♡••
#پیامبراکرمص
خُداونددرهیچروزےبہاندازهروزِعَـرفِہ
بنــدگان را از آتـشِ دوزخ نمۍرهـــانـَد..
📚صحیحِمسلم.ج۴.ص۱۰۹
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
📲➜• 🇮🇷🤝🇵🇸 @payamavarannoor
آیت الله بهجت برای حل مشکلات میفرمودند این موارد را مراعات وعمل کنید تا ان شاءالله مشکلات برطرف گردد:
۱-قرآن کوچکی راهمیشه همراه داشته باشید.
۲-معوذتین رابخوانید و تکرار نمایید.
۳-آیت الکرسی رابخوانید و در منزل نصب نمایید.
۴-چهارقل را بخوانید و تکرار کنید،خصوصا وقت خواب
۵-درموقع اذان باصدای نسبتا بلند، اذان بگویید
۶-روزی ۵۰ آیه ازقرآن کریم رابخوانید
#اللھمعــــجلݪوݪیــــڪاݪفــــࢪج
••JOIN••🕊
📲➜• 🇮🇷🤝🇵🇸 @payamavarannoor
🧂نمکدان را که پُر میکنی
توجهی به ریختن نمکها نداری ...
اما زعفران را که میسابی به دانه دانه اش توجه میکنی
حال آنکه بدونِ نمک هیچ غذایی خوشمزه نیست،
ولی بدون زعفران ماهها و سالها میتوان آشپزی کرد و غذا خورد.
مراقب نمک های زندگیتان باشید...🙃🤌🏻
ساده و بی ریا و همیشه دم دستتان هستند.
ولی روزی اگر نباشند
وای بر سفره زندگی...!
••JOIN••🕊
📲➜• 🇮🇷🤝🇵🇸 @payamavarannoor
#عید_قربان
ما داریم توی روز عید سعید قربان که یکی از بزرگترین عیدهای مسلمونهاست، توی سرتاسر ایران گوسفند قربونی میکنیم و گوشتش رو توی مناطق محروم و نیازمندان پخش میکنیم.
شما هم میتونید از طریق لینک و شماره کارت زیر توی این کار خیر کنارمون باشین .
🇮🇷 لطفا رسید واریزی ارسال بفرمائید.
🆔 : @sadatderakhshan313
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
🇮🇷🤝 @payamavarannoor
شماره کارت:
💳 5859831151771721
هر کی امام رضاییه دمش گرم 💚
#امام_رضایی_ها
🤍
سلام و درود؛
آرامش که باشد، همه چیز هست. حتی
اگردر غمخیزترین نقطهی جهان باشی...
آرامش یعنی: من کافیام، تلاشهای من کافیست، آدمهای جهان من کافیاند و جهان من کافیست. آرامش یعنی؛ چه خوب که حضور دارم و میشنوم و احساس میکنم و با چشمهای خودم به جهان نگاه میکنم، به آبی آسمان و سبزیِ درخت و شلوغیِ خیابان و عبور و مرور آدمها...
آرامش یعنی؛ زندگی را سخت نگرفتهام و
در دلِ اضطرابهای گاهگاهم، هنوز خوبم
و هنوز میخندم ...
آرامش یعنی؛ مرا میان همین دلخوشیهای ساده رها کنید، من خودم خوشبختی را یا خواهم ساخت، یا پیدا خواهم کرد ...
🌺🌸🌺🌸🍃🌺🌸🌺🌸🍃
#روابط_کار_و_مددکاری_اجتماعی_پیام_آوران_نور
📲➜• 🇮🇷🤝🇵🇸 @payamavarannoor
🦋💐💚💐 💐💚💐🦋
#بدون_تو_هرگز ۱۱
" فرزند کوچک من "
🔹 هر روز که می گذشت علاقه م بهش بیشتر می شد...
⭕️ لقبم "اسب سرکش" بود ... و علی با اخلاقش، این اسب سرکش رو رام کرده بود ...
🔸چشمم به دهنش بود ،تمام تلاشم رو می کردم تا کانون محبت و رضایتش باشم ...
🔹من که به لحاظ مادی، همیشه توی ناز و نعمت بودم می ترسیدم ازش چیزی بخوام ...
✅ علی یه طلبه ساده بود ... می ترسیدم ازش چیزی بخوام که به زحمت بیوفته ... چیزی بخوام که شرمنده من بشه...
هر چند، اون هم برام کم نمیذاشت. مطمئن بودم هر کاری که برام می کنه یا چیزی برام می خره، تمام توانش همین قدره ...
🔶خصوص زمانی که فهمید باردارم😌
اونقدر خوشحال شده بود که اشک توی چشم هاش جمع شد...
🔹 دیگه نمی گذاشت دست به سیاه و سفید بزنم ...
🔴 این رفتارهاش حرص پدرم رو در می آورد👌
مدام سرش غر می زد که تو داری این رو لوسش می کنی
نباید به زن رو داد ...
اگر رو بدی سوارت میشه و...
🔸اما علی گوشش بدهکار نبود ...
منم تا اون نبود تمام کارها رو می کردم که وقتی برمی گرده، با اون خستگی، نخواد کارهای خونه رو هم بکنه☺️
🔹فقط بهم گفته بود از دست احدی، حتی پدرم، چیزی نخورم و دائم الوضو باشم و...
منم که مطیع محضش شده بودم. باورش داشتم ...
🔸9 ماه گذشت ...
✳️ 9 ماهی که برای من، تمامش شادی بود😊
اما با شادی تموم نشد ...
وقتی علی خونه نبود، بچه به دنیا اومد ...
🔸مادرم به پدرم زنگ زد تا با شادی خبر تولد نوه اش رو بده
اما پدرم وقتی فهمید بچه دختره با عصبانیت به مادرم گفت: لابد به خاطر دختر دخترزات ،مژدگانی هم می خوای؟😤
و تلفن رو قطع کرد ...
⭕️مادرم پای تلفن خشکش زده بود ...
و زیرچشمی با چشم های پر اشک بهم نگاه می کرد ...
📝(نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی)🥀
📲➜• 🇮🇷🤝🇵🇸 @payamavarannoor