6.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بزرگترین عملیات شهادت طلبانه
💢 نوجوانی که جهان را متحول کرد!
🔰 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی به مناسبت ۸آبان، سالروز شهادت شهید #محمدحسین_فهمیده
💠 @payame_kosar
. 💠 شبی در مسجد 💠
▫️یک دورهمی باحال و جذاب دخترونه، با برنامههای شاد و متنوع"🪄😍"
▪️ویژه دختران ۱۰ الی ۱۷ سال "✔️❕"
⭕️مهلت ثبت نام از ۶ الی ۱۳ آبان ماه .❕.
⭕️ جهت ثبت نام و دریافت اطلاعات بیشتر به آیدی " @dokhtaran_mahjob " در پیامرسان ایتا مراجعه کنید .❕.
⭕️ تعداد نفرات برای ثبت نام محدود میباشد، اولویت برای نفراتیست که زودتر اقدام میکنند .❕.
- دختران نوجوون و پرشور بدویین که جا نمونید. "😉🏃"
#واحدفرهنگیخواهران
#مسجدامامسجادعلیهالسلام
#پایگاهشهیدمهدیفتوحیاردکانی
#حوزه_مقاومت_بسیج_کوثر_اردکان
╭┅─•❀♡❀♡•─┅╮
@payame_kosar
╰┅─•❀♡❀♡•─┅╯
🔴به همت پایگاه بسیج قاسم ابن الحسن (ع) و با همکاری مرکز مثبت زندگی بهزیستی برگزار می شود:
📍سلسله جلسات کارگاهی
آموزش خود مراقبتی در برابر آسیب های اجتماعی ویژه دختران نوجوان
(رده سنی ۱۲ الی۱۷ سال)
🎤با حضور مشاور خانواده و مربی مهارت های زندگی سرکار خانم پیامی
⏰زمان: چهارشنبه شب ها بلافاصله بعد از نماز مغرب وعشا٫ چهارشنبه ۰۸٫۰۸ سومین جلسه
🏛مکان: خیابان شهید باهنر،انتهای کوچه ۲۵،مسجد یتیمان حسین ابن علی (ع)،
پایگاه بسیج قاسم ابن الحسن (ع)
#پایگاه_قاسم_بن_الحسن_ع
#حوزه_مقاومت_بسیج_کوثر_اردکان
╭┅─•❀♡❀♡•─┅╮
@payame_kosar
╰┅─•❀♡❀♡•─┅╯
🔻کتاب بی آرام
برای سردار شهید
حاج اسماعیل فرجوانی
به:روایت زهرا امینی
نوشته:فاطمه بهبودی
ناشر:انتشارات سوره مهر
قسمت یازدهم:
معصومه که چهار ماههش شد بردیم برای معاینه. دکتر گفت: «عملش خوب و امیدوارکننده ست.» دل اسماعیل آرام گرفت. گفت: «پس ان شاء الله دخترم خوب میشه.» دکتر همان جا پسر پانزده ساله ای را نشانمان داد و گفت: «این پسر مثل بچه شما بود. عملش کردیم ببینید چطور سالم و سرپا شده!» ما با دل خوش به اهواز برگشتیم. مدام توی دلم میگفتم خدایا اسماعیل به هر دری زد و هر کاری توانست انجام داد تا دخترم سرپا شود؛ تو نخواه که نشود!
وقتی از بیمارستان مرخص شدیم صد و ده تومان خرجمان شده بود! بنده خدا اسماعیل فقط هفتاد هزار تومان به پزشک دستمزد داده بود؛ در حالی که ماهیانه سه هزار تومان حقوق میگرفت. برای همین به شوخی معصومه را صدا می زد: «دختر هفتاد هزار تومنی!» خودش را حسابی توی قرض انداخته بود. علاوه بر وام هایی که گرفته بود، مبالغی هم از دو تا از دوستانش گرفت. سرپنج ماهگی دخترم، برگشت و بچه را بردیم پیش پزشک.
معاینه کرد. دکتر باز هم گفت: «خیلی خوبه» رفتیم پیش دکتر پدرام و گفتیم اگر بچه ما بر اثر ازدواج فامیلی این طور شده، چطور بچه دوممان سالم است. گفت: چون ژن پسرتون سالمه. اگه بخواید بچه دار بشید باید ژنتون رو عوض کنید. اسماعیل رفت تهران و برای اسفندماه وقت گرفت که برویم ژنمان را عوض کنیم. همان روز با امیر از خانه بیرون رفت. عقب جبهه کاری داشت. وقتی برگشت گفت آقای رئوفی (فرمانده لشکر۷) را دیدم و گفتم من را از عملیات قلم نگیری که دارم می آیم.
شب یلدای ۱۳۶۵ ، حاج خانم در کارگاه تولیدی اش ماند و خانه نیامد. وقتی اسماعیل نبود و حاج خانم در تولیدی میماند من هم بچه ها را برمی داشتم و میرفتم آنجا. آن شب اسماعیل آمد و بعد از شام برگشتیم خانه پاداد. معصومه از دست اسماعیل نمی افتاد. مدام او را بغل میکرد و بالا میانداخت و با او بازی میکرد. گفتم ول کن پسرعمه ! خسته ای. گفت: دیگه معصومه خوب شده الحمد لله .
تا بچه ها را بخوابانم اسماعیل به رختخواب رفت. من هم تا سرم را روی بالش گذاشتم خوابم برد.
خواب پسر عمه شهیدم را دیدم؛ محمد علی نادی، پسر عمه پروین. او را سیروس صدا می زدند. عمه زاده ام لیسانس که گرفت کردستان شلوغ شد. تازه سرباز شده بود که جنگ کومله ها بالا گرفت. در غائله کردستان کومله ها تکه تکه اش کردند؛ مُهر داغ به سینه اش زدند، چانه اش را بریدند زبانش را از حلقش درآوردند، پوست ریشش را کندند، حتی چشم هایش را درآوردند! خواب دیدم سیروس آمده در اتاقمان را باز کرده و صدا میزند: «اسماعیل بیا!» اسماعیل پتو را کنار زد و بلند شد. گفتم: «پسر عمه کجا می خوای بری؟» گفت: تو بخواب حالا می آم» یک مرتبه دیدم سیروس با شتاب می دود و اسماعیل به دنبالش. صدا زدم پسرعمه، تو رو خدا وایسا می خوام باهات بیام. گفت: حالا برو، سیروس کارم داره. گوش نکردم و باز صدایش کردم. گفت: برو، بچه ها تنهان. من به موقعش می آم پیشت. اما من دویدم دنبالش یک مرتبه دریایی بین ما فاصله انداخت. نمی دانم چطوری سیروس و اسماعیل از روی آب ها گذشتند. اما من هر چه کردم نتوانستم رد شوم. پا که میگذاشتم توی آب فرو میرفتم. باز صدا زدم: پسر عمه، تو رو خدا بیا من رو هم بیر .
گفت: فعلاً برو پیش بچه ها. یک مرتبه از خواب پریدم. اسماعیل را که کنارم دیدم، نفس راحتی کشیدم. گفت: «سر صبحی چرا هراسون بیدار شدی!» خوابم را تعریف کردم. لبخندی زد و گفت: «خیره.» گفتم: «پسرعمه، نمیشه این عملیات رو نری؟» خندید و گفت: «نه.»
- به دلم بد افتاده.
- شاید بد تو خوب من باشه!
افتادم به خواهش
- تو رو خدا این عملیات رو نرو.
- مگه میشه؟ من فرمانده گردانم!
می خندید و می گفت: میگی بمونم پیش تو؟ باشه!
به شوخی گذاشته بود: حالا من یه نامه ای به بچه ها می نویسم که عیالم اجازه نداد با شما بیام. شما بدون فرمانده عملیات کنید. او به خنده اینها را میگفت؛ ولی دل توی دل من نبود.
╔══🌼══🍃══╗
@payame_kosar
╚═══🌼══🍃═╝
4_5791935884542609352.mp3
21.06M
💬 قرائت دعای "عهــــد"
🎧 با نوای علی فانی
هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه ❤️🌹
•┈••••✾•☘️🌸☘️•✾•••┈•
@payame_kosar
15.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀
قبل از سقط جنین حتما ببینید!
✅ در این ویدیو با حضور دکتر تن ساز در مورد اینکه سقط جنین علاوه بر عذاب وجدان و تاثیر منفی بر روی روحیات شخص ممکن است باعث ناباروری و خونریزی رحم شود همچنین بهتر است قبل از اقدام به سقط حتما با یک مشاور مشورت لازم را داشته باشید صحبت می کنیم.
منتشر کنید شاید نجات یک فرشته بیگناه به دستان شما باشد
#جهاد_فرزند_آوری
#سقط_جنین_حرام_است
#جنین_حق_زندگی_دارد
╔══🌼══🍃══╗
@payame_kosar
╚═══🌼══🍃═╝