ماجراهای من و اردو
برای اولین بار
یک شب به یادماندنی و متفاوت...
ویژه برنامه دخترانهی سازمان دانشآموزی برای #نسلینو های پایهی اردوهای جذاب😉
(پایه نهم تا یازدهم)
نظرتون چیه قبل امتحانات خرداد📚
یه تایمِ تفریحی رو باهم خوش بگذرونیم؟ 💫🚌
قضیه از این قراره که روز پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ساعت ۱۴، تا جمعه ساعت ۱۱ صبح، در فضای اختصاصی جامعه الزهرا کلی آیتمهای هیجان انگیز رو باهم پشت سر میزاریم🥰🎉🛣
🥙🍫شام و صبحانه و میان وعده ها هم سرجاشه!
🎊به علاوه استخر، بازی گروهی، کافه دورهمیهای نوشاندیش و قهوه و اسپرسو و...☕️
🔥🌌گپ و گفت شبانه، به نظاره نشستن آسمون بالای سرمون و چایذغالی هم یکی از چندین آیتمهای جذابمونه!
👥⭕️راستی چون ظرفیت ثبتنام محدوده، اولویت با افرادیست که زودتر اقدام به ثبتنام کنند.
🌼با احترام هزینه ثبتنام ۱۲۵ هزار تومان میباشد.
🔰 ثبت نام در آیدی
@poyeshino_admin
#منو_اردو
#استان_قم
#سازمان_دانش_آموزی
____
🇮🇷سازمان دانش آموزی اســـــــتان قم
حامی #نسلینو 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/299761899Cf40b3ce752
هدایت شده از دختران منتظر
بسم الله الرحمن الرحیم
نام تو هشتگ نمیشود
✍🏼پرستو علیعسگرنجاد
نام تو چیست؟ ساعتها از واقعه گذشته و هنوز خیلیهایمان نمیدانیم. باید «جوانِ لباسآبی» صدایت کنیم. شاید هم باید از روی سنگ مزارت بخوانیم: «شهید امر به معروف». ما حتی عنوان سنگ مزار تو را مجاز نیستیم در این مَجازخرابآباد اینستاگرام استفاده کنیم.
چه شده؟ هشتم اردیبهشت همین امسال بوده و تو منتظر دختر خودت بودهای سر یکی از خیابانهای #سبزوار. دیدهای چند جوان دارند به چند دختر تعرض میکنند. کمند موهای دخترها از زیر شال، یله ریخته بیرون. کت کوتاهشان زیر دستهای کثیف نامحرمی به زور کشیده شده. تو صحنه را از سر خیابان چطور دیدهای؟ نمیدانیم. این دوربین الکن چشمهای غیور تو را نشانمان نمیدهد مرد لباسآبی. فقط آنطور که مثل شیر میغرّی و یکتنه به دادخواهی دختران میآیی، حالیمان میکند آنها به چشم تو ناموس وطنت بودهاند. برق دشنه را دیدی که از جیب آن دو جوان معارض درآمد؟ دیدی اما نترسیدی. دیدی اما دخترها را بیتفاوت رها نکردی. فکر دختر خودت را نکردی که بیاید لباس آبی پدرش را لالهگون ببیند چه حالی میشود. آرمان، بالاتر از ترسهای تو ایستاد و ما برای فهم این، محتاج این فیلم زبانبسته هم نیستیم. دشنه شکم و سینه و ریههای تو را درید و شدی شهید.
مرد لباسآبی! هیچ خبرگزاری اسم تو را به ما نگفته. هیچکس از آن طرف مرزها برایت یقه پاره نکرده. کسی «برای» تو آواز نخوانده. کسی روایت تو را به سازمان ملل نبرده. نام تو نشسته کنار نام آرمان و روحالله، کنار نامهای مگو که دنیا زور میزند فراموششان کند. نام تو هشتگ نمیشود، چون از نام تو برای کسی نان درنمیآید.
ما ایستادهایم. درست مثل تو، وقتی زانوهایت خم شد، وقتی در داغی بدن، ضرب دشنه را فهمیدی و دست به پهلو گرفتی که روضهٔ هزارواندیسالهای را برایمان زنده کنی… ما ایستادهایم، مثل تو که زخم برداشتی، اما زمین نخوردی. تا آخرین نفس دفاع کردی، تا آخرین نفس یورش بردی، به نام زن، به نام زندگی، به نام آزادگی.
ما ایستادهایم. دنیا میخواهد تو را فراموش کنیم، اما ما شهادت میدهیم، مثل خیابان سرخ سبزوار، که سربداری دیگر را معاصر ما کرد. ما شهادت میدهیم که ایستادی به اقامهٔ دینی که زن را محترم میشمرد. ایستادی، زخم برداشتی، لباس آبی گلگونت را برای موزههای غبارگرفتهٔ ما گذاشتی و دل به آبی وصالش سپردی. تو فراموشمان نکن. ما و دنیای خاکستری ما بیچارگان عصر تحریف را از یاد نبر.شهادتت مبارک مرد دلآبی.
#شهید_حمیدرضا_الداغی
هدایت شده از ارزانسرای پارچه گل نرگس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀تصاویری جدید از نمایی نزدیک از غیرت حیدری مدافع حریم عفت و حیا ، جوان خوش غیرت سبزوار شهید #حمیدرضا_الداغی❤️
#حجاب
#غیرت_دینی
#ایران_اسلامی
شادی روح این شهید بزرگوار صلواتی هدیه کنیم.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
🎀 #هدیه_معنوی 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
✍ خاطرهای تکان دهنده از جشن تکلیف دختر ۹ ساله !
🔰 در سال 1362 قرار شد برای ما، در مدرسه جشن تکلیف بگیرند. مدیر خوب مدرسه ما که خودش علاقه زیادی به بچهها داشت و تنها معلمي بود كه سر وقت در مدرسه با بچهها نماز مي خواند، به کلاس ما آمد و گفت: «بچهها برای دوشنبهي هفتهي آینده جشن تکلیف داریم؛ وسائل جشن تكليف خودتان را آماده کنید و به همراه مادران خود به مدرسه بیاورید.»
من همان جا غصهدار شدم چون در خانه ما به اين چيزها بها داده نميشد و خبري از نماز نبود.😔
♻️روزهای بعد، بچهها یکییکی وسایل خودشان را شاد و خرم با مادرانشان به مدرسه ميآوردند.
مدیر مدرسه مرا خواست و گفت: «چرا وسایل خود را نیاورده ای؟» من گریهکنان از دفتر بیرون آمدم.
🌹فردا مدیر مرا به دفتر برد و گفت: «دخترم! این چادر نماز و سجاده و عطر را مادرت برای تو آورده.»
ولی من میدانستم در خانه ما از این کارها خبری نیست.
🔻بالأخره روز جشن تکلیف فرا رسید و حاج آقای بسیار خوشکلامی برای ما سخنرانی کرد و گفت: «بچهها به خانه که رفتید در اولین نمازتان در خانه، از خداي خود هر چه بخواهید خداي مهربان به شما میدهد.
آن روز خیلی به ما خوش گذشت.
🔻 به خانه آمدم شب هنگام نماز مغرب، سجادهام را پهن کردم تا نماز بخوانم، مادرم نگاهي به سجاده كرد و با حالتي خاص اصلاً به من توجهی نکرد.
🔸 من كه تازه به سن تكليف رسيده بودم انتظار داشتم مورد توجه قرار گيرم كه اينگونه نشد.
اما وقتی پدرم به خانه آمد و سجاده و چادر نماز من را ديد، عصبانی شد، سجاده مرا به گوشهای انداخت و گفت: برو سر درسات، این کارها یعنی چه؟!
بغضم ترکید و از چشمانم اشک جاری شد و با ناراحتی و گریه به اتاقم رفتم. آن شب شام هم نخوردم و در همان حال، خوابم برد.😭
📢 اذان صبح از حسینیهای که نزدیک خانه ما بود به گوش میرسید، با شنیدن صدای اذان، دوباره گریهام گرفت، ناگهان صدای درب اتاقم مرا متوجه خود كرد.
پدر و مادرم هر دو مرا صدا میکردند، درب اتاق را باز کردم دیدم هر دو گریه کردهاند، با نگراني پرسيدم: چه شده؟! كه يكدفعه هر دو مرا در آغوش گرفتند و گفتند دیشب ظاهراً هر دو یک خواب مشترک دیدهایم.!
🔴خواب ديديم ما را به طرف پرتگاه جهنم میبرند، میگفتند شما در دنیا نماز نخواندهاید و هيچ عمل خيري نداريد و مرتب از نخواندن نماز از ما با عصبانيت سؤال ميكردند و ما هم گریه میکردیم، جیغ میزدیم و هر چه تلاش میکردیم فایدهای نداشت، تا به پرتگاه آتش رسیدیم.
❗️ خیلی وحشت كرده بوديم. ناگهان صدایی به گوشمان رسيد كه گفته شد: «دست نگه دارید، دست نگه داريد، دیشب در خانهی اینها سجاده نماز پهن شده، به حرمت سجاده، دست نگه دارید.»
♨️ آن شب پدر و مادرم توبه کردند و به مدت چند سال قضای نمازها و روزههای خود را بجا آوردند و در يك فضای معنوی خاصی فرو رفتند و خداوند هم آنها را مورد عنايت قرار داد.
✅این روند ادامه داشت، تا در سال 74 هر دو به مکه رفتند و بعد از برگشت از حج تمتع، در فاصله چهل روز هر دو از دنیا رفتند و عاقبت به خیر شدند.
📝 اولین سال که معلم شدم و به كلاس درس رفتم، تلاش كردم تا آن مدیرم که آن سجاده را به من داده بود پیدا کنم. خیلی پرس و جو کردم تا فهمیدم در یک مدرسه، سال آخر خدمت را میگذراند.
💟 وقتی رفتم و مدرسه را در شهرستان کیار استان چهار محال و بختیاری پیدا کردم، دیدم پارچهای مشکی به دیوار مدرسه نصب شده و درگذشت مدیر خوبم را تسلیت گفتهاند.
یک هفتهای میشد که به رحمت خدا رفته بود. خدا او را که باعث انقلابی زیبا در زندگی ما شد بیامرزد.
♥️ حال من ماندهام و سجاده آن عزیز که زندگی خانوادگی ما را منقلب کرد. حالا من به تأسي از آن مدير نمونه، مؤمن و متعهد، سالهاست معلم كلاس سوم ابتدايي هستم و در جشن تكليف دانش آموزان، ياد مدير متعهد خود را گرامي ميدارم و هر سال که میگذرد برکت را به واسطهی نماز اول وقت در زندگی خود احساس میکنم.
خواهر کوچک شما ـ التماس دعا
📚 کتاب پر پرواز ، ص ۱۲
شهید #حمید_رضا_الداغی، نماد #وفاق_ملی است. مردم در کنار هماند؛ بله مردم بهمعنای واقعی کلمه؛ نه آن اقلیتی که در رسانهها اسمشان را #مردم میگذارند.
برای حمیدرضا، همه مردم ایران، چه مذهبی و چه غیرمذهبی، گریه کردند. برای حمیدرضا، همه مردم ایران در فضای مجازی، واکنش نشان دادند.
ما کنار این مردم هستیم؛ مردمی که ناموس و غیرت میفهمند؛ مردمی که بیتفاوت نیستند؛ مردمی که واکنشهایشان برای کاسبی نیست. مردم ایران از هر قشری، در تشییع حمیدرضا بودند.
تنها یکروز پساز این اتفاق تلخ، عکسهای حمیدرضا با همسرش منتشر شد و همه متوجه شدند حمیدرضا، یک فرد معمولی است که اتفاقا همسرش هم حجاب کاملی ندارد، اما برای غیرت و ناموس، جانش را فدا کرده است و این موجب شد آن اقلیتی که همواره با جنجال رسانهای، صرفاً خودشان را مردم میدانند، ناچار شوند که وارد شده و تسلیت بگویند. اما همه مردم میدانند که اینها سکوت کردهبودند و این، مصداق همان ضربالمثل معروف حنای بعد عروسی است و دیگر این حنا نزد مردم، رنگ ندارد.
خون شهید موجب وفاق ملی میان مردم میشود؛ مردم واقعی را میگویم. مذهبیها و همه مردم فهمیدند هرکسی حتی همسرش هم حجاب کاملی نداشته باشد، الزاماً بیحیا و بیغیرت نیست و اتفاقاً او هم میتواند به مقام رفیع شهادت برسد که آرزوی همه است.
امثال حمیدرضا هم میفهمند اگر اتفاقی برایشان بیفتد، کسی از این سلبریتیها برایش اشک نخواهد ریخت و باز هم همین بچهمذهبیها او را تشییع و خانوادهاش را تکریم میکنند و همین آخوندها کنار پیکرش اشک میریزند.
اگر آگاه باشیم و وارد بازی خناثان رسانهای نشویم ما با خون این شهید، به وفاق ملی میرسیم.
ما یکدلایم؛ ما همدیگر را دوست داریم. ما برای ناموس و وطن، جان میدهیم. ما مثل آن اقلیت محض، دنبال کاسبی نیستیم. امروز هر انسان آزادهای برای حمیدرضا ناراحت و غمگین است.
بیایید وارد بازی این سلبریتیها نشویم که اینها فقط دنبال کاسبی از اتفاقات کشور هستند. حمیدرضا به همه ما نشان داد که #ما_ملت_امام_حسینیم و فرمانده همه ما، #حاج_قاسم است که به ما سفارش کرد تا مثل خواهر و برادر باشیم. حاجقاسم عزیز! کجایی که ببینی همه ما با خون این شهید، به حرف تو رسیدیم. برای این ملت دعا کن، که این ملت، استحقاق سربازی امام زمان عجلﷲتعالیفرجهالشریف را دارد.
یا علی...
✍️ شیخ فرهاد فتحی
عضو شوید👇👇👇
eitaa.com/joinchat/1246560365Ca5e65155c1
هدایت شده از دختران منتظر
مگه زن با زن فرق میکنه؟!🤔
🔹 دستنوشته یک کاسب باشرف که در حد خودش کار رسانهای انجام داده، خدا خیرت بده👌
هدایت شده از دختران منتظر
✍ امیرالمومنین (علیهالسلام):
کسی که پیگیر احوال دوست خود نباشد، رفاقت را تباه کرده است.
📚تصنیف غرر/ حدیث ۹۶۷۹
هدایت شده از دختران منتظر
🔴من دختران کشف حجاب کرده را دعوت به مطالعه زندگی کسانی میکنم که در غرب نخواسته اند مطابق سیستم سرمایه داری عمل کنند
🔹کاش اهالی زن زندگی آزادی فقط یکبار بخواهند سرنوشت کسانی که نخواسته اند از مسیری که تمدن غرب برای زن ترسیم میکند بروند ،را مطالعه کنند تا بدانند چیزی به نام آزادی وجود ندارد، وحقیقت آزادی پوشش در غرب چیست ؟
🔹آنچه که در جنگ زن زندگی آزادی وکشف حجاب ها بسیار آزار دهنده است ،تقلید زن ایرانی از مسیری است که زن را در غرب به بن بست رسانده است و او راه فراری از اسارت سیستم سرمایه داری نمی یابد.
📌برای مثال امروز زن ومرد فرانسوی سنگین ترین و سهمناک ترین اغتشاشات را علیه سیستمی انجام میدهند که آنها را مجبور به کار زیاد وطاقت فرسا آن هم زمانی که قدرت بدنی آنها کم شده است میکند،اما آیا کسی صدای این خشم وناله زن غربی را میشنود، زنی که فریاد میزند من قدرت کار در معدن ،و کارخانه و ساختمان را بیشتر از این ندارم ،کیست این زن را ببیند و به اسارت واجبار کارگری او پایان دهد؟
✍عالیه سادات
#زن_در_غرب
هدایت شده از دختران منتظر
10.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬#موشن_گرافی/ دانشگاه یا حوزه علمیه؟
پذیرش حوزه های علمیه آغاز شد.
✅ جهت ثبت نام و یا کسب اطلاعات بیشترکلیک کنید.
ا👇👇👇👇ا
🌺 سنجش و پذیرش حوزه های علمیه برادران 🌺