میبارید؛
لذا فرمانده ها گفته بودند
برای وضو هم به آنجا نروید.
بالا بنشینید و همانجا تیمم کنید.
آیتالله جوادی که وارد منطقه شده بود
آن نوجوان ۱۴ ساله داشت به سمت چشمه میرفت تا وضو بگیرد!
بچه ها، فریاد می زدند؛ نرو خطرناکه
ولی او گوش نمی کرد.
بچه ها آخرسر متوسل شدن به این عالم وارسته یعنی حضرت آیتالله جوادی آملی که آقا جان ؛ شما یه کاری بکنید
آقا نوجوان را صدا کردند که عزیزم کجا میروی؟
گفت؛ میروم پایین وضو بگیرم. گفتند پسر عزیزم!
پایین خطرناک است.
فرمانده ها گفته اند
میتوانید تیمم کنید لذا
شما تکلیفی ندارید و نماز با تیمم کافی است.
نوجوان بسیجی نگاهی بسیار زیبا
به چشمان مبارک این عارف بزرگوار کرد و لبخندی زد و گفت؛
حاج آقا بگذارید #نماز_آخرم را با حال بخونم
رفت وضو گرفت و نماز باحالی خواند....
دقایقی بعد قرار بود عدهای از بسیجیا برند جلو و با عراقیا درگیر بشند.
اتفاقا یکی از آنها همین نوجوان ۱۴ ساله بود.
یکی دو ساعت بعد آیتالله جوادی را صدا کردند و گفتند
حاج آقا بیاید پایین ارتفاع. آقا رفت پایین! جنازهای آوردند؛
آقای جوادی آملی بالاسر جنازه نشستند، دیدند همان نوجوان با
همان لبخند زیبا پرکشیده و رفته...
آیت الله جوادی آملی کنار جنازه اون بسیجی و روی خاک نشستند،
#عمامه خود را از سر برداشتند و خاک بر سر #مبارکشان ریختند و گفتند:
جوادی ، #فلسفه_بخوان
جوادی ! #عرفان_بخوان.
امام به اینها #چی_یاد_داد که
به ما یاد نداد؟!
من به او می گویم نرو ولی
او می گوید بگذار نماز آخرم را
با حال بخونم !
تو از کجا می دانستی که این نماز ، نماز آخر توست؟!
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨
@parvareshihoda_m2