#پرواز
🛑حالا برا پریدن چی میخوایم؟؟؟
🔶تا حالا براش وقت گذاشتی؟؟؟
با ما بیا
غم نبینی 😁
💪قوی ومستحکم
@parvazmosbat15
#پرواز
🔺بزرگترین انتخاب کدوم انتخابه؟🤔
آقا خدایش خیلی سخت شد❓
نترس یه کم وقت بزار
✈️باما پرواز کن😍
@parvazmosbat15
#پرواز
💥برادر مارو برّ وبِر نگاه نکن📢
بلند شو بلیط رو بگیر دیر شده
هزار تا کار داریم🕐
ای بابا😡
@parvazmosbat15
#پرواز
❓حالا کجا فرود میایم🛬
دندون رو جیگر بزار بیا 😖
خسته که نشدی ؟؟؟
💎باریک الله👏
@parvazmosbat15
#پرواز
✅حالا رسیدیم به محل پرواز
یعنی داخل
سالن انتظار هستیم
بشین کمی خستگی در کنیم🏢
بقیه رو گوش کن
حرف داریم
حالا حالاها🤨
@parvazmosbat15
#پرواز
💫ببین صبر کردی رسیدیم به پله آخر
ما شاالله 🙏
پس گوشاتو تیز کن⚜
@parvazmosbat15
#پرواز
💥کمربندت رو سفت ببند که مسیر سخته
میخوایم پروااااااازززززز کنیم🚀
فقط نترس 🌼
@parvazmosbat15
#پرواز
💫یه تیک آف قوی ما رو خیلی بالا میبره
پس بایستی خوب شروع کرد
🌱مسیر طولانیست
ولی لذت بخشه🛩
@parvazmosbat15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 صداقت
🔸 ۱۸ سالش بود !
🔸۲۳ روز از جبهه اومدنش گذشته بود !
🔸«آم علیکم» سلامش بود !
🔸نمازشب نمی خوند !
🔸برای نماز ، مهر نماز رو استپ رو پایی می کرد !
🔸عارف نبود !
🔸توی سنگر کمین خوابش برده بود !
🌹 گفت من فردا شهید میشم 🌹
🔸 توی دلم بهش خندیدم !
🔸 تا صبح توی سنگر گریه می کرد!
🌹 بعد عملیات یه نفر شهید شد اون هم سید مسعود بود🌹
⁉️ توی اون چند ساعت مگه چه اتفاقی افتاده بود؟
⁉️ اون شب به خدا چی گفته بود؟
❇️ ما چه می فهمیم ولی شاید با خدا فقط یه جمله راست گفته که" من از همه واقعا بریدم و اومدم ، بپذیر "
با تشکر از@m_vafi
@parvazmosbat15
🔹جوانى را سراغ داشتم سخت وابستهى لباس و قيافهاش بود،
حتى وسواسى داشت كه پارچهاش
از كجا باشد و دوختش از فلان
و مدلش از بهمان...
🔹او عاشق ظاهرسازى و سر و وضع مرتب بود و به اين خاطر از خيلىها بريده بود...
تا اين كه عشقى بزرگتر در دلش ريخت
و با دخترى آشنا شد
با هم سفرى کردند و در راه تصادفى شد.
🔹جوانک در آن لحظهى بحرانى
از رنجهاى خودش فارغ بود
خودش را فراموش كرده بود
به محبوبهاش مىانديشيد
او به خاطر پانسمان محبوبش
به راحتى لباسهايش را پاره مىكرد
و زخمها را مىبست و راستى سرخوش بود كه خطرى پيش نيامده!
🔸ما از محبوبهاى خود به خاطر محبوبترى چشم مىپوشيم و خوب را فداى خوبتر مىكنيم و آنچه با اهميتتر است انتخاب مىكنيم.
🔸با آن كه پول را دوست داريم، مىدهيم تا به آنچه بيشتر مىخواهيم برسيم.
🔸با آن كه جان خود را دوست داريم ، از جان خود مىگذريم تا به آزادى دست يابيم.
♦️حضرت ابراهيم(ع) با آن كه حضرت اسماعيل(ع) را دوست دارد و خيلى هم دوست دارد، در راه حق و به خاطر دستور او #قربانى مىكند.
✅ عشق شديدتر و #حب_الله میتواند ما را از اسارت #اسباب_بازیها و#بازیها و#جلوهگریها و #جذابیتها و #وسوسهها و #علاقهها آزاد كند.
⁉️اما چگونه مىتوان اين عشق را در نهاد انسان بر افروخت؟
با تشکر از @m_vafi
@parvazmosbat15
بیقرارها
❌چرا بعضیها آرام و قرار نداشتند؟ و چرا ما اینقدر بالا و پایین داریم و بیخیالیم؟
🔸چرا شهید مطهری (ره) از قبل انقلاب در دانشگاه نفوذ داشت و صبح و شب نداشت؟ چرا روزش بدون مناظره یا منبری یا نوشتن کتابی یا تدریس و تربیت شاگرد شب نمیشد؟ چه شد که دشمن طاقت دویدن هایش را نداشت و ایشان را ترور کرد؟ چرا هنوز شهید مطهری زنده است و همه از طلبه ها و دانشجوها تا نوجوان ها و حتی در خارج از کشور کتاب هایش را دنبال میکنند و راه زندگی خود رو پیدا میکنند؟
🔸چرا آیت الله مصباح (ره) این همه مکتوبات و شاگرد در همه عرصه ها دارند؟ چرا ایشان از سال اول طلبگی میگفتند باید حوزه متحول بشود و بعد موسسه امام خمینی (ره) را راه اندازی کردند و چندین رشته علوم انسانی بنا کردند؟ چرا ایشان در تمام مسائل اساسی انقلاب هم صاحب نظر بودند و هم در عرصه ی عمل مأمن بچه انقلابی ها بودند؟
🔸چرا حاج قاسم با آن همه درجه در جنگ ، بعد از جنگ هم آرام ننشست و یک روز بعد جنگ در سیستان و کرمان و بعدش در سوریه و عراق بود؟ چرا حاج قاسم آواره ی بیابان ها بود؟ آن وقت هم که در ایران بود ، دلگرمی خانواده های شهدا بود؟
🔸چرا محسن حججی حتی از حلال هایش گذشت و رفت؟ از بچه های مسجدشون ، از رفقای بسیجی اش و حتی از والدین و همسر و فرزند کوچکش.
🔸چرا محمدحسین فهمیده که هم سن و سال هایش امروز به خاطر یک بازی کامپیوتری فریادشان بلند است؟ توانست خودش را زیر تانک بیندازد؟ مگر میشود؟
⁉️مگر اینها چه ویژگی داشتندکه آرام و قرار نداشتند؟ و چرا ما اینگونه نیستیم؟
با تشکر از @m_vafi
@parvazmosbat15
✅ قلب و چشم
📜 قال علی (علیه السلام): القلب مصحف البصر. «نهج البلاغه / حکمت ۴۰۹»
❇️ با این حکمت متوجه میشیم که:
◀️ امیرالمومنین(ع) چرا فرمودند با کنترل ورودی های قلبم(چشم وگوش) به این مقامات رسیدم
◀️ چرا نگاه حرام یکی از تیرهای شیطان است.
◀️چرا نباید به هرچیزی نگاه کنی. (قابل توجه وب گرد ها و ول گردها)
◀️چرا متقین چشم هاشون رو حتی از موارد شبه ناک می بستند.
◀️چرا شاعر میگه ز دست دیده و دل هر دو فریاد/ که هر چه دیده بیند دل کند یاد
با تشکر از @m_vafi
@parvazmosbat15
✅ یک شعر خوب برای رفیقای خوبم👌
حتما حتما بخونید😁
پیش از این ها فکر می کردم خدا
خانه ای دارد میان ابرها
مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتی از الماس و خشتی از طلا
پایه های برجش از عاج و بلور
بر سر تختی نشسته با غرور
ماه، برق کوچکی از تاج او
هر ستاره پولکی از تاج او
اطلسِ پیراهن او، آسمان
نقش روی دامن او، کهکشان
رعد و برق شب، طنین خنده اش
سیل و طوفان، نعره ی توفنده اش
دکمه ی پیراهن او، آفتاب
برق، تیر و خنجرِ او، ماهتاب
هیچ کس از جای او آگاه نیست
هیچ کس را در حضورش راه نیست
پیش از این ها خاطرم درگیر بود
از خدا در ذهنم این تصویر بود
آن خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه اش در آسمان، دور از زمین
بود، اما در میان ما نبود
مهربان و ساده و زیبا نبود
در دل او دوستی جایی نداشت
مهربانی هیچ معنایی نداشت
هرچه می پرسیدم از خود، از خدا
از زمین از آسمان از ابرها
زود می گفتند این کار خداست
پرس و جو از کار او، کاری خطاست
هرچه می پرسی جوابش آتش است
آب اگر خوردی، عذابش آتش است
تا ببندی چشم، کورت می کند
تا شوی نزدیک، دورت می کند
کج گشودی دست، سنگت می کند
کج نهادی پای، لنگت می کند
تا خطا کردی عذابت می کند
در میان آتش آبت می کند
باهمین قصه دلم مشغول بود
خواب هایم خواب دیو و غول بود
خواب می دیدم که غرق آتشم
در دهان شعله های سرکشم
در دهانِ اژدهایی خشمگین
بر سرم بارانِ گرزِ آتشین
محو می شد نعره هایم بی صدا
در طنین خنده ی خشم خدا
نیّت من در نماز و در دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا
هرچه می کردم همه از ترس بود
مثل از برکردن یک درس بود
مثل تمرین و حساب و هندسه
مثل تنبیه مدیر مدرسه
تلخ مثل خنده ای بی حوصله
سخت مثل حل صد ها مسئله
مثل تکلیف ریاضی سخت بود
مثل صرف فعل ماضی سخت بود
تا که یک شب دست در دست پدر
راه افتادم به قصد یک سفر
در میان راه در یک روستا
خانه ای دیدم قشنگ و آشنا
زود پرسیدم: پدر، این جا کجاست؟
گفت:این جا خانه ی خوب خداست
گفت: این جا می شود یک لحظه ماند
گوشه ای خلوت نمازی ساده خواند
با وضویی دست و رویی تازه کرد
با دل خود گفت و گویی ساده کرد
گفتمش پس آن خدای خشمگین
خانه اش اینجاست؟ اینجا در زمین
گفت: آری خانه ی او بی ریاست
فرش هایش از گلیم و بوریاست
مهربان و ساده و بی کینه است
مثل نوری در دلِ آیینه است
عادت او نیست خشم و دشمنی
نام او نور و نشانش روشنی
خشم، نامی از نشانی های اوست
حالتی از مهربانی های اوست
قهر او از آشتی شیرین تر است
مثل قهر مهربانِ مادر است
دوستی را دوست معنا می دهد
قهر هم با دوست معنا می دهد
هیچ کس با دشمن خود قهر نیست
قهریِ او هم نشانِ دوستی ست
تازه فهمیدم خدایم این خداست
این خدای مهربان و آشناست
دوستی از من به من نزدیک تر
از رگ گردن به من نزدیک تر
آن خدای پیش از این را باد بُرد
نام او را هم دلم از یاد برد
آن خدا مثل خیال و خواب بود
چون حُبابی نقشِ روی آب بود
می توانم بعد از این با این خدا
دوست باشم دوست، پاک و بی ریا
می توان با این خدا پرواز کرد
سفره ی دل را برایش باز کرد
می توان درباره ی گل حرف زد
صاف و ساده مثل بلبل حرف زد
چکّه چکّه مثل باران راز گفت
با دو قطره صد هزاران راز گفت
می توان با اوصمیمی حرف زد
مثل یاران قدیمی حرف زد
می توان تصنیفی از پرواز خواند
با الفبای سکوت آواز خواند
می توان مثل علف ها حرف زد
با زبانی بی الفبا حرف زد
می توان در باره ی هر چیز گفت
می توان شعری خیال انگیز گفت
مثل این شعر روان و آشنا:
پیش از این ها فکر می کردم خدا
@parvazmosbat15
✅یعنی چقدر بعضی ها خوب میفهمند
✅چقدر زرنگ هستند که زندگی شون رو با کم معامله نمیکنن
یکیشون همین نوجوان کویتی😍
💥که انصراف داده از مسابقات تنیس به دلیل حریف اسرائیلی !
حالا از این نوجوان در بیلبوردهای کویت از او با عنوان "سپاس... پهلوان" قدردانی شده است👌
باریک الله👏
@parvazmosbat15
#پرواز
سلام رفیق
✅بعضی وقتا خواب میبینی انگار که قبلا اون رو دیدی...
قبول داری خدایش؟!
🧐بقیه اش رو گوش بده
با ما همراه باش☘🌼
@parvazmosbat15
#پرواز
🛑حالا برا پریدن چی میخوایم؟؟؟
🔶تا حالا براش وقت گذاشتی؟؟؟
با ما بیا
غم نبینی 😁
💪قوی ومستحکم
@parvazmosbat15
#پرواز
🔺بزرگترین انتخاب کدوم انتخابه؟🤔
آقا خدایش خیلی سخت شد❓
نترس یه کم وقت بزار
✈️باما پرواز کن😍
@parvazmosbat15
#پرواز
💥برادر مارو برّ وبِر نگاه نکن📢
بلند شو بلیط رو بگیر دیر شده
هزار تا کار داریم🕐
ای بابا😡
@parvazmosbat15
#پرواز
❓حالا کجا فرود میایم🛬
دندون رو جیگر بزار بیا 😖
خسته که نشدی ؟؟؟
💎باریک الله👏
@parvazmosbat15
#پرواز
✅حالا رسیدیم به محل پرواز
یعنی داخل
سالن انتظار هستیم
بشین کمی خستگی در کنیم🏢
بقیه رو گوش کن
حرف داریم
حالا حالاها🤨
@parvazmosbat15
#پرواز
💫ببین صبر کردی رسیدیم به پله آخر
ما شاالله 🙏
پس گوشاتو تیز کن⚜
@parvazmosbat15
#پرواز
💥کمربندت رو سفت ببند که مسیر سخته
میخوایم پروااااااازززززز کنیم🚀
فقط نترس 🌼
@parvazmosbat15