هرچه "روح" به خدا نزدیکتر باشد،
آشفتگیاش کمتر است...
زیرا
نزدیکترین نقطه به مرکز دایره،
کمترین تکان را دارد..!🍃
#اذان_ظهر_به_افق_اصفهان
لقمان حکیم در خانه ثروتمند
😉لقمان حکیم در خانه فرد ثروتمندی خدمت می کرد . لقمان مردی چالاک ، پاک و امین و درستکار بود. نقل کرده اند که لقمان اگرچه غلام بود ، اما به سبب احترامی که آن مرد ثروتمند به او می گذاشت ، در واقع مانند خواجه و بزرگ آن خانه بود . وی نزد مرد ثروتمند به دلیل خدمت و وظیفه شناسی عزیز شده بود.
🙃مرد ثروتمند هیچگاه لقمان را به چشم یک غلام و بنده نمی دید ، اما لقمان به سبب حق شناسی و وظیفه دانی ، همواره از او فرمان می برد و دستورات او را در ظاهر و باطن اجرا می کرد .
🤗مرد ثروتمند شیفته صدق و صفا و درایت لقمان شده بود و مانند عاشقی که معشوق خود را دوست دارد ، او را دوست می داشت و با او نرد محبت می باخت . هر نوع خوراکی که برای مرد ثرتمند می آوردند ، ابتدا کسی را به دنبال لقمان می فرستاد و او را به سر سفره و یا خوردنی دعوت می کرد و تا لقمان دست به آن غذا نمی برد ، مرد به آن غذا دست نمی زد و نمی خورد . وقتی که بر سفره غذا می نشستند ، ابتدا لقمان غذا می خورد ، سپس باقیمانده اش را مرد با اشتها و لذت فراوان می خورد . اگر لقمان غذایی را نمی خورد ، مرد نیز آن غذا را نمی خورد و یا اگر به ضرورت و ناگزیر می خورد ، از روی بی اشتهایی و بی میلی می خورد .
😄یک روز برای مرد خربزه ای را به عنوان هدیه آوردند . مرد به یکی از غلامانش گفت برو و فرزندم لقمان را خبر کن تا بیاید و قبل از من خربزه را نوش جان کند . لقمان آمد و احترام بسیار کرد و نزدیک مرد نشست . مرد کاردی به دست گرفت و خربزه را برید و برش اول را به لقمان داد . لقمان آن برش را انگار که عسل و شکر می خورد ، با لذت فراوان خورد . مرد وقتی لذت او را دید ، از شدت محبت ، برش دوم را نیز به او داد . مرد با توجه به لذتی که در خوردن لقمان می دید ، این کار را تا برش هفدهم تکرار کرد و لقمان هر هفده برش را با لذتی تمام خورد . تنها یک برش از خربزه باقی مانده بود . مرد گفت : " این یک برش را خودم می خورم تا بدانم و ببینم چگونه خربزه شیرینی است که لقمان هفده برش را با آن همه لذت و حلاوت ، نوش جان کرده است. "
😫وقتی که مرد برش خربزه را به دهان گذاشت و خورد ، از تلخی و تندی آن برافروخت . خربزه آنقدر تند و تلخ بود که زبان و حلق او سوخت و تاول زد . مدتی از شدت تلخی و سوختگی ، از خود بیخود شد . وقتی آرام شد ، رو به لقمان کرد و گفت : " ای جان جهان و ای دوست مهربان من ، تو چطور این خربزه تلخ را خوردی ؟ این چه شکیبایی و بردباری است ؟ مگر تو با خود و سلامتی خودت دشمنی داری ؟ بگو ببینم این تلخی را چگونه تحمل کردی ؟ "
🙃لقمان گفت : من آنقدر از دست بخشاینده تو خورده ام و آنقدر شیرینی لطف های تو در کام جان من رفته است که شرمنده احسان تو هستم . اکنون اگر از یک تلخی و یک خربزه تلخ که از دست تو می خورم ، روی در هم بکشم ، قدردان نعمتهای تو نبوده ام . همه شادکامی من از تو است ، اکنون از یک برش خربزه تلخ ، فریاد برآوردن ، خلاف اخلاق و جوانمردی است . شیرینی محبتهای بسیاری که در حق من کرده ای ، تلخی این برش های خربزه را از بین برده است .
ݒآٺـــ♡ــــۅق دڂٺڔآنــــــــــــ:)
@patogh2khtaran
8.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️🧡💛💚💙💜🤍💖💝
عشششق اول و آخرمـ !
قربون صدات برمـ !
پیر شدے بھ خاطرمـ !
مادرم روزت مبارک
❤️🧡💛💚💙💜🤍💖💝
ݒآٺـــ♡ــــۅق دڂٺڔآنــــــــــــ:)
@patogh2khtaran
1_8254059960.mp3
4.55M
یه سؤال دارم🤔
مگه ایران نمیگفت ما عاشق مبارزه با اسرائیل هستیم❓
پس چرا وارد جنگ رو در رو نمیشه باهاش❓
از یمنی ها یاد بگیریم❗️
👆👆 این شبهه ای است که این روزها زیاد پخش شده،
پاسخش رو با هم بشنویم 🎙
#شبهه
🔶 آگاهی بیشتر
🖋https://eitaa.com/seyyed_kazem_roohbakhsh
ݒآٺـــ♡ــــۅق دڂٺڔآنــــــــــــ:)
@patogh2khtaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نگو قلبم تحمل نداره...
فراری در کار نیست
#باغبان_دلمان_باشیم 🌿
ݒآٺـــ♡ــــۅق دڂٺڔآنــــــــــــ:)
@patogh2khtaran