نام زیبا کم نداری،"مرتضی، حیدر، علی"
بندگانت، حضرت مولا صدایت میکنند :)
#مولا_علی_جانم🌱
#یکشنبه_های_علوی
@patoghe_mahale
#ترفند_خانه_داری
🔴جوش_شیرین برای تمیز کردن #سینک ظرفشویی های استیل عالی عمل می کند. این ماده را به عنوان پودر تمیز کننده به کار بگیرید.
@patoghe_mahale
🥐فینگر چیکن چیز
🔸مواد لازم
▫️برنج نرم ( شفته) دو پیمانه
▫️سینه مرغ چرخ شده یک پ
▫️گشنیز ریز شده یک سوم پ
▫️پیاز و سیر رنده شده از هر کدوم یک عدد
▫️تخم مرغ یک عدد
▫️پنیر موتزارلا یا گودا به میزان لازم
▫️پودر نان باگت یا سوخاری به میزان لازم
▫️نمک و فلفل و زردچوبه و پاپریکا به میزان لازم
▫️روغن برای سرخ کردن به میزان لازم
🥐طرز تهیه
سینه مرغو و پیاز و سیر و با گشنیز با بلندر میکس کردم با برنج خوشگلمون مخلوط کردم ادویه و نمک و تخم مرغ رو اضافه کرده و ورز دادم اندازه یه نارنگی تو دست باز کردم وسطش پنیر موزرلا گذاشتم خوب بستم و تو ارد سوخاری غلطوندم و تو روغن سرخ کردم.
@patoghe_mahale
پاتوق محله (فرهنگ)🇵🇸
🔔 🐥 🍁 🍂 🔔 ✳️ ثبت نام #پیش_دبستانی_شکوفه_ها برای سال تحصیلی ۱۴۰۰ _ ۱۴۰۱ 🤗 ✳️ سلام سلااااام به ه
باتوجه به درخواست عزیزان مهلت ثبت نام پیش دبستانی تا ١۵ مهرماه تمدید شد.
#اطلاعیه
#پیش_دبستان
#تمدید_مهلت_ثبت_نام
@patoghe_mahale
#مسابقه 📣📣📣
سلاااااام به دخترای باهوش و با استعدادمون🤗🤩
میدونید که چقدر خدای مهربون حافظان قرانو دوست داره و توی قران گفته هرکسی که حافظان قران را دوست داشته باشه رحمت و مهربونی من شاملش میشه😍😍
حالا یه مسابقه مجازی و هیجان انگیز داریم برای سنین مختلف
که خوبیش اینه که خودتون انتخاب میکنین که چه جزئیو میخوایین حفظ کنید🤩
📌 مثلا دخترای باهوش کوچولومون که زیر ۷سال هستن فقطو فقط ۲۰تا سوره یا یک جز قرآن 👧
تاریخ مسابقه:۱۴۰۰/۸/۸
📌 دخترای قشنگمون که ۷تا۹سال دارن دیگه مدرسه میرن و توی مدرسه هم با قرآن بیشتر آشناشدن یک جز یا ۳جز یا ۵جز👱♀️
تاریخ مسابقه:۱۴۰۰/۸/۹
شکوفه های قشنگ با این ادرس در سامانه سروش می توانند ثبت نام کنند
(sapp.ir/alhafezon9)
📌 دخترامون که دیگه به سن تکلیف رسیدن ۱۰تا۱۵سالشون هست
تاریخ مسابقه:۱۴۰۰/۸/۱۵
📌 بالاتراز ۱۶سال هم یک جز یا ۳جز یا ۵ جز یا ۱۰ جز یا ۱۵جز یا ۲۰ جز یا حافظ کل قران هستن 🧕
تاریخ مسابقه:۱۴۰۰/۸/۱۵
گل دخترامونم نیاز به ثبت نام ندارن فقط عضو کانالی که لینکشو فرستادیم بشن و تاریخ مسابقه رو اطلاع پیدا کنند
موفق باشید🤩🤩
#الحافظون
#مسابقه_حفظ
@patoghe_mahale
#تابلو_اعلانات
#فصل_پاییز 🍁
سلام و خداقوت خدمت خانومای محترم
درتلاش هستیم کلاسی برگزار کنیم که شما عزیزان به راحتی کلام خداوند متعال را بخوانید و لذت ببرید
باموضوعیت تجوید ۴
زمان: روزهای شنبه
ساعت: ۱۵الی ۱۷
با استاد محترم خانم کلاته
جهت ثبت نام به آیدی @zahramohamadi75 مراجعه فرمایید.
@patoghe_mahale
💠 فرصت رو از دست نده
💢 کسی که از فرصتها استفاده میکنه، تو هستی. اگه فرصتها از دست برن، کسی که غصه میخوره خود تو هستی. کسی که میتونه شرایط رو به نفع خودش تغییر بده، بازم تو هستی.
🔸 زندگی بعضیها با اگر شروع میشه و با ای کاش و افسوس تموم میشه. وقتی فرصتی پیش نیومده با خودش میگه: اگر این فرصت پیش بیاد، این کار انجام میدم، اگر شرایط خوب پیش بره، دیگه میتونم موفق بشم. اما وقتی فرصتها میرسن، انگار نه انگار که منتظر این موقعیت بود. بعدش هم خیلی زود دیر میشه.
وقتی فرصتها از دست میره، با خودش میگه ای کاش از فرصتها استفاده میکردم. ای کاش...
اگر زمان به عقب برمیگشت، با فلانی رفاقت نمیکردم. اون حرف رو نمیزدم. اونکار رو نمیکردم.
🔸 چرا بعضی ها با اینکه منتظر فرصتها هستن ولی وقتی فرصتها میرسن نمیتونن استفاده کنن؟
📎 #خانواده_سبک_زندگی
📎 #همسرداری
@patoghe_mahale
☘️دعای هفتم صحیفه سجادیه
#به_مدد_الهی_کرونا_را_شکست_میدهیم
@patoghe_mahale
هَــمِه یِ اَهــلِ کَــرَم مُــعتَرِفِ ایـن حَــرف اَند
کَــرَم اَز دَستِ حَـــــسَن مِثلِ عَــسَل می ریزَد
#دوشنبه_های_امام_حسنی 💚
#امام_حسنی_ام #جانم_حسن
@patoghe_mahale
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
سلام خانومای فعال و پرانرژی🧕🏻
خوب هستید همگی؟
ما دوباره اومدیم با کلاس محبوب و دوست داشتنی شما😍
کدوم کلاس؟؟
💢 کلاس آئین همسرداری (ویژه متأهلین) 💍💞
🌿 استاد: سرکار خانم ابوالی کارشناس و مشاور خانواده
✳️دوستان قدیمی که حتما میدونن اما یه کوچولو تیتروار میگم برای عزیزانی که تازه میخوان وارد کلاس بشن 📚📝
موضوعات چیه؟
💝 بهبود روابط همسران
🎁 زندگی شاد
🍎 خانواده بهشتی کوچک
💌 آئین همسرداری
💐 شناخت زوجین در سایه ی آرامش
💎 تحکیم خانواده
💗 ایجاد شرایط روحی بهتر
و...... خیلی موضوعات شیرین و جذاب دیگه
📍مکان: حسینیه قهرودی ها ( کلاس حضوری)
👛 هزینه: ۵۰ هزار تومن
🗓 تعداد جلسات: 10 جلسه
🛎 زمان برگزاری کلاس: شنبه ها
⏰ از ساعت ۱۵ الی ۱۶:۱۵ بعد از ظهر
⏳ آخرین مهلت ثبت نام: ۲۰ مهرماه
دوستان علاقمند به شرکت در این کلاس جذاب می تونند نام و نام خانوادگی خود، به همراه فیش واریزی به آیدی @hamihoma ارسال کنند تا ثبت نامشون قطعی بشه و وارد کلاس بشن.
#اطلاعیه📢
#کلاس_های_پائیز
@patoghe_mahale
بوی پیراهن یوسف به وطن می آید
اربعین می رود و بوی حسن می آید
اشک هایی که چهل روز حسینی شده بود
همه خون گشته و از بین کفن می آید
◼️ فرا رسیدن سالروز رحلت پیامبر اکرم(ص) و شهادت امام حسن مجتبی(ع) تسلیت باد.
#امام_حسن_علیه_السلام
#پیامبر_اکرم_ص
#امام_حسن
@patoghe_mahale
☘️دعای هفتم صحیفه سجادیه
#به_مدد_الهی_کرونا_را_شکست_میدهیم
@patoghe_mahale
❁❁
حرمت را، نه چراغ و نه رواق و نه در است
زائر قبر تو، ماه است و نسیم سحر است
قبر بی زائر تو، کعبۀ اهل نظر است
لالهاش خون دل «میثم» خونینجگر است...
#شهادت_امام_حسن_مجتبی ع🖤🍂
#تسلیٺ_باد🍂💔
@patoghe_mahale
#گزارش
برگزاری اولین جلسه هیات ماهانه #دختران_متانت مصادف با روزهای پایانی ماه صفر در روز دوشنبه ١٢ مهرماه
#پایگاه_علمی
#باشگاه_دختران_متانت
#پایگاه_شهیدکریمی
@patoghe_mahale
☘️دعای هفتم صحیفه سجادیه
#به_مدد_الهی_کرونا_را_شکست_میدهیم
@patoghe_mahale
وَمَالَنَاأَلَّانَتَوَكَّلَعَلَىاللَّهِوَقَدْهَدَانَاسُبُلَنَا
﹝وچرامابرخداتوکلنکنیمدرصورتیکه
خدامارابهراهراستمانهدایتفرموده؟﹞
#نور🌱| سورھ #ابراهیم
@patoghe_mahale
🔸🔸🔸🔸﷽🔸🔸🔸🔸
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_اول
💠 وسعت سرسبز باغ در گرمای دلچسب غروب، تماشاخانهای بود که هر چشمی را نوازش میداد. خورشید پس از یک روز آتشبازی در این روزهای گرم آخر #بهار، رخساره در بستر آسمان کشیده و خستگی یک روز بلند بهاری را خمیازه میکشید.
دست خودم نبود که این روزها در قاب این صحنه سِحرانگیز، تنها صورت زیبای او را میدیدم! حتی بادی که از میان برگ سبز درختان و شاخه های نخل ها رد میشد، عطر #عشق او را در هوا رها میکرد و همین عطر، هر غروب دلتنگم میکرد!
💠 دلتنگ لحن گرمش، نگاه عاشقش، صدای مهربان و خنده های شیرینش! چقدر این لحظات تنگ غروب سخت میگذشت تا شب شود و او برگردد و انگار همین باد، نغمه دلتنگیام را به گوشش رسانده بود که زنگ موبایلم به صدا درآمد.
همانطور که روی حصیر کف ایوان نشسته بودم، دست دراز کردم و گوشی را از گوشه حصیر برداشتم. بعد از یک دنیا عاشقی، دیگر میدانستم اوست که خانه قلبم را دقّالباب میکند و بیآنکه شماره را ببینم، دلبرانه پاسخ دادم :«بله؟»
💠 با نگاهم همچنان در پهنه سبز و زیبای باغ میچرخیدم و در برابر چشمانم، چشمانش را تجسم میکردم تا پاسخم را بدهد که صدایی خشن، خماری عشق را از سرم پراند :«الو...»
هر آنچه در خانه خیالم ساخته بودم، شکست. نگاهم به نقطهای خیره ماند، خودم را جمع کردم و این بار با صدایی محکم پرسیدم :«بله؟»
💠 تا فرصتی که بخواهد پاسخ بدهد، به سرعت گوشی را از کنار صورتم پایین آورده و شماره را چک کردم، ناشناس بود. دوباره گوشی را کنار گوشم بردم و شنیدم با همان صدای زمخت و لحن خشن تکرار میکند :«الو... الو...»
از حالت تهاجمی صدایش، کمی ترسیدم و خواستم پاسخی بدهم که خودش با عصبانیت پرسید :«منو میشناسی؟؟؟»
💠 ذهنم را متمرکز کردم، اما واقعاً صدایش برایم آشنا نبود که مردّد پاسخ دادم :«نه!» و او بلافاصه و با صدایی بلندتر پرسید :«مگه تو نرجس نیستی؟؟؟»
از اینکه اسمم را میدانست، حدس زدم از آشنایان است اما چرا انقدر عصبانی بود که دوباره با حالتی معصومانه پاسخ دادم :«بله، من نرجسم، اما شما رو نمی شناسم!» که صدایش از آسمان خراش خشونت به زیر آمد و با خندهای نمکین نجوا کرد :«ولی من که تو رو خیلی خوب میشناسم عزیزم!» و دوباره همان خندههای شیرینش گوشم را پُر کرد.
💠 دوباره مثل روزهای اول مَحرم شدنمان دلم لرزید که او در لرزاندن دل من بهشدت مهارت داشت.
چشمانم را نمیدید، اما از همین پشت تلفن برایش پشت چشم نازک کردم و با لحنی غرق ناز پاسخ دادم :«از همون اول که گوشی زنگ خورد، فهمیدم تویی!» با شیطنت به میان حرفم آمد و گفت :«اما بعد گول خوردی!» و فرصت نداد از رکب #عاشقانهای که خورده بودم دفاع کنم و دوباره با خنده سر به سرم گذاشت :«من همیشه تو رو گول میزنم! همون روز اولم گولت زدم که عاشقم شدی!» و همین حال و هوای عاشقیمان در گرمای #عراق، مثل شربت بود؛ شیرین و خنک!
💠 خبر داد سر کوچه رسیده و تا لحظاتی دیگر به خانه می آید که با دستپاچگی گوشی را قطع کردم تا برای دیدارش مهیا شوم.
از همان روی ایوان وارد اتاق شدم و او دستبردار نبود که دوباره پیامگیر گوشی به صدا درآمد. در لحظات نزدیک مغرب نور چندانی به داخل نمی تابید و در همان تاریکی، قفل گوشی را باز کردم که دیدم باز هم شماره غریبه است.
💠 دیگر فریب شیطنتش را نمیخوردم که با خندهای که صورتم را پُر کرده بود پیامش را باز کردم و دیدم نوشته است :«من هنوز دوستت دارم، فقط کافیه بهم بگی تو هم دوستم داری! اونوقت اگه عمو و پسرعموت تو آسمونا هم قایمت کنن، میام و با خودم میبرمت! ـ عَدنان ـ »
برای لحظاتی احساس کردم در خلائی در حال خفگی هستم که حالا من شوهر داشتم و نمیدانستم عدنان از جانم چه می خواهد؟...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@patoghe_mahale
یهشخصے از امام رضا(ع) خواسٺن
یهدعآیے بہشون یـاٰد بدن،
حضرٺ اینـ دعآ رو فرمودند:
{ یآ من دَلََّنے علے نفسِہِ
و ذَلَّلَـ قلبے بٺصدیقِہِ
اسئلُڪَ الأمنَـ و الایمآنـ }
{ اۍ ڪسے ڪہ مرآ رهنمودۍ بـر خود
و رام ڪردۍ دلمـ را بہ باورٺ
مےخواهمـ از ٺو آسودگے و ایمانـ💚 }
#شهادت_امام_رضا
@patoghe_mahale