6.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴اولین دختر نوجوان ۱۷ ساله ی خلبان
من در پرواز فقط خدارا دیدم 🪴
༊࿐𖡹❤️𖡹࿐༊
❤️پاتـــــوقِعـاشِـقـــ♡ـــانـــِھツ
@patogheasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نقاشی با پاستل😍😍👌👌
#نقاشی
༊࿐𖡹❤️𖡹࿐༊
❤️پاتـــــوقِعـاشِـقـــ♡ـــانـــِھツ
@patogheasheghaneh
🌸
سرور قریش
عبدالمطلب پسر ها نوه های زیادی داشت اما محمد (ص) با همه فرق داشت. 🌟
او حرف های عجیبی می زد و سئوال های عجیبی میپرسید 🗣و مانند بزرگان و حکیمان رفتار می کرد. 🤔
عبدالمطلب مطمئن بود که او آینده درخشانی دارد و پیشوا و رهبر قریش می شود. 🌟
به خاطر همین تصمیم گرفت او را با اجدادش👴 آشنا کند. 📜
روزی از روز ها با صدای مهربانی گفت: نور دیده ام می خواهم قصه ای برایت تعریف کنم. 🗣📖
محمد (ص) پرسید: چه قصه ای؟ 🤨📜
عبدالمطلب گفت: قصه ی اجدادت را. حتماً میدانی که تو پسر عبدالله هستی و او پسر من بود و من پسر هاشم. 👨👦👦
محمد (ص) گفت بله اینها را میدانم؛ اما بگویید هاشم پسر که بود؟ 🧔
عبدالمطلب 👴گفت: هاشم پسر عبد مناف و او هم پسر قصی بود. قصی پسر کلاب ، کلاب هم پسر مره و او پسر کعب و... 📖
محمد (ص) گفت: حالا می خواهید همه را برایتان بگویم. 🤔📜
عبدالمطلب گفت به همین زودی یاد گرفتی؟ 🧠📚
محمد (ص) گفت بله و همه را گفت. 🗣
عبدالمطلب گفت: بله اگر همین طور جلو برویم میرسیم به ابراهیم که پیامبر خدا بودکه در بابل زمان حاکمی به نام نمرود زندگی می کرد.
آن زمان مردم بت میپرستیدند. 🏛🤲
مثل مردم مکه که حالا بت می پرستند، اما ابراهیم می خواست مردم خدای بزرگ را بپرستند. 🕌
روزی وقتی مردم از شهر خارج شده بودند او با تبر🔨 بت ها را شکست و بعد تبر را روی دوش بت بزرگ🗿 گذاشت.
خلاصه وقتی مردم به شهر برگشتند و دیدند که بت ها شکسته اند. 🏛
فهمیدند کار ابراهیم است.
برای همین به دستور حاکمشان نمرود، هیزم بسیار زیادی جمع کردند و هیزم ها را آتش زدند و ابراهیم را در آتش انداختند تا بسوزد؛ اما چون خدا ابراهیم را دوست داشت، آن آتش بزرگ🔥 او را نسوزاند و برای او مثل گلستان شد. 🌸
بعداز آن نمرود ابراهیم را مجبور کرد از آن شهر برود. 👑🏛
ابرایم به فلسطین رفت و آنجا پسرش اسماعیل به دنیا آمد. 🏞👶
اما خداوند به او دستور داد که پسر و همسرت را بردار و از این شهر برو. 👨👩👦👦🏞
ابراهیم هم با پسرش، اسماعیل و همسرش هاجر به مکه آمد. 🚶♂️🏜
آن زمان مکه بیابان بود و هیچ خانه ای اینجا نبود. 🌵
ابراهیم، اسماعیل و هاجر را گذاشت و رفت. 🚶♂️🏜
روز گرمی بود و اسماعیل که شیر خواره بود تشنه اش بود و آبی پیدا نمیشد. مادرش برای پیدا کردن آب رفت و وقتی برگشت دید زیر پای اسماعیل چشمه ای جوشیده است. 👩🚰
همین چشمه ای که حال به آن زمزم می گویند. 🚰
از آن به بعد مردم و کاروان های دیگر آمده اند و خانه های دیگر ساختند. 🏠👨👩👧👦
چند سال بعد ابراهیم برای دیدن پسرش آمد و به فرمان خدا خانه ی کعبه را ساخت و این خانه عبداتگاه همه ی مردم شد. 🕋
مقدس ترین مکان دنیا شد. 🌍
زیرا ابراهیم دعا کرده بود که اینجا جای مقدسی بشود و این سرزمین برکت پیدا کند. 🙏🏞
خدا دعای ابراهیم را پذیرفت. 🤲🌟
از آن زمان هر سال مردم زیادی به کعبه می آیند و سرپرستی این مردم و غذا دادن و کمک کردن به آنها وظیفه ی فرزندان اسماعیل است. 🍲🤝
محمد (ص) با دقت به حرف های پدربزرگش گوش می کرد. 🧏👂
وقتی حرف های پیرمرد تمام شد همه ی فکر و ذهن او به ابراهیم بود و بت هایی که شکسته بود و آتش بزرگی که او را نسوزانده بود. 🔥🙇♂️🤔
#قصه_شب
༊࿐𖡹❤️𖡹࿐༊
❤️پاتـــــوقِعـاشِـقـــ♡ـــانـــِھツ
@patogheasheghaneh
InShot_۲۰۲۳۰۶۱۰_۲۰۲۶۰۰۱۰۱_۱۰۰۶۲۰۲۳.mp3
13.42M
#مسافر_صحرا🌾🌴
༺◍⃟👧🏻🧒🏻჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد👈شناخت شخصیت پیامبر صلی الله علیه وآله قسمت سوم
#داستان
زندگانی_پیامبر_صلیاللهعلیهوآله_
گوینده:معینالدینی
༊࿐𖡹❤️𖡹࿐༊
❤️پاتـــــوقِعـاشِـقـــ♡ـــانـــِھツ
@patogheasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧡✨پـــروردگــــارا ...
🧡✨نا امیدی را خط بزن
⚪️✨و عشق و امید را بر ما
🧡✨ببخش و تقدیر دوستانمان
⚪️✨را چنان زیبا بنویس
🧡✨که گویی در بهشت
⚪️✨زنــدگــی مــیــکـنــن
🧡✨امـروزتـون سـرشـار از
⚪️✨عـشـق و مـحـبـت💛⚘☺️
༊࿐𖡹❤️𖡹࿐༊
❤️پاتـــــوقِعـاشِـقـــ♡ـــانـــِھツ
@patogheasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️شگفتانه
✅آفتاب پرست رنگین کمونی
ببینید خدا چجوری نقاشیش کرده
#شگفتانه
༊࿐𖡹❤️𖡹࿐༊
❤️پاتـــــوقِعـاشِـقـــ♡ـــانـــِھツ
@patogheasheghaneh
🔴 زن، زندگیاش را داد تا ما آزاد باشیم
#شهیدانه
༊࿐𖡹❤️𖡹࿐༊
❤️پاتـــــوقِعـاشِـقـــ♡ـــانـــِھツ
@patogheasheghaneh