#گزارش_تصویری
⬅️ برگزاری حلقه شهیدان برخورداری با حضور افتخاری فرمانده عزیز خانم هاتفی که با صحبت هایشان مارا به فیض رساندند .
برای شادی روح رئیس جمهور عزیزمان حضرت آیت الله رئیسی و شهدای همراه
سوره ملک قرائت شد و گروه جهادی با چای و خرما و کیک پذیرایی کردند.
مورخ :دوشنبه ۱۴۰۳/۲/۳۱
تعداد: ۲۰نفر
سرگروه : خانم پورمروتی
#پایگاه_شهید_چمران_شریف_آباد
#گروه_جهادی_شهدای_شریف_آباد
#شهید_جمهور
#خادم_الرضا
#حوزه_مقاومت_بسیج_کوثر_اردکان
🖤⃟༈╰➤⃝⃔@payame_kosar
#گزارش_تصویری
⚫️ به مناسبت شهادت خادم الرضا(ع) ، رییس جمهور محترم و همراهانش
💫 پخت حلوا توسط فرمانده پایگاه بسیج فردوس با همکاری اعضاء کتابخانه شهید احمدی روشن خرانق انجام شد.
#خادم_الرضا
#رئیسی_عزیز
#پایگاه_بسیج_فردوس_خرانق
#حوزه_مقاومت_بسیج_کوثر_اردکان
🖤⃟༈╰➤⃝⃔@payame_kosar
#گزارش_تصویری
🟢 برگزاری ختم ۱۴۰۰۰صلوات
🟡 نشست بصیرتی و جهاد تببین و عملکرد دولت آقای رئیسی توسط سرکار خانم کردی
⚫️و روضه خوانی به مناسبت شهادت رییسجمهور و هیأت همراه
🟢 ودر آخر پذیرایی از خواهران
🟢پایگاه حضرت ابوالفضل علیه السلام
🟢گروه جهادی شهید دهستانی
✍🏻 واحد فرهنگی رسانهای مسجد روحالله
#شهید_جمهور
#خادم_الرضا
#رئیسی_عزیز
#پایگاه_حضرت_ابوالفضل_ع
#حوزه_مقاومت_بسیج_کوثر_اردکان
🥀༈╰➤⃝⃔@payame_kosar
29.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣 حضور یک مادر و دختر از کشور انگلیس در مراسم تشییع پیکر شهدای خدمت در قم
~•~🌿꧁🌹꧂🌿~•~
@payame_kosar
🟣توییت آمنهسادات ذبیحپور، دبیر سرویس خبرگزاری صداوسیما علیه محمود احمدی نژاد
اشاره به سفید پوشیدن احمدی نژاد که به نظرم عشق رئیسی عزیز در قلب کثیف و مریض نمیشینه
~•~🌿꧁🌹꧂🌿~•~
@payame_kosar
سه سال پیش گفتم کاش روزی که میروی از رأی خودم به شما پشیمان نباشم.
نمیدانستم روزی رأیم را کف دست میگیرم و در دادگاه الهی به بینشم مباهات میکنم و می گویم:
_خدایا من ابزار شفاعت دارم، من به یک شهید رأی دادم ...
سید تو حلالمون کن❤️
~•~🌿꧁🌹꧂🌿~•~
@payame_kosar
26.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عزادارى حشد الشعبي بمناسبت شهادت آقاي رئيسي وهمراهانش مقابل كنسلگري ايران در بصرة
💭 @payame_kosar
#دختر_شینا
#رمان
#قسمت_هجدهم
فردا صبح، دوباره صمد دنبال پیدا کردن کار رفت. توی قایش کاری پیدا نکرد. مجبور شد به رزن برود. وقتی دید نمی تواند در رزن هم کاری پیدا کند، ساکش را بست و رفت تهران.
چند روز بعد برگشت و گفت: «کار خوبی پیدا کرده ام. باید از همین روزها کارم را شروع کنم. آمده ام به تو خبر بدهم. حیف شد نمی توانم عید پیشت بمانم. چاره ای نیست.»
خیلی ناراحت شدم. اعتراض کردم: «من برای عید امسال نقشه کشیده بودم. نمی خواهد بروی.»
صمد از من بیشتر ناراحت بود. گفت: «چاره ای ندارم. تا کی باید پدر و مادرم خرجمان را بدهند. دیگر خجالت می کشم. نمی توانم سر سفرة آن ها بنشینم. باید خودم کار کنم. باید نان خودمان را بخوریم.»
صمد رفت و آن عید را، که اولین عید بعد از عروسی مان بود، تنها سر کردم. روزهای سختی بود. هر شب با بغض و گریه سرم را روی بالش می گذاشتم. هر شب هم خواب صمد را می دیدم. وقتی عروس های دیگر را می دیدم که با شوهرهایشان، شانه به شانه از این خانه به آن خانه می رفتند و عیدی می گرفتند، به زور می توانستم جلوی گریه ام را بگیرم.
فروردین تمام شده بود، اردیبهشت آمده بود و هوا بوی شکوفه و گل می داد. انگار خدا از آن بالا هر چه رنگ سبز داشت، ریخته بود روی زمین های قایش.
یک روز مشغول کارِ خانه بودم که موسی، برادر کوچک صمد، از توی کوچه فریاد زد.
ـ داداش صمد آمد!
نفهمیدم چه کار می کنم. پابرهنه، پله های بلند ایوان را دو تا یکی کردم. پارچه ای از روی بند رخت وسط حیاط برداشتم، روی سرم انداختم و دویدم توی کوچه. صمد آمده بود. می خندید و به طرفم می دوید. دو تا ساک بزرگ هم دستش بود. وسط کوچه به هم رسیدیم. ایستادیم و چشم در چشم هم، به هم خیره شدیم. چشمان صمد آب افتاده بود. من هم گریه ام گرفت. یک دفعه زدیم زیر خنده. گریه و خنده قاتی شده بود.
یادمان رفته بود به هم سلام بدهیم. شانه به شانة هم تا حیاط آمدیم. جلوی اتاقمان که رسیدیم، صمد یکی از ساک ها را داد دستم. گفت: «این را برای تو آوردم. ببرش اتاق خودمان.»
اهل خانه که متوجه آمدن صمد شده بودند، به استقبالش آمدند. همه جمع شدند توی حیاط و بعد از سلام و احوال پرسی و دیده بوسی رفتیم توی اتاق مادرشوهرم. صمد ساک را زمین گذاشت. همه دور هم نشستیم و از اوضاع و احوالش پرسیدیم. سیمان کار شده بود و روی یک ساختمان نیمه کاره مشغول بود.
کمی که گذشت، ساک را باز کرد و سوغاتی هایی که برای پدر، مادر، خواهرها و برادرهایش آورده بود، بین آن ها تقسیم کرد.
همه چیز آورده بود. از روسری و شال گرفته تا بلوز و شلوار و کفش و چتر. کبری، که ساک من را از پشت پنجره دیده بود، اصرار می کرد و می گفت: «قدم! تو هم برو سوغاتی هایت را بیاور ببینیم.»
خجالت می کشیدم. هراس داشتم نکند صمد چیزی برایم آورده باشد که خوب نباشد برادرهایش ببینند. گفتم: «بعداً.» خواهرشوهرم فهمید و دیگر پی اش را نگرفت.
وقتی به اتاق خودمان رفتیم، صمد اصرار کرد زودتر ساک را باز کنم. واقعاً سنگ تمام گذاشته بود. برایم چند تا روسری و دامن و پیراهن خریده بود. پارچه های چادری، شلواری، حتی قیچی و وسایل خیاطی و صابون و سنجاق سر هم خریده بود. طوری که درِ ساک به سختی بسته می شد. گفتم: «چه خبر است، مگر مکه رفته ای؟!»
گفت: «قابل تو را ندارد. می دانم خانة ما خیلی زحمت می کشی؛ خانه داری برای ده دوازده نفر کار آسانی نیست. این ها که قابل شما را ندارد.»
گفتم: «چرا، خیلی زیاد است.»
خندید و ادامه داد: «روز اولی که به تهران رفتم، با خودم عهد بستم، روزی یک چیز برایت بخرم. این ها هر کدام حکایتی دارد. حالا بگو از کدامشان بیشتر خوشت می آید.»
#ادامه_دارد
~•~🌿꧁🌹꧂🌿~•~
@payame_kosar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥عزاداری مردم کشمیر هندوستان برای شهدای ایران
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#شهید
#رئیسی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
╭┅─────────┅╮
🖤@payame_kosar
╰┅─────────┅╯
4_5791935884542609352.mp3
21.06M
💬 قرائت دعای "عهــــد"
🎧 با نوای علی فانی
هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه ❤️🌹
•┈••••✾•☘️🌸☘️•✾•••┈•
@payame_kosar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌️چرا باید یه شهروند ایرانی در آمریکا اینطوری مریض بشه و غصه شهادت رئیس جمهور رو بخوره بعد یه عده بازیگر و فوتبالیست و سلبریتی انقدر بیغیرت باشن که یه استوری نزنن درباره این اتفاق و بالاتر از اون یه عده از شهادت رئیس جمهور خوشحال باشن؟
#رئیسی
#شهید_جمهور
#سید_شهیدان_خدمت
▫️▫️▫️
🏴@payame_kosar